شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

سدهٔ بیستم میلادی


با تحليل رفتن زندگى روستائى در سدهٔ بيستم، زردشتيان سنگرهاى اصلى خود را به‌تدريج از دست دادند و بيشتر شهرنشين شدند. و تهران همان نقش مهمى را در جامعهٔ آنها داشت که بمبئى در جامعهٔ پارسي. به سال ۱۹۰۰ م. هنوز هم يزد و روستاهاى اطراف آن، بزرگ‌ترين مرکز جمعيتى زردشتيان بود که حدود ده‌هزار زردشتى داشت. در اينجا آنان به فعاليت‌هاى دينى سنتى مشغول بودند، آتشکده‌ها و زيارتگاه‌هاى قديمى را مرمت مى‌کردند و موارد تازه‌اى هم مى‌ساختند و به ساخت آب‌انبارها و ديگر کارهاى عام‌المنفعه اشتغال داشتند. اينان هزينه زيادى صرف برگزارى گاهنبارها مى‌کردند و گاهانبارخانه‌اى بزرگ را از نوت ساختند که عبادات و جشن‌هاى دينى مربوطه، به‌صورت همگانى در آنجا برگزار مى‌شدند. مدارس جديد موجبات پيشرفت را فراهم آوردند و از جملهٔ آنها نخستين مدرسهٔ ايرانى براى دختران بود که آن‌را سهراب کيانيان در اوايل سدهٔ بيستم ميلادى بنياد نهاد و اين اتفاق اوج کار انجمن زردشتيان بوده است. در دههٔ ۱۸۵۰ م. هم يزد و هم کرمان تحت راهنمائى مانکجي، شوراهاى سنتى بزرگان آنها را به انجمن‌هاى برگزيدگان تبديل کرده بودند که هر يک از اين انجمن‌ها يک دبير و خلاصه مذاکرات مکتوب داشت؛ ولى در کنار آن، بر موروثى بودن اين منصب تأکيد مى‌شد. در يزد، روحانيان، انجمن جداگانهٔ خويش را داشتند که تحت نظر دستوران دستور بود و در مسائل دينى قدرت قابل‌ملاحظه‌اى داشت.
هر چند بازرگانان زردشتي، ثروتمند، و از اين طريق صاحب نفوذ شده بودند، ولى زردشتيان يزد و کرمان، هنوز هم آزار و تحقير مى‌شدند و گاه با آنان وحشيانه رفتار مى‌شد. در تهران شرايط بهتر بود؛ در اين زمان، شمار زردشتيان تهران فقط ۳۲۵ تن بود و اينان فقط يک پرستشگاه عمومى و يک زيارتگاه کوچک براى بهرام ايزد، سرور جاده‌ها، داشتند. زردشتيان تهران، انجمن خود را به سال ۱۸۹۸ م. بنياد نهادند و ده سال بعد يک آتش آدران ايجاد کردند که روحانيانى يزدى نگاهدارى آن را برعهده داشتند. ساختمان آتشکده، براساس طراح آتشکده‌هاى پارسى طراحى شد و در آن آتش مقدس را در يک ظرف فلزى و در نقطه‌اى مرکزى نهادند که براى هر واردشونده‌اى قابل‌رؤيت بود. اين موضوع، هم امنيت زندگى در تهران و هم روابط تغييريافتهٔ ميان دو جامعهٔ زردشتى را گواهى مى‌دهد.
پيش از تشکيل انجمن، يک بازرگان و بانکدار بزرگ به‌نام جمشيد بهمن جمشيديان، يک آتش دادگاه را در خانه‌ خود نگاه مى‌داشت. وى شيفتهٔ عدالت زردشتى بود و آن‌را نه فقط براى هم‌کيشان خويش، بلکه براى همهٔ ستمديدگان اين سرزمين مى‌خواست و همين موضوع وى را به‌حمايت از جنبش مشروطه واداشت. به سال ۱۹۰۶ م. و پس از مشکلات بسيار، مجلس ايران تشکيل شد و وى نيز در زمرهٔ نخستين نمايندگان برگزيدهٔ آن بود. بدين ترتيب پس از يک‌هزار سال، بار ديگر صداى يک زردشتى در مجالس ايران به گوش مى‌رسيد. به سال ۱۹۰۹ م. موافقيت شد که هر اقليت ايرانى يک نماينده در مجلس داشته باشد. نخستين نمايندهٔ رسمى زردشتي، کيخسرو شاهرخ بود. اين مرد برجسته را مانکجي، براى تحصيل به بمبئى فرستاده بود که در آنجا وى عميقاً هم تحت تأثير پيشرفت پارسيان قرار گرفته بود و هم تحت تأثير آنچه نزد آنان دربارهٔ شکوه ايران باستان آموخته بود. از اين رو کيخسرو شاهرخ با دو هدف به ايران بازگشت: يکى کمک به پيشرفت هموطنان خود و دوم اين که ايران بار ديگر منزلت خويش را در ميان ساير ملت‌ها به‌دست آورد. وى هر دو هدف خود را بسيار پيش برد؛ چه، سيزده دور به‌عنوان نماينده در مجلس حضور داشت و طى بيش از سى سال، يکى از خادمان خستگى‌ناپذير و صادق ملت ايران بود.
به سال ۱۹۲۵ م. مجلس شوراى ملي، آخرين شاه قاجار را از سلطنت خلع کرد و نخست‌وزير وي، يعنى رضاخان را به جاى خود بر تخت نشاند. وى با عنوان رضاشاه پهلوي، در پى آن بود تا با مدنيزه کردن ايران، ثروت آن‌را بيفزايد و در همان حال با احياى شکوه بى‌همتاى گذشتهٔ شاهنشاهى آن، غرور ملى را بيدار سازد. اين اهداف به هماهنگى ميان شاه و نمايندهٔ زردشتى منجر شد و گفته مى‌شود که نتيجه آن، آن بود که وقتى رضاشاه يک گاه‌شمارى خورشيدى از نوع گريگورى را متداول ساخت براى ماه‌هاى آن نام‌هاى زردشتى را برگيزد. تلاش‌هاى فردى به نام ابراهيم پورداود که بسيار آرمانگرا و ميهن‌دوست بود در ترجمه‌اى از اوستا براى ايرانيان بسيار مؤثر بود.
وى مبناى کار خود را بر آثار دانشمندان اروپائى و اساساً بر کار کريستيان بارتلمه، واژه‌نامه‌نويس بزرگ آلماني، قرار داد. پورداود براى معرفى کيش زردشتى به ايران اسلامي، طبيعتاً از تأکيد بر نظريهٔ يکتاپرستى محض زردشتى و بدون هرگونه شائبه، حتى ثنويت، شادمان بود. تضاد فقط ميان مينوهاى نيکى و بدن درون ما و در اين جهان است. 'انديشهٔ نيک، گفتار نيک و کردار نيک از خصايص آئين زردشتى است و اين مايهٔ مباهات و افتخار است از براى ايران که روزى در آن، تنى از فرزندان خود در عهدى که مانندگوى تاريک بود مردم را از انديشهٔ زشت هم باز مى‌داشت' . ترجمهٔ وى از گاهان در بمبئى و تحت توجهات پارسيان به‌چاپ رسيد و آنان از اين اثر به‌عنوان منادى رضايتمندى و تفاهم ميان همهٔ ساکنان ايران، استقبال کردند. مسلماً اين اثر تا حد زيادى به برانگيختن حس احترام فزاينده براى اين دين قديم از سوى ايرانيان دانش آموخته و آزادمنش، کمک کرد و برخى از آنان را به خواندن ديگر آثارى کشاند که زردشتيان ايرانى براى روشن ساختن ذهن جامعهٔ خود نوشته بودند. از جملهٔ اين آثار، دو اثر کيخسرو به‌نام‌هاى آئين مزديسنى و فروغ مزديسنى است که وى به‌وسيلهٔ آنها، در صدد معرفى عقايد اصلاح‌طلبان پارسى دربارهٔ دين باستانى خود، به ايرانيان بود.
با اين حال در دههٔ ۱۹۳۰ م. در هند، کيخسرو تحت تأثير بحث‌هاى گاه‌شمارى فصلى سهراب کيانيان ساکن يزد، و سروش سروشيان، رئيس انجمن زردشتيان کرمان را متقاعد کرد و به سال ۱۹۳۹ م. هم پس از سال‌ها استدلال و تمنا، اصلاح‌طلبان، گاه‌شمارى فصلى را با نام 'گاه‌شمارى باستاني' به تمام جامعهٔ ايرانى قبولاندند. بنابراين از سال ۱۹۴۰ م. جامعهٔ کوچک زردشتيان ايران دو گاه‌شمارى داشت و بدين لحاظ در دههٔ ۱۹۷۰ م. تهرانى‌ها و کرمانى‌ها، نوروز دينى (در اول فروردين ماه) را در ماه مارس و اغلب يزدى‌ها در اواخر ماه ژوئيه برگزار مى‌کردند. پارسيان هم هر سه گاه‌شماري، يعنى دو گاه‌شمارى که در ايران لحاظ مى‌شد و يکى هم محاسبهٔ شنسائى خودشان را (با نوروزى که اين زمان در ماه اوت بود) همچنان داشتند.


همچنین مشاهده کنید