شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


استیضاح


استیضاح
« استیضاح »
یاداشتی بر : مرد معلق
سال بلو
مترجم : منصوره وحدتی احمد زاده
انتشارات اختران
پی ریزی طرح رمان در قالب یاداشت های روزانه ، بیشتر ازهر چیز به سرعت به یک استیضاح ناخواسته و تمام عیار منجر می شود که اصلی ترین ارکان و باورها را در معرض تعارض وباز بینی انتقادی قرار خواهند داد. در این شرایط که رمان "مرد معلق " سال بلو نیز‌ به ان تن داده است قصه به صورت روز نوشته های کوتاه با سر فصل های زمان دار جلوه گر شده و کارکتر اصلی که طبق معمول این فرم روایی به شرح جزییات کاملا شخصی زندگی خویش می پردازد و در همین اثناء با امکانی مواجه می شود که در آن می تواند از قالب عادت زده روزمره گی اش جدا شده و عملکرد های خود را در مقطعی زمانی به مشاهده بنشیند . او همزمان می تواند اعتراف کند و خود شنونده اعترافات خویش باشد واز ان مهمتر خود را مورد خطاب قرار داده و به نقد بکشد. برای نمونه او خود را در این جملات ساده که گویی به دست یک کارگاه شوخ تنظیم شده این طور معرفی ومحو، آشنا وغریبه یا پیدا و پنهان می کند :« ژوزف بیست و هفت ساله است ، کارمند آژانس اینتر آمریکن ، بلند قد و فعلا کمی شل وول . با این حال خوش تیپ ، فارغ اتحصیل از دانشگاه ویس کانسین، رشته اصلی وی تاریخ ، متاهل پنج ساله، خوش طینت و به طور کلی از خود متشکر.اما در بررسی های دقیق معلوم شد تا اندازه ای عجیب و غریب است.۲۴»
این دولبه گی هر نشانه در زبان حائز اهمیت زیادی در ساختار" مرد معلق" است برای مثال در این گونه روزنگاری ها همواره به جزییات از آن رو پرداخته می شود که انعکاسی ذهنی به دست دهند. پس شکل ذهنی و محدود به آگاهی راوی یکی دیگر از جنبه هاست و ما را همواره به این مسئله که می توان آنرا به شکلی سانسور خواند واقف می سازد. قانون ساده ای در کار است . شرح وتوصیف هر چیز برابر با حذف بقیه است و در این شرایط (مونولوگ) در صادقانه ترین اعترافات نیز همراه چیزهایی ناگفته باقی خواهند ماند. وخوانش تاریکی ها که از تیرس توصیف به هر دو دلیل عدم امکان توصیف یا عدم دید گریخته یا به وسیله فیلترهای حسی راوی روتوش شده اند بهترین پیشنهاد برای گسترش فضای خوانش اثر است که بیشترین تاکید را البته بر وجوه سیاسی خواهند گذاشت. « نوربه بعضی از اشیائ معمولی خانه حالتی معصوم بخشیده وزشتی آنها را زدوده بود. آن انزجاری که تا کنون از قالیچه مستطیل قرمز پای تخت ، پارچه کهنه روی رادیاتور، ور آمدگی رنگ روی سردر سفید و شش دستگیرهء قلنبهء روی گنجه که قبلا آنها را با بینی های برادران کوتوله مقایسه می کردم داشتم ، از بین رفته بود. وسط اتاق یک تکه نخ قرمز مانند امکانی اتفاقی برای آرامش،افتاده بود. ۱۲۲» خوانش فضای تاریک از آن جهت در این مورد یعنی روز نوشت های خصوصی اهمیت می یابد که به شکلی نا خود اگاه در صدد بر قراری پیوندی عمیق با یک کلیت است که کنش فردی در آن به مثابه یک هولوگرام که باز تاب دهنده کل جامعه است بروز و ظهور می یابد . با این تفاسیر شاید باید به این جا رسید و گفت که توصیف یک روز از زندگی روزمره به همان اندازه می تواند حائز اهمیت سیاسی باشد که اعترافات ‍‍‍‍‍‍ژان ژاک رسو.
او به خدمت در ارتش فرا خوانده شده و به همین دلیل از شغلش استعفا داده است کل رمان و یا بهتر است بگوییم تمام یاداشت ها نیزاز نظر زمانی مصادف است با مدت زمانی که او از شغلش جدا شده و در انتظار ورود به ارتش به عنوان یک سرباز است. پس تعلیق او درست از جایی شروع می شود که او "کارمند بودن " را به عنوان موضوعی هویت بخش به سمت " سرباز شدن" ترک می کند. در همین رابطه او از نظریات و اعتقادات و دوستان سابقش(چپ های افراطی که سودای نجات بشریت را در سر دارند) نیز فاصله زیادی گرفته و در تعلیق ورود به یک آگاهی ،باور و گروه تازه به سر می برد. چیزی که رخ داده آشکار شدن یک شکاف است چیزی که «من» را به « او» مربوط ونا مربوط می کند : «‌ او و یا به بیان دقیق تر من از پیشرفتی که صورت گرفته بود دچار دلهره شده بود ۳۸»
رمان از تیتری با تاریخ ۱۵ دسامبر آغاز شده و بعد از ثبت چیزی حدود چهار ماه در ۹ آوریل به پایان می رسد. این مقطع که با فراخوان به خدمت، استعفاء ورهایی از یک وظیفه به تولد یا حلولی نا خواسته می ماند با دورانی ملال آور همراه می شود که به محدود شدن دوباره خواهد انجامید که به شکل یک آگاهی مهیب یا لکه آنا مورفیک * (با توجه به این که زمان وقایع مصادف با جنگ جهانی دوم است ) تجلی یابد. اما گویی نویسنده قصد داشته به گونه ای تلمیحی رهایی از ملال و سر گشته گی را درست در جایی قرار دهد که می توان انرا شکلی از خود کشی یا نابودی سوژه نامید:« این آخرین روز غیر نظامی من است . ایوا وسایلم را جمع کرده است . می فهمم که دوست دارد موقع جدایی کمی اندوهگین باشم . به خاطر او هستم و از ترک وی متاسفم اما از بابت چیز های دیگر اصلا متاسف نیستم . پس از این مسئول کارهایم نخواهم بود . از این بابت سپاسگذارم .در اختیار دیگری هستم ، رها از تصمیم گیری ؛ فسخ آزادی . بشتاب برای ساعات منظم – وبرای نظارت بر روح –زنده باد سربازی.۱۹۹» تجلی کل اثر در نام رمان، خود به گونه ای نظام یافته گی از جنس مدرنش اشاره دارد که از قضا هول یک از محوری ترین نظریات آلتوسر مارکسیست فرانسوی تنیده شده که در متن رمان هبوط کرده است. مرد معلق پرتره ای تمام قد از انسان امروز است که به شکلی تمثیلی به سرگشته گی‌‌‌‌‌‌ ، تعلیق و بی هویتی او اشاره دارد. او زیر بارجهانی کالایی شده در حال جان کندن است و همچون شاهدی بر این پوسیدن وتقلا در حال پر کردن جای خالی هر چیز والا ؛ هدف ارزشمند یا هر چیزی که بتواند به زندگیش معنا ببخشد با امر روزمره و تکرار شونده است:« آقای واناکر اغاز سال نو را نوشیدن مقدار زیادی ویسکی ، سرفه ، پرتاب پی درپی بطری ها به حیاط و رفت و آمد مکرر به دستشویی جشن گرفت و با ایجاد یک آتش سوزی به جشن وسرورش پایان داد.۷۹»
فرهاد اکبرزاده
* لکه آنامورفیوسیس چیزی جزتجسد یک دانش مازاد نیست که به شکل یک قافیه اظطراب آور جلوه می کند. چیزی مثل این دانش که ما هر چقدر که زیرک یا ثروت مند باشیم در پایان خواهیم مرد . پس اگاهی به مردن حضور بی پروای ما در جهان را در قاب گرفته و لکه دار خواهد کرد. این اصطلاح اولین بار از تابلوی معروف سفیران هانس هولباین نقاش(۱۵۴۳-۱۴۹۷) آلمانی به جا مانده است


همچنین مشاهده کنید