جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


مرد مستند ساز انقلاب نشد برای امام (ره) نمایش بدهیم


مرد مستند ساز انقلاب نشد برای امام (ره) نمایش بدهیم
هر سال دهه فجر که می شود درست مثل یک ماهی که از آب بیرون افتاده، به قول امیر خانی حلال گوشتی که دارد خودش را برای آب می کشد، با حسرت به تنگ نقره ای صفحه تلویزیون خیره می شوی و در تمام صحنه هایی که از انقلاب پخش می شود برای بار چندصدم غرق می شوی؛ با آنکه منتظری هر سال چیز تازه ای پخش کنند و دلت غنج می رود برای آنچه که در آرشیو صدا و سیما وجود دارد و تو هنوز ندیدی شان. با این حال تمام جوانانی که زمان انقلاب یا نبوده اند یا آنقدر سن و سال نداشتند که تصویری از تلاش مردم برای به ثمر رساندنش توی ذهن داشته باشند، با تصاویر مستند «برای آزادی» بخش هایی از این انقلاب عظیم را برای خود درونی کردند. مستندی که بعد از گذشت ۳۰ سال از انقلاب، برای اولین بار یکجا از تلویزیون پخش شد و به عنوان یکی از ۱۰ مستند برتر دنیا، که جهان را تکان داد، شناخته شد. مردم هم تازه فهمیدند که این تصاویری که هر سال مزین می شود به سرودهای انقلابی، اتفاقی گرفته نشده و حاصل یک کار تیمی بوده به کارگردانی حسین ترابی...گفتگوی ما بیشتر نوعی سپاسگزاری است تا رهیافتی به درون آنچه آن روزها بر این جمع گذشت؛ سطرهای این گفتگو را با تجسم تصاویری که از انقلاب برایمان به جا مانده نوش جان کنید!
مدیر گروه آن موقع ۴۱ سال سن داشته و زمانی شپیشنهاد ساخت فیلم از اتفاقات را به اداره فرهنگ و هنر وقت می دهد که مملکت در حال اعتصاب بوده است. خیلی از فیلم برداران حاضر نمی شوند با او همکاری کنند. فکر می کردند دوباره مثل ۲۸ مرداد شاه بر
می گردد سر کار. برای همین کار را با گروهی از دوستانش، که به قول خودش خیلی هم مخلصانه کار کردند، شروع می کند؛ مرحوم فریدون ری پور که از دوستان ترابی و فیلم برداران خوب وزارت فرهنگ و هنر بوده و آقای خدا بنده لو. از بیرون اداره هم مرحوم حسین رفیعی که پدرش هم فیلم بردار بود، آمد و یک دوربین هم از خودش آورد. ابراهیم قاضی زاده که هم خودش دوربین داشته و ترابی هم از او ۸۰ حلقه نگاتیو خرید چون اداره راضی به تهیه چنین فیلمی نبوده و به ترابی نگاتیو نمی داده است و علی عالمی که تا آخر کار با آنها همکاری کرد.
ترابی درباره سایر افرادی که بعدا به گروه پیوستند می گوید:« بعد از اینکه امام خمینی آمد و کمی مملکت تثبیت شد برخی فیلم برداران و صدابرداران که قبلا همکاری نکردند شروع به همکاری کردند و ما هم آنها را جذب گروه کردیم. کریم دوامی، صادقی و برخی دیگر بعدا به تیم پیوستند و تکه هایی را ضبط کردند اما بخش اصلی فبلم فقط فریدون ری پور بود. تصاویر تظاهرات و صحنه هایی که تر و تمیز فیلم برداری شده متعلق به ری پور است.»
● گفتم فیلم ندهید در انبار را می شکنم
انقلاب داشت اتفاق می افتاد. خارجی ها ۲۸ مرداد رفته بودند توی خیابان و از اعتصاب ها و توده ای ها فیلم گرفته بودند. مدیران زمان شاه فیلم ها را به قیمت های گزاف از آلمان و انگلیس خریده و آقای ترابی هم آن فیلم ها را دیده بود. دو سه تا نخست وزیر هم آمدند و رفتند، شاه رفت و هیچ چیز در مملکت سر جای خودش نبود... تا اینکه جرقه اصلی ساخت برای آزادی از آتش سوزی سینما رکس آبادان زده شد. ترابی با خودش می گوید «ما سی سال است کارگردان سینما هستیم و در وزارت فرهنگ کار می کنیم. حالا دارد یک بزنگاه تاریخی اتفاق می افتد و باید کاری کرد.» پیشنهاد ساخت یک فیلم را می دهد و آنها قبول نمی کنند. گفتند الان نه صلاح است و نه می توانند آنها را تامین جانی کنند. نه می توانند گروه را برای فیلم برداری بفرستند و نه دوربین می دهند و نه فیلم و...
او هم که بنا را بر ناسازگای روسا می بیند، تهدید می کند که «من جزء انجمن اسلامی هستم اگر فیلم ندهید قفل انبار را می شکنم و یک قفل جدید می گذارم. فیلم ها را بر می دارم و کار را شروع می کنم.» آنها هم وقتی دیدند تصمیم جدی است یک دوربین و ضبط صوت دادند اما گفتند نگاتیو نداریم!
ترابی درباره روند فیلمبرداری می گوید:« کار را از سینما رکس آبادان شروع کردیم تا مسائلی که در مملکت اتفاق می افتاد. با بختیار، طالقانی، مسعود رجوی، خیابانی، گروهای چپ و ...هم مصاحبه کردیم که به جهاتی بعد از انقلاب در فیلم نیامد. حتی مصاحبه با آیت الله طالقانی را هم نیاوردیم که بعدا در فیلم دیگری که در اداره ساخته شد از آن بخش استفاده کردند.»
دوربین را دادیم به یک رکن دو!
● نشد فیلم را به امام(ره) نشان دهم
ترابی تعریف می کند که «فیلم که تمام شد آن را پیش بازرگان بردیم و با پرژکتور پورتابل ۳۵ برای او و هیئتش نشان دادیم. بعد از آن هم قرار بود با آن فیلم سینمای ایران را که سوخته و بسته شده بود، افتتاح کنیم. اما این اتفاق نیافتاد و فقط توانستیم برای سه شب برای کارکنان وزارت فرهنگ و هنر و بستگان و آدمهایی که آزاد می آمدند فیلم را نشان دهیم»...و با حسرتی نهفته در صدایش ادامه می دهد: «نشد که فیلم را به امام(ره) نشان دهیم و افتتاح سینماهای ایران با این فیلم باشد.»
بعد که او از اداره استعفا می دهد و بیرون می آید مدیران بعدی، به علت برخی اختلاف سلیقه ها، فیلم را توقیف می کنند. البته فیلم سال ۵۸ به فستیوال مسکو هم رفته و ترابی به اتفاق برخی فیلم برداران و صدابرداران، بدون مرحوم ری پور که مشکل مالی داشته و نیامده ـ چون با هزینه خودشان رفتند ـ به مسکو می روند.
بعد از ۲۵ سال توقیف، فیلم بالاخره به صورت تمام و کمال از تلویزیون پخش می شود و یک تهیه کننده بی بی سی فیلم را دیده و با ترابی مصاحبه کرده و در شبکه بی بی سی لندن آن را پخش می کند. آنجا برخی منتقدین یک مجله سینمایی به اتفاق نشنال فیلم لندن برنامه ای گذاشتند و این فیلم را جزء ۱۰ مستند برتر جهان که دنیا را تکان داد، معرفی کردند. سال گذشته هم این فیلم در سه جشنواره دیگر برتر شناخته شد. امسال هم به جشنواره فنلاند رفت و به نمایش درآمد...
● حتی یک عکاس هم نداشتیم
فقط یک تیم منسجم و هماهنگ است که می تواند همه مشکلات را به جان بخرد و هیچ چیز را مانع کار نداند و برای هدف پیش برود، مثل خود مردم و انقلاب. حتی وقتی تنها وسیله نقلیه مینی بوس اداره است( البته با راننده ای که او هم مجانی کار می کند) و برای تهیه سوخت ماشین هم بروی در جاده ها و از راننده کامیون ها گازوئیل بگیری تا بتوانی فردا در خیابان کار کنی و ...
کارگردان «برای آزادی» اینگونه از سختی های کار می گوید: «بیشتر صحنه ها را از داخل مینی بوس یا روی مینی بوس گرفتیم. مثلا موقع ورود امام معلوم نبود چه اتفاقی
می افتد. یک عده می گفتند ممکن است هواپیما را روی هوا بزنند و عده دیگری می گفتند ممکن است بمب گذاری شود. ما چهار صبح با مرحوم ری پور بالای مینی بوس بودیم و از جلو حرکت می کردیم. رفیعی را هم فرستادیم داخل فرودگاه. بقیه فیلم برداران را هم در طول مسیر گذاشته بودیم و قاضی زاده را هم فرستادیم بهشت زهرا. ما از داخل فرودگاه تا میدان شهیاد(انقلاب) را فیلم برداری کردیم که ماشین امام متوقف شد و مسیر تغییر کرد.
بعد هم تصاویر در بهشت زهرا و نطق امام را کامل گرفتیم.»درباره نحوه مدیریت گروه در زمانی که نوعی بحران محسوب می شد، می پرسم و او می گوید:« آن موقع خود من جزء اعتصابیون اداره بودم. اعتصابیون هر اداره ای معمولا از برخی ملی ها و انجمن های اسلامی و گاهی گروههای چپ بودند که در ادارات تظاهرات می کردند یا بستن ادارات را اداره می کردند. جمع می شدند و هفته ای یکبار سخنرانی می کردند. من آنجا بیشتر برای بچه ها سخنرانی می کردم. بعد هم که به فکر ساخت این فیلم افتادم. کارگردان هم معمولا با یک گروه کار می کند و خاصیتش این است که شما حق انتخاب داری و می توانی با کسانی را که دوست داری کار کنی، گروهت را تشکیل دهی و کار را پیش ببری. در شرایط سخت اعتصاب و انقلاب و ... که نه غذایی بود و نه جایی باز بود که شما این گروه را پذیرایی کنی اغلب بچه ها شب می آمدند خانه ما. اصلا امکاناتی وجود نداشت. ما حتی یک عکاس هم نداشتیم که ازمان عکس بگیرد. فقط یک بار تصادفی مرحوم هژیر داریوش چند تا عکس از ما گرفت که الان در موزه سینماست. تشکیل یک گروه در آن زمان خودش مدیریت می طلبید و من کارگردان این کار را بلد بودم. بعضی از بچه ها هم دوستان ما بودند و گروه اولیه مخلصانه با ما کار کرد. بعد هم که اوضاع آرام تر شد و بعضی دیدند که دیگر می توانند با ما کار کنند ما آنها را جذب کردیم. آن آقایی که کارت گارد را داشت راضی به همکاری کردیم و این خودش یک کار تیمی بود. هم بچه ها من را دوست داشتند و هم من آنها را و این باعث شد همه مخلصانه کار کنند.»
ترابی اضافه می کند:« خیلی سخت است که در جریان انقلاب و یا جنگ گروهی را با خودت همراه کنی که با جان و دل برایت کار کنند. هم از آنهایی که از اول با ما بودند و چه آنهایی که بعدا همراه شدند تشکر می کنم و خدا رحمتشان کند آنهایی هم که از بین ما رفتند.»
● تمام مسئولیت ها را به گردن گرفتم
می پرسم توی آن اوضاع بالاخره چه کسی قبول مسئولیت کرد که می گوید:« ما مدیران را بعد از انقلاب به اداره راه نمی دادیم؛ از وزیر گرفته تا معاون وزیر. اما یک مدیر بود به نام آقای علاقه بند؛ تنها مدیری بود که نه دزدی کرده بود و نه فساد و... ما نگذاشتیم به سرنوشت بقیه مدیران دچار شود. او می گفت که ما نمی توانیم در این شرایط مسئولیت گروهی را به عهده بگیریم. اگر بلایی سرشان آمد چطور جوابگو باشیم؟ گفت من هیچ مسئولیتی قبول نمی کنم و همه به عهده خودت! من هم هر فیلم برداری را که با ماشین یا پیاده می فرستادم نامه کتبی می نوشتم و بهش ماموریت محول می کردم. در صورتی که کاره ای نبودم، من فقط یک کارگردان بودم...»
بعد از انقلاب کارمندان جمع شدند و مدیران را انتخاب کردند. آقای ترابی دوست داشته کارگردانی اش را ادامه بدهد اما کارمندان و مدیران جدید اصرار داشتند که او معاونت امور سینمایی را به عهده بگیرد. بعد هم همه کارمندان جمع شدند و او را به عنوان سرپرست امور سینمایی انتخاب کردند و آقای دکتر ورجاورد که اولین وزیر بوده حکمش را تایید کرد. بعد شریعتمداری آمد و بعد دکتر حسن حقیقی. زمان دکتر حسن حقیقی، ترابی استعفا می دهد و بیرون می آید...
از ریسک تولید مستند می پرسم و می گوید که یک موقع آدم برای انجام بعضی کارها باید ریسک کند. فقط هم او نبوده و اگر آن ریسک نبود الان این فیلم را نداشتیم.
می گوید هنوز صحنه هایی از فیلم هست که پخش نشده و می شود «برای آزادی ۲» را با آن ساخت و ادامه می دهد:« موقعی که آقای جعفری جلوه و رضا والا آمدند، من به آقای رضا والا پیشنهاد کردم که حالا که شما آمدید و آقای جعفری جلوه هم باعث شد این فیلم از توقیف بیرون بیاید از این راش های استفاده نشده (تکه هایی که فیلم برداری شده و استفاده نشده) «برای آزای ۲» را بسازیم. من با مسعود رجوی در خانه دکتر رضایی چند حلقه مصاحبه دارم که موسی خیابانی هم بود. بعدا اختلاف بوجود آمد و یکی رفت و یکی کشته شد و منافقین و ... اول همه با هم بودند. حتی در آن فیلم هم هست که همه دارند از انقلاب و امام خمینی تعریف می کنند. این اختلافات بعدا بوجود آمد که در همه انقلاب ها هم بوجود می آید. از انقلاب اکتبر شوروی بگیر تا فرانسه و در ایران. در همه انقلاب ها بعدا گروه ها دچار اختلاف می شوند... من حتی برای ادامه فیلم نامه نوشتم و چندبار هم پیگیری کردم. اتفاق خاصی نیافتاد و من هم سعی نکردم کاسه داغ تر از آش شوم.»
● برای آزادی ۲۵ سال در بند بود
ترابی بعد که افسوس مرا برای این عدم استقبال می بیند و اصرارم را برای اینکه برای آزادی ۲ را بسازد، ادامه می دهد:« ما می خواستیم این کار را بکنیم. بهشان هم گفتیم معمولا در هر کشوری قفل محرمانه ها بعد از ۳۰ سال شکسته می شود و خود دولت ها و وزارت خارجه ها مدارک و اسناد محرمانه را آزاد می کنند. فیلم ما که محرمانه هم نبود. چیزهایی بود که مردم در خیابان فریاد می زدند. بخشی هم برای کسانی بود که از زندان آزاد شده بودند و سرشان به تنشان می ارزید؛ اسلامی و چپی و راستی و ملی با همه مصاحبه کردیم که به جهت طولانی بودن داخل فیلم نگذاشتیم. با این حال ۹۹ و نیم درصد از تصاویر انقلابی که در تلویزیون می بینید متعلق به «برای آزادی» است که هنوز هم به طور کامل و بدون ممیزی نشان داده نشده. هر سال هم که نشان می دهند ۱۲-۱۰ دقیقه از فیلم بسته به سلیقه مدیران نشان داده نمی شود.» و اضافه می کند: «زمانی که آقای حداد عادل رئیس تلویزیون یک بود، خودم یک کپی ۳۵ از فیلم را بهش دادم. همانی که الان بدون اینکه حق رایت ما را هم رعایت کنند ازش استفاده می کنند. الان می روند یک فیلم فارسی می خرند ۵۰ میلیون تومان برای یک بار نمایش حق رایتش را می دهند و فیلم ما را ۳۰ سال است نشان می دهند و هیچ اتفاقی نمی افتد. به هر حال ما انجام وظیفه کردیم و آن زمانی که هرکسی به فکر خودش بود و بیشتر کارگردانان از مملکت رفتند ما ماندیم تا انجام وظیفه کنیم. البته بعدها دچار مدیرانی شدبم که نه تنها تشویق نکردند بلکه برای آزادی ۲۵ سال هم در بند بود. اما اطمینان داشتیم که این فیلم روزی ماندگار خواهد شد. وقتی که در ۲۵ سالگی انقلاب فیلم پخش شد بیشتر نسل سومی ها علاقمند بودند و تماس می گرفتند و ابراز علاقه می کردند...»
اگر هزار دوربین هم داشتیم...
می گویم کدام اتفاقات را تصویر نگرفتید و الان دلتان می خواست گرفته باشید، می گوید:« ما ۱۷ شهریور را نتوانستیم فیلم بگیریم چون نه خبر شدیم و نه کسی
می دانست. یا در همه شهرستان ها بودیم. اگر دقت کرده باشید من اول فیلم جمله ای نوشتم که؛ انقلاب ما همه جا بود و همه بودند و ما اگر هزار دوربین هم داشتم نمی توانستیم به تصویر بکشیم قیام ملتی را که به پا خاسته بود برای آزادی... با دو سه تا دوربین نمی توان همه لحظه ها را گرفت اما تقریبا چیزهای مهم را گرفتیم.»
می گوید که بیشتر از هرکسی در خیابان ها بوده و صحنه ها را دیده است. همه جا سرک می کشیده تا ببیند دارد چه اتفاق هایی می افتد. ازش می پرسم به نظرش چه شد که ملت با هم متحد شدند که به سخنی از حضرت علی(ع) اشاره می کند و می گوید:« ملت ها تغییر نمی کنند مگر اینکه از درون تغییر کنند. یعنی از لحاظ روحی و اخلاقی تغییر کنند. ما با همین مینی بوس توی جمعیت می رفتیم و بعضی ها فکر می کردند ما از طریق حکومت و ساواک آمدیم و اذیتمان می کردند. بعد که باهاشان صحبت می کردیم مردم آنچنان متحول شده بودند که در آن راهپیمایی های میلیونی و عظیم حدود ۱۵ - ۱۰جوان جلوی ماشین ما را خلوت می کردند که بتوانیم فیلم برداری کنیم و متوقف نشویم. مردم تغییر کرده بودند. یادم هست یک نفر داشت خاک توی گونی می کرد برای سنگرسازی که مرحوم ری پور گفت این قبلا از آنهایی بود که جلوی در کافه می ایستاد و...مردم همدیگر را می رساندند و به هم کمک می کردند. زمانی که نه پلیسی بود و نه نهادی و ... من دنبال این بودم که ببینم اگر قتل و غارتی هست، فیلم بگیریم که دیدم هیچ اتفاقی نیافتاده است... در یک بی قانونی، یک قانون انسانی بین همه بود و آنقدر همه با هم خوب بودند که من حسرت
می خورم که ای کاش آن تحول و حالت در مردم مانده بود. امیدوارم این وحدت صددرصدی بازهم برقرار شود. »
لیلا باقری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید