جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

دورهٔ ساسانی(۲)


مسيحيان ايرانى با آن انديشه‌ آنها که تقريباً فقط و فقط دغدغهٔ زندگى آن جهانى را داشت، مردمانى تارک دنيا بودند. آنان با چشم‌پوشى از اين دنيا و وظايف و نيز لذت‌هاى آن، سبب حيرت زردشتيان شده بودند. تجرد، تجليل از زندگى محقرانه، طرد لذت‌هاى پاک، و پذيرش نه تنها فقر مقدس بلکه ناپاکى مقدس هم، براى زردشتيان تلقى‌هائى بيگانه از دين به‌شمار مى‌رفت. ميان زردشتيان و يهوديان هم اختلاف‌نظرهائى وجود داشت و انيان هم هر از گاه قربانى تعقيب و آزارهاى ساسانيان بودند.
بعد از سلطنت درازمدت شاپور دوم، سه حکومت کوتاه آمد؛ و پس از آنها به سال ۳۹۹ م. يزدگرد اول به تخت نشست. بخش نخست دورهٔ سلطنت وي، با نرمدلى قابل توجه او نسبت به ميسيحانى مشخص مى‌شود که او را به‌عنوان شخصى نيک و خجسته گرامى داشته‌اند. ولى سنت زردشتى به او لقب 'بزهگرد' داده است که تصور مى‌رود علت آن، همين مهربانى نسبت به کافران بوده است. يکى از اعمال بزرگوارانه و مشهور وى اين بود که اجازه دادن مسيحيان، مردگان‌ آنها را دفع کنند که اين کار (از نظر دين زردشتي) به‌معناى آلودن خاک نيک است.
طى بخش بعدى دورهٔ سلطنت يزدگرد، به‌دليل گستاخى ايران وى نيز تغيير رويه داد و تصميمات سختى عليه آنان گرفت. تعصب ديني، مشخصهٔ دوران سلطنت پسر يزدگرد، يعنى بهرام پنجم هم بود.
بزرگ‌فْرَمَدارِ (صدر اعظم) بهرام، مهرنرسه بود که شرحى از زندگانى وى را طبري، تاريخ‌نويس مسلمان آورده است. از او به‌عنوان شخصيتى روشن، با فرهنگ و زردشتى مؤمن ياد مى‌شود و زندگى خصوصى وى را نيز آکنده از امور پارسايانه و خيرخواهانه توصيف کرده‌اند. سه پسر مهرنرسه هر يک مقام والائى به‌عنوان رئيس افتخارى يکى از قريه‌هاى منطقه را داشتند؛ کردار 'سرکردهٔ جنگجويان' بود؛ زروانداد که به گفتهٔ طبري، بر آتشگاه‌ها و امور فقهى گماشته شده بود عنوان 'هيربدان هيربد' را داشت؛ و ماه‌گشنسپ هم 'رئيس دامداران' بود. همهٔ اين عناوين داراى پيشينهٔ باستاني، همراه با عنوان موبدان‌موبدى براى پيشواى کل جامعهٔ زردشتي، ظاهراً در اين دوره پديد آمده بودند.
مکان‌هاى مقدس بزرگ زردشتي، مانند زيارتگاه‌هاى دنياى مسيحيت، مرکز عبادت و زيارت بودند و روحانيانى داشتند که براى رقابت با يکديگر، افسانه‌ها را پر و بال مى‌دادند و بدين‌سان، قداست آتش‌هاى خود را بيشتر مى‌کردند؛ و بى‌گمان ايران باستان، در بهار و پائيز، کاروان‌هاى بى‌شمارى از زائران، به گوناگونى و رنگ‌وورانگى کاروان‌هاى زائران اروپاى سده‌هاى ميانه را به خود مى‌ديده است.
فعاليت دينى ديگرى که در سرتاسر اين دوره ادامه داشته نگارش زند فارسى ميانه، همراه با انبوه نوشته‌هاى دست دوم زردشتى بوده است.
خسرو انوشيروان که به سال ۵۳۱ م. بر تخت نشست و نزديک به نيم سده، پادشاهى کرد، مشهورترين پادشاه ساسانى است. به سبب جنبش مزدکى و آشوب‌هاى آن وى اقدامات غير معمول چندى انجام داد که بابت آنها از وى ياد مى‌شود. به روزگار پادشاهى وى بود که پيامبر اسلام به‌دنيا آمد. از نظر يک پادشاه ساساني، عدالت، ارتباطى با مساوات اجتماعى نداشت. خسرو نيز ساختار اجتماعى انعطاف‌ناپذير قديم را برقرار ساخت و با سرکوبى شورشيان و ناراضيان، آنان را به جايگاه‌هائى بازگرداند که به اعتقاد وى تقدير الهيشان بود. ولى وى پس از آن کوشيد دهقانان و پيشه‌وران از سختگيرى‌هاى غير قانونى در امان باشند و رسيدگى به اين مسئله را (بنابر کارنامه) به موبدان موبد، بزرگ جامعهٔ زردشتي، واگذاشت. خسرو در سراسر دورهٔ حکومت خود، دقيقاً با جامعهٔ روحانى همراهى کرد و اعتقادات دينى وى و حمايت پرتوان او از رسوم تثبيت شده، در تاريخ اين دين در دينکرد جايگاهى پرافتخار را براى وى تضمين کرد.
خسرو به ديندارى و شوق به ايجاد آتش‌هاى مقدس شهرت داشت. دوازده هزار روحانى را براى پرستارى آتشکده‌هاى سراسر قلمرو خويش گماشت برخى از ديگر فعاليت‌هاى دينى وي، در شاهنامه ذکر شده‌اند. مشهور است که وى هوادار آتشکدهٔ آذرگشنسب بوده است و پيش از جنگ پيروزمندانه‌ او، اخگرهائى از اين آتش مقدس را به‌عنوان ضامن و محافظ، همراه برده بود. وى روزهاى زيادى را در اين پرستشگاه به نماز گذراند.
خسروپرويز قربانى شورش سرداران او شد و به سال ۶۲۸ م. درگذشت. شاهنامه مى‌گويد که چگونه وى که نزديکى کشته شدن او را پيش‌بينى کرده بود، حمام گرفت، جامه‌هاى نو به تن کرد، 'واج گرفت' و لب به اعتراف گشود، چندان که وقتى مرگ به سراغ او آمد، به تن پاک و به روان بخشوده بود. مى‌گويند همسر محبوب وي، يعنى شيرين، که مسيحى بود، همهٔ اموال خود را با هداياى بسيار به آتشکده‌ها سپرده بود. پس از خسروپرويز، پسر او، قباد دوم و پس از آن حکومت‌هاى کوتاه‌مدتى از پى هم آمدند. و به سال ۶۳۲ م. تاج شاهى بر سر شاهزادهٔ جوان، يزدگرد سوم قرار يافت. آغاز حکومت وى آينده‌اى روشن را نويد مى‌داد، ولى با بزرگ‌ترين فاجعه براى کيش زردشتي، يعنى فتح ايران به دست تازيان مصادف شد.
دانشمندان غربى دربارهٔ فرو خکشيدن کيش زردشتى در اين دوره، بسيار نوشته‌اند و برداشت اغلب آنها اين است که تا سدهٔ هفتم ميلادي، اين دين باستاني، چنان با آئين‌ها و تشريفات، موميائى و متحجر شده بود که براى فرو پاشيدن تنها به ضربهٔ شمشير يک فاتح نياز داشت. بى‌گمان ايران تا پايان دورهٔ ساساني، همچون اروپاى پيش از رنسانس، در دست روحانيون بود و همگان خواه تهيدست و خواه توانگر، در تنگناى هزينهٔ عبادات، آئين‌هاى تطهير و مراسم توبه قرار داشتند که همگى براى کمک به روان به‌وجود آمده بودند. تاريخ اين کيش در دوره‌هاى بعد نشان مى‌دهد که بسيارى از مردم عامى چنين حقوقى و تکاليفى را به منزلهٔ بخشى از نقش آنها در نبرد با بدي، پذيرفته بوده‌اند. پس از تحولات بسيارى که در اين دوره در سازمان روحانيت و آئين‌ها دينى زردشتى به‌وجود آمد، اين کيش آمادهٔ پذيرش اصلاحات و بازگشت به رسوم ساده‌تر روزگار نخست بود.


همچنین مشاهده کنید