یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


زن در طنز ایران


زن در طنز ایران
موضوع صحبت زن در طنز ایران است(۱) از دو زاویه می شود به این موضوع نگاه كرد یكی تلقی و برداشت و برخوردی كه با مقوله زن در طنز ایران می شود, و دیگری نقش زنان طنز نویس یا طنز پرداز در تاریخ طنز ایران. حقیقت این است كه ما, در تاریخ ادبیات كشورمان, جریانی با عنوان جریان زنان طنز نویس نداشته‌ایم, یعنی ممكن است با معدود زنانی مواجه باشیم, كه حتی به عنوان طنز نویس شناخته شده‌اند یا در آثار برخی نویسندگان یا شاعران زن با رگه هایی از طنز مواجه شویم, ولی این امر, در مقایسه با آثار مردان اولاً به چشم نمیآید و ناچیز است و ثانیاً هیچ‌گاه رنگ جریان ادبی به خودش نگرفته است.
سعی میكنم در این نشست در صحبتی كوتاه به بررسی چرایی نقش كم رنگ زنان در عرصه طنز و در عین حال, بررسی سیر طنز زنان در ایران از آغاز تا حال بپردازم.
برای این امر, ناچارم طنز را به دو مقطع پیش و پس از مشروطه, تقسیم كنم,چرا كه مشروطه, نقطه عطفی در تاریخ طنز ایران است كه آن را هم از لحاظ ساختار و هم محتوا با تحول بنیانی مواجه میكند و روی برخورد با مسئله زن و حضور زنان در عرصه ظنز هم تأثیر میگذارد.
پیش از مشروطه, در ردیابی شوخ طبعی در ادبیات كشورمان, به سالهای قرن اول و دوم هجری میرسیم كه شوخ طبعی در قالب هجو ظاهر شده است. ظنز در شعر عرب قالب هجو مخالفان را داشته است كه به وسیله برخی از شاعران دو زبانه, به شعر فارسی هم را ه پیدا كرده و در برخورد با فرهنگ ایرانیان از فرهنگ باستانی عامیانه, قصه های منسوب به دلقكها, مسخره‌ها و عقلای مجانین, بهره جسته و قوام یافته است. ولی فضای غالب آن, طرح دشنامهای ركیك و فحش و ناسزا و تسویه حسابهای فردی و خانوادگی در قالب شعر بوده و از همان آغاز, برای خدمت به ارباب قدرت, تحقیر رقبا و ترغیب ممدوحان به اعطای پاداش, به كار میرفته و به تناسب فشارهای سیاسی به علل فراوان از جمله نابسامانیهای اجتماعی و اخلاقی, ناخشنودی اندیشمندان از روزگار و ناتوانی حكام در شناخت سره از ناسره در عرصه ادب و فرهنگ, هجو به بالاترین درجه خود رسیده و تا زمان مشروطیت هیچ‌گاه به جریانی مردمی بدل نشده است.
در چنین فضایی, برخورد با زن, رنگ ابزاری دارد. اگر در اشعار عاشقانه از سوی مردان با هویتی آرمانی ستایش میشود, در اشعار هزلی و هجوی نكوهش می شود یا دستمایه شوخیهای جنسی قرار میگیرد و در مجموع نگاه ابزاری جامعه مردسالاری به زن را بازتاب میدهد. نام آشناترین طنزنویسان كه غنی‌ترین و عمیق‌ترین آثار طنز را در تاریخ ادبیات كشورمان به وجود آوردند مثل عبید, وقتی به مسئله زن می رسند, دستخوش اروتیسم میشوند و صرفاً از زاویه نگاه اروتیك به مسئله نگاه می كنند. در چنین فضایی طبیعی است كه جایی برای زنان طنز نویس باقی نمیماند. تنها زنی كه در هزل و هجوسرایی مشهور است, مهستی گنجوی است.
مهستی معاصر سلطان سنجر سلجوقی است مصاحب او. مطایبات بسیاری بین آن دو رخ داده است و او را استاد زنان شاعر زبان فارسی میشناسند كه در رباعی سرایی بینظیر است. شعر مهستی, از نظر بافت كلام, تركیب واژه‌ها و سادگی در بیان استادانه است. در هزل و هجو از تهكم, تعریض, كنایه, تشبیه, استعاره, ایهام و آرایه‌های ادبی بهره می گیرد و اشعاری در قالب رباعی و قطعه میسراید. ولی در نگاه ظنز, تحت تأثیر زبان مسلط مردانه قرار دارد. اشعار هزلی و هجوی او, به دلیل بی پروایی و برخورداری از الفاظ ركیك و معانی مستهجن, در اینجا قابل نقل نیست. بعد از مشروطه, طنز, متناسب با ایجاد تحولات سیاسی و فكری جامعه, و رویكرد به مدرنیسم, از نظر صورت و محتوا, دچار دگرگونی میشود و متناسب با حركت تجدد طلبی, كاركرد اجتماعی و سیاسی پیدا میكند و رسانه‌ای میشود و از نظر صورت و قالب نیز ساده نویسی, رویكرد مردمی در زبان اثر و وارد ساختن لحن در نوشته‌ها, ویژگی آن است.توجه به حقوق زنان و آزادی نسوان, كه یكی از مؤلفه‌های حركت مدرنیستی به پیروی از جامعه اروپاست, بر آثار طنز نیز اثر میگذارد. نگاه دردشناسانه به مسائل فرهنگی و نقد خرده فرهنگهای خرافی, ویژگی دیگر آثار طنزآمیز این دوره در ارتباط با زنان است. این ویژگی در نوشته‌های صدر مشروطه و آثار طنزآمیز این دوره مشهود است. از مسالك‌المحسنین نوشته طالبوف گرفته تا سیاحتنامه ابراهیم بیگ نوشته زین‌العابدین مراغه‌ای كه این امر در آثار دهخدا كه نقطه عطف طنز معاصر به شمار میآید جلوه روشن‌تری دارد. دهخدا حتی لحن زبان زنانه را وارد آثار طنز میكند: مثلاً در مطلب زیبای«مكتوب یكی از مخدرات» و «جواب مكتوب» كه در یكی از چرند و پرندهای صور اسرافیل نوشته است. زنی چشم بچه‌اش ناراحت است اسمش هست: اسیرالجوال(نامش هم گویاست!)‌برای خادم‌الفقراء دخو علیشاه نامه مینویسد و از او چاره جویی می كند. در این میان دهخدا شیوه های زیست و تفكر و درمان سنتی را به نقد میكشد و از قول زن می نویسد: «حسن من توی خانه ور دلم افتاه. هرچه دوا و درمان از دستم آمده كردم. روز به روز بدتر میشود كه بهتر نمیشود. می گویید ببریتش پیش دكتر مكترها. من میگم مرده شور خودشان را ببرد با دواهاشان. این گرت مرت‌ها چه می دانم چه خاك و خلی است كه به بچم بدهم. من این چیزها بلد را نیستم. من بچم را از تو میخوام. امروز اینجا فردا قیامت....»
و در جوابش خادم الفقراء دخو علیشاه میگوید: «علیا مكرمه محترمه اسیرالجوال خانم. اولاً از مثل شما دختر كلانتر و كدبانو بعید است كه چرا با اینكه اولادتان نمیماند اسمش را مشهدی ماشاالله و میرزا ماندگار نمیگذارید. ثانیاً همان روز اول كه چشم بچه این طور شد چرا نجسش نكردی كه پس برود.....»
رویكرد به دفاع از حقوق زنان و نیز نقد فرهنگ جهل‌آلوده مردسالار, در آثار دیگران هم اعم از نظم, نثر, نمایشنامه نویسی و سفرنامه نویسی در دوره مشروطه مشهود است كه به جریان تبدیل می شود. بعدها حسن مقدم در نمایشنامه جعفرخان از فرنگ برگشته كه در ۱۳۰۱ اجرا میشود, به روشنی این نگاه را منعكس می كند. یكی از مهم‌ترین ویژگیهای حسن مقدم را انجوی شیرازی, دفاع از حقوق اساسی و انسانی زن ایرانی میداند. میدانیم كه حسن مقدم از مؤسسان انجمن ایران جوان بوده و یكی از اهداف انجمن, دفاع از حقوق زن عنوان شده است. در جعفر خان از فرنگ برگشته,از طرفی نگاه طبقه سنتی قشری به زن مورد نقد قرار می گیرد و از طرفی نگاه و برخورد مستفرنگهایی كه در رویارویی با فرهنگ غربی, ظواهر آن را میگیرندو دچار بریدگی كامل از فرهنگ بومی خودشان میشوند. مادر, نماینده قشر سنتی, در برشمردن ویژگیهای یك زن ایده‌‌آل میگوید:«زینت هرچیزی كه یك زن برای راحتی شوهرش باید بدونه, می دونه, وسمه بلده بكشه, حلوا بلده بپزه, فال بلده بگیره, جادو بلده بكنه. آدم برای چی زن میگیره؟ برای اینكه بچه بزاد, خونه‌داری كنه, برای اینكه واسه شوهرش بزك كنه...»
از سوی دیگر جعفرخان از فرنگ برگشته, اصلاً زنهای ایرانی را داخل آدم نمی داند. در گفت و گو بین جعفرخان و دختر عمویش(زینت) این صحبتها رد و بدل میشود:
«زینت: لابد در فرنگ آنقدر خانمهای خوب دیدید كه دیگر ماها را داخل آدم نمی دونید».
«جعفرخان: البته اینطور كه نمیمونه. شماها هم داخل آدم خواهید شد.» البته نقد باورهای خرافی یا سنتی میان زنان, پیش از این هم در آثاری مثل عقایدالنساء نوشته آقا جمال خوانساری وجود داشته, ولی از مشروطه به بعد است كه این امر رنگ جریانی آثار طنز به خودش میگیرد. ولی متأسفانه در طی زمان, این جریان(كسب حریت و آزادی زن ایرانی و برخورد دردشناسانه با مسائل او), به عنوان یك جریان همه‌گیر در طنز تعمیق و گسترش پیدا نمیكند. یعنی با گذشت زمان, نگاه به زن در آثار طنز همچنان در هاله‌ای از پیشداوریهای جنسی یا تحقیرآمیز از نظر جنسیتی قرار میگیرد. مثل اینكه همان طور كه آرمانگرایی مشروطه در عرصه سیاست و اجتماع نمیتواند نهادینه شود, شعارهای آرمانگرایانه‌اش در زمینه زن در عرصه طنز هم نمی تواند تداوم پیدا كند!
از طرفی شاهد بازگشت به نگاه ابزاری جنسی نسبت به زن به خصوص در نشریات طنز هستیم كه این امر تا سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی هم ادامه پیدا میكند. این جریان, به خصوص در مقاطعی كه خفقان امكان طرح و برخورد نقادانه مسائل سیاسی و اجتماعی را به طنز نمی دهد, به صورت یك جریان آلترناتیور رشد میكند و طنز را تحت تأثیر قرار میدهد. فضای نشریات طنز دهه ۵۰ نمود روشنی از این امر است و ردپای آن را در آثار نویسندگانی مثل عباس پهلوان می توانیم مشاهده كنیم.در كنار تداوم نگاه پیشداورانه جنسی به زن در آثار طنزآمیز, شاهد ظهور جریانی دیگر هم هستیم كه از سوی برخی نویسندگان و طنزنویسان پیشرو دنبال می شود و آن, نوعی نگاه تحقیرآمیز به زن, برای نقد حركتهای شبه مدرن یا مدرنیستی دهه ۴۰ و ۵۰ است كه از سوی نویسندگانی مثل اسلام كاظمیه یا فریدون تنكابنی دنبال می شود. در این گونه آثار، زن سمبل چشم و همچشمی, واپس‌گرایی و عامل تعمیق فرهنگ بورژوازی است. از نظر نقش زنان طنز نویس, پس از مشروطه هم پدیده كم بودن و انگشت شمار بودن تعداد زنان طنز نویس تداوم پیدا میكند و این, در حالی است كه در طنز, از طرفی حركت دفاع از حقوق زن ایرانی در مشروطه داریم و از سوی دیگر, طنز, رسانه‌ای و ژورنالیستی شده, مخاطب عام پیدا كرده, به میان طبقات مردم رفته و امكان جلب و جذب طیف گسترده‌تری از زنان ادیب را هم دارد.
حول و حوش آغاز حركت مشروطه, كه ادبیات انتقادی- اجتماعی دوره ناصری كم كم زمینه ساز بروز جریانات فكری- فرهنگی بعد از آن میشود, بیبی خانم (بیبی فاطمه) دختر محمد باقر خان استرآبادی تنها نویسنده زنی است كه سهمی در ادبیات انتقادی این دوره دارد.كتابی با درونمایه طنز نوشته است به نام معایب الرجال در سال ۱۳۱۳ ق. بیبیخانم, اولین زن طنز نویس ایرانی است، كتاب را در پاسخ به تأدیب‌النسوان, نوشته یكی از شاهزادگاه عصر ناصری نوشته است. كتابش دو قسمت دارد: در قسمت اول جواب تأدیب النسوان را در ده فصل داده و قسمت دوم معایب‌الرجال كه در چند مجلس تدوین شده, با مقدمه‌ای شروع میشود كه در آن آمده است:«زنان را همین بس بود یك هنر, كه مردان اگر سر به اوج آسمان كشند, زاییده زنان‌اند و پس افتاده ایشان.» در بخشی از فصل اول (در نقد مطالب تأدیب‌النسوان) آمده است:
«فصل اول مُصّنف گفته اگر مردی دست زن خود را بگیرد و بخواهد در آتش اندازد و آن ضعیفه باید مطیعه باشد. ساكت و خاموش باشد, ابا و امتناع ننماید, به به مولانا. تو با این فهم و ذكا اگر كتابی نمینوشتی چه میشد! (ذم شبیه به مدح)»
پیش كه میرویم در زمینه نقش زنان طنز نویس یا طنزپرداز, دچار یأس فلسفی می شویم! بعد از بیبیخانم, تا مدتها زن طنز نویس نداریم. در عرصه شعر, پروین اعتصامی و ژاله قائم‌مقامی در كنار اشعار جدی خود, شعرهایی هم به طنز نوشته‌اند. شهرهای پروین اعتصامی گاه یكسره طنزآمیز است(مثلاً مناظره مست و محتسب, یا مناظره سیر و پیاز و غیره...) و شعرهای ژاله قائم‌مقامی, حتی برخی شعرهای جدی‌اش رگه هایی از طنز تلخ دارد, مثلاً شعری با مطلع:
ای همدم مهرپرور مــن ای یارمن ای سماور من
از زمزمه توشد میآلود اجـزاء لطیـف سـاغر مــن
الی آخر كه درددل با سماور است.
رباب تمدن در چلنگر, تقریباً اولین روزنامه نگار زنی است كه از او به عنوان طنزپرداز یاد میشود. ولی چه تمدن و چه مثلاً پروین اعتصامی, آثارشان زبان مردانه دارد. اگر امضای تمدن را از پای شعرهایش در چنگر یا آهنگر كه محجوبی ابتدای انقلاب چاپ میكرد بردارید, اصولاًمتوجه نمیشوید كه شعرهای یك شاعر زن است. ژاله قائم مقامی در آثار طنزی كه دارد, نگاهش زنانه‌تر و لطیف‌تر است, ولی شاید اولین كسی كه لحن را وارد آثار طنزآمیز زنانه میكند, فروغ فرخزاد است, در اشعاری مثل«ای مرز پرگهر» یا «كسی كه مثل هیچكس نیست.»
میبینید كه باز هم نمونه‌ها, انگشت شمارند و به زحمت پیدا میشوند. در عرصه روزنامه نگاری طنز, به جز رباب تمدن در چلنگر, تا مدتها, زن طنز نویسی نداریم. در فهرست اسامی نویسندگان توفیق تا ۱۳۳۶ با نام زن طنز نویسی مواجه نمی شویم. از اسفند ۱۳۶۶ تا تیر ۱۳۵۰,(۲ سال پیش از تعطیلی توفیق), در میان فهرست ۲۱۴ نفری نویسندگان توفیق, تنها نام دو طنز نویس زن را میبینیم كه آنها هم چندان صاحب سبك و نام در عرصه طنز نیستند. در مجله كاریكاتور دهه ۵۰, زنان طنز نویس صفحه‌ای را اداره میكنند, ولی موفق نمی شوند الگویی از یك جریان طنز زنانه ماندگار ارائه بدهند. همزمان مجله زن روز, چند صفحه طنز با عنوان لبخند پارتی دارد كه آن را مردان اداره میكنند. در میان نثر داستانی, مهشید امیرشاهی در داستانهای كوتاه طنزش كه در دهه ۴۰ و سال ۵۰ چاپ میشود, سعی می كند دنیای درونی و پیرامونی زنان در جامعه و خانواده را انعكاس دهد. بهترین داستانهای امیر شاهی, داستانهایی است كه از زبان اول شخص نوشته میشود؛ از زبان دختر نوجوانی به اسم سوری, دختری هوشمند و كنجكاو كه لایه‌‌های پنهان روابط خانوادگی و فردی را میكاود و خواننده را به دنیای ذهنی بخشی از دختران جوان طبقه مرفه دهه ۴۰ میبرد. مثلاً در داستان مجلس ختم زنانه، در ختم یكی از بزرگان فامیل(مادر بزرگ) می نویسد:«رفتم پایین دایی پرسید چطور بود؟ آمدم مثل خودش بگویم: خیلی آبرومند بود, گفتم خیلی خوش گذشت».
گلی ترقی, داستان نویس زن دیگری است كه طنز در نوشته‌هایش نمودبسیار روشن و مشخصی دارد و در دهه ۵۰, در كتاب خاطره‌های پراكنده, روحیات و عواطف بخشی از زنان قشر مرفه را انعكاس میدهد و به تعمیق حركت طنز زنانه كمك میكند. این مسئله از این جهت مهم است كه نگاه رایج در عرصه طنز, یك نگاه مردانه است و زنان هم كه میخواهند طنز بنویسند (به خصوص در نشریات طنز), به نوعی از این نگاه و از این زبان متأثرند.
بعد از انقلاب طنز, از دو جهت قابل بررسی است: یكی زنان طنز نویس و یكی نگاه به زن در طنز. طنز پس از انقلاب, چند دوره را طی كرده است: ابتدای انقلاب,‌متأثر از جو آشفته و بحران زده آن زمان, با طنزی سیاسی و صریح مواجهیم كه مثل اكثر مقاطع آزادیهای سیاسی, به هجو گراییده است. در این مقطع نگاه ابزاری به زن كما بیش وجود دارد, ولی نشریات طنز به مسائل مناقشه برانگیز در حیطه مسائل زنان مثل اجباری شدن حجاب, اعمال محدویتهای اجتماعی و این طور چیزها هم میپردازند. از دهه۶۰ كم كم محدوده كار طنز نویسی با تغییرات اجتماعی – سیاسی كه رخ میدهد, تنگ میشود و ارائه آثار طنز و چاپ نشریات طنز به حداقل خود میرسد . یك نوع خنثی شدن طنز را میبینیم كه البته با تعمیق اخلاق گرایی در تصویر و مطالب طنز همراه است. طنز از این زمان به بعد, اخلاق گراست. كم كم در آثاری مثل آثار صابری, به مسائل زنان هم توجه میشود. در آبدارخانه گل آقا, عیال ممصادق سخنگوی قاطبه نسوان است و شوهرش ممصادق, لقب زن ذلیل دارد. در مؤسساتی مثل گل آقا, زمینه برای حضور زنان طنز نویس یا اداره نشریات طنز فراهم میشود. برای اولین بار در تاریخ نشریات كشورمان در سال ۱۳۷۰, نشریه طنزی با مدیر مسئولی یك زن(زهره ستاری وفایی) نشریه جوالدوز چاپ میشود كه یك سال چاپ آن تداوم مییابد. با این حال در قیاس با ژانرهای دیگر ادبی, مثلاً ادبیات داستانی یا شعر, حضور زنان در طنز محدودتر است.
پیش از این, من یكی از عوامل عدم ورود زنان را به طنز در تاریخ ادبیات كشورمان به خصوص پیش از مشروطه درونمایه و زبان مطالب طنز و عمدتاً هجو و هزل بودن آن دانستم. اینجا میخواهم عامل دومی را هم با توجه به مردانه بودن طنز پس از مشروطه و پس از انقلاب اضافه كنم و آن پیوند طنز با قدرت است. طنز پس از مشروطه بیشتر به تناسب رسانه‌ای شدن و ژورنالیستی بودن آن, صبغه سیاسی پیدا كرده و در تلازم با سیاست قرار گرفته است. طنز نویسان معروف از روزنامه برآمدند و عمدتاً با مسائل اجتماعی و سیاسی روز برخورد داشته‌اند. موضوع سیاست, كسب قدرت است و قدرت در كشور ما, همیشه موضوعی مردانه تلقی شده است. این است كه میبینیم حتی در روزنامه‌ای كه سالهای اخیر عنوان زن را دارد و به تنها روزنامه زنانه بودن مفتخر است, به حیطه طنز روزانه سیاسی كه میرسد, از مردان استفاده میكند. سیطره و استیلای مردان بر طنز, سبب ایجاد زبان مردانه در عرصه طنز شده است. گفتم كه حتی زنان طنز نویس به خصوص در طنز ژورنالیستی متأثر از این زبان بوده‌اند. درآمیختگی طنز با ساده نویسی, و ایجاد جریاناتی مثل عامیانه نویسی در طنز كه حتی گاه به ظهور نوعی لمپنیسم(مثلاً در پاورقی اسمال در نیویورك نوشته حسین مدنی) انجامیده, سیطره زبان مردانه را در عرصه طنز محكم‌تر كرده است. این رویكرد لمپنیستی هنوز هم در عرصه برخی طنزها دیده میشود. پس علت دوم كمرنگ بودن حضور زنان در عرصه طنز, استیلای زبان مردانه در طنز, تحت تأثیر مردسالاری در نظام قدرت سیاسی و اجتماعی است.
بر این دو عامل, عامل سومی را هم اضافه میكنم كه به نظر من یكی از علل كم رنگ بودن نقش زن در عرصه طنز, در مقایسه با ژانرهای دیگر ادبی یا زمینه‌های دیگر هنری است و آن ویژگی طنز است. نویسنده‌ای گفته است كه طنز نویس در اعماق ذهنش باید سخت گیر و خشك باشد. باید بتواند در موقع طنز نویسی, احساس و عاطفه را كنار بگذارد و بیرحمانه قضاوت كند, حتی نسبت به خودش. از خودش هم كه بگذرد تا بتواند فراتر از همه چیز را ببیند و بنویسد. طنزهای احساساتی, معمولاً آبكی‌اند. لویی آراگون, طنز نویس را به كسی تشبیه كرده است كه روی بالكن خانه‌اش میایستد و از فراز بر غوغای جهان نگاه میكند. این امر شاید یك مقدار با حساسیت بالای زنانه در تعارض باشد. طنزها همان‌طور كه برگسون می گوید, معمولاً با تیپها سر وكار دارند. آدمها را در قالب تیپ میبیند. بر عكس تراژدی كه با فردیت فرد سر و كار دارد. این است كه طنز شاید با نگاه جزئی نگر و زبان جزئی نگر زنانه ناهماهنگ به نظر برسد. البته با پیوند گونه‌‌های جدیدی از ادبیات پسامدرن با طنز, در شعر, داستان و غیره, حضور گسترده‌تری را از زنان در عرصه طنز پیش بینی میكنم و امیدوارم زنان نویسنده ما بتوانند عنصر طنز را در آثارشان تحقق بخشند و زمینه ساز بروز جریان زبان زنانه در آثار ادبی در ارتباط با طنز باشند.
پانوشت:
۱. متن ویراستار سخنان رویا صدر در نود و ششمین نشست كتاب ماه ادبیات و فلسفه با عنوان«زنان در عرصه ادبیات و فلسفه»
رویا صدر
برگرفته از: كتاب ماه ادبیات و فلسفه
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید