جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


می دانی نان ارزان را به قیمت آبروی کارگر می‌خوری


می دانی نان ارزان را به قیمت آبروی کارگر می‌خوری
«هر چه می خواهی بشو، کارگر نشو»; اگر این جمله را از دهان یک تاجر میلیاردر بشنوی تعجب ندارد، اگر یک دکتر یا مهندس آن هم از نوع در خارج تحصیلکرده اش بگوید باز هم قابل توجیه است، اگر یک آقازاده چنین بیانی را بفرمایند شاید تعجب نکنیم و ... اما شنیدن این جمله از دهان یک کارگر به معنای آن است که اگر قرار باشد تا دم مرگ با عنوانی زندگی کنی که از داشتنش افتخار نمی کنی.
کارگری انواع مختلف دارد تا ارباب بودن یک معنا بیشتر نداشته باشد و کارگر نانوایی یکی ازاین انواع است.
نانی که هر روز بر سفره میلیون ها ایرانی گذاشته می شود، حاصل کار کارگرانی است که در سرما و گرما، در کنار تنور هر رنج و سختی را تحمل می کنند، آنان یکی از سخت ترین کارها را بر دوش دارند، اما آیا کسی پای درد دل آنها می نشیند؟
چندی قبل مشاجره کوتاه یک کارگرنانوای لواشی با یک مشتری باعث شد که با یکی از معضلات کارگری روبه رو شوم.
مشتری که قسمت های خمیر نان تازه پخته را جدا می کرد تا به ضایعات تبدیل کند و گویا مدت هاست که از این کار تکراری کاسه صبرش لبریز شده است، گفت: این چه وضع نان پختن است ؟ قبل از اینکه به خانه برسیم نصفش را دور می ریزیم، چرا خجالت نمی کشید، کاری کنید که آه مردم دنبالتون نباشد و به نفرین خدا مبتلا نشوید. شاگرد نانوا هم که بدون وقفه نان ها را از صفحه گردان تنور صنعتی جدا می کرد و بر روی هم می ریخت در حالی که به نظر می رسید گوشش از این حرف ها پر است، گفت: همینه که هست، نمی خوای برو از جای دیگر خرید کن، نامه فدایت شوم که برایت نفرستادیم.
خلاصه پس از کلی جروبحث بی نتیجه، مشتری رفت و شاطر با لحن طلبکارانه ای ادامه داد; از صبح تا شب بدبختی می کشیم که یک لقمه زهرمار برای زن و بچه هامون دست و پا کنیم، تازه باید حرف های آقا رو هم بشنویم. رفتم جلو وپس از آنکه خودم را خبرنگار معرفی کردم، از مشکلاتش پرسیدم و محمد- خ گفت: ساعت ۵ و نیم صبح از خواب بیدار می شیم و تا ۸/۵ شب برای ۱۰ هزار تومان جون می کنیم. محل خوابمون هم داخل نانوایی است. شاطر که اهل لرستان است در خصوص ساعت و نحوه کارش می گوید: ساعت ۵/۳۰ تا ۹ صبح پخت می کنیم و از ۹ تا ۱۱ استراحت است و دوباره از ۱۱ تا ۲ بعدازظهر، کار است و از ۲ تا ۵ استراحت می کنیم و از ساعت ۵ شروع به پخت می کنیم تا ۸/۵ شب، به شرط آنکه صاحب نانوایی سفارش نگرفته باشد که تازه برای اجرای سفارش باید تا ۱۱ شب کار کنیم.
زندگیمان در همین چاردیواری است، نه مرخصی داریم، نه از عیدی و پاداش خبری است، هر روز هم که کار نکنی، مزد نداری، بیمه هم که نیستیم، الان ۱۶ سال است که در نانوایی کار می کنم و فقط ۲ سال سابقه بیمه دارم که پول آن را هم خودم ریخته ام.
علی - ف اهل کرمانشاه است و ۳ تا بچه دارد که در مقاطع مختلف تحصیل می کنند، خانه اش در بومهن و محل کارش حوالی میدان انقلاب است. او هفته ای یک روز یعنی پنجشنبه غروب به منزل می رود و شنبه صبح قبل از ساعت ۵ به محیط کارش باز می گردد.
علی که کارش خمیرگیری است، می گوید: نه می توانم خانواده ام را به تهران بیاورم و نه امکان دارد که هر روز به خانه بروم. او زیر لب می گوید: ای نفرین بر اون کسی که روز اول مرا برای شغل نانوایی معرفی کرد. از او می پرسم چرا محل کارت را عوض نمی کنی و این نانوای خمیرگیر می گوید: آنوقت باید بروم میدان قزوین و از صبح تا شب بایستم تا شاید کاری پیدا کنم.
حسین - ق اهل اراک ; از ۹ ماه قبل به خانواده اش سر نزده است. او نیز به درد دوستانش دچار است و می گوید: در کارگاه نانوایی قانون وجود ندارد بلکه همه چیز حتی قانون را صاحب کار تعریف می کند.
او می گوید: از سال ۸۴ تاکنون قیمت نان را ثابت نگه داشته اند و در نتیجه کارفرما هم دستمزد ما را اضافه نمی کند. حسین با اشاره به اینکه سال قبل و نزدیک انتخابات برای ۲ ساعت نان گران شد، می افزاید: آقا شما از طرف ما وکیلی و هر قضاوتی کنی قبول داریم. آیا خدا رو خوش می آد که تو و امثال تو، نان ارزان بخورید و صدها هزار کارگر نانوایی مثل من در سراسر کشور با دستمزد ناچیز روزگار بگذرانند، به نظر شما این عدالت است؟
علی محمدی کارگر دیگری است که در یک نانوایی لواشی در جنوب غربی تهران در محله تولیددارو کار می کند ۲۱ سال بیشتر ندارد و اهل بیرجند است. تازه از سربازی آمده، پدرش جانباز است و ۸ سر عائله دارد اما آنچه را که به عنوان مستمری جانبازی می گیرد جوابگوی هزینه های زندگی اش نیست، به همین دلیل علی به عنوان پسر بزرگ خانواده به غیرت آمده و به پدرش کمک می کند.
علی که چانه گیر نانوایی است، عید سال ۸۶ با یکی از بستگانش عروسی کرده اما از همان هنگام تا ۹ ماه بعد به مرخصی نرفته و پس از آن هم حدود ۴ بار و هر بار تنها چند روز در کنار خانواده اش بوده است. او می گوید: علاوه بر چانه گیری، زمین نانوایی را جارو می زنم و کارهای نظافت را برای حقوق بیشتر انجام می دهم اما روزی ۹ هزار تومان بیشتر نمی گیرم به خاطر همین از ۸/۵ شب که کارم تمام می شود نان بسته بندی می کنم که تا حدود ۲ نیمه شب نیز این کار را انجام می دهم.
حسین - ح نیز در همین نانوایی کار می کند و بچه خرم آباد است از ۱۶ سال قبل و از وقتی که حاضر نشد تصمیم کبری را در سرکلاس درس بخواند (بنابر ادعای خودش) نانوا شده است.
او می گوید: نتیجه این همه جان کندن ۲ میلیون تومان پس انداز است که پول پیش اجاره خانه داده ام. یک زن دارم اما جرات بچه دار شدن نمی کنم.
حسین که ۳ روز است زنش در بیمارستان بستری است می گوید: فرصت نمی شود برای عیادت به بیمارستان بروم. اما زن صاحبخانه که می داند در تهران کسی را ندارم، به زنم سر می زند و یک شب هم به عنوان همراه در بیمارستان مانده است.
این کارگر نانوایی می گوید: بیمه نیستم، عیدی و سایر حقوق قانونی را هم نمی گیریم، هیچ کس هم که به فریادمان نمی رسد، فقط خدا مانده که از صبح تا شب خودم و زنم به درگاهش التماس می کنیم تا شاید فرجی بشود. همه این کارگران نانوایی به غیر از علی محمدی که می گوید «هر چی بشه، وضعم از این که هست بدتر نمی شه»، از ترس اخراج، حاضر نشدند نامشان ذکر شود.
اما به یک نانوایی سنگکی در حوالی میدان فلسطین رفتم که فردی به نام محمود محمدی ناظر این نانوایی است. او همه مشکلات کارگران نانوایی را قبول دارد و می گوید: با آرد کیلویی ۴۵ تومان آزادپز هستیم و اتحادیه هم هیچ امکاناتی به ما نمی دهد، قیمت نان هم که بالا نمی رود، در این شرایط من از کجا بیاورم که حقوق کارگر نانوا را اضافه کنم.
محمدی با تاکید بر اینکه کارفرمای نانوایی هم مشکلات را می فهمد، می گوید: من می دانم که با این حقوق و این گرانی نمی شود با روزی ۱۰ هزار تومان زندگی کرد، اما چه کنم. رجب دلیر، اهل بجستان گناباد و شاطر همین سنگکی است. او هم ۳ سال قبل به همراه خانواده اش در تهران زندگی می کرده اما به دلیل گرانی اجاره خانه و ناتوانی در تامین هزینه اجاره مسکن، خانواده اش را به بجستان برده است. او ۵۰ روز کار می کند و ۱۰ روز به مرخصی می رود تا زن و ۲ فرزندش را ببیند. او که از سال ۶۳ تا به حال نانوا بوده اما فقط ۵ سال سابقه بیمه دارد، می گوید: کارگر باید کار کند تا شاید یک لقمه نان برای زن وبچه اش فراهم بشود.
رجب دلیر با اشاره به اینکه دستمزد سال ۸۴ نانوایان با امروز یکی است، می گوید: آیا تخم مرغ، پرتقال، کرایه ماشین و صدها مورد دیگر همچنان ثابت مانده که حقوق کارگر تکان نمی خورد؟
این کارگر نانوا مسوولان را مخاطب قرار می دهد و می گوید: از کی تا به حال برای اینکه مسوولان افتخار کنند که قیمت نان را ثابت نگه داشته اند، باید کارگر بدبختی بکشد و پیش زن و فرزندش شرمنده باشد؟
عباسعلی سلیمانی نیز در همین مغازه پخت نان سنگک کار می کند اما شغلش خمیرگیری است. او که اهل خراسان جنوبی و مدت هاست خانواده اش را ندیده است، می گوید: ساعت ۳ صبح از خواب بیدار می شوم و تا ۹ شب ۶ بار خمیر می گیرم، کار نظافت مغازه، شستن پاروها، الک کردن آرد و جمع و جور کردن سنگ ها نیز بر دوش من است، تعطیلی قانونی که نداریم، از بیمه، بازنشستگی، از کارافتادگی، عیدی، حق مسکن و مرخصی هم که خبری نیست اما آنچه که در پایان به دستمان می دهند روزی ۱۰ هزارتومان است.
تازه باید حرف های مردم رو هم بشنویم. سلیمانی هم که سال هاست در نانوایی کار می کنه در پاسخ به اینکه چرا شغلش را عوض نمی کنه می گوید: خاک نانوایی روی سر و گردن هر کس که نشست، بیچاره اش می کند، همین الان یک سری به میدان قزوین بزنید و با نانوایان سرگردان صحبت کنید تا منظور مرا بفهمید.
او با تاکید بر اینکه در حال حاضر کارگر ساده ساختمانی روزانه ۱۶ تا ۲۰ هزار تومان حقوق می گیرد، اضافه می کند: این کارگر هیچ تخصصی ندارد و صبح اول وقت که بیل را به دستش بدهی، خاک را جابه جا می کند، اما کارگر نانوایی برای آنکه بتواند خمیرگیری کند، یا نان در تنور بگذارد و درآورد، باید ۲ سال تجربه داشته باشد. بنابراین اثبات می شود که در مملکت ما تجربه و تخصص چندان ارزش و قیمت ندارد.
کارگر دیگر نانوایی که شغلش نان درآوردن است نیز همین اوضاع و احوال را دارد و می گوید: مشتری فریادش به آسمان بلند است که چارتا کنجد روی نان می ریزیم و کلی به جیب می زنیم، اما نمی داند که ما فقط نان می پزیم و تفاوت قیمت کنجد به جیب صاحب نانوایی می رود.
او با اشاره به اینکه هر کیلو کنجد حدود ۲ هزار تومان قیمت دارد، می گوید: به طور متوسط این ۲ کیلو برای ۲۰۰ تا ۲۵۰ نان کفایت می کند و به عبارت بهتر هر چه قدر که بابت این سود نصیب نانوایی می شود برای کارگران بهره ای ندارد به غیر از آنکه دردسر اضافه کردن آن بر روی خمیر و غرزدن های مشتری را نیز باید تحمل کنیم.
از این نانوایی بیرون می آیم، احساس غریبی دارم، نان سر سفره ام به قیمت نارضایتی عده کثیری از نانوایان کارگر و خانواده هایشان تامین می شود. با خودم صدها راهکار را مرور می کنم اما هیچکدام جواب نمی دهد، زیرا نمی توانم ماهیانه مبلغی به نانوای محل کمک کنم چون در این حد دستمزد نمی گیرم و نه این قشر زحمتکش نانوا حاضر به پذیرفتن این قبیل کمک ها هستند، اما در نهایت آنچه که به فکر م می رسد این است که از این پس با کارگران نانوایی ها با ادب و احترام رفتار کنم تا شاید کاستی های زندگی و شرمندگی هایشان را با رفتار احترام آمیز مشتری هایی امثال من آسان تر تحمل کنند. باشد که همه این کار را کنیم، بقیه اش به عهده مسوولان.
نویسنده : کوروش شرفشاهی
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید