جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


زمزمه لطیف زندگی با خاکستر درد


زمزمه لطیف زندگی با خاکستر درد
مجموعه «دختری با عطر آدامس خروس‌نشان» نوشته «غلامرضا رضایی» شامل ۱۰ داستان کوتاه است که عناوین این داستان‌ها عبارت هستند از: آتش و خاکستر، جاده ساحلی، پشت‌ پرده‌های مخمل، دختری با عطر آدامس خروس‌نشان، لحظه‌ها، گشت‌های شبانه، پرسه‌های خیال، سنگ‌ها آدم‌ها، پیاده‌روی‌های مادام ایلینیا و نامه‌ها.
«آتش و خاکستر»؛ این داستان تک‌گویی بلندی است از شرح ماجرایی در گذشته نزدیکِ زندگیِ مردی که قصد دارد در یک صحبت تلفنی از حقیقتی پنهان پرده بردارد (حتماً یه چیزهایی هست که باید بگم، همون چیزهایی که نمی‌دونی...) و چرایی و چگونگی حادثه‌ای را روشن کند که پیامدهای ناگوار آن، زندگی وی را دست‌خوش دگرگونی کرده است. طرفِ دیگر این گفت‌وگو «آذر» - گویا نامزد شخصّیت اصلی داستان و خواهر «کاوه» است. «کاوه» دوستِ قدیمی و هم‌رزم ِ مرد است در جبهه جنگ که هم‌زمان با شهادت وی، زندگی شخصیّت اصلی با بحران همراه شده است؛ «نمی‌خوام خودمو تبرئه کنم. می‌دونم همه چیزو باختم. همه چیزایی رو که فکرشو می‌کردیم. ولی حقیقتش اینه که تو نمی‌دونی. اونا هم همین‌طور. پدر، مادر، سربازا. اونم نمی‌دونه آذر. قاضی از کجا خبر داره؟ اون حکم باید صادر می‌شد. برای این‌که مقرراته. مقررات اینو می‌گه... ووو ...» مرد درباره یکی از شب‌های عملیات در جنگ صحبت می‌کند و از نقش اراده‌ای غیرعمد در واقعه‌ای می‌گوید که شهادتِ کاوه را باعث شد و ... وی تلاش می‌کند تا گره‌های ذهنیِ آن حادثه را برای آذر باز کند امّا، نویسنده نیز ترفندِ دوباره‌ای به کار می‌گیرد تا خواننده را در هولِ نامعلوم ِ دیگری دچار تعلیق کند، تا نگرانی درباره مردِ داستان از متن جدا شده به خیالِ او بریزد، که بعد از آن سطرِ ِ پُرگریه آذر در پایان داستان با خود تخیّل کند چه بر مرد خواهد گذشت زین پس...
«جاده ساحلی»؛ زن و مردی که در نرمانرم ِ یک روز بارانی راه افتاده‌اند توی یک جاده ساحلی سمت پل سیاه دو شخصیّت اصلیِ داستان دوّم این مجموعه هستند که خاطره‌های قبل و خیال‌های بعدِ هر یک از ایشان شده است همه آن‌چه که در داستان می‌گذرد. موضوع اصلی این داستان دلدادگی ظریفی است در بستر پُررنجِ زندگی که نوید فرداهای روشن را با خود به همراه می‌آورد.
«پشت‌پرده‌های مخمل»؛ ماجرای این داستان با گفت‌وگوی «سانتا» و «راجا» می‌گذرد که حبس شده‌اند در کافه‌‌ای در آبادان و با نیم‌نگاهی به حوادثِ پیش از انقلاب و ناگزیریِ شرایطِ آن وقت، ستایشی است غیرمستقیم از انسانیّت و ارزش‌هایی جهان‌شمول چون دوستی و برابری فارغ از ملّت و باور و اعتقادهای متفاوتِ شخصی. نویسنده در داستان «پشت‌پرده‌های مخمل» با توصیفِ عین واقع و بیان ذهنیّاتِ شخصیّت‌های مخلوق خویش فضاسازی کرده و رویدادسازی می‌کند.
«دختری با عطرآدامس خروس‌نشان»؛ راوی این داستان، اوّل شخصِ مجهولی است در کنجِ خیاط‌خانه «جهانگیر» که نشسته است به تماشای ماوقعِ بیرون و برای خواننده تعریف می‌کند آنچه را که در ذهن وی و در عینِ واقع می‌گذرد جنگ است و زیادیِ رنج و خاکستر ِ درد و آژیرهای سرخ و سفید با دود و تفنگ و بمباران، در این میان، دختری موطلایی با کلاه سفید و شاخه گل میخک در انتظار عشق. زمزمه لطیفِ زندگی در بستر مرگ، انگیزه تُردی برای بقای هستی در هجومِ نیستی. البته، شتاب‌زدگی نویسنده در اعلام نتیجه پایانی داستان، خیلی زود گستره تخیّل خواننده را محدود و هم‌حسی موجود را قلع و قمع می‌کند.
«لحظه‌ها»؛ داستانِ لحظه‌ها از نگاه اوّل شخص و زبانِ نوجوانی روایت می‌شود که به همراه دوستش (عبدالله) برای تماشای مسابقه فوتبال به محله فرهنگیان رفته‌اند تا از پشت یکی از پنجره‌ها بازی را نگاه کنند و به طور اتّفاقی متوجه دعوای ناظم مدرسه (آقای سرداری) می‌شوند با همسرش و از این به بعدِ داستان، راوی گفت‌وگویی را نقل می‌کند که بین ناظم و همسرش انجام می‌شود و خبری که فردای آن روز در مدرسه اعلام می‌شود و سایه سوگ و شعف (برای دانش‌آموزان) را می‌گستراند؛ مرگ آقای ناظم.
«‌گشت‌های شبانه»؛ این داستان از زاویه دید دانای کل محدود روایت می‌شود و در ابتدای آغاز، دو نگهبان با وظیفه مراقبت از خاکستان موضوع داستان را پیش می‌برند تا این‌که کمی بعد شخصیّت «علیداد» مطرح می‌شود؛ مردی روان‌پریش در پی گور فرزند که خواننده را با خود دنبال می‌کند.
«پرسه‌های خیال»؛ شخصیّت اصلی در این داستان پدر راوی است؛ آموزگاری بازنشسته با سودای تدریس که قادر نیست موقعیّتِ تازه زندگی خویش را بپذیرد و شاید در نبرد با کهولتِ سن و رکود کاری است که دچار توهّم می‌شود و دردسرساز؛ «پدر بدجوری قاطی کرده بود. با این‌که چندماهی از بازنشستگی‌اش می‌گذشت به هیچ طریق قبول نمی‌کرد بازنشست شده است. حتی در جلسه تودیعی که همکارها برایش ترتیب داده بودند شرکت نکرده بود. مجبور شدم به جایش در جلسه شرکت کنم...»
«سنگ‌ها، آدم‌ها»؛ این داستان نیز همانند داستان «آتش و خاکستر» تک‌گویی بلندی است از زبانِ یک زن تنهای به زعمِ همسایگان (و به قولِ خودش حتّی) شورچشم که درباره مسائل و مصائب زندگی‌اش صحبت می‌کند با سرگروهبانی که برای حل مشکل وی به یاری آمده است.
«پیاده‌روی‌های مادام ایلینیا»؛ مادام ایلینیا زن مجردی است که در مدرسه خارجی‌ها موسیقی درس می‌دهد و حوالی ساعت هشت صبح به همراه سگش (دخی) به پارک می‌آید؛ پیاده‌روی‌های هرروزه. داستان از زبانِ مردی روایت می‌شود که از سراتّفاق با مادام برخورد می‌‌کند و در دیدارهای بعدی دچار دل‌بستگی می‌شود، امّا پیش از آنکه مجال پیدا کند برای بیان عشق خویش، فرصت از دست می‌رود و آنچه می‌ماند داستانِ «غلامرضا رضایی» است از علاقه‌ای بی‌سرانجام.
«نامه‌ها»؛ داستانِ آخر این مجموعه (همان‌طور که می‌توان از عنوان آن حدس زد) به وسیله تعدادی نامه‌ تعریف می‌شود بدون راوی. مکاتبه‌ای بین یک خواهر و برادر در دو سوی جغرافیایی؛ ناهید در آلمان (کلن) و خسرو در ایران (مسجد سلیمان). نویسنده درباره مختصاتِ زندگی خانوادگی یک فامیلِ کوچک، وقایع و مسائل ایشان و احساسات و اعمال آدمی در موقعیّت‌های دشوار سخن می‌گوید بی جهت‌گیری‌های اخلاقی و بر مبنای روند طبیعی زندگی؛ طیفِ وسیعی از خوشی و ناخوشی، گستره‌ای از خوبی و ناخوبی.
هر اثر ادبی محصولِ فکر و عقیده و ذوق و اندیشه انسان، و هر فکر و عقیده و ذوق و اندیشه‌ای در انسان، تابع تحوّلات اجتماعی است. در نتیجه، خلق آثار ادبی ربط مستقیم دارند به محیط اجتماعی و وضعیّت و موقعیّتِ زندگی انسان. از این رو می‌توان گفت جامعه در پیدایش آثار ادبی مؤثر است و آثار ادبی نیز در جامعه تأثیرگذار هستند. چه بسا حرکت‌های جمعی و شورهای انقلابی که بن‌مایه فلسفی و انگیزه‌های ابتداییِ آنها در آثار ادبی ریشه دارند. برای نمونه به خاطر بیاوریم شاهنامه و حافظ و حکایت‌های سعدی و اشعار میرزاده عشقی و دیگران را در ادبیات فارسی و تأثیر آن‌ها را در رخدادهای تاریخی.
فعّالیّت ادبی از وقایع اجتماعی جدا نیست. فرض کنید جنگ، عشق و مرگ از مؤلفه‌هایی هستند که در تحولات اجتماعی و حرکت‌های جمعیّتی مؤثر واقع می‌شوند و همچنین، بسیاری از روابط انسانی و قوانین اجتماعی تحت‌تأثیر این سه مفهوم است. جامعه در تحوّل و تحرّک است و ادبیات نیز، و این دو (جامعه و ادبیات) در یکدیگر تأثیر متقابل دارند. بسیاری از شاهکارهای ادبی در جهان با مبنا قراردادن یکی از این مفاهیم یا ترکیبی از آنها خلق شده‌اند.
سابقه انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدّس در ایران یکی از پتانسیل‌های خوبِ داستان‌نویسی در میان نویسندگان است. آنها می‌توانند با محور قرار دادن این موضوع، شخصیّت‌سازی کنند و همراه با توصیف و توضیحِ دهشت و دشواری جنگ، به بیان واقعیّت‌های انسانی بپردازند و مرز آرمان و شعار را مشخص کرده و درباره انگیزه انسان برای بقا و رنجِ ناگزیر ِ فنا بنویسند.
اکنون که نزدیک به دو دهه از جنگ تحمیلی می‌گذرد، فاصله موجود از وقایع آن دوره زمانی باعث می‌شود تا نویسندگان بتوانند با گستردگی دید و شناخت بیشتر درباره آن بنویسند و داستان‌های بهتری را خلق کنند که با وجود تکرار و کلیشه موضوعی امّا دارای نگرشِ نو، فلسفه عمیق و پرداخت متفاوت‌تری باشد.
به نظر می‌رسد غلامرضا رضایی یکی از نویسندگانی است که به ظرفیّت‌های پنهان داستانی در زمان انقلاب و فضاهای جنگی و شرایط اجتماعی و اقتصادی چنین دوره‌های بحرانی توجّه کرده و با استفاده از قالب مؤثرِ داستان کوتاه، مجموعه «دختری با عطر آدامس خروس‌نشان» را خلق کرده است تا تصویری مکتوب از تراژدیِ مستتر در زندگی را به خواننده خویش ارائه دهد؛ عشق و مرگ.
نویسنده در این مجموعه تلاش کرده است تا داستان‌های متنوع را در کنار هم قرار دهد و علاقه و توجّه مخاطب را جلب کند. از این‌رو، کانون‌های داستانی خویش را بر محور واقعه قرار داده است و با استفاده از زاویه دید اوّل شخص در بیشتر داستان‌ها سعی کرده تا هم‌ذات‌پنداری و هم‌حسی مخاطب را برانگیخته و وی را با شخصیّت‌های داستانی همراه کند.
علاوه بر این، یکی از امتیازهای این مجموعه لحن ساده و خوش خوانِ آن است. نویسنده از نثر ساده و زبانی یک‌دست استفاده کرده و بدون دستاویزشدن به تعابیر شاعرانه در متن، از ساده‌ترین کلمات بهره برده است تا احساسات و عواطف شخصیّت‌های داستانی را به خواننده انتقال دهد. ضمن این‌که، نویسنده با هشیاری در طرح و پرداخت‌های داستانی، عرصه را بر تفکّر خواننده تنگ نمی‌کند و با عدم نتیجه‌گیری و پیش‌داوری‌های تحمیلی، قضاوت را به وی واگذار کرده است و این‌گونه به خواننده می‌آموزد که از طریق یک پدیده ادبی، با بلندنظری به ورای پدیده‌های اجتماعی و انسانی بنگرد.
سیده ربابه میرغیاثی
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی


همچنین مشاهده کنید