یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


در آمدی بر مدرنیسم در ادبیات


در آمدی بر مدرنیسم در ادبیات
●مدرن
ریشه‌ی واژه‌ی «مدرن »از کلمه لاتین« مودو» ( modo ) به معنی «جاری/ فعلی» است به این تعبیر, هر آن چه سبک و سیاق روز را از گذشته جدا میکرد، «مدرن» خوانده میشد. به عنوان نمونه، اصطلاح «انگلیسی مدرن» درمقابل «انگلیسی میانه» ، زبان رایج دوره‌ی رنسانس به بعد از زبان دوره ی میانه (قرون وسطی) در انگلستان جدا میکند. به همین معنی ، ادبیات مدرن نیز از قرن شانزدهم آغاز میگردد.از این تاریخ به بعد زبان ادبی تحول یافت و ادبیات دوره معاصر ادامه ی زبان ادبی چهار صد سال پیش است، گر چه اصطلاح ادبیات مدرن به طور عام به ادبیات قرن بیستم نیز اطلاق میشود( ۱۲، Peter Chilis ( ) استفاده اخیر از واژه «مدرن» به آن دسته از ویژگی‌های ادبی اطلاق میشودکه از شکل های سنتی و تکنیکهای بیانی قدیم فاصله گرفته اند.با بازگشت به تعریف «مدرن» مشاهده میشود که درطی تاریخ، ادبیات مدرت به ویژگی‌های جاری و فعلی اطلاق شده است به عنوان نمونه ، همانطور که پیتر چایلدز اشاره می کند، ماتیو آرنولد، شاعر و مقاله نویس انگلیسی قرن نوزدهم ، به سال ۱۸۵۷، در مقاله ی «در باره عنصر مدرن در ادبیات» ، فضای سبک مدرن را خود، و جهان شمولیت» جالب است که تنها پنجاه سال بعد، کلید واژه های ادبیات مدرن بدین صورت دگرگون میشوند:
«بیگانگی، مصیبت ، آشوب، بی خردی، افسردگی ، و سرخوردگی از فرهنگ اروپا» ( ۱۹-۲۰ ، Childs) این نمونه، گوه بر این است که اطلاق را اصطلاح«مدرن» تنها جنبه‌ی کاربردی داشته و همراه با تعاریف رایج و فعلی، به طور مدام درحال دگرگونی است. اما همان طور که خواهیم دید، به عکس، اطلاق و تعریف مدرنیسم دقیق و محدود میباشد.
●مدرنیته
امروزه ، «مدرنیسم» در ایران به اشتباه در برابر «سنت» قرار می‌گیرد گویی واژه مدرنیسم معادل تجدد طلبی و نوگرایی است این در حالی است که در پژوهشهای جامعه شناختی برای مفهوم تجدد طلبی و نوگرای واژه ی مدرنیته به کار میرود. پیتر چایلدز در کتاب مدرنیسم میگوید:«مدرنیته را برای بار نخست لودلر در قرن نوزدهم به کار برد. او در مقاله‌ی «نقاش زندگی مدرن» مدرنیته را عنصر مرسوم، ناپایدار، و تصادفی در هنر در برابر هنر ابدی و ثابت قرار میدهد. درمقایسه با مدرنیسم ، مدرنیته برای بیان روش زیستن و تجربه حیاتی به کار میرود که حاصل تغییرات ناشی از صنعتی سازی، گسترش زندگی شهری و خروج دین به عنوان محور زندگی انسان است.ویژگی‌های آن فروپاشی و اصلاح ، تجزیه و تغییر سریع، ناپایداری و نا امنی است. مدرنیته فهم نوی از زمان و مکاناست: سرعت، حرکت، ارتباط، سفر، پویایی، آشوب و انقلاب فرهنگی » ( ۱۵-۱۴ Childs, ).برخی مدرنیته را به گونه ای دیگر تعریف کرده اند: بسیاری باور دارند که مدرنیته یعنی روزگار پیروزی خرد انسانی بر باورهای سنتی (اسطوری‌های، دینی ، اخلاقی، فلسفی،و....) رشد اندیشه‌ی علمی و خرباوری( یا راسیونالیته) افزون شدن اعتبار دیدگاه فلسفه‌ی نقادانه ،‌که همه همراهند با سازمان یابی تازه‌ی تولید و تجارت ، شکل گیری قوانین مبادله ی کالاها و به تدریج سلطه ی جامعه مدنی بر دولت.
به اعتبار ، مدرنیته مجموعه‌ای است فرهنگی ، سیاسی، اقتصادی،‌اجتماعی،‌فلسفی که ازحدود سده ی پانزدهم – و بهتر بگویم، از زمان پیدایش نجوم جدید ، اختراع چاپ و کشف آمریکا- تا امروز، یا چند دهه‌ی ادامه یافته است( احمدی ، مدرنیته ،۹) .با توجه به این دو تعریف، مدرنیته در اروپا از دوره‌ی رنسانس آغاز میشود. مارشال برمن مدرنیته را به سه دوره تقسیم میکند:
۱- ۱۵۰۰ تا ۱۸۰۰ که انسان سعی در پیدا کردن واژگان حیات مدرن داشت،
۲- سده ی ۱۸۰۰ از انقلاب های آمریکا و فرانسه تا تغییرات اجتماعی گسترده در اروپا، و
۳- سده ۱۹۰۰ که تمامی جهان وارد روند تجدد طلبی گردید( ۱۶ ، Childs,)
مدرنیته به تعبیری به پیدایش سرمایه داری و صنعتی سازی انجامید. مدرنیته سبب تولید انبوه ورشد ساختارهای تجاری و صنعتی شد و از این رو،«توسعه» خود، کلید واژه ی مدرنتیه گشت. به طوری که این توسعه، در تمام ساختارهای حیات قابل لمس است‎ توسعه اقتصادی،‌اجتماعی ،‌سیاسی ،‌علمی ،‌اداری و آموزشی به طور فشرده ، مدرنتیه به تشکیل جامعه مدنی باتمام مصادیق بالا انجامید.
ازسوی دیگر، مدرنتیه به نگرش انتقادی غرب، تجددخواهی و رشد خردباوری و انسان محوری اطلاق می‌گردد. نگرش انتقادی از دوره رنسانس آغاز و در قرن هجدهم- که به عصر روشنگری و خرد شهرت دارد – به اوج میرسد. انقلاب های فکری و علمی گالیله، هابز، نیوتن،‌لایب نیتس و دکارت نمایانگر رشد مدرنتیه در این دوران بوده اند. تعریف یورگن هابرماس در این خصوص روشنگر است:« پروژه مدرنتیه که فیلسوفان روشنگری در قرن هجدهم مطرح کردند، به تلاشهای آنان در پیشرفت علم غیبی، اخلاق و قانون جهان شمول و هنر مستقل ، بر اساس منطق درونی آنا ن....برای سازماندهی عقلانی زندگی هرروزه منسوب گشت » ( ۹ ، Habermas,)
خاستگاه فکری مدرنتیه به پیشرفت تاریخی اعتقاد دارد و این که تاریخ ابتدا و انتهایی دارد. مدرنتیه، تاریخ را روند پیوسته‌ای میبیند. این مساله به طور خاص در تعارض ریشه‌ای با تعبیری از مدرنیسم قرار می گیرد که طی فصل های آینده به آن خواهیم پرداخت دراین جا تنها به ذکر یک نمونه از این تعارض در فهم تاریخ اکتفا میشود. جنگ جهانی اول سبب شد که مدرنیسم ، انقطاع و گسستی تاریخی را باور کند.پایان جهان یکباره نمایان شد و بی رحمی جنگ که یادآور مصیبت های مشابه طی تاریخ بشر بود، تصویری دایره‌وار( در برابر شکل خطی تاریخ در مدرنتیه) را پیش روی هنرمند مدرنیست نهاد.
آن چه گفته شد ما را به این نتیجه میرساند که مدرنتیه حرکتی است در جهت مخالف مدرنیسم به عبارت دیگر مدرنیسم ،‌نقد مدرنتیه است باتمام ویژگیهای محدود کننده اش. چنان که خواهیم دید، مدرنیسم اعتماد به نفس نهفته در مدرنیته را – که خرد انسانی را کلید تمام دربهای بسته میداند و پیشرفت و توسعه را با خوش باوری،‌سرنوشت زیبای آینده انسان میشمرد- رد میکند و این اعتقاد را رواج میدهد که بعد روحانی و معنوی انسان معاصر فراموش شده است واین گونه توسعه، انسان را بیش از پیش به موجودی وابسته تبدیل کرده است.
●ادبیات مدرنیست و ویژگی های آن
هیچ دوره ی تاریخی را نمیتوان به طور دقیق از دوره های دیگر جدا کرد برای یافتن یک نقطه‌ی شروع گاه باید به گذشته های بسیار دوره بازگشت برخی معتقدند که مدنریسم از دهه ۱۸۹۰ آغاز و پس از جنگ جهانی اول ( دهه ۱۹۲۰) به اوج خود میرسد. در واقع ، سال ۱۹۲۲ به عقیده بسیاری نقطه اوج مدرنیسم درانگلستان بود. در این سال اولیس نوشته ی جیمز جویس، سرزمین بی حاصل نوشته ی تی اس الیوت ، گاردن پارتی نوشته ی کاترین مانسفیلد ،‌و اتاق جیکوب نوشته ی ویرجینیا و ولف به چاپ رسید.
درنگاهی کلی تر، مدرنیسم به ویژگی های مشترک آثاری اطلاق میشود که درنیمه اول قرن بیستم نگاشته شده اند. این دوره در ادبیات انگلیس کم و بیش از جنگ جهانی اول آغاز و با پایان جنگ جهانی دوم پایان می یابد. با این تغییرات، مدرنیسم به تغییرات فرهنگی وزیبایی شناختی درهنر و ادبیات پس از جنگ جهانی اول اطلاق میشود و پاسخی است به حس در هم ریختگی اجتماعی زمان خود.هربرت‌رید در سال ۱۹۳۳ میگوید دوره مدرنیسم «یک گسست کامل از تمام سنت است....هدف پنج قرن تلاش اروپا آشکار کنار گذاشته شد.» ( ۶۵۸ . Drabble,) بدین گونه، مدرنیسم به گسستی تمام عیار و رادیکال از سنت های هنری وفرهنگی غرب و خلق شکل های نوین بیان هنری اطلاق میشود. متفکران این دوره،‌منطق گرایی ، قطعیات دنیای قدیم در حوزه ساختار اجتماع، مذهب، اخلاقیات و تلقی سنتی از انسان را به تمسخر گرفته و نقد می کنند.مدرنیسم دوراه ای است که در آن شیوه های بیان هنری دچار تغییر و تحولی اساسی میشود به بیان دیگر، در این دوره با بحران بیان هنری رو به رو هستیم واما همان طور که هر بحرانی ،تولدی دیگر به دنبال دارد، این دوره نیز به سبب به چالش گرفتن مبانی مهم فلسفی و علمی به ره‌آوردی بی نظیر دست می یابد. در آغاز نگاهی به آن دسته از ویژگی های مهم فلسفی و علمی دوره مدرنیسم که در تحول شیوه های بیان هنری نقش به سزایی داشته است، میاندازیم.
●زمان ومکان
دو عنصر زمان و مکان و تلقی هنرمند از این دو عنصر جایگاه مهمی در بیان هنری در هر دوه ی تاریخی داشته است. تلقی «عینی» ارسطو- در برابر تلقی «نسبی»- از عنصر مکان کم و بیش تا قرن هجده بر نظریه های فلسفی و علمی حکم فرما بود. البته جای شگفتی است که باز در این میان تنها ارسطو به مکان به عنوان یک وجود دارای تمامیت و همگن شک میکرد. نیوتون نیز به مکان عنوان مفهومی مطلق مینگریست . زمان نیز برای اندیشمندانی از قبیل ارسطو ، کانت، و نیوتون مفهومی مطلق وهمگن داشت، با این تفاوت که کانت زمان را مفهومی ذهنی تلقی میکرد.آغاز قرن بیستم شاهد نگاهی «نسبی» به زمان و مکان بود. نایشتن با بیان اینکه مفهوم مکان وابسته به نقطه ای متحرک است، وجود نقطه ای ثابت در مکان مطلق راانکار کرد.
با اندیشمند اسپانیایی، خوزه و اورتگاگاست – که در پایه ریزی نظریات مدرنیسم نقش بنیادی داشت- در این زمان اعلام کرد که «درک غایی یا مطلق، تنها زمانی ممکن است که تعداد بیشماری از زاویه های دید را به یکدیگر متصل کنیم تا تصویری کلی وکامل حاصل شود» (Spencer , xviii) در نتیجه ، فهم انسان از مکان و امکان بازنمایی آن درابتدا قرن بیستم به زاویه ی دید متکی شد ومکان ، امری نسبی تلقی گشت.
از سوی دیگر، ارتباط بین زمان و رکت به ما نشان داد که زمان در رابطه باسرعت کوتاه تر یا بلندتر میشود.برگسون و فروید، هر یک به روش خود، با توجه به اهمیت عنصر آگاهی در درک زمان، مفهومی نسبت به زمان بخشیدند. برگسون مفهوم زمان را به دو دسته تقسیم کرد:یکی «زمان علمی » که تلقی عام و سنجش از زمان است ( زمانی که با ساعت سنجیده میشود) و دیرگی زمان زوانی و شخصی، برگسون معقتد بود گذشته در خاطرات ذهن انسان،زمان حال تلقی میشود و روند تفکر حالت سیالی دارد( آن چه ویلیام جیمز«جریان سیال ذهن» میخواند) .
فروید نیز برای تشریح زمان شخصی از اهیمت رویا سخت گفت که در آن گذشته و حال، دائم جا به جا میشوند و بر این اساس زمان عنصری برگشت پذیر محسوب میشود.
به نظر میرود ، نگاه نسبی به زمان و مکان به سه نتیجه در بازنمایی هنر مدرنیستی می‌انجامد به عبارت دیگر ، در آغاز قرن بیستم، سه ویژگی اساسی در زبان هنری رخ داد: ‌انتزاعی سازی، انسانیت زدایی و مکان – فضا محوری.
●انتزاعی سازی
ویلهم ورینگر در اثر مهم خود به نام انتزاعی سازی واحساس یگانگی به تاریخ ۱۹۰۸، انتزاع را ویژگی اصلی هنر مدرنیستی نامید.او در این اثر می گوید زمانی که انسان در جهان اطراف خود در هماهنگی و توزان به سر می برد، سبک هنری. «انداموار» و تقلیدی است،‌اما زمانی که انسان رابطه قابل درکی با جهان ندارد، آن را انتزاعی و غیر طبیعی نشان میدهد . هنر انتزاعی دو نیاز اصلی و پارادوکسی را بر آورده می سازد: از سویی با بازنمایی غیر طبیعی وانتزاعی، تصویری بی حرکت و ثابت از جهان ارائه میدهد که انسان در ارتباط با آن احساس آرامش میکند و از سوی دیگر، این سبک ، ترجمه چند پاره و بدون تداوم انسان را ازجهان به خوبی به نمایش می گذارد.به عنوان نمونه، در داستان به سوی فانونی دریایی نوشته ویرجینیا و ولف، در پس تمام گسستی تصاویر که ذهن خواننده را به دوران می اندازد، داستان باکامل کردن تصویری که یکی از شخصیت ها طی داستان در حال نقاشی آن است و نماد شخصیت اصلی قصه است – به پایان می رسد و وی می گوید : « به کشف خود رسیدم».
●انسانیت زدایی
رویکرد انتزاعی درهنر مدرنیستی به گونه ای انسانیت زدایی میانجامد وخوزه اورتگا گاست درمقاله ی «انسانیت زدایی درهنر» که از منابع اصلی نظری مدرنیسم محسوب می شود- میگوید این امر منتج به جدایی هنر از زندگی شده است:« زندگی یک چیز است و هنر چیز دیگر ....بیایید این دو را از هم جدا کنیم. شاعر از نقطه ای اغاز میکند که انسان آن را پایان میخواند«( ۳۱ ، Ortega.Y. Gasset,) به اعتقاد وی ، هنرمند مدنریست ازواقع گرایی رئالیسم و ناتورالیسم و انسان گرایی رمانتیک دور میشود وتصویری شیء گونه می‌آفریند . در این سبک هنری جنبه انسانی کمرنگ میشود و هرن، «شمایل گونه» و استعاره وار میگردد. انسان هراس زده و ناتوان از فهم اطراف خود، استعاره شیء گونه را جایگزین واقعیت میکند نقاشی این دوره مؤثر از این دیدگاه است.
●مکان – فضا محوری
کانت اولین فیلسوفی بود که بازنمایی را وابسته به نعصر مکان دانست زمان، به عنوان مثال، از دید تنها با استعاره مکانی( فضایی) قابل فهم است( سایه، فاصله ی دقیقه ها بر ساعت، حرکت شن درون ساعت شنی و....) وی درنقد خرد ناب خود میگوید که زمان، درونی و بی شکل است ودرست به همین دلیل در بازنمایی و به قیاس های مکانی- فضایی نیاز دارد.
هایدگر قدم دیگری برداشت واعلام کرد که روند بازنمایی، خود استعاری کردن یامکانی کردنوجود زمان است،چیزی که در فلسفه وی به «دازاین» معروف شد. با اشاره به پیش زمینه‌های ویژگیهای اساسی هنر مدرنیستی ،اکنون میتوان به طور دقیق تری به ویژگیهای ادبیات مدرنیستی پرداخت .
●دید تازه ای از زمان
هنرمندان مدرنیست بر این باور بودن دکه حرکت خطی و علی، طبیعت حقیقی زمان را بهنمایش نمیگذارد و به جای آن، زمان ذنی (روانی یا شخصی) که درآن تحریف،‌عدم تداوم، افت و خیز و ناهمخوانی حکم فرماست – جایگزین آن میشود.به عنوان نمونه، زمان عام در رمانهای کافکا نماد حاکمیت خودکامه و در اولیس جیمز جویس نماد سنجش نامناسبی از تجربه های درونی زندگی شمرده میشود .در رمان خشم وهیایاو اثر ویلیام فاکنر، زمان، آگاهی انسان را به صلیب میکشد . کوئنتین می گوید:« مسیح به صلیب کشیده نشد: او با رکت آرام عقربه های کوچک ساعت از دست رفت« ( ۷۴ Faulkner , Sound) زمان سنجشی ساعت، نیرویی کشنده در زندگی است که انسان باید برای حفظ هویت و معصومیت خود با آن بجنگد. در فصل اول این رمان ، با پانزده مقطع زمانی روبه رو هستیم که بر اساس منطق تداعی در کنار یک دیگر قرار گرفته اند هر یک از این پس نگاه ها وپیش نگاه ها خود میتوانند مدخلی برای شروع داستان شمرده شوند.
●تجربه گرایی با عنصر نقطه نظر
درنگاه آغازین قرن بیستم به مکان، هر زاویه ،پرسپکتیوی ایجاد میکند که جنبه نوی از سیء را مینمایاند و بنابراین به تعداد نقطه های دید متفاوت، فضاهای متفاوت وجود دار.
«پرسپکتیویسم» با این تعریف، برای نخستین بار در هنر مدرنیستی تجربه شد، پیکاسو با سعی بر بازنمایی یک چهره از چند نقطه دید درون یک تابلو ،تصاویر نیم رخ را با دو چشم طراحی کرد.سان نقاش دیگری بود که در این زمینه به تجربه گرایی پرداخت :« برای سزان، یکی شیء در فضا، وجودهای چندگانه ای دارد که با تغییر اندکی در زوایه ی چشم ناظر خلق میشوند» (۱۴۲ Kern, ) ویلیام فاکنر در رمان خشم و هیاهو با روایت داستان واحدی از چهار نقطه دید، پرسپکتیویسم را در داستان مدرنیستی به نمایش گذاشت.
●بیگانگی
بیگانگی فرد از جامعه و تنهایی ناشی از آن از دورن مایه های اصلی هنر مدرنیستی است جهان درونی شخصیت ها که خود بازتاب دلمشغولی های هنرمند هستند از جهان عینی فاصله عظیمی دارند. این فاصله به گونه ای بیگانگی از اجتماع و دیگر انسانها میانجامد.قهرمان یا ضد قهرمان مدرنیست ازروند حرکت طبیعت، تاریخ و حتی سرنوشت خود بی اطلاع است. سرگشتگی و احساس بیگانگی اونیز محصول همین احساس است.●تجربه گرایی در شیوه های نگارش
درهنر مدرنیستی ،‌در خصوص امکان بازنمایی دوران نو با شیوه های سنتی، تردیدهای جدی وجود دارد. از این رو تجربه گرایی در شیوه های روایی از ویژگی های اصلی این دوره است.داستان نویسان این دوره «فرار از اسارت طرح داستان« را از اهداف خود بر می شمرند. بنابراین، رابطه علی بین وقایع عالم به رابطه ای نسبی و تصادفی تبدیل میشود. هنرمندان مدرنیست به هنرمندان «آوانگارد»نیز مشهورند. هنرمندان آوانگارد سعی در بیگانه سازی خود از تمامی قواعد و خصوصیات سازمان یافته فرهنگی دارند و بر تجربه گرایی تکیه می کنند این تجرهب گرایی در «رماننو» فرانسه آشکارا به چشم میخورد یکی از زمینه های مهم این تجربه گرایی ،‌استفاده از تأثیرات متقابل ادبیات، نقاشی، سینما، و موسیقی بر یکدیگر است که منجر به ابتکارات فراوانی در هنر مدرنیست شد.
●فرد گرایی
درهنر مدرنیست ، قضاوت فردی بر قضا و اجتماعی برتری دارد.ایبسن،نمایش نامه نویس مدرن نروژی بر خلاف کلیشه های زمان خود می‌گوید: انسان تنها، قدرتمندترین است و اجتماع ، تنها انسان را حقیر و کوچک میکند. اهمیت دیدگاه‌های فروید در این باره اهیمت بسیار دارد .فروید ناخودآگاه فرد را به عنوانریشه و آغاز تمام حرکتهای اجتماعی می‌شناسد. از سوی دیگر اگزایستانسیالیسم و پدیدار شناسی به عنوان دو حرکت مهم فلسفی دوران مدرنیسم به سختی و گریز ناپذیری انسان بودن توجه دارند. از این رو، بیان« موقعیت انسانی» هدف هنرمند مدرنیست قرار میگیرد.
●چند پارگی
نگاه نویسنده مدرنیست به جهان، چند پاره است. بدین گونه او رابطه علّی ودرونی میان اجزای عالم نمی بیند این گاه چند پاره آثاری با گسستگی نگاه پدید می‌آورد.به تعبیر الیوت، نظم جاری در شیوه های سنتی ادبی که جهان را منسجم و با ثبات می‌انگشارت نمیتواند آشوب و بی حاصلی دوران معاصر رانمایش دهد.الیوت، خود، در سرزمین بی حاصل تصاویر پراکنده و به ظاهر بی ربطی را در کنار هم میچیند و بسیاری از برقراری ارتباط ها را به خواننده وامیگذارد او این چند پارگی را با توسل به آثار کهن ادبی و قراردادن جملاتی از آنها در بستر متن معاصر خود به وجود می‌اورد.
●مرکزیت در اثر هنری
ادبیات مدرنیستی با تمام این پراکندگی به یک مرکزیت در اثر هنری معتقد است و بر آن پای می فشارد به عنوان مثال، در آثار ویرجینیا و ولف این مرکز، یک تصویر است(مانند به سوی فانوس دریایی). در آثار جویس، یک لحظه شهود درمرکز اثر هنری قرار می‌گیرد و در پایان گسستگی بی پایان سرزمین بی حاصل نوشته الیوت یک پیام عارفانه هندی تمام ایده های پراکنده اثر را به هم پیوند میزند.
●جنگ و گسستگی تاریخی
از میان دورن مایه های مدرنیسم میتونا به گسستگی تاریخی، حس بیگانه بودن انسان از اجتماع، و از دست رفتگی و ناامیدی اشاره کرد. جنگ جهانی اول، اعتماد بی چون و چرا به پیوستگی و یکپارچگی تمدن غرب را فرو پاشید.این شک نسبت هب تاریخ و تاریخ نگاری را میتوان در رمان ۱۹۸۴ جورج ارول مشاهده کرد. علاوه بر جنگ – که گسست کاملی بین گذشته و آینده هر ملتی پدید می‌اورد – دوره مدرنیسم شاهد اضمحلال امپراتوری بریتانیا در جهان بود بسیاری از ادبای انگلیسی در این دوره به این زوال سیاسی و اقتصادی پرداختند این مساله خود به نوعی نسبی گرایی فرهنگی در ادبیات منجر شد.
●بیان جریان ناخود آگاه ذهن
زیگمون فروید در اغاز قرن بیستم و پرسش مهمی را مطرح کرد: آیا آن که «من » به عنوان«من» می شناسم ، در واقع «من» هست؟! او با بیان اهیمت ناخودآگاه در شکل گیری شخصیت و تعیین رفتارها و انگیزه های فرد، بر فهم ناخودآگاه بر شناخت انسان تأکید ورزید . فروید به ما آموخت که آگاهی امری چند گانه و چند بعدی است وگذشته همیشه در سطحی از زمان حال جریان دارد ونگاه ما را به جهان امروز رنگ‌آمیزی میکند به زعم او، آن چه ما هستیم مجموع خاطرات ماست.از این رو، ادبیات مدرنیستی با روشهای بسیار متفاوتی- که در بخش مکتبهای ادبی به آن اشاره خواهد شد. به درون‌کاوی ذهن می پردازدو ناخودآگاه را بر خود آگاه برتری میدهد. بازنمایی رؤیا ( به عنوان پاربارترین چشمه ی ناخوداگاه) در ادبیات این دو ره بسیار مشهود است. زبان نمادین رؤیا بازبان ادبی مدرنیستی همگونی عمیق دارد . همچنین تکنیک «جریان سیال ذهن» از سبک های مهم در این دوره به شمار می‌آید.
●جریان سیال ذهنی
دراین تکنیک ، نویسته سعی دارد به طور مستقیم و بی واسطه به درون ذهن و اگاهی شخصیت هایش وارد شود و ان چه را در درون آنها میگذرد بی کم و کاست گزارش کند این شیوه نگارشی به واکنش ما در برابر محرک های زمان حال و به هم پیوستن آن با خاطرات گذشته می پردازد. منطق حاکم در جریان سیال ذهن، تداعی است این همه، تصویری یکه وتنها از انسان به دست میدهد تصویر جهان های کوچک و مجزا که هر یک واقعیت را به گونه ی خود می بیند.
●بازخوانی اسطوره
در این دوره تاریخی ،کارل گوستاو یونگ، به نمایاندن عنصر اسطوره و سر نمون درهنر تمام دوران ها پرداخت در آثار ییتز، الیوت، و جویس توجه بسیاری به اسطوره دیده میشود. اما این توجه تنها یک بازگشت به اسطوره نیست. دراینجا قهرمان از خود بیگانه ی مدرن در بستری اسطوره ای قرار میگرد و ضد قهرمان بودن خود را به نمایش میگذارد.به زعم نویسندگان این دوره ، قرار گرفتن اسطوره ها در بستر جهان مدرن ، محدودیتها و حقارت های دوره ی معاصر را به خوبی به نمایش میگذارد.
●مفهوم تازه از واقعیت
یکی ازویژگیهای مهم ادبیات مدرنیستی ، نگاه خاص آن به تخیل است. به تعبی آلن تیت، شاعر مدرنیست آمریکایی ، ما دردرک خود از جهان ،واقعیت را خلق میکنیم . واقعیت درونی تنها شکل مورد پذیرش هنرمند مدرنیست است.این دیدگاه سوبژکتیو در مدرنیسم، وامدار حرکت رمانتیسم در قرن هجده و نوزده اروپا است. مدرنیسم د ربابر رئالیسم و داعیه آن که بر بازنمایی ابژکتیو از جهان انسانی تإکید دارد. می ایستد واین داعیه را ناممکن میانگارد.
بر اساس این دیدگاه ،تلقی رئالیسم از یکه و مملوس بودن واقعیت و نگاه علمی، به جهان نیز کاملاً ناکافی و ناکارآمد محسوب می‌شود و هنرمندان واقعیت را بیشتر چند وجهی، درونی و در حال تغییر می انگارند.مدرنیست ها میپرسند،واقعیت را باید بیان کرد،اما آغاز باید پرسید واقعیت چیست؟ واقعیت در داستانهای کنراد متکثر میشود و این به فضا سازی ذهنی داستان می انجامد.
●اعتراض به جهان صنعتی مدرن
شاعر مدرنیست ،تی اس الیوت، جهان صنعتی مدرن زمان خود را به سرزمینی بی حاصل تشبیه میکند .در این سرزمین رویشی نیست و اگر هم باشد تنها مردگان را ازخواب بر میخیزاند. در این جهان، سودای تجارت در خود انسانهای مقدس مآب شعله و است و عشق چیزی جز اراضی تمنای جنسی نیست. صنعت وتکنولوژی روند انسانیت زدایی رادرجهان معاصر تسریع کرده اند آسان تر شدن کارها به طور گری ناپذیری بر شتاب زندگی افزوده است. انسان معاصر به جای ان که از زمان بدست آمدش ( که حاصل پیشرفت های تکنولوژیک است) هر چه بیشتر و بهتر استفاده کند، تنها بیشتر و بیشتر میتواند در چرخ ی روزمره زندگی صنعتی فعالیت کند.
جهان مدرن، ایمان و ارزشهای سنتی را به فراموشی می سپارد پارادوکس مدرنیسم درست در همین نقطه خود را نشان میدهد: از سویی مدرنیسم سعی در بازگشت به این سنتهای معنوی دارد( تا حدی که صحبت از« سنت مدرنیسم »میشود) واز سوی دیگر خود برآیند دیدگاه‌های جهان مدرن است، جهانی که حاکمان نظری ان مارکس، فروید، داروین و نیچه هستند.●رشد داستان کوتاه
داستان کوتاه دردوره مدرنیسم به اوج خود رسید، داستان نویسان اروپایی با الهام از سبک چخوف و توجه به تقدس لحظه در داستان توانستند آثار برجسته ای خلق کنند. به عنوان مثال میتوان به داستانهای کوتاه کاترین مانسفیلد، ویجینیا و ولف، جیمز جویس، فرانتس کافکا و سامرست موام اشاره کرد.داستان کوتاه مدرنیستی سعی در تجربه گرایی در ضبط دنای درون ذهن دارد. به تعبیر فرانک اوکانر، داتسن کوتاه.هنری ضخصی و منزوی است که روح غزل گونه اش با فضای ادبیات مدرنیسم بسیار هماهنگ است.
●شهر
شهر با تمام ظاهر دنیای صنعتی، ماشینیسم و انسانهای تنها و فراموش شد همواره بهترین زمینه برای ادبیات مدرنیستی بوده است. شهر به عنوان نماد جهان ، در آثار کسانی مانند جویس، کافکا، والیوت نه تنها بستر داستان یا عشر است،بلکه خود یکی از شخصیتهای اثر هنری، محسوب میشود. گم گشتگی انسان معاصر را بیش از هر جای دیگر، در شهر می توان حس کرد.
●نخبه گرایی
ادبیات مدرنیستی هیچ گاه درصدد جلب نظر خوانندگانی از طبقه عوام نبوده است. پیچیدگی های خاص ادب مدرنیستی تنها با گروه خوانندگان نخبه جامعه ملازمت و همانندی می یابد. بسیاری از نویسندگان مدرنیستی خود به این پیچیدگی معترفند. از این جهت، این دوره با ادبیات عامه پسنددر تضاد است. گیورگ لوکاچ ، منتقدمارکسیست ، به همین ویژگی دوره مدنیسم اشاره کیکند و ادبیات این دوره را بورژوا و ضد رئالیستی نامیده و از آن سخت انتقاد میکند.به عزم وی، در این دوره، ادبیات به کشمکش میان طبقات اجتماعی و تنش بین کار و سرمایه بی تفاوت است و هنرمند برج عاج نشین نمیتواند رسالت اجتماعی خود را ایفا نماید.
الیوت مینویسند اگز شعر وی قابل درک برای برخی خوانندگان نیست ، پس شاید برای انها نوشته نشده است این نگاه تا حدی تبخیر آمیز و تفاخر روشنفکرانه در نوشته های دیگر نویسندگان این دوره نیز یافت میشود.
●اهمیت تصویر
در این دوره، تصویر شاعرانه در بیان ارتباط زیبایی شناختی از اهمیت بسیاری برخوردار است. مکتب شعری تصویر گرایی (ایماژیسم) به بیان تصاویر مشخص، دقیق، و ملموس تکیه داشت و این شاعران به خصوص از سبک شعری هایکون ژاپن ملهم بودند .از راپاند نمونه شاخصی از این گونه شاعران است.
●ضد قهرمان
قهرمانان ادبیات مدرنیستی دارای خصوصیات والایی نیست.به عنوان مثال به طبقه ی اجتماعی بالایی تعلق ندارد ویا مثلاَ با نیروهای ماوراء طبیعی دست و پنجه نرم نمیکند.
قهرمان مدرنیستی فردی است که به قول الیوت «زندگی اش را با قاشق چای خوری اندازه می گیرد.« ( ۱۴ Eliot ,) به همین اعتبار ، قهرمان تراژدی مردن هم فردی عادی است که تنهای نمیخواهد مانند پرتقالی آبش گرفته شود و پوستش را دور بیندازند (مرگ یک دستفروشی) ، فردی که حتی نامش، ویلی لومن نشان از کوچکی او دارد.
●عدم قدرت ارتباط و بیان
درون مایه عدم ارتابط از مهمترین موضوعات ادبیات مدرنیستی است در تأتر آبسرد شخصیت ها قادر به گفت و گو قابل فهمی نیستند رشته ی کلام دائم گسسته میشود و دو شخصیت هر یک مسیر موازی و مجزایی را به هنگام صحبت دنبال میکنند .در این نوع تأتر،نمایش نامه نویس اصطلاحات روزمره را که حاوی هیچ گونه معنایی نیست به صخره میگیرد. تکرار واژه ها سکوت عدم توالی منطقی در گفتار از نمودهای این ویژگی مدرنیسم است.
●چهره های برجسته ادبیات مدرنیستی اروپا وآمریکا
دراین بخش با نگاهی گذرا به مهمترین ادبای مدرنیست در اروپا و آمریکا کوشش شده است تا ویژگی های مدرنیستی آثار آنان به اختصار ذکر گردد. روشن است که این نامها تنها بخش کوچکی از نویسندگان این دوره را پوشش میدهند.
تی . اس . الیوت ( ۱۸۸۸-۱۹۶۵) شاعر منتقد و نمایش نامه نویس
از را پند ( ۱۸۸۵-۱۹۷۲ ) شاعر و منتقد آمریکایی
والس استیونس ( ۱۸۹۷-۱۹۵۵) شاعر آمریکایی
ارنست همینگوی ( ۱۹۸۹-۱۹۶۱) داستان نویس آمریکایی
ویلیام فاکنر ( ۱۹۷۹-۱۹۶۲) داستان نویس آمریکایی
دبیلو . بی . ییتز ( ۱۸۶۵-۱۹۳۹) شاعر و نمایش نامه نویس ایرلندی
دبلیو اچ آدن ( ۱۹۰۷-۱۹۷۳ ) شاعر،نمایش نامه نویس و منتقد انگلیسی.
دی اچ لارنس )۱۸۸۵-۱۹۳۰) داتسان نویس، شاعر، منتقد، نمایش نامه نویس و نقاش انگلیسی
جیمز جویس (۱۸۸۲-۱۹۴۱) داستان نویس و شاعر ایرلندی
آندره ژید ( ۱۸۶۹-۱۹۵۱) داستان نویس ،‌مقاله نویس ، منقد و نمایش نامه نویس فرانسوی)
مارسل پروست( ۱۸۷۱-۱۹۲۲) داستان نویس، مقاله نویس و منتقد فرانسوی
آلبر کامو ( ۱۹۱۳-۱۹۶۰) فیلسوف ،‌داستان نویس ، نمایش نامه نویس ،منقد و فعال سیاسی فرانسوی.
استفن مالارمه ( ۱۸۴۲-۱۸۹۸) شاعر فرانسوی
رینر ماریا ریلکه ( ۱۸۷۵- ۱۹۲۶) غزل سرای آلمانی ،درآثار او ‏ تجربه دینی و مساله مرگ از اهمیت بسیار برخورد دار است.
تامس مان (۱۸۷۵-۱۹۵۵) داستان نویس ومقاله نویس آلمانی
یوجین اونیل ( ۱۸۸۸-۱۹۵۳) نمایش نامه نویس آمریکایی
تنسی ویلیامز ( ۱۹۱۱-۱۹۸۳) نمایش نامه نویس آمریکایی.
آرتور رمبو (‌۱۸۵۴-۱۹۹۱) شاعر فرانسوی
ویرجینیا و ولف ( ۱۸۸۲- ۱۹۴۱) داستان نویس انگلیسی
فرانتس کافکا ( ۱۸۸۳-۱۹۲۴) داستان نویس آلمانی زبان متولد پراگ
کاترین مانسفیلد ( ۱۸۸۸-۱۹۲۳) داستان نویس کوتاه نیس انگلیسی
سامرست موام ( ۱۸۷۴-۱۹۶۵) داستان نویس و نمایش نامه انگلیسی
برنارد شاو ( ۱۸۵۶-۱۹۵۰) نمایش نامه نویس ،منتقد و داستان نویس ایرلندی
جوزف کنراد (۱۸۵۷-۱۹۲۴) داستان نویس اوکراینی
ساموئل بکت (۱۹۰۶-۱۹۸۹) نمایش نامه نویس و داستان نویس ایرلندی)
●چهره های شاخص مدرنیسم در ادبیات ایران
نیما یوشیج ،احمد شاملو ،فروغ فرخزاد،صادق هدایت ،صادق چوبک ،هوشنگ گلشیری.

منابع:
کتاب درآمدی بر ادبیات مدرنیست :دکتر امیر علی نجومیان
ادبیات مدرنیسم:دکتر ثابتی
[ نزهت شهرکی ]
منبع : هفته نامه فصل نو


همچنین مشاهده کنید