شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


طنز هزل آمیخته


طنز هزل آمیخته
در بطن تاریخ پرفراز و نشیب ایران، آن‌جا که حرف پایداری اندیشه و قیام علیه استبداد و استعمار به میان می‌آید، اندیشمندان عرصة ادب رفیع‌ترین قله‌ها را به خود اختصاص می‌دهند. اینان در محیط سیاه و هاشورخوردة ایرانی که صدها سال بار خودکامگی اربابان مظالم را بر دوش کشیده بودند، به‌عنوان رسانه‌های ارتباطی بین مردم و نسل روشنفکر، منادیان نواندیشی در زمان‌های خود بودند.
از میان اینان ایرج‌میرزا شاید یکی از مهجورترین و محجوب‌ترین آن چهره‌ها باشد. روشنفکری که به زبانی ساده و با بینشی عمیق از درک مخاطب عام به بهترین نحو ممکن به رسوایی‌ها می‌پردازد. تصویرهایی که او با زبان صریح و برّا و بی‌پرده‌‌اش از عصر خویش ارائه می‌هد بهترین منبع برای بررسی تاریخ انقلاب مشروطه است که بی‌شک از مهم‌ترین انقلابات جهان به شمار می‌رود.
ایرج در آن سال‌ها از فرنگ برگشته است. اندیشه‌ای پخته دارد، چراکه دگرگونی و پیشرفت ممالک خارجی را دیده و در آستانة سی و چهار سالگی با انقلابی روبه‌روست که در آن مردمی‌بعد از چندین سال به دوباره‌زاییِ اندیشة خویش مشغولند. اما او نه مانند عارف و عشقی ذوق‌زده از این تحولات تن به سیلاب می‌دهد و نه مانند عده‌ای کثیری از گویندگانِ تقیه پیش‌گرفته، سکوت اختیار می‌کند. او خود را یک مصلح اجتماعی نمی‌بیند، اما به جامعة سیاهش نگاه می‌کند، می‌اندیشد و با تصویرسازی عریان از واقعیت‌های موجود جامعه‌اش، به قضاوت عادلانه‌ای برمی‌خیزد. قضاوتی در حد شعر!
تعاریف
«هجو در لغت شمردن معایب کسی را، نکوهیدن، دشنام دادن کسی به شعر، سرزنش، نکوهش، مذمت به شعر، دشنام، فحش، سخن پوچ و بیهوده و در اصطلاح بدگویی از کسی به شعر است؛ به شرط آن‌که آن‌چه بر کسی عیب گرفته می‌شود برای او واقعاً عیب باشد... هجو در شعر فارسی نخستین جلوة طنز و سنتی برگرفته از ادبیات عرب است»
(فرهنگ اصطلاحات ادبی/ سیماداد/ نشر مروارید/ سوم/ ۱۳۷۸)
داد پس از ارائة این تعریف ادامه می‌دهد:
«در هجو اغراض کاملاً فردی‌ست و از هرگونه آرمان‌خواهی اجتماعی تهی می‌باشد و همین نکته میان هجو و هزل فاصله می‌گذارد.»
دکتر علی‌اصغر حلبی در کتاب «مقدمه‌ای بر طنز و شوخ‌طبعی در ایران» هزل را چنین تعریف می‌کند:
«در لغت مزاح کردن، بیهوده گفتن و آن را مقابل جد دانسته‌اند... اما شاعران و نویسندگان ایرانی آن را به چند معنی دیگر نیز استفاده کرده‌اند که با معنی لغوی آن اندکی فرق دارد:
الف) شوخی و ظرافت کردن با دیگران
ب) سخن دروغ و کذب و باطل و خلاف واقع
ج) سخن زشت و شرم‌آوری که به قصد شوخی، نتیجة اخلاقی و اجتماعی یا تنبیه گفته شود
د) مقابل پند و حکمت
در این تعریف می‌بینیم که هزل از دیدگاه عامه رخ می‌تابد و حلبی با بررسیی که در کتب ایرانی داشته است معناهایی غیر از آن‌چه ما هزل می‌پنداریم (به‌خصوص بند(ج) برای آن قائل می‌شود.
و بالاخره طنز (Satire) «واژه‌ای عربی‌ست به معنی تمسخر و استهزاء و در اصطلاح ادب به آن‌دسته از آثار اطلاق می‌شود که با دست‌مایة آیرونی و تهکم و طعنه به استهزاء و نشان دادن عیب‌ها، زشتی‌ها، نادرستی‌ها و مفاسد فرد و جامعه می‌پردازد... بزرگ جلوه می‌دهد تا کم‌اهمیتی آن‌ها از بین برود و مرکز توجه و اصطلاح قرار گیرد. زیرا تا انسان به زشتی اعمال خود پی نبرد اصلاح نمی‌شود.»
(فرهنگ اصطلاحات ادبی/ سیما داد)
طنز در موقعیت خاص خویش نسبت به هزل و هجو گستردگی خاصی دارد و طنزنویس فراتر از یک هزال به جهانی که در آن زندگی می‌کند می‌اندیشد. اما آیا بین طنز و هزل و هجو نقاط اشتراکی هم هست؟ جواب این پاسخ را می‌توان این‌گونه داد: بلی «هجو در آثار سنایی برای نخستین‌بار به سمت نوعی آرمان‌خواهی اجتماعی و طنز گرایش می‌یابد:
هزل من هزل نیست، تعلیم است
بیت من بیت نیست، اقلیم است
در این بیت میان هزل به معنای شوخی و هزل به مفهوم یک طنز اجتماعی تفاوت دیده می‌شود.»
(همان)
واقعیت این‌جاست که طنز چون دایه‌ای مهربان، هزل و هجو را در دامان خویش پرورش می‌دهد. طنز نویس به اقتضای زمان و مقاصد خویش از این حربه‌ها برای ضربه زدن به بی‌عدالتی‌ها استفاده می‌کند. نکته‌ای که به خاطر ذات عصیان‌گر و نیش‌دارِ هرسه، باب طبع اربابان مظالم نبوده و نیست. اما کاربرد هزل، به‌عنوان زیرمجموعة طنز، قدمتی طولانی دارد. «همة هجاگویان بدسرشت و شریر و بدخواه نوع بشر نیستند. آن‌ها از بی‌خبری و نادانی و فریفتگی مردم به عوام‌فریبیِ شیادانِ ریایی و تعصباتِ خداناشناسان غصه می‌خورند و دل‌شان آتش می‌گیرد. از این‌که ارباب دنیا و سیاست‌مداران از ضعف‌های روحی و ذهنی آن‌ها سود جسته، بر گردة آن‌ها سوار می‌شوند ناراحت هستند و چون بیشتر اوقات انتقاد صریح و جدی از اعمال این گروهِ شمشیربسته یا آن گروهِ مجهز به سلاح تکفیر و تعقیب، ممکن نیست و مردم نیز استدلال عقلی و بحث علمی‌و فلسفی را برنمی‌تابند، آن‌ها نیت خود را در لباس داستان‌های هزل‌آمیز می‌پوشانند تا شاید مردم را از اسارت حماقت، بی‌خبری و فریفتگی به‌درآورند.»
(مقدمه‌ای بر طنز و شوخ‌طبعی در ایران/ علی‌اصغر حلبی/ پیک ترجمه و نشر/ ۱۳۶۵)
این نکته حتی در ادبیات عرفانی ما نیز خود را نشان می‌دهد:
«یکی از علت‌هایی که می‌توان برای این‌گونه سخن گفتن ذکر کرد، وجود مستمعانی‌ست که از طبقات مختلف جامعه اعم از صوفی، خلیفه، امیر، توان‌گر و فقیر و قاضی بوده‌اند. در بین این صفوف احتمالاً افرادی بوده‌اند که نمی‌توان آن‌ها را با سخنان حکیمانه و جدید به فراگیری مفاهیم الهی و عرفانی ترغیب نمود. پس مغز معانی را در پوسته‌ای از هزل و طنز قرار می‌دادند تا با انبساط خاطر بتوان به هدف اصلی رسید.»
(تجلی زن در آثار مولوی/ زلیخا ثقفی/ ۱۳۸۱)
طریقه‌ای که مولانا برای انتقال برخی مفاهیم در برخی داستان‌های خود برمی‌گزیند، فاصلة بین ادب طبقاتی و ادب اجتماعی را برمی‌دارد. این تمایز در ادب معاصر اساساً به فراموشی سپرده می‌شود و هزل‌گویی به دلایلی چند که به آن‌ها اشاره خواهیم کرد دیگر تعبیری مثل گذشته ندارد.
اما دربارة هزل‌گویی نکاتی چند قابل‌ذکر است:
«در کتاب‌های فارسی و ترکی و تازی، هزل به معنی گستاخی در گفتن و نوشتن سخنانی‌ست که معمولاً مردم به‌ویژه طبقة محافظه‌کار که حس طبقاتی دارند از یاد کردن و یا شنیدن آن شرم می‌برند و روی درهم می‌کشند و این در حالی‌ست که در خلوت از آن‌ها خوش‌وقت می‌شوند و دامن‌شان از دست می‌رود و مبالغ زیادی از آن را به یاد می‌آورند و با دوستان و نزدیکان می‌گویند و می‌شنوند.»
(مقدمه‌ای بر طنز و شوخ‌طبعی در ایران)
و اختلاف درست در همین‌جا بروز می‌کند. نویسندگان این‌چنین آثار، معمولاً خود افرادی برجسته و فرهنگ‌دوست هستند و به دلایلی که در بالا اشاره شد، به خاطر موقعیت‌های خاص و نیز با انگیزة در حد فهمِ همه بودنِ مطالب، این اشعار یا نثرها را به آرایه‌های طنز و هزل می‌آراسته‌اند.
«در حقیقت ادب آن‌ها ادب واقع بوده است... یعنی طبیعت را چنان‌چه هست نقل کرده‌اند. باکی نداشته‌اند از این‌که آدمی‌زاده را همان‌طور که هست نشان بدهند، و نمی‌خواستند تا تنها پاکی و انسانیت‌ها را نشان دهند و می‌کوشیده‌اند بیان کنند که انسان ترکیبی از پاکی و ناپاکی، عفت و بی‌عفتی و انسانیت وحیوانیت است و معجونی از عقل و نفس و هرکسی را که می‌کوشید انسان را تنها به صورت موجودی پاک و ملکوتی نشان بدهد ، ریاکار یا متغافل یا غافل می‌نامیدند.»
نگاه کنید به دیدگاه یک اندیشمند در چند قرن پیش و نظر عده‌ای از صاحب‌ادبان دورة معاصر که به خاطر این ادب طبقاتی بسیاری از گنجینه‌های ادبی کشور را یا نفی می‌کنند یا سعی بر تخلیص و تاراج آنها دارند:
«ابن‌قتیبه صاحب کتاب عیون‌الاخبار چون به دریده‌گویی می‌رسد می‌گوید: چون در پیش تو سخن از عورت و... برود یا کار زشتی (اعمال جنسی) را وصف کنند، خشوع و یا تخاشع تو را بر آن ندارد که روی ترش کنی و رنگ چهره ارغوانی بگردانی، زیرا بردن نام اندام‌ها مایة گناه نمی‌شود، بل‌که گناه بدگویی به عرض مردم و سخن ناروا و دروغ و خوردن گوشت مردم، از راه غیبت حاصل می‌گردد.»
● ایرج‌میزرا قربانی حس طبقاتی
«جلال‌الممالک ایرج‌میزرا بن صدرالشعراء غلام‌حسین‌میرزا شاعر. وی نوة فتحعلی‌شاه قاجار بود و در فارسی و در عربی و فرانسوی مهارت داشت و روسی و ترکی را نیز می‌دانست و خط خوب می‌نوشت. تحصیلاتش در مدرسة دارالفنون تبریز صورت گرفت و در نوزده سالگی هنگام ولیعهدی مظفرالدین میرزای قاجار لقب صدرالشعرایی یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به خدمات دولتی مختلفی پرداخت که در میان آن‌ها کار در وزارت معارف از همه پرارزش‌تر بود. شعر ایرج ساده و روان و مشتمل بر کنایات و تعبیرات عامیانه است. اطلاع او از ادبیات بلاد مختلف و تأثیری که از محیط متغیر و انقلابیِ عهد خود پذیرفته بود، موجب شد که وی سبک قدیم را که در آن توانا بود رها کند و خود سبک خاصی پدید آورد. در این سبک افکار نو و مضامینی که گاه از ادبیات خارجی اقتباس شده و گاه مخلوق اندیشة اوست و نیز مسائل مختلف اجتماعی را که در نظر دارد، به زبانی بسیار ساده و نزدیک به زبان مخاطب بیان می‌کند.» (فرهنگ معین/ دکتر محمد معین/ جلد ۵)
اما در عصر حاضر در میان عامة مردم وقتی سخن از بذله‌گویی‌های هتاکانه می‌شود، دیوان ایرج به‌عنوان سرلوحة این مفاهیم و مضامین موردتوجه قرار می‌گیرد، تا جایی‌که انتشار دیوان او چندسالی‌ست متوقف شده است و علاقمندان به او که البته اکثراً هم از نوع مجازی آن هستند! دیوان او را از دست‌فروش‌ها و... تهیه می‌کنند. کتاب‌هایی که در مورد ایرج و شرح زندگی و اشعار او نوشته شده، به عدد انگشتان دست هم نمی‌رسد و از آن‌چه به عنوان اثری والا و ارزش‌مند در تحقیق دربارة این استاد سخن در دست است، تنها کتاب استاد محمدجعفر محجوب درخور است.
با این مقدمه به مرور نظریات نویسندگان متخلف در مورد ایرج می‌پردازیم. استاد بزرگوار دکتر شفیعی کدکنی در کتاب ادوار شعر فارسی در چندجا به‌طور مستقیم بیاناتی مبذول داشته‌اند که نشان‌گر وسعت دیدگاه‌شان نسبت به ادبیات معاصر است:
«در همین دورة ما ایرج یا پروین از گروه برگزیدگان [خوانندگان حرفه‌ای شعر] آغاز کردند و به گروه متوسط رسیده‌اند و شاید هم‌اکنون شعرشان به میان تودة مردم هم راه یافته باشد... یک شعر خوب چنان است که یاد کردیم. همیشه از برگزیدگان آغاز می‌شود و به دورترین نقطة خط افق می‌رسد...»
کدکنی ایرج را جزو شعرایی می‌داند که در همة زمینه‌های شعری که در آن به طبع‌آزمایی پرداخته، موفق بوده است.
اما در «از صبا تا نیما»ی یحیی آرین‌پور نام ایرج جزو طنزنویسان دورة مشروطیت نمی‌آید؛ جایی که نسیم شمال، صابر و... به‌عنوان طنزپردازان رسمی‌قرار می‌گیرند، ایرج جزو دیگر شاعران این دوره محسوب می‌شود. در همین بخش می‌آید:
«هجویه‌های انوری و سوزنی و مختاری غزنوی و در زمان‌های اخیر هجویه‌های شهاب ترشیزی و یغمای جندقی چنان از کلمات و عبارات نازیبا و ناهموار پر است که از خواندن آن‌ها مو بر اندام هر انسانی راست می‌شود. در روزگاران نزدیک به عصر ما نیز شاعران هجاگو مانند ایرج و عشقی متأسفانه همان راه و رسم متقدمان را پیش گرفته‌اند، تا حدی که عارف‌نامة ایرج یک هجویة سراسر دشنام و ناسزاست دربارة مرد وارسته و پاک‌دلی مانند عارف قزوینی.»
درجای دیگری با تغییر موضع و اندکی عقب‌نشینی می‌نویسد:
«با این‌همه مثنوی عارف‌نامه سرتاپا شعر است و قسمت‌های جدی بسیار زیبایی دربارة زن، عقد و نکاح چشم‌بسته، ستم‌کاری مالکان و اربابان، تهی‌دستی و بی‌چارگی دهقانان و گوشه و کنایه‌هایی به بی‌وفایی دنیا و حیله‌سازی سیاست‌پیشگان و شکوه و ناله از نبودن قانون و اوضاع نابه‌سامان کشور و امثال آن‌ها دارد که اگر با هزلیات آمیخته نبود، ارزش منظومه به حد زیادی بالا می‌رفت.»
(از صبا تا نیما/ آرین‌پور/ ج۲/ ص ۳۳۹)
و بالاخره در بخش خلاصة عارف‌نامه می‌آورد:
«در واقع [عارف‌نامه] مربوط به اوضاع و احوال ناگوار مردم و کشور در آن روزگار است و اتهام‌نامة هجوآمیزی‌ست بر ضد گردانندگان دستگاه اداری و اجتماعی ایران... و همین تطابق مضامین آن با خواسته‌ها و آروزهای مردم است که باعث شده است با چنان سرعت بی نظیری در افواه عموم افتد و نسخه‌های چاپ‌شده‌ای از آن پخش گردد یا حتی روی کاغذپاره‌ای در اقصی نقاط کشور توزیع گردد.»
(همان/ ص ۳۳۹)
در نگاه آرین‌پور گناه ایرج خارج شدن از دایرة قیود و سنن اخلاقی و اجتماعی‌ست. البته اذعان این نکته نیز بی‌فایده نیست که آرین‌پور میان هزل و هجو و بینش طنزآلود برخلاف مقدمه‌ای که درباره طنز در همین کتاب می‌آورد تفاوتی قائل نمی‌شود یا اگر هم چنین باشد نگاه او به شعر ایرج نگاهی‌ست که عامة مردم دارند. نکتة جالب‌توجه این‌جاست که وقتی این مؤلفان از زبان ساده و روزنامه‌ای ایرج در آن‌زمان سخن می‌رانند، این خصیصه را جزو صناعات زیبای ادبی شعر وی نام می‌برند، اما دلیل نوشتن و سرودن به این روانی را در حطیة جامعه‌شناسی و روانشناسی ادبیات موردتوجه قرار نمی‌دهند.
آیا ایرج زبان ساده و روان و عامیانه‌اش را صرفاً برای برتری‌جویی فخیمانة ادبی استفاده نموده یا این‌که خواسته است طرز نویی درافکنده باشد و یا در پس پرده، توجه او به مخاطب و نحوة انتقال پیام روشن‌گرش است؟ در دوره‌ای که مردم در فساد اخلاقی و خواب‌آلودگی سیاسی و هزار بدبختی دیگر دست و پا می‌زنند، استفاده از زبان خودشان زبان کوچه و بازار، چه از نظر قالب سخن و چه اصطلاحات و مفاهیم اعتقادی و علمی‌طریقه‌ای برای روشنگری و ادای مسئولیت اجتماعی یک انسان روشن‌بین است.
