جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دورهٔ خلفا


فتح ايران به‌دست سپاه عرب از هر نگاه با فتح اسکندر تفاوت داشت در آيهٔ ۲۹ از سورهٔ توبهٔ قرآن چنين آمده است: 'با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز قيامت ايمان نمى‌آورند و چيزهائى را که خدا و پيامبر او حرام کرده‌اند، بر خود حرام نمى‌کنند و دين حق را نمى‌پذيرند، بجنگند تا آن‌گاه که به‌دست خود و در عين مذلت، جزيه بدهند' . پيامبر اسلام نيز در کنار 'اهل کتاب' از 'اهل ذمه' هم نام مى‌برد. سپاه اسلام سه راه پيش روى آنها گذاشت: مرگ، اسلام، پرداخت جزيه. با زردشتيان نيز به‌عنوان اهل ذمه رفتار شد.
شمارى از قوانين و سخت‌گيرى‌هاى حاکم بر زندگى اهل ذمه، به‌تدريج و براى تأکيد بر جايگاه کاملاً پست آنها به‌وجود آمدند. ولى در دوران خلفاى راشدين، اگر اهل ذمه ماليات‌هاى آنها را مى‌پرداختند و مطابق قوانين رفتار مى‌کردند، اغلب آنان را تا حد زيادى به‌حال خود وا مى‌گذاشتند.
بسيارى از زردشتيان، هر چند مطيع شده و به‌ستوه آمده بودند، ولى توانستند، وقتى هراس‌هاى اين فتح از سرگذشت، رسوم پيشين خود را پى گيرند. اما در مواجههٔ دين باستانى آنها را اسلام، زمانه کفه را به سود اسلام سنگين‌تر کرده بود.
آموزه‌هاى صدر اسلام جذاب و ساده بودند و برخى از مهم‌ترين آنها (نظير اعتقاد به بهشت و دوزخ و آخر‌الزمان و روز قيامت) در نهايت از کيش زردشتى مى‌آمدند و از اين رو بسيار آشنا بودند، همچنان که آداب دينى مسلمانان هم چنين بود: پنج نماز روزانه (مطابق کيش زردشتي)، نفى بتان و سفارش به دادن صدقه و خيرات؛ و همراه همهٔ اينها زندگى پارسايانه‌اى با سادگى بسيار که نيازى هم به روحانيان نداشت. يک زردشتي، با پذيرش اسلام، به يک ضربت خود را از آئين‌ها و تکاليف بسيارى رها مى‌ساخت که وى را از گهواره تا گور به روحانيان وابسته مى‌کردند.
با اين حال ايرانيان بسيارى هم بودند که تمايلى به اين دين سامى نداشتند. در ساده‌ترين سطح، پاى‌بندى معمول به دين آبا و اجداى آنها بود که در آموزه‌هاى بنيادين و پيامده‌هاى اخلاقى آنها در اصل هيچ کم نداشت. کيش زردشتى به لحاظ آموزه‌اى و با توجيهى که براى رنج‌هاى اين جهان و نيز بنيان استوار آن بر باور به داورى فرجامين و براى هر فرد داشت، از نيروهائى قوى و روحانيانى فرهيخته برخوردار بود که توانستند با مسلمانان نيز همان‌گونه استوار برخورد کنند که پيش‌تر با نوکيشان مسيحى کرده بودند؛ ولى اينک اين اسلام بود که از پشتوانهٔ قدرت سياسى بهره داشت و مى‌توانست با از ميان برداشتن رقيب، بحث را خاتمه دهد.
در دورهٔ اموي، ضربهٔ نابهنگام ديگري، دين قديم را نواخت و آن هنگامى بود که در ديوان‌هاى حکومتي، استفاده از زبان فارسى ميانه که به خط پهلوى نگاشته مى‌شد، جاى خود را به زبان خط عربى دارد. اين تغيير در حدود سال ۷۰۰ م. اعمال شد، و اين زبان همچنان که گسترش مى‌يافت، ميان مسمانان ايرانى و زردشتيان مانع ديگرى ايجاد کرد.
ضربهٔ ديگر هنگامى وارد شد که مسملمانان ايرانى موفق به شکل دادن سنتى شدند که اسلام را به نظر دينى عمدتاً ايرانى ( که در حقيقت از خاستگاهى ديرينه هم هست) نشان مى‌داد، به‌طورى که غرور ملى را ارضا مى‌کرد. يکى از اين عناصر، شخصيت سلمان فارسي، يعنى ايرانى‌اى بود که کيش زردشتى را رها کرده و مسيحى شده بود و سپس از قضا به پيامبر اسلام پيوست و در سلک اصحاب ايشان قرار گرفت. ديگر عامل مهم، اين روايت بود که حسين (ع) با شاهدخت ساسانى اسيرى به‌نام شهربانو زناشوئى کرده بود. و پسرى براى حسين (ع) به‌دنيا آورد که چهارمين اما شيعيان است.
با روى کار آمدن عباسيان نه تنها شکوه و جلال دربار ساسانيان زنده شد، بلکه آنها به اقتدارگرائى آنها در امور دينى هم تأسى کردند. عباسيان به‌سبب سخت‌گيرى نسبت به کافران و حمايت از مسلمانان ايراني، دشمن سخت زردشتيان از آب درآمدند و طى دوران آنها بود که اسلام نضج گرفت و در سراسر خاک ايران شکوفا شد.
با اين حال در سدهٔ نهم ميلادى (يعنى تقريباً هفت نسل پس از فتح ايران) جمعيت زردشتيان، هنوز اقليت معتنابهى را تشکيل مى‌داد، و مورخان مسلمان، و عمدتاً دبيران عباسي، دربارۀ آنها مطالبى مى‌نوشتند.
در آن زمان هنوز از آتشکده‌هائى که در آنها همچنان آتش مقدس مى‌سوخت، مراقبت مى‌کردند. در شمال غربي، تا اواسط سدهٔ دهم ميلادي، آذرگشنسپ بر بالاى تپه‌اى مراقبت مى‌شد و در جنوب شرقي، آتش مقدس کرکوى تا سدهٔ سيزدهم ميلادى باقى بود. قزوينى جغرافى‌دان، از آتشکده‌هاى آن، همراه با دو گنبد او که شاخ‌هائى مانند شاخ گاو نر داشته‌اند، توصيفى به‌جا گذاشته است. وى از پريستاران بسيار اين آتش هميشه فروزان ياد مى‌کند و اين که روحانيان آن با انبرهاى سيمين و دهان پوشيده، چوب خشک درخت انجير معابد را با احترام با آن مى‌نهند.
بانيان جامعهٔ پارسى (از خراسان، يعنى پارت باستاني) که در اوايل سدهٔ دهم ميلادي، ايران را ترک کردند، به نظر دست‌نوشته‌اى از ونديداد همراه آنها نبوده است و تنها بعدها بود که نسخه‌اى از اين اثر را تهيه کردند. از جملهٔ اينان، سامانيان خراسان (حکـ ۸۷۴ - ۹۹۹ م.) بودند که خود را از تبار بهرام چوبين مى‌دانستند.
در طول سده‌ها ميان اين مهاجران پارسى و زردشتيانى که در ميهن مانده بودند، تماس‌هاى پراکنده‌اى وجود داشته است. با اين همه آشکارا بيشتر آنچه اين دو جامعهٔ مشترک دارند، به‌وطر کلى برخاسته از همان چيزهائى است که زردشتيان در ايران روزگار ترک پارسيان، داشته‌اند. از اين رو واژگان دينى هر دو جامعه (در خصوص ظروف آئيني، محوطه‌هاى مقدس و ...) آميخته با واژگان عربى است و اين موضوعات نشان از آن دارد که پس از گذشت دو و نيم سده از استيلاءِ عرب، زبان عربى تأثير گسترده‌اى بر فارسى گفتارى نهاده بود.
هر دو جامعه برج‌هائى با سطح سنگى برپا مى‌کند که مردگان آنها را در آنها مى‌نهند و اين برج را با واژهٔ قديمى دخمه مى‌نامند.
تا سدهٔ دهم ميلادي، نگارش کتاب‌هاى فارسى ميانه به خط پهلوي، در حقيقت متوقف شده بود؛ و از اين تاريخ به‌بعد، زردشتيان به زبان آن روزگار خود، يعنى فارسى نو، که آميخته با عربى بود، نوشتند و خط عربى را به‌کار بردند. اين آثار متأخر، اساساً اقتباسى (شامل مطالب تعليمى يا ديني) هستند.
در سدهٔ دهم ميلادى يکى از بزرگان ايرانى چهار روحانى زردشتى فرهيخته را گرد آورد تا نسخه‌اى از خداينامه را از پهلوى به خط عربى برگردانند که اين کار بايستى به سال ۹۵۷ م. به پايان رسيده باشد. اين متن رونويسى شده،اساس شاهنامهٔ فردوسى شد که محبوبيت شگرفى به‌دست آورد و داستان‌هاى پهلوانى قديم را براى زردشتيان و مسلمانان زنده ساخت.
سده‌هاى نهم و دهم ميلادى را ميان‌پردهٔ ايرانى 'ميان تازيان و ترکان' ناميده‌اند. در نخستين سال‌هاى سدهٔ يازدهم ميلادي، ترکان سلجوقي، از آسياى ميانه به خراسان يورش آوردند، در سراسر ايران تاختند و همهٔ سلسله‌هاى محلى را نابود کردند؛ و چون استقرار يافتند، اسلام را به گرمى پذيرا شدند. از اوضاع زردشتيان در دوران حکومت اينان (۱۰۳۷ - ۱۱۵۷ م.) چندان نمى‌دانيم، ولى در جنگ‌هاى فتح ايران، بسيارى از آنان بايستى يا کشته شده باشند يا طى اين دوران سخت که 'همهٔ راه‌ها بسته بود جز راه اسلام' ، ناچار از دين خود دست کشيده باشند. پس از آن، حملات باز هم دهشتناک‌تر مغولان بود که به کار هم سلجوقيان و هم خلفاى عباسى (که از بغداد سلجوقيان را حمايت مى‌کردند) پايان دادند. آسيب وارده به زردشتيان چندان کم نبود و مى‌بايستى در همين زمان بوده باشد که آخرين مجموعه‌هاى بزرگ کتاب مقدس ايشان از بين رفته باشند. هر آتشکدهٔ بزرگى نظير آتشکدۀ کرکوى سيستان، که برجا بود هم مى‌بايستى در اين زمان در هم کوبيده شده باشد.


همچنین مشاهده کنید