جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


یک حراج فوق‌العاده


یک حراج فوق‌العاده
پیش از صفحه یازده: «از آسمون بارون می‌یاد لی لیا» آخرین کتاب حسن فرهنگی است. ۱۶ داستان دارد و با ذکر این جمله از تولستوی که «میان آدمیان چیزی نیست جز دیوارهایی که ساخته‌اند» به انسان‌هایی که می‌توانند دیوار‌ها را فرو بریزند تقدیم شده است.
● صفحه یازده
چندی است که با تردید دست در جیب می‌کنیم و مجموعه داستانی را می‌خریم به آن امید که شاید این بار بخت یارمان باشد و به ازای پولی که از کفمان می‌رود دست‌کم تک‌داستان دندان‌گیری چشممان را بگیرد که اغلب نمی‌گیرد نه دندانمان را و نه چشممان را. با این وصف مجموعه داستان جدید حسن فرهنگی نزد ذائقه رنجور ما یک پدیده است چراکه بیشتر داستان‌های آن از کیفیت خوبی برخوردارند. به‌زعم نگارنده (حقیرش را به حکم کلیشه‌گریزی حذف کردم ) بعضی از داستان‌های این کتاب چنان جان‌دار و لذت‌بخش‌اند که در وصف‌شان می‌توان واژگانی فراتر از خوب را به کار گرفت. به‌طور کلی چنین می‌نماید که نویسنده بر آن بوده تا ظرفیت‌ها و صناعات ناشناخته یا کم شناخته‌تر داستانی‌نویسی را تجربه کند و به فضای جدیدی از داستان کوتاه نزدیک شود. آنجا که استفاده از این ظرفیت‌ها و صناعات از مرز تجربه گذشته و به مهارت بدل گشته داستان قوی‌تر و جان‌دار‌تری هم به بار نشسته است. داستان اول که «از آسمون بارون میاد لی لیا» نام دارد یکی از همین داستان‌های فرا خوب یا بهتر از خوب است. فصل‌بندی یک در میان(پی در پی) این داستان به «واقعیت» و «خیال» همخوانی هوشمندانه‌ای با طرح داستان داشته که تاثیر بسزایی در گیرایی داستان اول دارد. همین فصل‌بندی به اضافه چرخش مقام راوی بین شخصیت‌ها، لباس برازنده‌ای از جنس تار و پود تکنیک را برای داستان «طبقه دوم» بافته است. از دیگر داستان‌های خوب‌تر از خوب این مجموعه می‌توان به «این خانه سیاه و سفید است»، «گره گشایی»، «تخت خالی» و «نام خانوادگی مستعار» اشاره کرد که در داستان آخر قرار دادن بخشی از فرم اداره گذرنامه نقشی مهم را در نزدیک شدن خواننده به فضای داستان عهده‌دار است. به عبارت دیگر نویسنده با استفاده به موقع و به‌جا از تکنیک همان ابتدای داستان بخش مهمی از فضای لازم را می‌سازد. این تناسب و هماهنگی بین طرح و تکنیک آن هم تکنیک‌هایی که برای خواننده ایرانی چندان شناخته شده نیستند تنها در صورتی شکل می‌گیرد که استفاده از آنها برای نویسنده درونی شده باشد. لذا نمی‌توان نوآوری‌های داستان‌های نامبرده را تلاش حسن فرهنگی برای تجربه‌ای متفاوت قلمداد کرد. این دیگرنه تجربه بلکه مهارت است.
● صفحه هفتاد و سه
حیاتی‌ترین مشخصه یک نویسنده نگرش و دید او به زندگی و مسائل مختلف است. این چنین است که او با ظرافت نگاه خود چیزهایی را می‌بینید و ضبط می‌کند که ابتدا محرکی خام‌اند اما به مرور پخته می‌شوند و سرانجام زمانی به بخشی از نگرش نویسنده تبدیل می‌شوند. همین خام‌های پخته شده هستند که روزی دستمایه داستان‌های او خواهند شد. حسن فرهنگی نشان داده است که نگرش خوبی دارد اما به نظر می‌رسد در بعضی از داستان‌ها طرح چنان که باید عمیق نشده و خود نویسنده شناخت و تسلط کاملی بر آن نداشته که در نهایت امر داستان به اندازه استعداد درونی خود شکوفا نشده است. داستان‌های مثل شرم گل بهی، عزیزم، پنجاه و هشت و صفحه بیست از این جمله‌اند. اینها به جایگاهی که مستحق‌اش بودند نرسیده‌اند و تعجیل نویسنده حقشان را پایمال کرده است. جالب آنکه در همین دسته از داستانهاست که بعضی اشتباه نویسنده در انتخاب تکنیک یا ناتوانی او را در اجرای طرح مشاهده می‌کنیم که رنگ و بوی تجربه کردن را دارد. حال می‌بینیم که همان فصل بندی‌های گیرا در داستان اول و دوم کتاب در داستان صفحه بیست دچار نقص است. این داستان‌ها تجربه‌ای ناموفق و شکست خورده نیستند اما موفق هم محسوب نمی‌شوند.
● صفحه پنجاه و پنج
یکی از ویژگی‌های جذاب و گیرای «از آسمون بارون می‌یاد لی لیا» که در چند داستان به چشم می‌آید این است که نویسنده قصد پنهان شدن پشت کلمه‌ها و قصه را ندارد. حتی آنجا که لازم دانسته راوی را رو در روی خواننده قرار داده است. به عنوان مثل در داستان «یکی از مردها خیلی باید فکر بکند» چنین می‌نویسد: «من راوی هم بعد از اینکه یکی از مردها مرد خودکار را پرت کردم گوشه‌ای و نشستم زمین و زانوهایم را به دست گرفتم و فکر کردم حتی حالا می‌توانم ادامه بدهم و بگویم چه بلایی سر آن یکی مرد آمد.» یا در داستان زیبای گره‌گشایی ناگهان روایت را رها کرده و در پرانتز خطاب به نویسنده یا به خود می‌گوید: «تا اینجا توانستم فضای داستانی را ترسیم کنم و شناختی ابتدایی از شخصیت داستانمان به دست بدهم. می‌خواهیم یک داستان کلاسیک تعریف کنیم تا اینجا مقدمه داستان بود.» اما جالب‌ترین استفاده حسن فرهنگی از این تکنیک که در اجرای به موقع و کامل آن مهارت دارد در داستان «زنی که از دماغش متولد شد» دیده می‌شود. داستانی که نویسنده در حین نوشتنش دچار نوعی تردید و نگرانی نسبت به واکنش منتقدان و مخاطبان آتی آن می‌شود. با این روش جدای از تلاش برای ملموس‌تر شدن داستان نگرانی خود را هم کاهش داده است: «بعد از اینکه با نگهبان حرف زدم تازه متوجه شدم که زن را کسی نمی‌بیند. حالا منتقد‌ها هر چه دلشان خواست بگویند. بگذار بگویند که می‌خواسته داستان متفاوت بنویسد. مهم خودم هستم که می‌دیدمش به وضوح می‌دیدمش که راه می‌رود، می‌خندد و به من پشت چشم نازک می‌کند.» با وجود این جسارت و مهارت تحسین برانگیز نویسنده داستان «زنی که از دماغش متولد شد» چنگی به دل نمی‌زند و اتفاقا به نظر می‌رسد که نویسنده قصد نوشتن داستانی متفاوت را داشته که در اجرای آن ناکام مانده است.
● صفحه صد و شصت و هشت
هرچند مجموعه داستان «از آسمون بارون می‌یاد لی لیا» رنگ و بوی پست مدرنی دارد اما نمی‌توان تمامی داستان‌های آن را پست مدرن دانست. داستان پست مدرن مشخصات خاص خود را دارد و صرف استفاده از تکنیک‌های پست‌مدرن در یک داستان نباید ما را دچار صرف کند. حتی خود تکنیک‌های پست مدرن بسته به نوع اجرای شان می‌توانند پست مدرن باشند یا نباشند. حسن فرهنگی در این مجموعه داستان لکنت ندارد. نثرش روان است. در تکرار فعل‌ها محصور نمی‌شود. ولی با نگاهی به مجموع داستان‌ها این طور به نظر می‌رسد که دیالوگ‌ها چنان که باید قوی نیستند. این ضعف به خصوص از منظر شخصیت‌پردازی بیشتر چشم را می‌زند. شخصیت‌های بیشتر داستان‌های این کتاب مثل هم حرف می‌زنند. ادبیات گفتاریشان مثل هم است. حتی فحش‌هایی که شخصیت‌های مختلف با فرهنگ و جایگاه اجتماعی متفاوت از هم به زبان می‌آورند مشترک است. به سختی می‌توان پذیرفت مردی گستاخ که در خیابان با وقاحت زن غریبه‌ای را می‌آزارد و کتک‌اش می‌زند از فحش «لکاته» استفاده کند. از طرف دیگر شخصیت‌سازی نویسنده بیشتر شخصیت‌سازی تیپی است نه فردی که توضیح آن در حوصله این یادداشت نمی‌گنجد. طبق روال سال‌های اخیر این مجموعه هم داستان‌هایی با شخصیت محوری یک نویسنده را در بر دارد و در این کتاب هم از صندلی لهستانی بی‌نصیب نماندیم. دیگر کلمه صندلی را که می‌بینیم شکل صندلی لهستانی در ذهنمان نقش می‌بندد. مگر نمی‌شود کسی روی یک صندلی بنشیند و آن صندلی دست بر قضا لهستانی نباشد؟
● پشت جلد:
از اینها که بگذریم در روزگاری که چندین هزار تومان پول می‌دهیم و کتابی می‌خریم که اغلب به اندازه چند صد تومان هم داستان ندارد کتاب پر و پیمانی مثل از «آسمون بارون می‌یاد لی لیا» خیلی ارزان است. چیزی مثل یک حراج فوق‌العاده.
مهیار زاهد
از آسمون بارون می‌یاد لی‌لیا
(مجموعه داستان)
حسن فرهنگی
انتشارات کاروان
۱۳۸۷
۲۰۰۰ نسخه
میان‌تیترها به تقلید از فصل بندی‌های داستان تنظیم شده‌است.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید