جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


( Leon – Gabriel gross )لئون گابریل گرو


( Leon – Gabriel gross )لئون گابریل گرو
اگر در گذشته جریانی پیگیر و کاملن واقعی در زمینه ی نقد وجود داشت این جریان اغلب به مقایسه و حتی تشبیه حوزه ی شعر به حوزه ی عرفان اکتفا کرد. این جریان اولین بار نه تنها در مجلات پیشرو، بلکه در محافل دانشگاهی پدیدار شد. شگفت آور است که اغلب الگوهای از پیشگامان سمبولیسم(Loutre amont)شاعران جوان غنایی بویژه رمبو و لوتره آمون بوده اند؛ پیشگامانی که شاعران سال های پایانی قرن نوزده پیام شان را به طور سطحی بیان کرده بودند. اگر چه شعر فرانسه در سال ۱۸۵۰ به « خود آگاهی » رسیده بود، اما نقد ادبی توان بررسی این مسأله را نداشت، چون سال ها وقت لازم بود تا شیوه های نقدی که مناسب این « خود آگاهی » باشد پدید بیاید. نقش سوررئالیسم در تاریخ ادبیات فرانسه – نقشی که اهمیت آن بسی بیش تر از آثاری است که از آن سرچشمه گرفته اند - مجهز کردن تفکر فرانسه به ابزار نقد شعر است. تا پیش از آغاز مبارزه ی آندره برتون و گروه اش، منتقدان با این که با سادگی از یک شعر عبور نمی کردند، اما چندان تن به خطر نمی دادند و حداکثر .ارزیابی های ابهام آمیزی از ویژگی های الهام یا نیروی سحر آمیز شعر ارایه میکردند به لطف سوررئالیسم – بدون در نظر گرفتن همه ادعاهایش والاترین جاه طلبی های شعر sceveغنایی همه ی زمان ها برایمان قابل درک شده است. بدون سورئالیسم استواری سِو یا بودلرPoeو موفقیت پوHolderlin، جنون هولدرلین Coleridge، اوهام کولیریج در شیوه ای خاص، جز کاوش هایی صرفن جذاب نبود؛ جستجوهایی عاری از هرگونه تاثیر .
مفید و ناتوان از ایفای نقش خمیره ی معنوی در وجدان ها دربارهAlbert Beguinموقعیت شعر نوین فرانسه را می توان بر اساس آن چه آلبر بگین نوشته است مشخص کرد؛ بگین گفته بود : « او در خیالNervalی خیال در اثر نروال «یک ابزار کشف را می دید؛ نه تنها کشف خود که شناخت واقعیت نهایی را در کتاب« تجربه ی شعر» اسنادی را در این بارهRoland Renevilleرولان رنه ویل گرد آورده و در آن تعمدن آثار شاعران را با عبارات عارفان – بخصوص سن ژان دولاکروا در کنار هم قرار داده است. مقاله ی رنه ویل با وجود اشکالاتی Saintjean Delacroix که دارد و اگرچه ممکن است روزی قدیمی به نظر برسد، اما به سبب موضعی که نویسنده اتخاذ کرد، سندی بی نظیر و مقاله ای قوی و ارجمند به شمار می آید. این مقاله، مجموعه ای از اهداف یا به عبارت بهتر ادعاهای شعر در طول سالهای بین دو جنگ است.
▪ رنه ویل :
آن جا که تجربه ی شاعرانه و تجربه ی عارفانه در موازات هم قرار می دهد؛ می گوید تفاوت اساسی این دو تجربه در این است که عارف به سکوت گرایش دارد و شاعر درست بر عکس او به سخن گفتن. پذیرش چنین عقیده ای، شکافی در نظام دفاع از شعر معاصر ایجاد می کند و دقیقن از همین روزنه است که دشمن شعر یعنی « ادبیات بافی» وارد می شود. آن چه باقی می ماند این است که بدانیم شعری که تا این اندازه خود را به شناخت عارفانه نزدیک می کند، چگونه می تواند با الزامات گوناگون ادبی هماهنگ شود. بی تردید وظیفه ی اصلی شاعران در همه روزگاران، نظم بخشیدن به عناصر الهام در بیان بوده است.
ارتباط میان شیوه ی شناخت و تفسیرهای استدلالی با بررسی دوره ای کامل شعر و آثار آن دوره ها برقرار می شود. اگر زندگی را از میان برداشتن تضادها یا پشت سر گذاشتن آن ها بدانیم، آن وقت شعر تجربیاتی را که در بیان نمی گنجند با عبارت تقریبی ، ذهنی بیان ،می کند. در مقام مقایسه مرحله ی تجربه ی شاعرانه با آن چه در بیان شاعر متجلی می شود .پیش از هر چیز خود اثر قابل مطالعه و بررسی است تا خاستگاه های آن از نظر خواننده یک شعر خطابی فقط زمانی قابل تحمل به نظر می رشد که از زیبایی و دیگر خصوصیات کلام شاعرانه بهره هایی داشته باشد. به این ترتیب حتا شعری که بیشترین بهره را از الهام ،داشته باشد تنها در صورتی جذاب است که شاعر با گزینش واژگان مناسب ومعماری آنها purete«از « پورته puritanismeشاهکاری هنری آفریده باشد. واژه ی پیوریتانیسم به معنای پاکی – مشتق شده است و نقد پیورتین لزومن با تعزلی که از هر گونه پلیدی فکری پاک است ارتباط دارد. در آن دوره پیوریتانیسم سوررئالیستی چنان در میان جوانان رواج داشت که آن ها فقط بخش های مستند شعر را می پذیرفتند و سایر ویژگی های آن را وا می نهادند.
مطالعه ی ضمیر ناخودآگاه و نگارش خود به خود بی تردید به عنوان سبک مطرح بود و از همین رو قواعد خاصی برای آن وضع شد. دوره ای که مفهوم هدفدار بودن را از دست داده بود و در آن از زندگی جز جنبه ی تجربه فریبنده یا اثر گذار؛ اما اغلب بی معنای آن باقی نمانده بود- این دوره نمی توانست به شعر ارزشی واقعی ببخشد. این دوره هرقدر که به الهام با شرایط خاص پایبندتر می شد به همان اندازه موجبات انکار قواعد و ویژگی های تفکر شاعرانه « شعر به عنوان شعر» و درخشش خیره کننده اش را در میان مخاطبان .فراهم می آورد بازنویسی « تاریخ شعر» به همراه تشخیص وضعیت ها و شرایطی که بر روزگار تدوین آن حاکم بوده است اهدافی بودند که یک نقد کاملن روان شناختی دنبال می گرد.
به این ترتیب آیا می توان گفت که این نوع نقد بر نقد صرفن ادبی برتری داشت؟ نقد روان شناختی به آن بخش از شعر که بر کاغذ می آید بی توجه نیست نقد ادبی هم از تجربیات شاعرانه غفلت نمی .کند، با این همه، هرکدام از این دو گونه نقد به تنهایی کافی نیستند این شیوه ی نقد با یک برداشت نادرست از بیان آغاز می شود: اصولن هر اثری برای منتقد سنتی کاری تمام شده است؛ یعنی او با چیزی رو به رو است که می تواند حدود آن را تعیین و ساختارش را تجزیه و تحلیل کند. این در حالی است که سرگذشت اثر به هیچ وجه مورد توجه او نیست و اگر هم باشد جز به کاوش بی ثمر یا دلواپسی ساختگی برای کشف یک راز نمی انجامد؛ اما برای منتقدان روانشناختی، هر اثری اساسن یک سند است و این سند چنان بهایی دارد که ساخته و پرداخته ی اراده ی شاعر به شمار نمی رود؛ بلکه برای هر فرد و .قبل از همه برای خود شاعر جنبه ای غیر معمول از زندگی درونی اش را آشکار می کند در یک جمع بندی کلی، به نظر می رسد که این دو نوع نقد از برقرار کردن ارتباط میان .تجربه ی شاعر و آن چه ما به عنوان شعر در دست داریم ناتوان اند هر دو تعمدان دچار نقص شده اند. یک شیوه ، اجازه ی ارزش گذاری صوری یک اثر را .
نمی دهد و دیگری توان برآورد ارزش شهودی آن را ندارد دقیقن همین مفهوم « شهود» است که نقد جوان باید احیاء آن را بر عهده بگیرد. نقدی که به « شهود شاعرانه » چشم داشته باشد، منطقن این مزیت را دارد که زمینه ی آشتی نقد روانشناختی و نقد صرفن ادبی را فراهم آورده و تناقض شعری را که در ذهن شاعر است با شعری که بر کاغذ می آید، از میان بردارد. این نقد بیش از هر نقد دیگری مفهوم اثر هنری .را احیاء می کند چنان چه نقد یک شعر برای ما در تحلیل عناصر یا سرگذشت آن خلاصه شود شعر برای ما نقطه ی پایان یا به بیان دقیق تر یک نتیجه خواهد بود. به این ترتیب شعر دیگراز آن سراینده .
اش نیست و بیش تر به پوست مرده شباهت دارد اگر این واقعیت بدیهی را که شعر تنها یک پایان نیست؛ بلکه بر عکس یک آغاز است در یابیم، قضیه شکل دیگری به خود خواهد گرفت. شعر صرفن حاصل حالت های ضمیر خودآگاه سراینده اش نیست، بلکه جهش ضمیر ناخودآگاه را هم با خود دارد. شعر هم می تواند واقعیت باشد و هم سند یا برگه ای بی نام و نشان؛ می تواند زیبا باشد و احساسی شبیه به احساس شاعر را در خواننده برانگیزد. مفهوم اثر زنده و « پیام » در اصطلاح رمانتیک بر اثری اطلاق می شود که نقد باید در آن نفوذ کند؛ آن هم نقدی که دغدغه اش یافتن ارزش .انسانی آثاری است که در اختیارش گذاشته اند در واقع سه زمان در سرگذشت یک شعر وجود دارد : زمان تجربه ی شاعرانه که دوره ی شاعر است.
این یگانه زمانی است که نقد کنونی عمومن آن را می شناسد. سپس زمان تولد اثر فرا می رسد؛ یعنی زمانی که شعر به روی کاغذ می آید. این زمانی است که نقد ادبی از نزدیک به آن می پردازد و اندیشه های مفیدی را نیز در مورد شعر پیشنهاد می کند. ( برخی از سوررئالیست ها به این بخش پرداخته اند) و سرانجام زمان خواننده فرا می رسد؛ لحظه ای که شعر دوباره جان میگیرد و نه تنها پیامی را می رساند؛ بلکه وجدانی را بارور می کند در این جا نقد شعر با اخلاق و حتی جامعه شناسی در هم می آمیزد. نتیجه آن که هر سه شیوه ی نقد ارزش هایی دارند؛ ولی قضاوت در مورد آن ها تنها وقتی معنا دارد که یک دیدگاه سه گانه را در نظر بگیرند. یک شعر کامل باید در عین حال واقعی زیبا و مفید باشد. این واقعّیات بدیهیاتی است که برخی از خوانندگان مقاله ی مرا به خنده خواهد انداخت. آن ها بیش تر از دیدن چنین اصطلاحات ساده ای تعجب خواهند کرد؛ چون این زبان در محافل اهل تخصص به کار نمی رود .
آن چه مرا آزار می دهد این است که به نظر می رسد، می خواهم مفاهیم روشن را دوباره کشف کنم، ولی هر قدر هم در انجام این امر کم تجربه باشم، عقیده دارم که فاجعه ی نسل ما دقیقن همان شرم دروغین یا پرهیزی است که از ساده اندیشی دارد. برای برخی از ادعاها چاره ای بجز شرمندگی مطلق وجود ندارد گونه ای خاص از شرمندگی که موجب تمسخر دانشمندان می شود. اگر بخواهیم این طبقه بندی مقدماتی را بپذیریم مسأله ی تجربه ی شعری را به عنوان یک بُعد از قضیه که بی شک یکی از جالب ترین ابعاد آن است در نظر نخواهیم گرفت؛ زیرا هرچند به اصل شعر ارتباط دارد؛ ولی در عین حال برای توجیه تمام خصوصیات یک شعر که بی گمان زیبایی کم اهمیت ترین آنها نیست کفایت نمی کند. به عقیده من زمانی می بایست بر صداقت تأکید می شد که شعر فرانسه تحت تأثیر ابتذال ادبی درحال احتضار بود. اکنون باید تئوری های بی شمار و دروغین فلسفی آن را تغییر دهند و بی آن که معنای اثر از دست برود همه مفاهیم زیبایی شناسی را به .آن بازگردانند نسبت می داد که گفتهMoreasنمی دانم چه کسی این سخن بی پایه و اساس را به موره آ بود « صداقت به من ربطی ندارد ! »
به نظر من شایسته است که صداقت به عنوان جان پناهی معنوی در نظر گرفته شود. بی تردید سخن گفتن از الهام، تصّوف و حتّی بی بنیادی زیباست، ولی به طور قطع آن چه مهم است خود اثر است. اثر می تواند گواه باشد. « شما بر اساس آثارتان قضاوت خواهید شد» همان طور که خداوند دانای راز می تواند بر اساس نیّات قضاوت کند ! باری تقدیر این است که ما را بر اساس آثارمان داوری کنند عجیب است که نقد ادبی جز بر اساس پاکی و خلوص نیّات قضاوت نمی کند. از این نیّت، از این حالت لطیف الهام، از این احساس شخص می توان به واقعیت رسید؛ ولی آن چه شهادت می دهد شعر مکتوب است که خود یک موجودیت است و بر اساس این گواه محسوس است که در مورد هنرمند به داوری می نشینم. از هنرمند درباره ی زندگی درونی اش نمی پرسند و از او انتظاری جز آن چه مختص هنر اوست ندارند؛ هنری که ارزش آن به موضوع، شکل و مفید بودن اش بستگی دارد. پیش تر از شعر چیز دیگری انتظار می رفت؛ اما در طول دهه های آغازین قرن حاضر به عکس شاهد بوده ایم که نقد صرفن بر ظاهر شعر و سرگذشت شاعر تأکید ورزیده و خود به خود از جوهره ی و حقیقت شعر غفلت کرده است.
مقایسه های Beaudlaireعارفانه، مطالعات روانی و اعترافات جنسی فراوانی در مورد نروال، بودلر صورت گرفته است؛ ولی مفسرانی که به ویژگی زبان ، ارزش تجسمیRimbaudورمبو تصاویر و آهنگ سحرآمیز کلمات در نزد این شاعران پرداخته باشند بسیار اندک اند. از طرفی نسل ادبی، بر اساس تئوری هایش عمل نکرد. آن ها ضرورت تعهد را اعلام کردند و حتی به نام ستایش از ضمیر ناخودآگاه به نگارش خود به خودی اعتماد کردند، در حالی که وقتی پای صحبت از شاعری به میان می آمد، نقد هم چنان به آثار مدوّن او اکتفا می کرد. به قول معروف دغدغه ی متافیزیک در کار نبود، آن ها شعر را به خاطر حالت خودش دوست داشتند. یک شعر حالت و رفتار دارد، جذبه شعری دارد یا ندارد و تمام ارزش مستندی که یک منتقد به آن خواهد داد دست نیافتنی خواهد بود و نمی تواند جدا از این خصوصیات .صرفن ادبی باشد یکی از خطرناک ترین مغالطه های سال های اخیر مغالطه ای است که می خواست بقبولاند میان وفاداری به الهام و تدوین یک اثر ناسازگاری وجود دارد. به عقیده بسیاری مفهوم تجربه ی شعری جز بهانه ای ساده و توجیهی برای ارائه ی تصاویر آشفته نیست.
در واقع اغلب مدعیان الهام، جز شعبده سازان کلمات و متظاهرانی بیش نبودند که ماهرترین آن ها بود. آن ها به نام روح ، منکر اقتدار عقل شدند و در حالی کهJean Cocteauژان کوکتو این روح به حال خود وانهاده شده گاه حتی از تمرکز روی یک شئ ناتوان بود. بهترین اشعار این دوره ی رهایی و به عباراتی ول انگاری چیزی جز خیره شدنی همیشگی یا انعکاس آن چه الوار به درستی « زندگی فوری » خوانده است نیست ؛ این در حالی است که اونمونه هایی ماندگار از این نوع شعر را عرضه کرده است. این درک لحظه ای این شناخت هایی که به سرعت محو شده اند، می توانند عناصر شناخت و به بیانی عرفان باشند؛ ولی به تنهایی شناخت و یک دیدگاه ماندگار را صورت نمی بندند. با اندک تأملی در والاترین نمونه ی پارادیزوParadisoتجربه و شعر عارفانه در غرب یعنی شعری که دانته بخصوص در بهشت) نشان داده می توان به سنجش فاصله ی این غنای سازمان یافته و منسجم و روشن که ) ریشه در انتخاب صحیح و ذوق آمیز کلمات دارد با یادداشت های کم محتوا و گزافه معاصران مان پرداخت. دانته نیز به خوبی می دانست که شعرش نمی تواند اندیشه هایش را به تمامی بیان کند. او می نویسد: « با کلمات نمی توان جهان مادی را پشت سر گذاشت به همین خاطر با یک شی که خداوند از سر لطف این تجربه را در اختیار او گذاشته مثال کافی است » بنابراین تناقضی میان تجربه ی عرفانی و تجربه شعری وجود ندارد؛ چرا که هر دو .تعهدی واحد و جذابیتی واحد را ایجاب می کنند شعر زمانی از توانایی های خود پا فراتر می گذارد که مدعی بیانی کم حالت توصیف ناپذیر شود.
در این صورت تمثیل به واقعیت می پیوندند؛ کسی که می خواهد ادای فرشته را در .آورد بی تردید باید برای بازگشتن اش به تعبیر دانته به « مثال » اکتفا کند این مثال ، شعر است؛ یعنی شاهد تجربه . اساسن این تجربه ی عارف گونه برای شاعر در پیروزی بر خلوت، برقرار کردن ارتباط با جهان و سایر انسان ها ،ضمن گم شدن در میان آن ها و تقسیم زندگی اشیاء و موجودات خلاصه می شود. از طرفی نیز توصیف این وضع که پیش از این آن را به سادگی ، شادی یا اندوه نوشتن می نامیدند و نیز توصیف وضعی که Joeاین دو احساس را به وجود می آورد کار دشواری است. به عقیده من ، ژوبوسکه در کتاب «به اندازه کافی تاریک نیست» ویژگی و الزامات شعر را به عنوان Bousquet تمرین معنوی بهتر تعیین کرده است. او می گوید : « این گونه می پندارم که در خلوتی مطلق قرار دارم که در آن هر یک از کشفیات ام جز برای خودم پرتو افکنی نمی کنند برای آن که به گم کردن من خاتمه بدهند. گفتن این سخنان نیشدار و مکشوف که به نظرم توصیف ناشدنی می رسند کافی نیست. آن ها جز با وزن چیزهایی که بیا نشان برایم بیهوده است اندازه گرفته نمی شوند.
من نمی خواهم بنویسم بلکه می خواهم توانی را که در خود دارم به رهایی معنوی خود اختصاص دهم . نوشتن ، یک تجربه را خلاصه می کند و تکرار، آن را بی ثمر. گمان می کنم که ما تنها به واسطه ی توضیح دایمی اندیشه ،استحاله را تدارک می بینیم که سامان یابی عناصر وابسته به آن است که رهگذر آن را به عنوان اثر ما در نظر آورند. به همین خاطر نباید از خود بپرسیم آیا همنوعان ام از خواندن صفحات پی در پی سودی خواهند برد.
وانگهی پیش از این ادعا نمی کنم که با نویسندگی مردم عادت به خواندن آثارشان دارند قابل مقایسه باشم. من برای تجربه ی آینده روحی دارم که شاید روزی شایسته ی توجه باشد .عذاب ام را می دیدم که خود را می نوشت با آن که نوعی شادی روی قلب ام .شراره می کشید بی شک همه خواهند فهمید که این آزمون بر من تحمیل شده است این اعترافات ژو بوسکه از حد تفسیر پا فراتر می گذارند .این اعترافات فعل نوشتن را در «صورتی که هر اقدامی در این نظام جز شیوه ای برای « آماده کردن روح برای تجربه نباشد توجیه می کنند. پایان این تمرین معنوی چیست جز انتظار لطفی شخصی؟ بوسکه می نویسد : « برای برخی اتفاق افتاده که با ثروتی استثنایی از لذت بردن در درون قرار میدهم که می گوید :T.S.Ellotخود ناتوان اند و من این سخن را در کنار گفته الیوت « شعر، زاده ی احساس ارضا نشدن است » چند سالی است برای سوررئالیست ها از یک عرفان بدون خدا سخن گفته اند و این سخت بی معنا به نظر میرسد.
این موضوع به ویژه زمانی آشکار می شود که این تمرینات روحی که با مرگ Andre Gaillardپایانی چنین اندوهبار دارند بیاندیشیم : تمرین آندره گایاد با دیوانگی . و اگر این تعریف وحشتناکی وArtavdبا خودکشی آرتوCrevelکرول کفرآمیز بوسکه مطرح نشود چیزی از پوچ ترین و در عین حال والاترین تلاش های نسل پیشین ما درک نخواهد شد : « اخلاق ؟ معنای این واژه را نمی دانم. هر انسانی نجات خود را در فداکاری هایی می یابد که برای ایثار آن چه در وجودش از نادرترین هاست، انجام می دهد» می بینیم که چه اخلاق تحمل ناپذیری از چنین برداشتی از شعر ناشی می شود. در عین حال این برداشت اخلاق « مردم عادی » را رد می کند. فداکاری هایی که بوسکه لزوم آن ها را یادآور می شود از فداکاری های تمرین روحی جدا نیستند : توجه مداوم، غیبت یا (حضور .) در جهان ، داشتن فرهنگ صحیح، قانونمند و برخوردار از عاطفه و تفاهم دایمی با عشق اگر عمل آفرینش از این انتظار طولانی از این پختگی ناخود آگاه ناشی می شود، لحظه ای فرا می رسد که اثر به طور عینی پیش روی نویسنده و خواننده است. آیا مثل پیشروان سابق خواهیم گفت که این شئ یک فریب است، یا آن که مانند نقد دانشگاهی خواهیم گفت: اثری است که آن را باید تحلیل کرد؟ نه، بی تردید برای ما نشانی از یک تعهد باقی مانده است؛ نمونه ای از این تجربه ی مبهم که دانته آن را خرابه ای با نشانی از بهشت گم شده تعبیر می کند. به همین دلیل به همان اندازه به کیفیت معنوی که منجر به شعر می شود معتقدم که به .خود شعر به عنوان چیزی سرشار از زیبایی
منبع : پارسیفا


همچنین مشاهده کنید