جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ایران و آمریکا؛ چرا گره ها باز نمی شود؟


ایران و آمریکا؛ چرا گره ها باز نمی شود؟
چرا سه دهه گذر زمان، نیازمندیهای شدید، میانجیگری ها، منافع مشترک منطقه ای، تهدید و ارعاب های شدید اللحن نتوانسته قفل کلید رابطه ایران و آمریکا را بشکند؟ چه متغیرهایی در این رویداد دخالت دارند؟ چه بازیگرانی و سیاستمدارانی در تداوم این قضیه نقش ایفا می کنند؟ آیا اسراییل و لابی صهیونیستی در پشت پرده قطع ارتباطات سی ساله قرار دارند یا ماجرا پیچیده تر از آن است که اسرائیل را مقصر اصلی قضیه بپنداریم؟ در این نوشتار سعی بر آن است که به این سئوالات پاسخی ارائه گردد.
هر چند ادعا بر این نیست که این پاسخ می تواند متقن و جامع باشد و به تمامی مسایل پاسخ ارائه دهد، اما بخشی از واقعیت را منعکس می سازد.
● نقطه عزیمت نظری
چنین مسئله ای را نمی توان با استفاد از رهیافتهای کلاسیک و مدرن روابط بین الملل توضیح داد. در رهیافتهای فوق الذکر تأکید بر اهمیت منافع ملی و منافع منطقه ای است و کشورها به صورت خاص به بازیگری در محیط بین المللی دست می زنند تا منافع خود را به حداکثر برسانند.اگر بنای عزیمت خود را برای بررسی روابط ایران و آمریکا بر این قضیه و گزاره بگذاریم به جد با مشکل مواجه خواهیم بود. چرا که واقعیت های تاریخی و عینی(جنگ ایران و عراق، گروگانهای آمریکایی در لبنان، جنگ افغانستان و عراق،امنیت عراق و جلوگیری از تبعات رادیکالیسم و بنیادگرایی،صلح خاورمیانه، مسایل آمریکای لاتین، نفت و انرژی های فسیلی، مبادلات اقتصادی و تجاری،...) بسیار زیادی وجود داشته و دارند که «ارتباط» می توانست بهترین و بالاترین منافع را برای هر دو بازیگر در پی داشته باشد.
برای تحلیل این رویداد به نظریه ای نیاز داریم که بتواند فراتر از مسایل مادی پیش رفته و به ما در ارائه تبیین علمی کمک نماید. این نظریه به تئوری سازه انگاری معروف شده که البته مثل بسیاری از واژگان دیگر ناقص و نارسا ترجمه شده است. نظریه سازه انگاری یا برسازنده گرایی تلاشی است برای تبیین رویدادهای بین المللی با استفاده از مسایل هنجاری و هویتی که در رفتارهای سیاست خارجی دو کشور ایران و آمریکا بسیار نقش دارند. از این منظر هویت عبارت است از فهم ها و انتظارات در مورد خود و دیگری که مخصوص یک نقش است. هویت،رفتارهای بهنجار را نیز تعریف می کند و عامل اصلی رفتار محسوب می گردد.برخلاف رهیافت نئورئالیسم و نئولیبرالیسم که عامل اصلی تحرکات کشورها را سود و منفعت ملی ذکر می کند، سازه انگاری هویت و هنجارهای شکل دهنده به رفتار دولتها را عامل اصلی جهت گیری آنان معرفی می کند. برای فهم این نظریه و نوع نگاه عمیق آن به پدیده های بین المللی مثالی ذکر می شود:
ـ در اواخر جنگ ویتنام که ایالات متحده با مشکلات عدیده ای مواجه شده بود، یکی از راههایی که پیش روی سیاستمداران و فرماندهان نظامی قرار داشت تطمیع و باج دهی به مبارزان شمال بود.اما این رهیافت به شدت با مخالفت مواجه شد، چرا که باج دهی ایالات متحده به عنوان ابرقدرت و بازیگر تأثیر گذار بین المللی به مبارزان یک کشور کوچک دور از شأن و هویت شناخته شده بین المللی آمریکا محسوب می شد و خلاف هنجارهای شکل دهنده به هویت ابرقدرت آمریکا محسوب می شد.هرچند از لحاظ عقلانی این رهیافت می توانست آمریکا را در پیشبرد منافع خود یاری رساند، اما چون در شأن آمریکاییان نبود این کار را انجام ندادند.
در مورد روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده آمریکا موارد متعدد و کثیری وجود دارند که برسازنده گرایی بهتر می تواند آن را توضیح دهد یا تبیین علمی نماید،که در ادامه ذکر خواهند شد.
● فرضیه اصلی
انگاره اصلی این نوشتار این است که رابطه ایالات متحده آمریکا و جمهوری اسلامی ایران به خاطر بنیادها و اصول شکل دهنده به سیاست خارجی و داخلی از یک مشخصه ایدئولوژیک برخوردار می باشد و نمی توان چهارچوب ارتباط یا عدم ارتباط آن را به وسیله رهیافت های کلاسیک توضیح داد. این تعامل به دلیل مسایل ایدئولوژیکی (از سوی هر دو بازیگر) قطع شده و شدت یافته است. مسایل مادی در این بین از نش کم اهمیتی یرخوردار بوده و هویت و هنجارها در این بین نقش اصلی را ایفا می کنند. بدین معنا که هویت دوطرف به دلیل بازتولید شدن در محیط اجتماعی بین المللی آنقدر درونی شده و مستحکم شده است که مخالفت دو بازیگر با هم به عنوان بخشی از سیاستها و سیاستگذاریها در آمده است.به دلیل هنجارهای متضاد، این هویت روزبروز عمیق تر شده و در عرصه سیاست عملی، نمونه ای از پیغام و ارتباط مثبت دریافت نمی شود. لازمه ارتباط مجدد حضور یا حذف بسیاری از متغیرهاست.که این مسأله نیز بعید است اتفاق بیافتد.
▪ هویت؛
کلید همچنان که پیش از این نیز اشاره شد دو کشور به شدت در روابط خارجی و داخلی خود ایدئولوژیک عمل می کنند. این ایدئولوژی ها نیز به شدت با هم متضاد و متباین می باشد. از طرفی دیگر دو کشور در محیط بین المللی برای خود نقش دولت مادر(Mother State) یا مادر بودگی قائل هستند. نئولیبرالیسم را اگر به عنوان یک ایدئولوژی در نظر بگیریم، آمریکا را از ایدئولوگ ترین کشورها بایستی قلمداد کرد.آمریکا به عنوان نیروی محرک نظام لیبرال دموکراسی به شدت ملت سازی و دولت سازی مورد نظر خود را دنبال می کند.
اصلی اگر بخواهیم نقاط افتراق را از هم متمایز نماییم، بایستی به اصولی که این جدایی را باعث شده و تداوم بخشیده است را از هم شناسایی کنیم. نقاط افتراق و اختلاف دو بازیگر از لحاظ فکری و ایدئولوژیکی بسیار عمیق و در بسیاری از مواقع متضاد می باشد. این تباین راه حل پیچیده ای را پیش روی سیاستمداران می گذارد که بعید است با توجه به هویت و نقشی که دو طرف طی این سی سال از خود برجای گذاشته اند حل وفصل گردد. و آن مذاکره مستقیم بدون نگاه بالا-پایین (Top-Down) و بدون پیش شرط می باشد.
اما ایالات متحده و ایران نمی توانند رودروی هم بنشینند، چرا که سایه سه دهه مخالفت و انکار بر سیاست خارجی هر دو نقش بسته است. اگر هویت آمریکا ستیز ایران را از چهره استکبار ستیز آن بزداییم ، چه چیزی بر جای خواهد ماند. مخالفت با آمریکا آنقدر در خون و پوست بدنه حکومتی ایران در داخل و خارج رخنه کرده که ایران دوست با آمریکا یعنی ایران بدون اهداف انقلاب اسلامی که پیگیری حقوق مستضعفین را از حیز انتفاع خارج ساخته و بی معنا می نماید. همچنان که گفتیم سازه انگاری علت این مسئله را نه در مسایل مادی که در مسایل مربوط به هویت، هنجار و شأنیتی که دو طرف برای خود قائل هستند، جستجو می نماید.
به بیان سازه انگاران هویت ها در سیاست بین الملی از نقش مهمی برخوردارند؛ به این دلیل که حداقلی از پیش بینی پذیری و نظم را ممکن می سازند. دولتها دیگران را از طریق هویتی که برای خود قائلند، درک می کنند که این امر به وسیله بازتولید هویتشان در اثنای تعامل اجتماعی روزمره امکانپذیر می گردد.
رفتارهای ضد آمریکایی و ضد ایرانی دو طرف هویت «تضاد» را در اذهان سیاستگذاران و همچنین جامعه بین المللی برجای گذاشته است. این تضاد به دلیل تکرار در محیط اجتماعی بین المللی بازتولید شده است. نمونه زنده و بارز آن رفتارهای دو طرف به خصوص ایالات متحده در پرونده هسته‌ای ایران و قطعنامه‌های صادر شده شورای امنیت علیه ایران است. آنچه از هویت آمریکا در ذهن سیاستگذاران ایرانی نقش بسته است، هویتی مخدوش و منفی است. تحریم و تهدید در اثنای چند قطعنامه چنان ضربه‌ای بر نوع نگاه ایران به آمریکا وارد می سازد که روزنه های امید را به شدت می بندد.
▪ امنیت؛ روایت فراموش شده
یکی دیگر از مسایلی که در نظریه های سنتی به آن اشاره می شود، بحث امنیت است. از نظر نئورئالیستها مهمترین هدف دولت در نظام بین الملل آنارشیک، امنیت می باشد. آنارشی به معنای فقدان قانون نیست بلکه فقدان اقتدار مرکزی در نظام بین الملل است. چرا که نبود یک قدرت بزرگ می تواند کشورها را در تعدی به حقوق دیگران یاری رساند. از نقطه نظر این دیدگاه نمی توان رفتارهای ایران را که در تضاد کامل با آمریکا و تهدیدات منبعث از فروپاشی نظام دو قطبی است، تبیین کرد. چرا که دولتها از لحاظ امنیتی آستانه تهدیدات را به سمتی سوق نمی دهند که هر لحظه منتظر انفجار آن باشند.
در حقیقت آنچه که محذور است در دایره مقدورات است و آنچه که مقدور نیست، این مسئله به خوبی گویای این قضیه است که مسایل هنجاری و هویتی تا چه حد می تواند سیاست های یک کشور را تحت تاثیر قرار دهد و امنیت نظامی را در اوج نیاز به کنار نهد. این چیزی است که ونت آن را پیکار برای شناسایی می نامد. ایران سه دهه است که تلاش می کند تا جهان (و به خصوص آمریکا) دو چیز را مورد شناسایی قرار دهد.اول انقلاب اسلامی ایران است. محذور تلقی می گردد. ایران به دلیل محدودیت منابع نظامی، اقتصادی و منطقه‌ای در مقایسه با ایالات متحده بایستی یا در دایره دوستان قرار گیرد و یا اینکه سعی کند از تهدیداتی که آمریکا به عنوان یک رویکرد ایدئولوژیکی سعی دارد بگسترد، دور شود. واقع گرایان حتی به دیدگاه سیاستمداران آمکریکا نیز انتقادات شدیدی وارد می کنند که چرا منافع و امنیت ایالات متحده را به کشوری کوچک در خاورمیانه پیوند می‌زند.
اما سازه انگاری امنیت را بیشتر در حوزه هنجاری و ارزشی تبیین می نماید. البته برای امنیت مادی اهمیت خاصی قائل است، ولی الویت افراد و به تبع آن دولتها را در حفظ و نگهداری از ارزشها و شناسایی(Recognition) خود می داند. الکساندر ونت در مقاله ای اشاره می کند که اگر امنیت مادی مهم بود، هر روزه شاهد عملیات انتحاری از سوی افراد برای دفاع از ارزشها و هنجارهای زندگی خود نبودیم.(تأکید از من است)
ارزشهای لیبرالیسم و دموکراسی لیبرال در حقیقت نقطه مقابل ارزشهای جمهوری اسلامی قرار می گیرد.
ایران نیز با اختصاص نقش ام القرا و مرکزیت دادن به خود در جهان اسلام، وظیفه حفظ و ترویج فرهنگ اسلامی را به عنوان یکی از مبانی اصلی اسلام قلمداد می کند. حفظ و بقای ارزشهای جمهوری اسلامی از لحاظ نظری و عملی آنچنان اهمیت دارد که در بسیاری از مواقع به رغم احتمال رویارویی نظامی با ایالات متحده، ایستادگی کرده و بر تداوم راه انتخاب شده تأکید نموده است.
زمانی که ارزشها و هنجارهای یک حکومت چهره امنیتی به خود می گیرد و مهمترین دغدغه دولت ها شناسایی ارزشهای داخلی و بین المللی می شود، پرواضح است که رویکرد امنیتی آن نیز هنجار محور می گردد.
حتی رسیدن به منافع کثیر و امنیت مطمئن مادی نیز نمی تواند، آن دولت را از عدول و افول از ارزشها بازدارد. یکی از بارزترین این موارد در دوره ریاست جمهوری ریگان اتفاق افتاد ولی به دلیل مغایرت با هویت و همچنین هنجارهای جمهوری اسلامی ایران نقشه دقیق و حساب شده آمریکا راه به جایی نبرد.
قضیه از این قرار است که:
ـ در دوره ریاست جمهوری دونالد ریگان شورای امنیت ملی ایالات از رئیس جمهور ایران و رئیس جمهور آینده آمریکا نیز کار زیادی بر نخواهد آمد اگر صرفا بر تمایل و خواست جهت برقراری ارتباط، سخن گویند. این ارتباط در حال حاضر جز از طریق یک میانجی قوی و مورد قبول برای دو طرف برقرار نخواهد شد.
شاید ترکیه بتواند چنین نقشی را ایفا نماید. متحده مأمور تهیه گزارشی شد تا در مورد روابط ایران و آمریکا و راههای برقراری ارتباط مجدد با نظام تازه استقرار یافته و انقلابی، بررسی های لازم را به عمل آورده و گزارشی را به رئیس جمهور ارائه دهد. این شورا با بررسی دقیق و علمی مسایل، پیشنهادی را مطرح کرد که قبولش برای سیاستگذاران آمریکا در حوزه سیاست خارجی بسیار سنگین و شاید ناممکن بود. این شورا با اشاره به بیماری رهبر انقلاب اسلامی ایران، توصیه کرده بود بهترین زمان ورود به مذاکره و برقراری روابط با جمهوری اسلامی ایران حال حاضر می باشد و چنین استدلال کرده بود که؛ به دلیل قداست و مقبولیت خاص رهبر ایران در بین نیروهای انقلابی، سیاستمداران و آحاد مردم و همچنین به دلیل پیچیده بودن روابط آمریکا با آن کشور و با توجه به تلقی ایرانیان از آمریکا به عنوان دشمن اصلی، روابط با ایران جز در دوران حضور و حیات ایشان امکان پذیر نیست. رهبر آینده ایران به دلیل فشار نیروهای داخلی و انقلابی از آن قدرت و مقبولیت برخوردار نخواهد بود که بتواند چنین مسأله ای را حل و فصل نماید. تا زمانی که آیت ا...خمینی در قید حیات می باشند دولت آمریکا بایستی از تمامی ظرفیت های خود برای ارتباط استفاده نماید.
پس ازآن گزارش "رابرت مک فارلین" مشاور امنیت ملی کاخ سفید با نام مستعار "شون دولین" و با پاسپورت ایرلندی به همراه یک فروند هواپیمای حامل اسلحه و تجهیزات نظامی، یک کلت، کیکی شبیه به کلید(نشانگر باز شدن قفل روابط) و انجیل امضاشده توسط رونالد ریگان به ایران سفر کرد.
و چون نتوانست با مقامات ارشد ملاقاتی داشته باشد با شکست به کشورش بازگشت و ماجرای ایران گیت یا ایران کنترا برای همیشه در اذهان آمریکاییان نقش بست. در این گزارش بهترین فاکتور جهت شکستن این سردی روابط ارائه تجهیزات و جنگ‌افزارهای نظامی مورد نیاز ایران از سوی آمریکا اعلام شد.
سردمداران حکومت جمهوری اسلامی ایران بسیار خشنود خواهند شد اگر انقلاب ایران توسط ایالات متحده مورد شناسایی قرار گیرد. اگر آمریکا این واقعیت را که حکومت فعلی، کاملاً متفاوت از حکومت رفتارهای ضد آمریکایی و ضد ایرانی دو طرف هویت «تضاد» را در اذهان سیاستگذاران و همچنین جامعه بین المللی برجای گذاشته است. این تضاد به دلیل تکرار در محیط اجتماعی بین المللی بازتولید شده است. نمونه زنده و بارز آن رفتارهای دو طرف به خصوص ایالات متحده در پرونده هسته‌ای ایران و قطعنامه‌های صادر شده شورای امنیت علیه ایران است. شاه است قبول نماید، شاید بسیاری از مشکلات حل شود. پس از گذشت سه دهه هنوز آمریکاییان نتوانسته اند انقلاب ایران و حکومتی به نام جمهوری اسلامی ایران را در منطقه قبول نمایند.
دومین چیزی که سیاستگذاران ایران به دنبال آن هستند، قبول قدرت منطقه ای ایران و ایفای نقش بیشتر از سوی ایران است.
ایران در فضای حیاتی خود آنقدر رشد کرده که بتواند برخی از مسایل را بدون حضور دیگران، حل و فصل نماید. این قدرت به هیچ وجه توسط آمریکا مورد قبول قرار نگرفته و برعکس آمریکا همیشه خواهان کاهش و یا از بین بردن آن بوده است. پس شناسایی ایران به صورت ناقص انجام شده و این عدم شناسایی به خصوص در پرونده هسته ای ایران به وضوح دیده می شود. آمریکا نمی تواند ایران هسته ای را قبول نماید،چرا که هویت ایران در طول این سالها با دشمنی و مخالفت همراه بوده است. ایران بزرگترین دشمن اسرائیل در جهان و خاورمیانه است وآمریکا بزرگترین دوست و متحد اسرائیل.
پس جلوگیری از افزایش توانمدیهای ایران به دلیل ترس از هویت ایران در طول این سالها بوده است. ما به دنبال برخورد ارزشی با قضبه نیستیم، بلکه نوع نگاه آمریکا به ایران را تبیین می کنیم و این که چرا بر سر دست یابی به انرژی هسته ای با ایران مخالفت می شود. ایران از نظر آمریکا به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست، همچنان که در نگاه ایرانیان به همان اندازه آمریکاییها نیز از پیش بینی پذیری برخوردار نیستند. اقدامات اعتماد ساز فقط در سطح بزرگ و گسترده می تواند دو کشور را از این مسأله برهاند و گرنه بعضی از اظهار نظرها و یا تمایلات رسانه ای نمی تواند رابطه ایجاد کند.هرچند می تواند به عنوان یک مقدمه محسوب گردد.
● نتیجه گیری
سعی شد در این یادداشت به طور خلاصه به این مورد اشاره شود که روابط ایران و ایالات متحده به دلیل وجود هنجارهای متضاد و همچنین شکل گیری هویت «مخالف محور»دوطرف به گونه ای پیش رفته که جز در سایه چرخشهای محسوس و قابل اتکا نمی توان به برقراری روابط امیدوار بود.
زمانی که جرج بوش برای انتخابات دوره اول خود تلاش می کرد رای جمع کند از ارتباط با تمامی دنیا از جمله ایران سخن می گفت. اما زمانی که بر مسند قدرت در کاخ سفید تکیه زد، فشار های وارده بر او جهت انجام چنین کاری فراتر از آن بود که فکرش را می کرد و نتیجه آن شد که ایران را جزو محور شرارت قرار داد و تحریم ها را برای یک دوره دیگر تمدید نمود.
پیمان وهاب پور
منبع : پایگاه خبری ـ تحلیلی فرارو


همچنین مشاهده کنید