جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


نیما آغازگری نوین


نیما آغازگری نوین
ظهور نیما مهم ترین حادثه ی ادبی دوران معاصر بوده است هر چند کسانی چون «تندر کیا» هم زمان با او شعر نو ارائه دادند ولی پشتکار کافی برای ادامه ی حرکت نداشتند و قرعه به نام نیما افتاد. حق هم چنین بود.
نیما ماند و دیگران کم رنگ شدند و از یاد ها رفتند، هر چند ظهور نیما با جنگ جهانی بی ارتباط نیست و لی دو عامل اصلی ظهور شعر نوی نیمایی می باید در روحیه ناآرام و سرکش نیما و نیز در خصائص ویژه ی شعر کهن ایران جستجو شود. در دیگر دوران های شعر فارسی، قالب های ادبی بر اساس ضرورت هایی در بیان شاعرانه زاده می شدند، می بالیدند، نیازهای ادبی را در مقطعی بر می آوردند و در نهایت رو به ضعف می رفتند. شعر نیمایی نیز پاسخی بود به نیازمندان.
تحولی را که نیما آغازید در دو بخش شکلی و ساختاری و درونی و محتوایی بررسی می کنیم. مدت ها قبل از نیما شاعران ایرانی دریافته بودند که ظرفیت قالب های شعر کهن فارسی برای نمودار شاختن ویژگی های خیالی و محتوایی توانمند نیست. اینان با اظهار نا امیدی از ایجاد تحولی بنیادین به جای درانداختن طرحی نو با نگریستن به پیشینه های ادبی شعر فارسی به دنبال حل این معضل بودند که البته توفیقی نیز نیافتند.
گویی چیرگی اصول شعر هزارساله ی پارسی، چنین اجازه ای به آن ها نمی داده است. سه عامل غالب، وزن، قافیه، شامل دایره های بسته ای بودند که گریز از آن ها امکان پذیر نمی نمود. پایه های عروض شعر کهن ایران بر تساوی مصراع ها از حیث سواکن و متحرکات و تقارن آن ها در دو مصراع استوار بود. شعر های اولیه ی نیما مقید به این اصول بوده است و در بستری از سبک خراسانی جریان داشت ولی به تدریج قاعده تساوی مصراع ها را به کناری گذاشت و کوشید شاعر را از این جبر برهاند تا مجبور نباشد برای رعایت عروضی، شعرش را از حشو بنا کند زیرا همیشه طول معنوی یک شعر با طول عروضی آن یکسان نیست.
۱) تحول شکلی و ساختاری: نیما وجود قافیه را در شعر پذیرفت و لی محل ثابتی برای آن معین نکرد از دید او محل و وجود قافیه را در شعر موضوع معین می کند و شاعر آزاد است چون یک ابزار در جایی که دوست دارد از آن استفاده کند و دیگر ناچار نیست به قول ایرج با پس و پیش کردن آن ها نابغه ی دروان خود شود. از دید نیما «قافیه هم نباید تکلیف برای شاعر معلوم کند و اگر آوردنش گهگاه به اصل فکر لطمه نزند، آن را می توان آورد.» به اعتقاد او هرجا واقعاً مجال شاعر را تنگ کند و یا او را در تنگنایی اندازد که اندیشه و احساس خویش را با آن ها معارض ببیند، طردشان واجب است. زیرا به هرحال آن چه خواننده از شاعر توقع دارد، شاعری است نه قافیه بندی.
۲) تحول درونی و محتوایی: هر چند طرح شعر نیمایی با ساختار نو خود را نمود ولی تحول بنیادین او در شعر فارسی در محتوا و درون مایه ی شعر بوده است. با اندک تعمقی در کل ادبیات ایران می توان خط فارقی را در آن ترسیم نمود. ادبیات دردمندان و ادبیات بی دردان.
نیما شعر را به مثابه ی ابزاری در جهت بیان دردها و آلام اجتماعی قرار داد نه وسیله ای برای لذت بردن صرف. شعر او آیینه ی اجتماع اوست با همه ی رنج های عیان و نهان. به این دلیل پیوندی عمیق با وجود آدمی برقرار می سازد چون ریشه در جان او دارد بر آمده از نیازهای درونی اوست. از جمله صفات شعر راستین یکی آن است که در تار و پود شاعرش چنگ می زند و تا او را نسراید دست از او بر نمی دارد یعنی شاعر را اسیر خود می کند و پاسخ می دهد به عطش و نیاز درونی او. پیوند شعر نیما با طبیعت پیرامون او از جمله ریشه دار ترین صفات شعر اوست.
او با طبیعت و عناصرش زندگی می کند نه آن که لقلقه ی زبانی او باشد. شعر او زبان پرندگان است. زبان جنگل و دریاست. تصاویر زنده و بکر طبیعی او در دیوان هیچ شاعری دیده نمی شود . کاربرد این واژگان در شعر او بیان گر پیوند روحی شاعر با زادگاه خویش است .
وصف های او از دریا به راستی بی نظیر است. گاه عناصر طبیعی را در زبانی نمادین به کار می برد و گذشته از تشبیهات و استعارات زیبای طبیعی در فراسوی آن آرمان های خود را به تصویر می کشد و خواننده را با خود از سطح به عمق می برد. این که چرا بسیاری از پیروان شعر نیمایی با رگه ها و شاخه های مختلف آن توانستند در بین مردم، ما پایگاه محکمی بجویند دلایل مختلفی دارد ولی بی گمان یکی از علل عمده ی آن عدم سنخیت محتوایی اشعارشان با روحیه ای بی آلایش و مذهبی مردم ایران است. اگر ادبیات کلاسیک ایران توفیقی هزارساله دارد. یکی از دلایل آن وجود این مایه های قرآنی و تصاویر زنده ی طبیعی است. اگر سهراب سپهری مانند بعضی از نوپردازان شاعر به غم غربت دچار نشده است، به دلیل پیوندی است که بین عرفان ایرانی و طبیعت ایرانی برقرار نموده است.
هرچند عصر ما به قول سپهری عصر معراج پولاد است ولی ملت ما هنوز در دنیای صنعتی غرب، به گونه ی غربیان اضمعلال نیافته است و بسیار زود است اگر بخواهد اشعارش را به زبان قرن بیست و یک، بیان دارد. در هر شعر یک قلب یا مرکز تپنده وجود دارد اگر آن فاسد شد، هر گونه کوششی برای بهبود شاخ و برگ های آن کاری است بی فایده، این قلب همان مرکزیت معنوی شعر است که حیات و وزن در تمام شعر تزریق می کند رسالت یک شاعر به تصویر کشیدن این مفهوم مرکزی است. بررسی اشعار نیما نشان می دهد که نیما برای دستیابی به زبان و سبک شاعرانه اش راهی تکاملی را پیموده است. نخستین اشعار نیما در سبک خراسانی و در قالب های عروضی سروده شده است نیما در این دوره دریافت که استفاده از این سبک و قالب کاستی های تجربی بسیاری برای بیان مفاهیم ذهنی اش دارد. در این دوره نیما کاملاً به اصول کلاسیک شعر پای بند است.
اشعار دوره ی دوم نیمایی در واقع برزخی بین شعر های جدید نیما و شعر های کهن او هستند. اشعار دوره ی سوم نیمایی هم دارای موضوعاتی نوین است و هم سبک و قالبی نوین. در این اشعار نیما سبک و زبان ویژه ی خود را می یابد. بنابراین اگر نیما توانست چون کوهی در مقابله با ناسزاهای مخالفین تاب بیاورد و از زبان شاعرانه اش عدول نکند یکی از دلایل آن این سیر طبیعی و تکاملی شاعرانه ی او می باشد. یعنی نیما مانند بعضی از شاعران سپید امروز یک شبه ره صد ساله را نرفته است.
از بعد نقد ادبی نیز می توان به بررسی آثار نیما پرداخت اگر بتوان نیما را یکی از پیروان نهضت نقد ادبی «تقی رفعت» به حساب آورد. بدون شک در تاریخ رشد نقد ادبی ایران باید جایگاهی ویژه برای او معین ساخت. از میان آثار او«ارزش احساسات» که در مجله ی موسیقی چاپ می شد، دارای ارزشی ویژه است. «حرف های همسایه» و «تعریف و تبصره» نیز به نحوی دیگر در به دست دادن معیارهای نقد ادبی و جهان بینی زیبا شناختی او نقش عمده دارند. به هر تقدیر همین که نیما نگرش ها را نسبت به شعر معاصر ایران به کلی دگرگون ساخت مهم ترین کار او در زمینه ی نقد ادبی بوده است. هر چند ظاهراً نظریات ادبی او بیشتر پیرامون شعر فارسی است ولی می توان آن ها را به قلمرو نثر نیز گسترش داد.
احمد محجوبیان (کارشناسی ارشد ادبیات فارسی)
منبع : مازند نومه


همچنین مشاهده کنید