جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دورهٔ هخامنشی


اقوام ايرانى ساکن غرب، يعنى مادها و پارس‌ها، نخستين ايرانيانى هستند که وارد تاريخ مکتوب شدند، چه، از سدهٔ نهم پ.م نام آنها بارها در نوشته‌هاى آشورى مربوط به لشکرکشى‌هاى آشوريان به فلات ايران مى‌آيد به‌گفتهٔ هرودت مادها به شش قبيله تقسيم مى‌شدند که يکى از آنها مگوى بود. اعضاءِ اين قبيله گويا فرهيختگان و روحانيانى بودند که نه فقط براى مادها، بلکه براى پارس‌ها هم روحانى مى‌پروردند. به‌نظر مى‌رسد اين مغان، انجمنى کاملاً متحد داشتند و امکان دارد که مانعى سخت بر سر راه گسترش کيش زردشتى به غرب بوده‌اند.
مادها هم‌پيمان با بابل، حکومت آشور را برانداختند، پس از آن آنان متصرفات آشور در شمال را که شامل بخشى از آسياى صغير بود، تسخير کردند. مادها سلطهٔ خود را به سرزمين‌هاى برخى اقوام ايرانى ساکن مناطق شرقي، و از جمله آنان که از اين پس ظاهراً کيش زردشتى در ميان آنها کامل رواج داشت، گسترش دادند. شاهنشاهى ماد نزديک به شش سده در اوج شکوفائى بود؛ و احتمالاً طى همين دوران بود که کيش زردشتى به‌سرعت در ميان ايرانيان غربى گسترش يافت.
به سال ۵۴۹ پ.م. پارس‌ها به سرکردگى کورش، از خانواده‌اى هخامنشى مادها را در هم شکستند و نخستين شاهنشاهى پارسى را بنياد نهادند. کورش تا فتح آسياى صغير و بابل پيش رفت و همهٔ ايرانيان شرقى را هم زير فرمان خويش آورد. نخستين روياروئى پارس‌ها با يونانيان در آسياى صغير، پارس‌ها بر کيش زردشتى بوده‌اند و يونانيان زردشت را از طريق اينان شناختند و وى را پيامبرى پارسى و 'رئيس مغان' دانستند و پيامبرى بسيار باستانى پنداشتند.
اوستا در طول دورهٔ هخامنشي، و حقيقتاً تا مدت‌ها بعد، به‌صورت شفاهى انتقال مى‌يافت و طبيعتاً تحريف متون نانوشته آسان‌تر بوده است.
دربارهٔ هخامنشيان اطلاعات خيلى بيشترى موجود است و گذشته بر کتيبه‌هاى باقى مانده، گزارش‌هائى نيز از مورخين و نويسندگان يونانى و رومى در دست است.
هرودوت که از مشهورترين مورخين يونان باستان است و پدر تاريخ جهان ناميده مى‌شود در حدود ۴۸۰ ق.م شخصاً به ايران سفر کرده او درباره مذهب ايرانيان مى‌نويسد:
آنها برپا داشتن معبد و قربانگاه و مجسمه خدايان (بت) را جايز نمى‌شمارند. عادت آنها بر اين است که بر بلندترين قله‌هاى کوه رفته و در آنجا به زئوس قربانى تقديم کنند، در حالتى که آنها تمام گنبد آسمان را زئوس مى‌پندارند.(برخى از محققين معتقدند که هرودوت اشتباه کرده است. مولتون پس از يک تجزيه و تحليل مفصل نتيجه مى‌گيرد که آسمان در بين آرياهاى قديم خدائى بوده به‌نام ديئوس Dyeus، در وداها ديااوه Dyauh در ايران قديم ديائوس Dyaus در بين هند و اروپائى‌ها دييئوس پيتار Dyeus Pitar و در هند ديائوس پيتار Dyaus Pitar يا پدر خدايان ناميده مى‌شده است. دئوه در وداها نام خدا است. ايرانيان براى دئوه‌ها و براى دييئوس پيتار که همان زئوس است قربانى مى‌بردند.) آنها براى خورشيد و ماه و زمين و آب و باد هم قربانى مى‌کنند. علاوه بر اين آنها از اعراب و آسورى‌ها آموخته بودند که براى اورانيا (Urania) هم قربانى کنند. آسورى‌ها آفروديت را مليتا (Mylita) و اعراب آليتا (Altia) و ايرانى‌ها ميترا مى‌نامند. و در مدتى که او قربانى را مرتب مى‌کند مغى در کنار او به خواندن سرود و دعا مى‌پردازد که ايرانيان آن‌را تئوگوني(Theogonie مقصود سرود براى خدايان که همان يشت‌ها است مانند مهريشت، آبان‌يشت، گوش‌يشت ...)مى‌دانند. او بدون مغ اجازه تقديم قربانى ندارد.
