شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


مرثیه یی برای یک قاتل


مرثیه یی برای یک قاتل
نشر نیلوفر در هفته های اخیر سه رمان تحت عنوان «مجموعه دایره هفتم» منتشر کرد که هر سه در حوزه ادبیات پلیسی طبقه بندی می شوند. در میان این رمان ها، «مسافری که با ستاره شمال آمد» با حضور شخصیت جهانی کارآگاه «مگره» اهمیت ویژه یی دارد.
«ژول مگره» یکی از مشهورترین کارآگاهان داستان های پلیسی است که نخستین بار با همین رمان مطرح می شود. ژرژ سیمنون در مدت سه سال ۱۹ رمان با محوریت این پرسوناژ می نویسد که با استقبالی کم نظیر شهرت پیدا می کند. «مگره» به واسطه استقبال مخاطبان، در ۱۰۲ رمان و داستان کوتاه دیگر نیز مورد استفاده قرار می گیرد و به یکی از بزرگ ترین شخصیت های داستان های پلیسی تبدیل می شود.
بررسی پرداخت اولیه «مگره» که با این رمان متولد می شود بسیار اهمیت دارد و جالب آنکه سیمنون در شکل دادن آن به هیچ وجه شتابزده نیست. شکل ظاهری مگره در ابتدای رمان در چندین خط ترسیم می شود و نویسنده او را به تعقیب تبهکاران می فرستد. سیمنون به گذشته او کاری ندارد. گویی آنقدر از حیات ادبی این شخصیت مطمئن است که آن را به رمان های بعدی وا می گذارد. او سعی می کند به جای توصیف روحیات «مگره» این مولفه را در مواجهه با دیگر شخصیت ها نشان دهد. سیمنون در ساختن شخصیت او دست نمی برد و این مگره است که خود را به مخاطب تفهیم می کند؛ حرف اضافه ندارد، بیشتر درونگرا است، مرد و زن برای او تفاوت چندانی ندارد، وقتی روی پرونده یی کار می کند تمام مسائل دیگر را فراموش می کند، شخصیتی فرمانده و مدیر دارد، گاهی اوقات برای رسیدن به هدف منطق را زیر پا می گذارد و چندین و چند ویژگی دیگر. ویژگی هایی که سیمنون برای کارآگاه خود ترسیم می کند، پویا است. به این معنی که تعداد دفعاتی که راوی به توصیف این ویژگی ها می پردازد بسیار کم است و در جریان داستان است که چنین خصوصیاتی روشن می شود. به تعبیر بهتر وقتی قرار است نشان دهد کار برای مگره مهمتر از زندگی زناشویی است، کلیت داستان خود نمایانگر این ویژگی می شود. یا وقتی می خواهد مگره را باورپذیر جلوه دهد او را با شلیک گلوله یکی از تبهکاران زخمی می کند تا به این مهم دست یابد. نیاز به توصیف و تشریح و اطلاع رسانی نیست.
مخاطب همه چیز را می فهمد و سیمنون در جریان روند ترسیم این شخصیت در ذهن مخاطب، از دخالت مستقیم اجتناب می کند. این مولفه در موارد دیگری نیز قابل بررسی است. اطلاعات اولیه، یکی از مهمترین پایه های رمان پلیسی است که نویسنده به هیچ وجه نمی تواند آنها را نادیده بگیرد چرا که نتیجه گیری بدون آن معنی ندارد. سیمنون برای خارج نشدن از روند داستان و باورپذیر جلوه دادن مسیر آن سعی می کند همین اطلاعات را نیز به ظریف ترین وجه وارد داستان کند. او باز هم به جای دخالت در روایت ترجیح می دهد آنها را در مسیر داستانی خود تزریق کند تا برای مخاطب قابل پذیرش باشد. به عنوان مثال برای توصیف شکل ظاهری تبهکار یا آگاه کردن کارآگاه از یک اتفاق و مسائلی از این قبیل از وجوه داستانی آن استفاده می کند؛ نامه یی که به دست شخصیت می رسد، تلگرافی که باید بفرستد، روزنامه، دستور مافوق. او ترجیح می دهد هر چه کمتر راوی را وادارد که به توصیف مستقیم بپردازد. اصلاً تا چند صفحه پایانی، دیالوگ و توصیف مستقیم چندانی وجود ندارد. داستان، داستان تعقیب است و سیمنون هم روند این تعقیب و گریز را کند نمی کند. وقتی قرار است شخصیت ها دائم در حرکت باشند، اسلحه به دست بگیرند، از شهری به شهر دیگر فرار کنند و کارآگاه به دنبال آنها باشد، چرا باید ضرباهنگ داستان کند شود؟ بدین ترتیب روایت بی وقفه ادامه می یابد و مخاطب با ماجرای داستان همراه می شود.
نکته دیگر آنکه این رمان، به عنوان کارهای اولیه سیمنون همان طور که نشان از نبوغ نویسنده یی تازه کار دارد، ضعف های او را نیز نشان می دهد. طرح داستان در یک جمله مردی است که برادر خود را به قتل می رساند. آنها دوقلوهای همسانی هستند که در نخستین برخورد، مخاطب را گمراه می کنند. موضوع دوقلوهای همسان در داستان های پلیسی بسیار پیش پا افتاده است. درست است که قریب به هشتاد سال از نوشتن این رمان می گذرد اما گفته های برخی منتقدین آن دوره حاکی از آن است که این ترفند حتی در آن سال ها نیز کاملاً تکراری بوده است. البته استفاده از این ترفند چندان اهمیتی ندارد و اگر انگیزه قتل توسط سیمنون پرداخت بیشتری می یافت، این نقص کم رنگ تر جلوه می کرد. سیمنون در تحلیل انگیزه قتل نیز هنوز ناوارد است و آن را طی دیالوگ های قاتل، در چندین صفحه مطرح می کند تا پرونده قتل را ببندد. اینجا با یک تزریق مواجهیم و بر خلاف آنچه پیش تر راجع به دخالت غیرمستقیم گفتیم، حضور نویسنده بسیار پررنگ تر و ضعف رمان آشکارتر می شود.
در پایان باید گفت سیمنون در این رمان اصول فکری خود را نشان می دهد و در تمام آثار بعدی به آن پایبند است. در داستان های سیمنون انسان خبیث وجود ندارد و همان طور که در شرح انگیزه های قاتل «مسافری که...» می بینید، در جهان بینی او «وقتی یک نفر به قتل می رسد تمام مردم روی زمین مقصرند».
یاسر نوروزی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید