دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

خوشرفتاری با اهل باطل


خوشرفتاری با اهل باطل
«و علیکم بمجاملة اهل الباطل، تحمّلوا الضّیم منهم(۱)؛ با اهل باطل با خوشرفتاری و مدارا رفتار نمائید و ظلم و آزار آنها را تحمل کنید».
«مجامله» گرچه از باب مفاعله است. و در اصل برای کارهایی استعمال می شود که دو طرفی باشد؛ اما این باب کاربردهای دیگری نیز دارد. از جمله آن که باب مفاعله گاه به معنای تفعیل نیز می آید. در این جا مجامله به معنای تجمیل است، و تجمیل یعنی زیبا برخورد کردن.
از طرفینی بودن مجامله دریافت می شود که اگر انسان با دشمن به نیکی رفتار کند، دشمن نیز سرانجام دلش نرم می شود و برخورد خود را با وی تطبیق می دهد. البته شاید در ابتدای کار، اخلاق خوب یک طرفه و فقط از جانب مؤمن باشد، اما در نهایت با تحت تأثیر قرار گرفتن دشمن، دو طرفه می شود.
حضرت امام صادق علیه السلام این درخواست خود را با عبارت «علیکم» بیان فرموده اند؛ یعنی مؤمنان باید ملتزم باشند که با اهل باطل برخورد انسانی و خوبی داشته باشند. آری هدف اصلی ارسال انبیا و انزال کتب، چیزی غیر از هدایت گمراهان نیست و این مهم با اخلاق زیبا، بسیار بهتر عملی می گردد.
ناگفته نماند که ممکن است عده ای این فرمایش فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را حمل بر جواز تعطیل امر به معروف و نهی از منکر یا به عبارتی «مداهنه» کنند. امّا بین «مجامله» و «مداهنه» فرق بسیار است؛ مجامله که معنای آن گفته شد، بسیار مورد تأکید قرار گرفته است و امام با لفظ «علیکم» مؤمنان را به پایبندی بر این دستور فراخوانده است آن هم مجامله با انسان های گمراه و اهل باطل، مؤمنان و برادران دینی که جای خود دارند. وقتی امام صادق علیه السلام ما را به مجامله با اهل باطل سفارش می کند، با مؤمنان و حتّی مردم عادی به طریق اولی باید چنین رفتار کنیم و باید بیشتر از اهل باطل با آنها جانب مجامله_بلکه مؤاخات و خدمت و احسان_را نگاه داریم.
آنچه در فرمایش امام اهمیت بیشتری دارد، این است که سفارش آن حضرت درباره انسانهای بد و ملحد و مشرک و کافر است، که مذهب باطل دارند و چیزی به نام اخلاق پسندیده و مجامله نمی شناسند تا به آن پایبند باشند. آنها در مقابل این اخلاق نیک برخورد درستی نخواهند داشت، و مسلماً در ابتدای کار مهربانی و اخلاق نیکو یک طرفه است. این دیگر از باب «هل جزاء الإحسن إلا الإحسن(۲)؛ آیا پاداش نیکی جز نیکی است؟» نمی باشد، بلکه از باب «و یدرءون بالحسنة السیئة(۳)؛ و بدی را با نیکی می زدایند» می باشد. کافر بدی می کند، اما مؤمن جواب نیکو می دهد. این زیبائی، ناشی از ذات زیبای اسلام است. ولی «مداهنه» از دُهن و به معنای نرمش به خرج دادن است. آن گاه که در بدن انسان، زخمی پدید آید آن را روغن مالی می کنند. همچنین به کسی که لباس را بر تن باطل کند می گویند: تدهین و مداهنه کرد. «مداهنة أهل الباطل» یعنی کارهای اهل باطل را توجیه کردن، که کار بسیار مذموم و منفوری است. در روایت آمده است:
«خدای متعال به حضرت شعیب علیه السلام وحی کرد: صد هزار نفر از اُمت تو را نابود می کنم که چهل هزار نفر از آنها از اشرارند. عرض کرد: پروردگارا، چهل هزار نفر گناه کارند، چرا شصت هزار نفر دیگر بمیرند؟ خدای متعال فرمود: زیرا آنان عمل گناهکاران را توجیه می کنند».(۴)
این شصت هزار نفر گناهکار نبودند، امّا در مقابل گناه آن چهل هزار نفر ساکت ماندند و کارهایشان را توجیه می کردند. مثلاً می گفتند فلانی که گناه می کند جوان است، گرفتار است، مریض است و از این قبیل توجیهات... .
در قرآن کریم نیز به تدهین اشاره شده است: «ودوا لو تدهن فیدهنون(۵)؛ {ای رسول خدا، گناهکاران} دوست دارند در مقابل گناه آنها نرمش به خرج دهی تا آنها نیز نرمش به خرج دهند». امّا آن جا که قادر متعال خطاب به رسول خود می فرماید: «فبما رحمة من الله لنت لهم(۶)؛ پس به برکت رحمت الهی با آنان نرم خو و پر مهر شدی» ؛ «لنت» دیگر «تدهین» نیست، بلکه مجامله است و مراد از «لهم» در این جا مؤمنان نیست، بلکه منافقان و کافران است. خدای متعال خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: به سبب رحمت خداست که شما با اینها به نرمی رفتار می کنید. اینها بد بودند و بدی می کردند، امّا شما با آنها رفتار نیکو داشتید؛ آنها نیت بد داشتند، اما شما نیت نیکو داشتید؛ آنها به شما نفرین می کردند، امّا شما برایشان دعا می کردید. آری، نهایت مجامله و نیکی در حق گمراهان آن جا متبلور می شود که رسول خدا در حق قومی که او را سنگ می زدنند و به او اهانت می کنند، طلب هدایت می کند و می فرماید: «اللهم اهد قومی فإنّهم لا یعلمون(۷)؛ خدایا قوم مرا هدایت کن چرا که آنها نادانند».
«لا یعلمون» به این معنا نیست که معذورند؛ به عبارت دیگر این «لا یعلمون» در گفتار حضرت از باب «رُفع ما لا یعلمون(۸)» نیست؛ بلکه به معنای «موزور» و از باب وزر است. یعنی خدایا، قوم مرا نجات ده تا در بدی نمانند.
بسیاری هم، با همین برخورد رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اصلاح شدند و ایمان آوردند. اهل باطل نباید تا آخر عمر در باطل بمانند. باید هدایت شوند و بهترین راه برای هدایت آنان برخورد خوب مؤمنان و اهل اصلاح با آنان است. آن هم نه یک بار و دو بار، بلکه ده ها بار.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، بهترین الگوی مجامله
در آن زمان که قدرت مسلمانان رو به فزونی گذاشته بود و اموال و افراد بسیاری در اختیار رسول صلی الله علیه و آله وسلم قرار داشت، هنگامی که از کنار یک یهودی عبور می کرد به او سلام می کرد و احوالش را می پرسید. وقتی با خبر شد یکی از آنها مریض شده است، جویای احوالش شد و به عیادتش رفت و سرانجام آن یهودی با ایمان از دنیا رفت، حال آن که یهودیان بیشتر از نصارا در مقام انکار رسالت آن حضرت بر می آمدند.
باید با اهل باطل مجامله کرد اما این مجامله برای مؤمنان عواقبی دارد از این روست که امام علیه السلام می فرماید:
«و تحمّلوا الضیم منهم؛ آزار و اذیت آنان را تحمل کنید.»
«ضیم» یعنی ظلم و اذیت. بنا به فرموده امام علیه السلام مؤمنان باید ظلم و اذیت اهل باطل را تحمّل نمایند.
انسان گمراه با یک برخورد خوب درست شدنی نیست و به قول معروف با یک گل بهار نمی شود. باید بارها و بارها در مقابل گردن کشی و گستاخی کافران نرمش و لطافت به خرج داد، شاید بر اثر این نرمش ها به راه بیایند و دست از عصیان و سرکشی بردارند. بین علما معروف است که می گویند: «حذف المتعلّق یفید العموم». برای روشن شدن این اصطلاح از مثالی بهره می گیریم: خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «إن الله یأمر بالعدل و الإحسن(۹)؛ خداوند بندگان خود را به رعایت عدل و احسان امر می کند.» در این آیه شریفه متعلّق احسان حذف شده و نوع احسانی که بندگان باید انجام دهند معلوم نیست. پس در این صورت، احسان سفارش شده، همه احسانها را در بر می گیرد. پس اگر متعلّق و نوع حکم خواسته شده روشن نباشد، حکم فراگیر خواهد بود. در این فرمایش گهربار امام صادق علیه السلام نیز متعلق مجامله حذف شده و نشان می دهد که همه انواع مجامله مطلوب امام است.
● اصول مجامله
اصول مجامله در سه چیز است:
۱) مجامله در نیت؛
۲) مجامله در قول؛
۳) مجامله در عمل. مجامله در نیت، یعنی این که انسان نه تنها برای خود و مؤمنان، بلکه برای همه ابنای بشر حتّی برای اهل باطل، نیت خیر داشته باشد.
مرحوم علامه مجلسی(۱۰) در جلد های آخر بحار، در باب اعمال شب قدر مطلبی به این مضمون از سید بن طاووس(۱۱) نقل می کند: «شب قدری، با خود گفتم چه عمل و عبادتی انجام دهم که از همه عبادت ها بالاتر باشد و چه دعایی کنم که از همه دعاها افضل باشد. آیا برای فقرا دعا کنم؟ یا برای مریض ها شفا بخواهم؟ یا از خدا بخواهم حوائج مؤمنان را برآورده نماید؟ دیدم فقرا، با فقر خود می گذرانند، و فقرشان هم همیشگی نیست. مریض ها نیز در حال امتحانند و خدا آنها را شفا خواهد داد. مؤمنان نیز از گوهر ایمان برخوردارند و این بالاترین نعمتی است که خدا به آنها عطا فرموده است. پس هر حاجت دیگری داشته باشند مهم نیست. ناگهان به ذهنم رسید آنهایی که بیش از همه به دعای من در این شب احتیاج دارند کافران و مشرکانند؛ چرا که آنها با سرآمدن عمرشان دچار عذابی ابدی می گردند که خلاصی از آن برایشان امکان ندارد. پس به دعا برای هدایت مشرکان مشغول شدم و از خدا خواستم که مشرکان و کافران را هدایت کند و به آنها توفیق دهد تا مؤمن شوند».
سید بن طاووس بسیار جلیل القدر است تا جایی که بعضی از مسائلی که ایشان و جدّ مادری شان، ورّام بن ابی فراس(۱۲) نقل کرده اند، به غیر از گفته این بزرگواران هیچ مدرک و دلیلی ندارد، امّا به دلیل اطمینان و اعتمادی که فقها و علمای شیعه به این بزرگواران داشته اند، فرموده آنان را به منزله مدرک شرعی تلقی کرده و بر اساس آن فتوا صادر کرده اند. به هر حال ممکن است سید بن طاووس این نحو دعا کردن را از روایت ها فرا گرفته باشد و چنین عملی واقعاً مستحب باشد.
نقل شده است روزی که مشرکان مکه، پیامبر اکرم را سنگ زدند و آن حضرت را دنبال کردند، پیامبر رو به درگاه الهی کرد و فرمود: «اللهم اهد قومی فإنهم لا یعلمون(۱۳)؛ خدایا قوم مرا هدایت کن چرا که نادانند». در جواب این همه اذیت و آزار، از خدا خواست که کافران و مشرکان مکه را هدایت کند و حتّی از ناحیه آنها به درگاه خداوند عذر آورد و فرمود: «انّهم لا یعلمون».
معلوم نیست مراد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جهل واقعی باشد. ممکن است معنای «لایعلمون» و جهل در این جا تجاهل باشد مانند آیه: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم(۱۴)؛ پیامبر را انکار می کنند حال آنکه در دل یقین دارند.» معنای «لا یعلمون» جهل قصوری و جهل مرکب نیست بدین معنا و با این حال بر باطل خویش پافشاری می کند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای چنین کسانی دعا می کند و از خدا هدایت چنین افرادی را می خواهد در آیات و روایات نیز از «سفه» به جهل تعبیر شده است. معلوم نیست که جهل به معنای ندانستن واقعی باشد، بلکه شاید در جاهائی مثل «إ أنتم جهلون(۱۵)؛ وقتی که نادان بودید»_که در آن نسبت جهل به برادران یوسف داده شده_مقصود آن باشد که آنها مرتکب کار جاهلانه شدند.
خلاصه این که یک نوع مجامله، مجامله در نیت است، به این معنا که باید در دل برای اهل باطل نیت زیبا داشت و برای آنها دعا کرد. مؤمن باید برای پیروان مذاهب باطل و ادیان و خطوط منحرف دعا کند، چون که اینها نیز انسانند و خدا آنها را برای هدایت شدن خلق کرده است. «إلا من رحم ربک و لذلک خلقهم(۱۶)؛ مگر کسانی که پروردگار تو به آنان رحم کرده، و برای همین آنان را آفریده است». مجامله در نیت تحمل نمی خواهد چون امری نفسانی است، اما مجامله در قول و عمل تحمل می خواهد و طی آن مؤمنان باید با صبر و حوصله در برابر رفتار زشت و ناپسند اهل باطل، در قول و عمل با مجامله رفتار کنند.
سخت ترین مرحله مجامله عملی است. در این مرحله مؤمن باید حاجت کسانی را برآورده نماید که چه بسا با وی دشمنی نموده و برایش مشکل ایجاد کرده اند. این، کار بسیار مشکل و طاقت فرسایی است و آمادگی روحی بسیار بالایی می خواهد. بزرگان دین به ویژه ائمه اطهار علیهم السلام و رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، بسیاری از گمراهان را با همین روش هدایت کردند. شخصی به حضرت باقر علیه السلام ناسزا گفت و العیاذ بالله نام مادر آن حضرت را به زشتی برد. در آن زمان اگر کسی چنین فحشی به دیگران می داد، سزایش قتل بود و چه بسیار کشت و کشتارها که بر سر چنین دشنام هایی به راه می افتاد، اما امام باقر علیه السلام به نرمی و لطافت جواب او را دادند و اهانت او را نادیده گرفتند. آن فرد نیز پشیمان و آگاه شد و ایمان آورد. آیا حیف نبود که این انسان مسلمان نشود و راهی جهنم گردد؟ آیا حیف نبود که حرّبن یزید ریاحی به جهنم برود؟
حرّبن یزد ریاحی به دنیا ثابت کرد که انسان در لحظه آخر می تواند از همه چیز بگذرد. او برای کسانی که می گویند نمی توانیم یا نتوانستیم توبه کنیم حجت است. حرّ انسانی عادی نبود، بلکه از نظر ثروت و مقام اجتماعی نزد خلیفه وقت احترام بسیاری داشت اما_با آن که می دانست که اموال و موقعیت خود را از دست خواهد داد_به یک باره از همه چیز گذشت. واقعاً اگر کس دیگری به جای امام حسین علیه السلام بود در مقابل عذر خواهی حرّ چه جوابی می داد؟ شاید می گفت: حال که کار از کار گذشته و ما را اسیر کرده ای، دیگر چه جای توبه است؟ حال که باعث شدی این همه مصیبت بر خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد آید، دیگر توبه چه فایده ای دارد؟
اگر حُرّ توبه نکرده بود_با توجه به این که او باعث شده بود اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به چنگ لشکر یزید بیفتند_به یقین، بار گناهش بسیار سنگین تر از دیگران بود. باید این رفتارها سرمشق قرار گیرند. باید با خود بیندیشیم که در برابر کار ناپسند دیگران و عذر خواهی آنان چه کنیم؟
● مالک اشتر، الگوی مجامله و گذشت
در مجموعه ورّام بن ابی فراس ماجرایی بدین شرح درباره مالک اشتر نخعی نقل شده است: روزی مالک اشتر نخعی، فرمانده ارتش بزرگ ترین کشور روی زمین، در حالی که پیراهنی از کرباس بر تن داشت و عمامه ای از بقیه پارچه پیراهنش بر سربسته بود از جایی می گذشت. شخصی برای خوشامد دیگران و تفریح و خنده یک هسته خرما یا ریگی (بندقه) به طرف او پرتاب کرد، مالک اشتر او را دید، اما توجهی نکرد و به راهش ادامه داد. پس از رفتن مالک مردم به آن شخص گفتند: آیا فهمیدی او که بود؟ گفت: نه. گفتند: او فرمانده ارتش اسلام و یار و یاور امیرمؤمنان علی علیه السلام است. وای به حالت! چرا این بی حرمتی را مرتکب شدی؟ با شنیدن این سخن لرزه بر اندام آن مرد افتاد و به دنبال مالک دوید تا آن که او را در مسجد در حال عبادت دید. در گوشه ای منتظر ماند تا نماز مالک اشتر تمام شد. پس از آن به پای او افتاده معذرت خواهی کرد که او را نشناخته است. مالک اشتر سوگند یاد کرد که من به مسجد نیامدم، مگر این که خواستم برای تو دعا کنم.
باید توجه داشت مالک اشتر نخعی، فرماندار دلاور و شجاع لشکر علی بن ابی طالب علیه السلام خلیفه مسلمانان، زمانی با چنین لباس ساده ای از بازار عبور می کند که فرمانده لشکره معاویه در دیباج و زر می غلطد و در مقابلش صدها نفر تعظیم می کنند و اگر کسی جسارتی به مراتب کم تر از این، در حق او می کرد، سزایش اعدام بود. فرمانده ای با عظمت و بزرگوار چون مالک در مقابل این گستاخی چه زیبا و با لطافت پاسخ می دهد و چنین با گذشت و بزرگواری با او برخورد می کند. مجامله در عمل این گونه است.
اگر دیگری به جای مالک اشتر بود می گفت: نباید مردم را بی تربیت بار آورد. این که امروز به مالک اهانت کرد، فردا به امیرمؤمنان علیه السلام اهانت می کند. باید چنین و چنان کرد تا دیگران عبرت بگیرند.
اما این حرفها و فکرها چیزی جز خط معاویه و عُمر نیست. البته، اصل کلی در این مقام آن است که انسان با افراد نادان با مجامله رفتار کند اما گاهی لازم است خلاف این اصل عمل کرد که در آن موارد اندک نیز باید تابع دستور اهل بیت علیهم السلام بود.
مالک اشتر به گفته مورّخان، پیامبر خدا را درک کرده و از آن حضرت حدیث شنیده بود؛ در یکی از جنگها خطاب به لشکر امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: حدود صد تن از شما از «بدریین» هستید و در جنگ بدر شرکت داشتید. و لذا مالک از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به شمار می آمد. مرد عمل، زهد، و جهاد بود و در عین نیرومندی با اهل باطل مجامله می کرد، و این داستان، نمونه ای از مجامله او با اهل باطل است.
شیعیان می توانند مالک اشتر را به عنوان انسان کاملی که در مکتب اهل بیت علیهم السلام پرورش یافته به دنیا معرفی کنند و به او افتخار نمایند. کشوری که حضرت امیرمؤمنان علیه السلام بر آن حکومت می کرد حدود پنجاه کشور امروز را در بر می گرفت که یکی از آنها ایران است. عراق، حجاز، یمن، مصر، از مرز چین گرفته تا قلب اروپا، و از قلب اروپا تا وسط آفریقا همه و همه جزو کشور اسلام بوده است. آری فرمانده ارتش چین کشوری پهناوری با فردی گستاخ این گونه بزرگوارانه رفتار می کند. مالک قسم خورد که این کار تو باعث گردید من به مسجد بیایم و برای هدایت تو دعا و استغفار کنم. تو کار بدی کردی و نامه اعمال خود را سیاه کردی و گناهی به گناهانت افزودی. من از تو گذشتم، خدا از تو بگذرد.
این رفتارها را باید آموخت؛ زیرا تا این تعالیم بلند را نیاموزیم توان به کار بستن آنها را هم نخواهیم داشت.
پی نوشت:
۱. متن نامه.
۲. رحمن، آیه ۶۰.
۳. رعد، آیه ۲۲.
۴. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۴۶: «عن أبی جعفر علیه السلام (فی حدیث) قال: أوحی الله إلی شعیب النّبی علیه السلام إنی معذب من قومک مأة الف، اربعین ألفاً من شرارهم و ستین ألفاً من خیارهم، فقال علیه السلام: یا رب، هؤلاء الأشرار، فما بال الأخیار؟ فأوحی الله عزّوجل إلیه: داهنوا اهل المعاصی و لم یغضبوا لغضبی.»
۵. قلم، آیه ۹.
۶. آل عمران، آیه ۱۵۹.
۷. بحارالانوار، ج ۱۱،ص ۲۹۸.
۸. وسائل الشیعه، ج ۱۵،ص۳۶۹.
۹. نحل، آیه ۹۰.
۱۰. محمد باقربن محمد تقی مجلسی (۱۰۳۷_۱۱۱۰قمری)، محدث و فقیه بزرگ امامی، از محضر استادانی همچون شیخ عبدالله بن جابر آملی، شیخ علی جبل عاملی، و ملا محسن فیض کاشانی بهره مند گردید. پس از فراگیری علوم عقلی به علم حدیث روی آورد و آثار بسیاری در این زمینه من جمله کتاب عظیم بحارالانوار به رشته تحریر در آورد. از زمان شاه عباس دوم تا زمان سلطان حسین دارای مقام و قدرت دینی بود و عنوان شیخ الاسلامی از جانب سلاطین صفوی به وی عطا گردید.
۱۱. رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر (۵۸۹_۶۶۴قمری) معروف به سید طاووس، فقیه، متکلم، محدث و مورخ، مادرش و دختر شیخ ورام بن ابی فراس حلی و مادر پدرش دختر شیخ طوسی است، با دو خلیفه عباسی مستنصر و مستعصم معاصر بوده و با آنها رابطه خوبی داشته است. پس از تصرف عراق توسط مغولان تلاش فراوانی جهت جلوگیری از ویرانی انجام داد. مقام نقابت علویان را با اکراه قبول کرد و تا آخر عمر در این مقام بود. (دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۲، ص۵۴ و ۵۵)
۱۲. مسعود بن ابی فراس (ورام) متوفای ۶۰۵قمری فقیه و محدث امامی، نسبش به مالک اشتر نخعی می رسد و جد مادری سید بن طاووس است کتاب تنبیه الخواطر و نزهة النواظر که به مجموعه ورّام شهرت یافته از آثار اوست. (ریحانه الادب، ج ۶، ص ۳۱۳ و ۳۱۴)
۱۳. بحارالانوار، ج۱۱، ص ۲۹۸.
۱۴. نمل، آیه ۱۴.
۱۵. یوسف، آیه ۸۹.
۱۶. هود، آیه ۱۱۹.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی تبیان زنجان