توجه داشته باشیم که تا کسی به زشت بودن عمل خود پی نبرد، دست از آن نمی‌کشد و گاهی عریانی حقیقت و به تصویر کشیدن حقایق و واقعیت‌ها به زبانی زننده، بهترین راه علاج این‌گونه معضل‌هاست چنان‌چه مولانا اعتقاد دارد گاهی می‌توان از بدی به‌عنوان نمایندة نیکی استفاده کرد و آن را در تعلیم و تربیت به کار بست:
درست همین عامل، یعنی آمیختن طنز هزل‌گونه به این ادبیات است که از شدت و حدت آن می‌کاهد:
«ایرج... حتی با این‌که از شاه‌زادگان متعصب قاجار است، وقتی حوصله‌اش سر می‌رود کلمات تند و جسورانه‌ای را بر زبان می‌آورد:
فکر شاه فطنی باید کرد
شاه ما گنده و گول و خرف است
با این‌همه سخن ایرج چنان‌چه می‌بینیم آن شدت و حدت سخنان عشقی و عارف و فرخی را ندارد و گویی سیالة هزل و شوخ‌طبعی که در زیر رگ و پوست کلام دویده، آتش جدی‌ترین اعتراضات او را سرد و خاموش می‌کند و نوعی ظرافت و ملایمت بدان می‌بخشد.»
(از صبا تا نیما/ یحیی آرین‌پور/ ص ۴۱۴)
استفاده از کلماتی که خود بار شوخی و طنز دارند، برای اولین بار در دیوان ایرج به چشم می‌خورد که آرین‌پور نیز بدان‌ها اشاره می‌کند کلماتی که هم‌عصران او چه در جد و چه در هزل از استفادة آن اجتناب می‌کردند:
اخم، الدنگ، بام زدن، پک و پوز، جر زدن، جفتک زدن، جفنگ، چرت، چک زدن، چموش، دست‌پاچه، شلم شوربا، غر غر کردن، قر زدن، لاس زدن، لوس، لوند، ماچ کردن و... کلماتی که با زبان عامیانة کوچه و بازار هم‌تراز بوده و برای انتقال مفهوم مناسب است.
اما کار به همین‌جا ختم نمی‌شود. ما نویسندگان دیگری را نیز داشتیم که بدین‌قدر سعة صدر نداشته‌اند تا خوب و بد را کنار هم بیاورند و هادی حائری در جواب مهدی اخوان‌ثالث که گویا با همان زبان طنزآلودش اشاراتی را در مورد کتاب افکار و آثار ایرج میرزا داشته است حکم قطعی را چنین صادر می‌کند حکمی‌که تا همین امروز هم با همان طرز تفکر قبلی اجرا می‌شود:
«همه می‌دانند ایرج‌میرزا شعرهایی هم دارد که از نظر اخلاقی می‌توان به آن‌ها عیب گرفت. ولی بهتر است که این‌گونه اشعار به‌کلی نادیده گرفته شود، نه این‌که در یک روزنامة کثیرالانتشار منتشر شود...»
حائری در ادامة همین سلسله نظرات می‌گوید که اشعار هزل را اصولاً از ایرج نمی‌داند و سعی می‌کند تا سرودن این اشعار را به دو شاعر به نام‌های مکرم اصفهانی و خاکشیر اصفهانی منتسب نماید.
به‌راستی اگر بر اساس همین فکر شروع به تصفیة اشعار هزل چه هزل به معنای فردی و هتاکی، و چه هزل در خدمت طنز بپردازیم چه رخ خواهد داد؟ عبید زاکانی، سعدی، سنایی، صابر و حتی قسمت‌هایی از مثنوی مولانا نیز باید به تاراج رود تا ادب ادبیات اتو‌کشیدة آقایان حفظ شود! و چه زیبا می‌سراید ملک‌الشعرا بهار:
سر‌به‌سر تصنیف عارف نیک بود
سبک عشقی هم بدان نزدیک بود
شعر ایرج شیک بود
بود ایرج پیرو قائم‌مقام
کرده از او سبک و لفظ و فکر، وام
عارف و عشقی عوام
● طنز آمیخته به هزل در دیوان ایرج
چنان‌چه گفتیم زبان ایرج زبانی‌ست پخته، و اندیشه‌اش نیز. مشروطه زمانی رخ می‌دهد که ایرج در آستانة سی و چهار سالگی‌ست. از سفر فرنگ برگشته و پیشرفت کشورهای غربی را دیده است. او در قطعات «مادر» و «کودکانه» خود به‌خوبی نشان می‌دهد که به زبان شعر مسلط است. می‌داند با چه گروهی چگونه صحبت کند و این مشخصة اشعار اوست. به نحوی با روان‌شناسی مخاطب آشناست و به همین دلیل اشعار غیرطنز او هم سال‌های سال حتی بدون این‌که نامی در حوزة ادبیات تعلیمی داشته باشد ورد زبان‌هاست. از «داشت عباس‌قلی‌خان پسری» گرفته تا «گویند مراچو زاد مادر».
«آشنایی با زبان فرانسوی و دیدن زندگی مردم اروپا، ایرج را مردی آزادفکر، متجدد و ترقی‌خواه بار آورده بود. علاوه بر این شجاعت اخلاقی موجب شد که تقیه را در ابزار عقاید خود به یک‌سو نهد و آن‌چه نامناسب بیند به مردم یادآوری کند و عیب و نقص‌هایی را که مایة بدبختی مردم ایران می‌داند با صراحت تمام به آن‌ها گوش‌زد نماید. در این روزگار است که ایرج از تعارف‌های بیهوده، رم کردن اهل مجلس از یکدیگر، برخاستن جلوی پای مجلس، از تیغ‌زنی و قمه‌زنی، از عشق‌بازی و داشتن رابطه با هم‌جنس، از دروغ و ریا و نفاق و دورویی، از حیله‌بازی سیاست‌پیشگان، و نظایر آنان به سختی انتقاد می‌کند و مانند آموزگاری مجرب و دانا به فرزند خویش و نوباوگان ایرانی درس زندگی و آداب معاشرت می‌دهد...»
(تحقیق در احوال و آثار ایرج میرزا/ محمدجعفر محجوب/ چاپ سوم/ ۱۳۵۳)
با یک نگاه کلی به دیوان ایرج‌میرزا حدود هشتاد درصد اشعار مندرج در آن (از قطعه و قصیده و غزل و مثنوی و دوبیتی و...) را اشعار عاشقانه، حکایات، اندرزها، مدحیات، و مراثی می‌بینیم، یعنی بخش جدی اشعار ایرج؛ که البته جز شعر مادر، مثنوی زهره و منوچهر، و برخی حکایات، بقیه یا مربوط به دورة جوانی ایرج هستند دوره‌ای که او شاعر رسمی‌دربار بوده است یا اشعاری هستند که به هر حال نمی‌توان از آن‌ها برداشت طنز کرد. اما حدوداً سی و سه شعر به همراه عارف نامه و ده قطعة هزل، اشعار اجتماعی، انتقادی و اصلاحی ایرج هستند که به بخشی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
▪ دربارة مستشاران آمریکایی
نبینی خیر از این دینا علائی
رسد از آسمان بر تو بلایی...
این مثنوی کوتاه با هجا آغاز می‌شود اما در ادامه ایرج مخالفت خود را با ورود مستشاران آمریکایی اعلام می‌کند:
در آمریکا به خرها کردی اعلان
که باشد مرتع سبزی در ایران
خران داخلی معقول بودند
وجیه‌المله و مقبول بودند
...
نه‌تنها مرتع ما را چریدند
پدرسگ‌صاحبان بر سبزه [...]
▪ در مخالفت با معاهدة ۱۹۰۷ نیز به همین منوال می‌سراید و شاه‌بیت آن نیز:
گر صلح شود میان گربه و موش
بر باد رود دکان بقال
▪ در ترکیب‌بند «داش‌غلوم مرگ تو حظ کردم از اشعار تو من» به زیبایی و ظرافت خاصی دورة خویش را به تصویر می‌کشد. صراحت لهجه در نام بردن عاملان دزدی و مظالم و بیان خلاف‌ها و زشت‌کاری‌ها و چپاول‌گری‌های عاملان حکومتی بسیار شوخ رخ می‌نماید:
دور ظلمت بدل از دور ضیا خواهد شد
دزد کت‌بسته رئیس‌الوزرا خواهد شد
مملکت باز همان آش و همان کاسه شود
لعل ما سنگ شود لؤلؤ ما ماسه شود
تو مپندار که نه شاه و نه لشکر باقی‌ست
نه دگر روح و رمق در تن کشور باقی‌ست
عاقل آسوده بود تا به جهان خر باقی‌ست
تا دو سرکرده به سنگان و بلنگر باقی‌ست
بکن آن کار که کرده‌ست وثوق‌الدوله
نه دگر کج شود از بهره وطن نه چوله
در هتل [...] خود پاک کند با حوله
والس می‌رقصد با مادمازل ژاکوله
برده پولی و کنون با دل خوش خرج کند
...
▪ «تعارف» قطعة دیگری از دیوان اوست. ایرج از خرافات و اعمال بی‌پایه و اساس ایرانی‌جماعت دل‌آزرده است و در این قطعه با ردیف «رم می‌کنند» به نقد این عمل می‌پردازد و در ضمن به اختلاف طبقاتی نیز اشاره‌ای دارد:
یارب این عادت چه می‌باشد که اهل ملک ما
گاه بیرون رفتن از مجلس ز در رم می‌کنند
نام این رم را چو نادانان ادب بنهاده‌اند
بیشتر از صاحبان سیم و زر رم می‌کنند
از برای رنجبر رم مطلقاً معمول نیست
تا توانند از برای گنجور رم می‌کنند
▪ و قطعة زیر که به صورت ضرب‌المثل هم درآمده است، عمق بینش و جسارت یک شاعر را می‌رساند:
هرکس ز خزانه برد چیزی
گفتند: مبر که این گناه است
تعقیب نموده و گرفتند
دزد نگرفته پادشاه است
ایرج وقتی با عامة مردم کار دارد به بیان عریان عیب ها بسنده می‌کند و گاه به شوخی و استهزاء مطالب را بیان می‌کند. در قطعات «کاری‌ست گذشته‌ست و سبویی‌ست شکسته»، «حب نبات است پدرسوخته»، «به دست تو اسیرم» و «ظرف مودار» سخن از رذلیت‌های اخلاقی است که ایرج به زننده‌ترین نحو و با طنزی قوی تصویر زشت این‌گونه اعمال را به رخ می‌کشد.
اما حریفان دغل ایرج، صاحبان تزویرهای بزرگند، به قول دکتر حلبی «اربابان دنیا، سیاست‌مداران مردم‌فریب و خداناشناسان. شاعر در این مثنوی [عارف‌نامه] ملت ایران به سه گروه تقسیم می‌کند:
نخست، بزرگان. یعنی دزدان اختیاری که با بیگانگان پیوند دارند و یک‌جو علاقه به وطن ندارند. دوم، دزدان اضطراری. یعنی کارکنان دستگاه‌های دولتی که غیر از نوکری آهی در بساط ندارند و سوم، رعایا که نه آزادی دارند و نه قانون و نظم می‌پسندند!...»
نقطة حملة دیگر ایرج سیاست‌مداران دغل‌پیشه‌اند که شاعر در هر موقعیتی از پنبه کردن رشته‌شان دست برنمی‌دارد؛ به طوری‌که زیباترین اشارت را در انقلاب ادبی و عارف‌نامه به آن‌ها دارد. قطعة «شاعران معذور باشند ای وزیر» فرازهایی زیبا و جسورانه دارد و در ضمن اشارات گزنده‌ای به اوضاع و احوال زمانه. هم‌چنین شعر «آرام‌گاه فردوسی»:
زنده در گور کنند اهل ادب را لیکن
قبر فردوسی طوسی را آباد کنند
مبلغی پول بگیرند به این اسم از خلق
بعد خرج پسر و دختر و داماد کنند...
▪ عارف‌نامه:
عارف‌نامه اگرچه در آغاز با هجو عارف قزوینی شروع می‌شود، اما از همان ابتدا رندی شاعر در انتخاب کلمات و بیان دو پهلوی کلام به ما گوش‌زد می‌کند که مثنوی عارف‌نامه، نه هجونامه‌ای شخصی، بل‌که اعلامیه‌ای تند و تیز است به زبان طنز و هزل؛ تا هم همه‌فهم باشد و هم بی‌پرواترین حمله‌ها را به زبان طنز حلاوت‌بخش مزاج ستم‌دیدگان و شوکران کام مستبدان و ریاکاران کند. در اولین ابیات عارف‌نامه با سادگی مضمون و عریانی پیام روبه‌رو می‌شویم. ایرج به زبان مخصوص خویش، عامیانه و با تجاهل‌العارف به گپ‌زنی و گله‌گزاری با دوستی قدیمی‌می‌پردازد و پس از ایجاد علاقه و انگیزه در مخاطب، یک‌باره با شوکی ناگهانی به مطلب اصلی می‌پردازد.
ایرج‌میرزا مثل بسیاری از شاعران آن دوره گنگ خواب‌دیده‌ای‌ست که کودک لکنت‌گرفتة مشروطه را در دامانش می‌پروراند. بسیاری از واژه‌ها و مفاهیم وارداتی را دربست پذیرفتن یا رد کردن، از معضلات همین طرز تلقی‌ست. به همین دلیل در آن دوره عارف و عامی از اشتباهات و افراط و تفریط‌ها دور نیست .خطوط قرمزی که گاه ایرج پا روی آن‌ها می‌گذارد از همین ابتلای تاریخی نشأت می‌گیرد.
ایرج در عارف‌نامه بعد از پایان داستان و نتیجه‌گیری از آن، باز خود را به کوچة علی‌چپ می‌زند و می‌شود همان عامی‌زادة دهن‌لق که به رفیقِ نارفیق خویش هجا می‌گوید و خود را برای حملة بعدی، یعنی حمله به سیاست‌پیشگان مردم‌فریب آماده می‌سازد:
تو این کرم سیاست چیست داری؟
چرا پا بر دُمِ افعی گذاری؟
سیاست‌پیشه مردم حیله سازند
نه مانند من و تو پاک‌بازند
سیاست‌پیشگان در هر لباسند
به‌خوبی همدگر را می‌شناسند
بدین‌رو یکدگر را پاس دارند
یکی‌شان گر به چاه افتد در آرند
نمی‌دانی که ایران است این‌جا؟
حراج عقل و ایمان است اینجا
تا این‌که باز این سلسله ادامه می‌یابد و ایرج پس از تعریف و ادای سپاسی از دوست موافق خود کلنل محمدتقی‌خان پسیان، سخن از دوستانی قدیمی‌می‌کند و گویی رشتة کلام قبلی به‌کلی قطع می‌شود. در این‌میان حتی شکایت‌ها و راز و نیازهایی ایرج با خدا نیز خالی از درد زمانه نیست. و باز وقتی به بزرگان سیاست می‌رسد:
از آن گویند گاهی لفظ قانون
که حرف آخر قانون بود نون
اگر داخل شوند اندر سیاست
برای شغل و کار است و ریاست
بزرگان وطن را از حماقه
نباشد بر وطن یک‌جو علاقه
و پس از این‌که عارف را از «سیاست‌پیشه مردم» بر حذر می‌دارد، جمع تمام حرف‌ها را در چند سطر زیبا می‌آورد و گویی تابلوی نقاشی دورة خویش را با این تصاویر به پایان می‌برد:
بیا عارف بکن کاری که گویم
تو با من دوستی، خیر از تو جویم
اگر خواهی که کارت کار باشد
همیشه دیگ بختت بار باشد
...
سر مسند وزیران را دعا کن
به صدق ار نیست ممکن، با ریا کن
بگو از هیأت این هیأت ماست
که در این فصل پیدا می‌شود ماست
ز اصلاحش چه می‌خواهی از این بیش
که نبود در وزارت‌خانه یک ریش
وکیلان را بگو روح‌الامینند
ز عرش افتاده پابند زمینند
غم ملت ز بس خوردند، مردند
ورم کردند از بس غصه خوردند
بزرگان هم چو بینند این عجب را
که عارف بسته از تعبیب لب را
کنند آجیل ماجیل تو را کوک
که وافورت دهد با دست مقبول
بکش تریاک و بر زلفش بده دود
تماشا کن به صنع حی مودود
ایرج به لحاظ زبان شعری جزو پیشروان ادبی کشور محسوب می‌شود. او روشنفکر متعهدی‌ست که به مردم و وطن خویش علاقه دارد و هم‌دوش دوستان اهل قلم خود (عارف، عشقی، فرخی، بهار، دهخدا و...) به روشنگری مردمی‌پرداخته که هنوز از خواب‌آلودگی قرون بیدار نشده بودند و بسیاری از اخلاقیات ناپسند، خرافه‌ها و بدعت‌ها را میراث از عهدهای پیشین خود داشتند.
خنده و شوخی گاهی گذرا و خفیف و زاییدة نقص‌ها و اشتباهات کوچک و بی‌اهمیت است و زمانی تلخ و زهرآگین و ناشی از عیوب و مفاسد و گمراهی‌هایی که مقام اخلاقی طبیعت بیشتری را تنزل می‌دهند. هرچه مخالفت نویسنده و بغض و کینة او نسبت به حوادث زندگی شدیدتر و قوی‌تر باشد، به همان نسبت طنزش کاری‌تر و دردناک‌تر می‌شود.
در پایان این مقال با اظهار تأسف از این‌که هنوز جامعه ادبی ایران به جایی نرسیده است که واقعیت‌ها را بدون مصلحت‌اندیشی‌ها و بایدها و نبایدهای ریاکارانه، به بحث بنشیند، با ذکر چند بیت از «انقلاب ادبی» سخن را به پایان می‌برم:
همه گویند که من استادم
در سخن داد تجدد دادم
هر ادیبی به جلالت نرسد
هر خری هم به وکالت نرسد
هر یکی حرف بزد ساده و راست
نتوان گفت رئیس‌الوزراست
تو مپندار که هر احمق و خر
مقبل‌السلطنه گردد آخر
کار این چرخ و فلک تو در توست
کس نداند که چه در باطن اوست
وحید ضیائی
منابع و مأخذها:
۱ـ ادوار شعر فارسی(از مشروطیت تا سقوط سلطنت)/ محمدرضا شفیعی کدکنی/ علمی/ تهران ۱۳۸۰
۲ـ از صبا تا نیما/ یحیی آرین‌پور/ جلد دوم(آزادی تجدد)/ فرانکلین/ تهران ۱۳۵۱
۳ـ افکار و آثار ایرج‌میرزا/ تدوین: سیدهادی حائری(کورش)/ انتشارات جاویدان
۴ـ تجلی زن در آثار مولوی/ زلیخا ثقفی/ انتشارات ترفند/ ۱۳۸۶
۵ـ تحقیق در احوال و آثار و افکار و اشعار ایرج‌میرزا و خاندان و نیاکان او/ دکتر محمدجعفر محجوب/ چاپ سوم ۱۳۵۴
۶ـ دیوان ایرج‌میرزا/ به اهتمام خسرو/ کتابخانة مظفری
۷ـ فرهنگ اصطلاحات ادبی/ سیما داد/ مروارید ۱۳۷۸
۸ـ فرهنگ معین/ ج۴/ دکتر محمد معین
۹ـ مقدمه بر طنز و شوخ‌طبعی در ایران/ دکتر علی‌اصغر حلبی/ مؤسسة پیک ترجمه و نشر پاییز ۱۳۶۵
۱۰ـ یا مرگ یا تجدد/ دفتری در شعر و ادب مشروطه/ ماشاالله آجودانی/ نشر اختران/ ۱۳۸۳
منبع : سورۀ مهر


همچنین مشاهده کنید