هرودوت مى‌نويسد:
خشايارشا در لشگرکشى به يونان دستور داد هزار گاو براى الهه آتن قربانى کنند و کسانى که همراه او بودند يک اسب سفيد را در کنار رود استريمون (Strymon) قربانى کردند و براى خدايان باد و تتيس (Thetis) (مادر آشيل) و نرايدها (Nereids) (حوريان دريا) قربانى‌هائى تقديم نمودند.
گزنفون (Xenophon) دربارهٔ مذهب و اخلاق ايرانيان گزارشى داده که تقريباً با گزارش هرودوت برابر است.
گزنفون دربارهٔ کوروش نيز مى‌نويسد که وقتى به سرزمين آشور رسيد فرمان داد که گاوى براى هرمزد، اسبى براى ميترا و ستورى براى زمين و چندين قربانى نياز پروردگار آشور کنند. او نيز راستى و درستى را در بين ايرانيان مى‌ستايد و مى‌نويسد که آنها دروغ و دوروئى را سخت ناپسند مى‌دانستند.
کتزياس يونانى (Ctesias) طبيب دربار هخامنشى مى‌نويسد که يک‌روز در سال پادشاهان ايران که براى ميترا قربانى مى‌دادند (جشن مهرگان) و آن روز رداى ارغوانى به تن کرده و باده‌گسارى مى‌نمودند و درجشن‌هاى عمومى شرکت مى‌کردند. اين گزارش مؤيد آن است که در زمان هخامنشيان قربانى و ميتراپرستى مرسوم بوده است.
استرابو (Strabo) يونانى مقيم روم قرن اول ق.م درباره آداب پارسيان مى‌نويسد:
پارسيان مجسمه و معبد بنا نمى‌کنند ولى در مکان مرتفعى قربانى مى‌کنند و آسمان را مانند زئوس خدا مى‌پندارند. آنها همچنين خورشيد را ستايش مى‌کنند و آن‌را ميترادس مى‌نامند و ماه و افروديت (آناهيتا) و آتش و زمين و باد و آب را مى‌پرستند.
ايرانيان در مکانى پاکيزه قربانى تقديم مى‌نمايند. پس از آنکه نيازدهنده در حال خوانده دعا بر قربانى به سر خود تاج مى‌زند، مغ که بر اين مراسم رياست دارد اجزاءِ حيوان را جدا کرده و هر يک سهم خود را گرفته و مى‌روند. براى خدايان سهمى تخصيصى داده نمى‌شود. آنها معتقدند که خدايان روح قربانى را نياز دارند.
ديوژنس لرتيوس گزارش مى‌دهد که پس از زرتشت دوران درازى تا فتح اسکندر، مغان جانشين او شدند و نام‌هاى آنها را استانس (Ostanes)، آستراپسيکوس (Astrapsyckus)، گبرياس (Gobryas)، پازاتس (Pazates)... ذکر کرده است.
داريوش در نقش رستم چنين گويد:
خداى بزرگ اورمزد که زمين را خلق کرد و آسمان را در بالا به‌وجود آورد و انسان را آفريد، که خوشبختى را براى انسان‌ها ايجاد کرد، که داريوش را شاه کرد، شاهى از شاهان و سرور مردمان بسيار ...
در کتيبه پرس‌پليس آمده است:
اورمزد بزرگ که بدترين خدايان است، داريوش را پادشاه ساخت. او سلطنت را به او بخشيد. به اراده فياض اورمزد داريوش پادشاه شد. چنين گويد داريوش شاه: اين سرزمين که اورمزد به من سپرد، سرزمينى که نيکو و زيبا است، اسب‌هاى بسيار دارد و جمعيت فراوان، به‌وسيله رحمت اورمزد و به‌وسيله من، داريوش شاه از هيچ دشمنى نمى‌هراسد، باشد که اورمزد مرا حمايت کند با خدايان قبايل ديگر، باشد که اورمزد اين منطقه را حفظ کند، از گروه دشمنان، از سال‌هاى پربلا، از دروغ. باشد که هيچ خصمى به اين منطقه نزديک نگردد و هيچ سال پرمصيبتى و هيچ دروغي، و اين رحمت را من از اورمزد و ديگر خدايان درخواست مى‌کنم ...


همچنین مشاهده کنید