جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


در ساحل این جزیره حقیر نجوایی نیست


در ساحل این جزیره حقیر نجوایی نیست
طبق یک تعریف، سبک شاعر، مجموعه یی از رفتارهای غیرمعمول و هنجارگریز (ضدنرم) با زبان است که بسامد بالایی داشته باشد. البته اینکه آیا هرگونه خروج از شیوه متداول کاربرد زبان در شعر، منجر به پیدایش سبک می شود یا نه، پرسشی اساسی است که در زبان فارسی، دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مقدمه پژوهش «موسیقی شعر» به برخی ابعاد آن پرداخته است. بحث سبک، البته در متون زبان شناسیک نیز مطرح شده است. اما آنچه مورد توافق است، این است که اگر شاعری صاحب سبک باشد، گویا بدون وجود نامش در کنار شعر نیز شناختنی است؛ چرا که امضای شاعر، سبک اوست. طنین عشق حماسی در شعر شاملو حتی بی ذکر نام او آنقدر سنگین و شنیدنی است که نه فقط در کارهای خود او، که در آثار متاثر از شعر او پژواک دارد.
«رویاهای کاغذی ام»، گزینه شعرهای شهاب مقربین از سال ۵۳ تا ۸۵ است. در این دفتر شعر، چند عنصر به مثابه اجزای امضای شعری او یافتنی است، که منتقدان نیز به آنها اشاره می کنند؛ سادگی زبان (هرچند این سادگی باید توصیف شود و ابعاد ویژه آن در شعر مقربین نمایانده شود)؛ درونه غمگین، بیان روایی و تصاویر تازه. اما گمان می کنم در نقدها به چند ویژگی شعر او چندان یا تاکنون توجه نشده است؛ طنز ملایم، تصویرهای یگانه تفصیلی و گسترده (در مقابل تصاویر پراکنده و پرشمار)، پرداخت نوعی قافیه در شعر سپید، ساختار روایتی مینیاتورگرا، تکنیک غافلگیری و تصاویر زبانی.
در این نوشته، بر دو ویژگی سبکی آخر (تکنیک غافلگیری و تصاویر زبانی) در شعر او درنگ می شود.
وقتی زبان تصویر می سازد
دیگر چیزی نمی خواهم/ مگر صدای نجوایی/ که چیزی بگوید پنهان/ پنهان کند سکوت مرا...(ص ۱۳۴)
«پنهان» در بند سوم شعر با بند چهارم چه تفاوتی در کاربرد یافته است؟ در بند سوم «پنهان» به معنای آهسته و در بند چهارم در ترکیب با فعل «کردن» به معنای مخفی کردن به کار رفته است. این شیوه سرایش، تصویرسازی با زبان است. وقتی واژه ها در کاربردی تقابلی- تکراری، معناهای دیگر خود را فاش می کنند، این گونه تصاویر ساخته می شوند. این تصاویر، در ظاهر مغایر ایماژهایی هستند که با کمال گستردگی، در کار بسیاری از شاعران امروز منتشر می شوند و فرآورده صنایع بدیعی مانند مجاز، تشبیه و استعاره هستند. تصویرهای زبانی، شاید هیچ ردی از ایماژ در ظاهر شعر بر جای نگذارند و تصور زبانی خالی از تصویر را به ذهن متبادر کنند. اما به کارگیری آنها نمادی از تسلط شاعر بر رموز و امکانات پنهان هر زبان و در واقع دانستن «بازی های زبانی» است؛ مهارتی که در آثار سعدی بسیار دیده می شود؛ فرق است میان آن که یارش در بر/ با آن که دو چشم انتظارش بر در. این بیت سعدی نمونه یی از شگرد زبانی بازی با حرف اضافه است که در آثار او فراوان پیدا می شود. این بازی های (تصاویر) زبانی، صورت های متعدد دارد؛ بازی با اسم ها، فعل ها و ترکیب ها و اصطلاحات.
باید گفت از نقطه های سبک گریز شعر، استفاده از همین تکنیک هاست؛ بدین معنا که گویا هیچ شاعری نمی تواند آگاهانه و با قصد قبلی، از این بازی های زبانی بهره گیرد؛ زیرا شعر او را ساختگی و غیرطبیعی می سازد. شعر شهاب مقربین با وقوف بر چم و خم امکانات زبان فارسی به شکل دلپذیر و البته عمیقی از این تصاویر زبانی برخوردار است؛ افتادم/ به جاده یی که دوست می داشتم/ و جاده مرا برد /برد/ برد/ به جایی که دوست نمی داشتم (ص ۹۸)
فعل «دوست می داشتم» در اوایل شعر، چگونه در پایان شعر به «دوست نمی داشتم» منتهی می شود؟ چگونه با کاربرد تقریباً یکسان یک فعل در فاصله سه بند (فقط با تغییر پیشوند «نـ») روایت به آنجا ختم می شود که انتظارش را نداشته ایم،
...دیگر هیچ بارانی نخواهد بارید/ و بادی نخواهد وزید/ زیرا که توفان ها/ یک باره/ یک جا/ تپیدند/ در قلب تو/ و زان پس/ در گل و لای لای خواب ابدی (ص ۸۱)
در بند پایانی، پس از «در گل و...»، خواننده منتظر دیدن «لای» است تا تعبیر همیشگی «گل و لای» را ببیند؛ تعبیری مالوف و آشنا با ذهن. اما باز غافلگیر می شود و به جای «لای»، می بیند؛«لای لای خواب ابدی» و جا می خورد. این یعنی نهایت استخدام امکانات زبان برای خلق لحظه تصویری شاعرانه؛ تصویرهایی زبان محور.
این صناعت ویژه شعری- که زبانگراست- گاه به واج آرایی (جناس) می زند.
من که با هر راز/ زمانی دراز/ مانده ام... (ص ۹۷)
یا در این نمونه؛ چه کسی تو را کشت/ چه کسی مرا کشت/ چه کسی با هزار پای عقربه وار/ دم و ساعت/ گرداگرد من/ قدم می زند/ مرا می کشد/ مرا می کشد/ مرا و تو را/ به هزارتوی تار و تور درون... (صص ۹۰ و ۹۱)
که در آن «می کشد» و «می کشد» در نزدیکی هم به کار رفته، و شعر در دو سطر بعدی، با فعل «می کشد» ادامه یافته است. و نیز؛ کاربرد «تار» و «تور» در یک بند همین شعر.
گاهی نیز واج آرایی و بازی های زبانی، ترکیب می شوند و شکل هایی دیگر پیش می آورند.
رویای سوزان ستارگان سوسوزن/ از لابه لای سوزن های کاج ها/ مرا در خود نمی برد/ مرا از خود نمی برد... (ص۷۵)
«سوزان»، «سوسوزن» و «سوزن ها» در یک خوشه تصویری ـ زبانی؛ و «مرا در خود نمی برد» با «مرا از خود نمی برد» در خوشه یی دیگر.
یا در بخشی از شعری دیگر... می خواهم با باران ها سفر کنم/ از هرچه بگذرم/ روی دریاها چادر زنم/ میان شن شنا کنم/ از هوا جدا شوم/ به خلاء عشق بپیوندم/ که مرا می آکند/ که مرا می کند/ از زمین و هوا/ و می پراکند / آنجا که هر چه رها شده است... (ص ۷۳) در این اثر «می کند»، «می کند» و «می پراکند» در یک سمت، و «شن» و «شنا» را در کنار هم ببینید.
در مواردی هم عیناً و درجا کلمه یی تکرار می شود، اما با دو معنا... خسته ام از خسته ام... (ص ۷۲)
● غافلگیری؛ همنشینی داستان و شعر
ابن سینا در فن الشعر یکی از وظایف و کارکردهای شعر را به شگفت آوردن (تعجیب) می دانست و خواجه نصیر در اساس الاقتباس گفته بود هر چه تخیل، غریب تر و بدیع تر باشد، لذیذتر است. این گزاره ها تاکید می کنند که از رازهای تاثیر و شعریت شعر، نوعی حس نامنتظر است که از تازگی رفتار شعر با زبان و نیز با ذهن خواننده دست می دهد. شاید علت ناپسند بودن بهره گیری شاعران از تصاویر قالبی و نیم مرده و کم حس شده، همین آشناشدگی تعابیر برای مخاطبان باشد.
این ویژگی در ادبیات داستانی با گره افکنی و گره گشایی بروز می کند و آن را از خصایص ذاتی داستان می کند.
به نظر می رسد لذتی که از شگفت زدگی در خوانش شعر دست می دهد، از جمله ناشی از، یا همجنس با تکنیک هایی باشد که غافلگیرکننده است. این غافلگیری در شعر شهاب مقربین، مرتبه یی خاص دارد که گاه مبتنی بر گردش های روایی و پیچ های گره افکنانه از جنس داستانگویی است؛ هفت سر دارد/ هر یک بازیچه دستی/ بر باد می رود/ تنها با یکی فریاد می کشد... تا اینجای شعر، تصور شما از تصاویر چیست؟ یک هیولای هفت سر؟ جادوگری هولناک؟ اما ادامه شعر این است؛ پیرمرد بادکنک فروش (ص ۱۹۴)
در این شعر، پایان پیش بینی ناپذیر، موجد جا خوردن خواننده شده است.
اقیانوسی بود رویای ما/ در آن غرق شدیم و/ ...
تا اینجای شعر، سخن از رویاست. نقطه مقابل کابوس که ماهیتی دهشتناک و بدآیند دارد و غرق شدن در این اقیانوس، چه لذت هایی که ندارد و تو دانی. پس باید با روایت طربناکی رو به رو باشیم انگار. ادامه این است؛ امواج/ به ساحل این جزیره حقیر/ چیزی جز جسدهای بادکرده نیاورد (ص ۱۹۰) پس قضیه چیز دیگری است. ما به خواب خرگوشی رفته بودیم، و در خواب مردیم.
چقدر ساده/ شب/ مدادی سیاه/ شعری آماده (ص ۱۸۳) به واژگان این شعر دقت کنید؛ چقدر (تعبیری محاوره یی و از زبان روزمره)، ساده (کلمه نماد سادگی)، شب؛ مدادی سیاه (وسیله نوشتن کودکان). این کلمات خبر می دهند که همه چیز رو به سادگی دارد. اما سطر آخر شعر می گوید؛ شعری آماده. و به یکباره و بی درنگ، گویا بهمن سنگین «شعر» بر زمینه ساده سطرهای پیشین (در واقع بر ذهن خواننده بی خبر) آوار می شود.
دیگر چیزی نمی خواهم/ مگر صدای نجوایی/ که چیزی بگوید پنهان/ پنهان کند سکوت مرا/ مثل زمین گورستان/ که چیزی نمی خواهد / مگر صدای خش خش برگی از باد (ص ۱۳۴)
از سطر اول تا؛«که چیزی بگوید پنهان» آرامیم و اتفاقی نمی افتد. روایت، خطی پیش می رود. اما گره اول این است که آن صدای ملایم، فلسفه اش پوشاندن سکوت راوی است، جنبه روح نواز هم ندارد. و گره دوم؛ مثل زمین گورستان که....
ضربه این جمله، در کنار ضربه گره اول، تقریباً تمام ثبات و سکون مخاطب را درهم می شکند و همنوا با شعر، او را از فضایی به کلی آرام به فضایی مرده و مضطرب می کشاند، در فاصله فقط چهار سطر.
مصطفی پورنجاتی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید