شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

روزهای رنج


روزهای رنج
فضای سیاسی در ایران هر روز انتخاباتی تر می شود و فضای انتخابات هم اگرچه دورنمایی تقریبا قابل فهم دارد به شدت پیچیده است. انتخابات ریاست جمهوری دهم اگرچه به یک معنا ادامه تحولات گذشته خصوصا از دوم خرداد ۷۶ به این سو است اما هر چه جلوتر می رویم بهتر می توان فهمید که این انتخابات ادبیات و منطق خاص خود را دارد و در پیش بینی تحولات آن نمی توان به داده های به روز نشده اکتفا کرد. تقریبا هر روز و گاه روزانه چند نوبت، مذاکرات، تجدید و تصمیم ها جابجا می شود و گاه دامنه تغییرات تا آنجاست که آنچه چند ساعت قبل تصمیمی قطعی تصور می شد به دیدگاهی شاذ و حاشیه ای بدل می شود و برعکس، حرفی به کرسی می نشیند که پیش تر هیچ به آن اعتنا نشده است. علت این همه نوسان این نیست که سیاسیون می خواهند همه جوانب را بسنجند و حداکثر دقت را در تصمیمات خود لحاظ کنند؛ علت این است که هزینه ها بالا رفته و تصمیم گیری سخت شده و به همان نسبت توان ریسک افت کرده است.
درباره جبهه اصولگرا جداگانه سخن خواهیم گفت اما وضعیتی که در بالا توصیف شد بهتر از هر جای دیگر میان اصلاح طلبان مصداق دارد. اصلاح طلبان این روزها در وضعیتی بسیار دردناک قرار دارند، راه های پیش روی آنها اندک و همان راه های اندک هم اغلب بن بست است. هزینه های بالا جرئت ریسک را کم کرده و در مواردی مهم کار را به بی عملی، سرکار گذاشتن یکدیگر و حرف خود را هر روز و هر ساعت عوض کردن انجامیده است. محاسبات هم اغلب غلط است. به جای تمرکز بر واقعیات اوهام محور مذاکرات و تصمیم گیری هاست. اموری مهم پنداشته می شوند که در واقع کاملا تبعی و فرعی هستند و مسائلی ساده تلقی می شود که در واقع بسیار پیچیده و مهم است. اینها البته به این دلیل نیست که اصلاح طلبان مهارت های سیاست ورزی خود را از دست داده ند، آنچه این همه سردرگمی را موجب شده تنگ بودن وقت است و اصرار و فشار بر انتخاب میان گزینه هایی که در واقع هیچ کدام چنگی به دل نمی زند.
اجازه بدهید کمی مشخص تر سخن بگوییم. سردمداران حزب مشارکت، سازمان مجاهدین و مجمع روحانیون مبارز اکنون محمد خاتمی را مرز حیات و ممات خود می بیند. این عده تصور می کنند که اولا به هیچ قیمت حق ندارند انتخابات سال آینده را ببازند چون این باخت آخرین باخت آنها خواهد بود و موجب می شود برای همیشه از صحنه سیاسی کشور حذف شوند، آنها تصور می کنند بدون خاتمی حتما این انتخابات را خواهند باخت و چهره هایی مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی این بار گران را بر دوش نمی توانند کشید و ثالثا زحمت کشیده و محاسبه کرده اند که فاصله خاتمی با برد صفر است و همین که او کاندیداتوری را بپذیرد و قدم به عرصه بگذارد همه چیز به نحو مطلوب تمام شده است.
ظاهرا کسی که قبل از همه دست بازیگردانان جبهه اصلاحات را خوانده خود خاتمی است. کسی اگر سخنان رسمی و منتشر شده خاتمی در ۴-۳ ماه گذشته را یک بار از سر تامل بخواند -از حرف های درگوشی بگذریم- به خوبی درخواهد یافت که خاتمی فهمیده دوستانش برای بستن همه راه های فرار به روی او و آسان نمایی اوضاع با هدف کشاندنش به صحنه ای که از هر چه بگذریم همگان می دانند بالا و پایین فراوان خواهد داشت، نقشه هایی طویل و تو در تو کشیده اند. خاتمی علم خود به این مشکلات را در قالب مجموعه تردیدهایی ریخته که دوستانش نام آن را گذاشته اند «دغدغه». قبل از اینکه اندکی از ماهیت واقعی و ریشه این دغدغه ها پرسش کنیم، توجه به این نکته مهم است که اصلاح طلبان علاوه بر حریف، لازم می بینند برای خاتمی هم نقشه بکشند و مثلا قبل از جلسه با هم هماهنگ کنند که چه بگویند و چه نگویند تا سید مردد برنیاشوبد و کار از دست در نرود.
خاتمی نگرانی هایی دارد که هیچکدام رفع نشده است. از بابت رای درست است که سردمداران سابق الذکر تمام تلاش خود را برای فاصله انداختن میان خود واقعیت و تصویر آن در ذهن خاتمی کرده است، اما رییس جمهور سابق از گفتن این حرف که ممکن است نهایتا نتیجه انتخابات چیز دیگری از آب در بیاید ابا ندارد. گذشته از رای، اجماع اصلاح طلبان بویژه نوع بازی آن طرفی که خود را«جناح میانه» می نامد هم مهم است. مشارکت، سازمان و مجمع به خاتمی می گویند خیالش راحت باشد اما متاسفانه واقعیات امان نمی دهند. سازمان مجاهدین مکانیسم شورای حکمیت را که از روز اول با هدف بیرون کردن کروبی از میدان به دست مورد پذیرش قرار گرفته بود، به بن بست کشاند و حالا مهدی کروبی توجیهی واضح و همه فهم برای ماندن در میدان دارد. جناح میانه هم بازی خود را می کند. خاتمی اگر کمی دقت کرده باشد لابد تا به حال این پیام را گرفته که برای گروه هایی چون کارگزاران و اعتدال و توسعه «کاندیدای اضطراری» است نه «کاندیدای مطلوب» که فقط می تواند روی حمایتی نصفه و نیمه از جانب آنها حساب کند و هر لحظه هم این احتمال هست که بالکل از گردونه محاسبات آنها خارج شود.
با همه این اوصاف اصلاح طلبان دست بردار نیستند و این اتفاقا چندان هم ناگوار نیست. آنها اخیرا خیال خاتمی را راحت کرده اند که مفری به نام میر حسین موسوی -که باید در مورد آغاز و انجام کاری که در پیش گرفته جداگانه سخن گفت- بسته است و یا باید کاندیدا شود یا هم اینکه مسئولیت همه عواقبی را که در اثر کاندیدا نشدن او دامن اصلاح طلبان را خواهد گرفت بپذیرد. فعلا معلوم نیست این کشمکش به کجا ختم خواهد شد اما یک نکته روشن است. خاتمی حتی اگر کاندیداتوری را بپذیرد از سر رغبت و با طیب خاطر نپذیرفته است و در واقع او همه راه ها را بر او بسته و او را به انضمام حجم انبوه تردید ها به میدان کشانده اند. مردی که برای یک تصمیم این همه تردید دارد، حتما به هنگام رقابت با رقیبی سرسخت که خود و حامیانش از حالا آماده رقابتی پرماجرایند، باید هر روز صدها بار با تردیدهایی که دوباره جان گرفته اند مبارزه کند.
در سوی مقابل و درون اردوگاه اصولگرایان البته داستان این همه پیچ و تاب ندارد. اصولگرایان همه تقریبا فهمیده اند که خاتمی بیاید یا نه یک کاندیدا بیشتر ندارند. این موضوع را می توان حل شده فرض کرد و بحث های حاشیه ای چندان دوام نخواهد داشت. تنها نکته ای که احتمالا چند صباحی وقت اصولگرایان را خواهد گرفت طراحی مکانیسمی است که آن کاندیدای واحد خروجی آن باشد. به واقع، هنوز اساسا معلوم نیست که نیازی به این کار باشد در حالی که پایان راه روشن است. این داستان هم دیری نخواهد پایید.
مهدی محمدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید