سه شنبه, ۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 28 May, 2024
مجله ویستا

خاورمیانه لخ والسا ندارد


در فصلنامه‌ی سیاسی «السیاسه الدولیه» (سیاست بین‌الملل) تفسیری به قلم «اسامه الغزالی حرب»، سردبیر این فصلنامه پیرامون روند اصلاحات در خاورمیانه انتشار یافته است. به اعتقاد وی، در شرایط كنونی جنبش اصلاحات در كشورهای عربی، باید هم پایگاه‌ اجتماعی اصلاحات در درون را فراهم سازد و هم از حمایت‌های بیرونی سود جوید، بی‌آنكه اجازه دهد كه حمایتگران بیرونی نقش یك قیم را برای خود قائل شوند.
«اسامه الغزالی » در تفسیر خود می‌نویسد:
”بحث نقش نیروهای خارجی در اجرای اصلاحات در خاورمیانه در این میان به چنان حدتی رسیده كه گرانیگاه این بحث را بدست فراموشی سپرده است. پرسش این نیست كه نیروهای خارجی تأثیرگذار باشند یا نباشند، بلكه پرسش بر سر مرز و میزان این تأثیرگذاری است؛ و مهم‌تر اینكه، نیروهای داخلی برای اجرا و پیشبرد اصلاحات چه وظایفی دارند. از نظر تاریخی ثابت شده كه نیروهای خارجی همواره در دگرگونی‌های خاورمیانه نقشی تعیین‌كننده داشته‌اند. حركت‌های تجددگرایانه، پیدایش جنبش‌های آزادیبخش ملی، دولت‌های ملی و یا پیدایی سیاست عدم تعهد تنها چند مورد نمونه‌وار هستند كه جملگی حاصل درآمیزی تأثیر عوامل داخلی و خارجی بوده‌اند. در حالیكه تأثیرات خارجی همواره یك حضور تاریخی ثابتی داشته‌اند، ولی تأثیراتی كه از خود برجای گذارده‌اند متفاوت بوده و مجموعه‌ای از عناصر مثبت و منفی را به خود به همراه آورده است. مثلا هم استعمار و غارت و چپاول از بیرون آمد، و هم اندیشه‌ی آزادی سیاسی و برابری اجتماعی. و یا مثلا اینكه، رژیم‌های ”انقلابی” مستقل شده در منطقه، به استراتژی آمریكا در مورد مقابله با سلطه‌ی كمونیسم مدیون هستند، زیرا كه گرایشات سوسیالیستی دهه‌ی شصت میلادی در كشورهای خاورمیانه، خود حاكی از قدرت نفوذ اردوگاه سوسیالیستی آنزمان بود. در واقع منافع نیروهای خارجی و تأثیرات آنها بر منطقه روندی فزاینده داشت. در حالیكه قدرت‌های خارجی زمانی تنها بخاطر موقعیت جغرافیایی خاورمیانه به این منطقه نظر دوخته بودند، اكتشافات نفتی، تشكیل اسرائیل و تشدید رقابت میان دو ابرقدرت دوره‌ی پس از جنگ دوم جهانی باعث شدند كه بر نفوذ ایشان افزوده شود.ایالات متحده آمریكا به منزله‌ی یگانه ابرقدرت پس از فروپاشی اتحاد شوروی، به خاورمیانه بعنوان سرچشمه‌ی بزرگترین خطر برای امنیت ملی خود نگریست و خطر را در تروریسم اسلام‌گرایان افراطی تشخیص داد. ایالات متحده‌ی آمریكا در پاسخ به رویداد ۱۱ سپتامبر یك راهبرد تهاجم و دخالت نظامی را در پیش گرفت كه باعث شد خاورمیانه به كانون توجه جهانیان سوق یابد. آغاز این راهبرد سرنگونی رژیم طالبان و پایه‌گذاری یك نظام سیاسی نوین در افغانستان بود و سپس این راهبرد با نابودی رژیم صدام حسین در عراق و ایجاد یك عراق نوین ادامه یافت. مرحله‌ی جدید این راهبرد ایجاد اصلاحات و برقراری دمكراسی در خاورمیانه‌ی ”بزرگ” است. این فشار آمریكایی برای اجرای اصلاحات برخاسته از یك شور و اشتیاق رسالت‌وار نیست، بلكه از این شناخت نشأت می‌گیرد كه نیروهای افراطی اسلام‌گرا، هرچند كه به بیرون راندن نیروهای اشغالگر شوروی از افغانستان یاری رساندند، ولی ایالات متحده‌ی آمریكا را به آماج خشم خود بدل كردند. گفته می‌شود كه خودكامگی حاكم بر اغلب جوامع عرب و اسلامی و نیز پس‌ماندگی اقتصادی و ركود و سكون فرهنگی از جمله عوامل نضج و پیدایی نیروهای افراطی است. شرط مبارزه با ریشه‌های این معضل، گسترش ارزش‌های دمكراسی و لیبرال در این جوامع است. همزمان در خاورمیانه نارضایتی نسبت به ناكارآمدی و بیكفایتی رژیم‌های جای خشك كرده بر سریر قدرت رو به گسترش است. این امر هم رژیم‌های پس‌مستعمره و ”انقلابی” را در برمی‌گیرد و هم رژیم‌های محافظه‌كاری كه از حمایت آمریكا بهره‌مند هستند و از آن سود می‌جویند. امواج فزاینده‌ی این نارضایتی در این شناخت و آگاهی به اوج خود می‌رسد كه لیبرالیزه كردن حوزه‌های سیاست، جامعه و فرهنگ را یگانه راه برون‌رفت برای آینده می‌داند. بنابراین ما به یك نقطه‌ی عطف تاریخی تاكنون بی‌نظیر رسیده‌ایم. فشار فزاینده برای اصلاحات از درون جوامع كشورهای خاورمیانه با فشارهای بین‌المللی توأم شده است، بویژه فشار از سوی آمریكا كه با هدف مبارزه با نیروهای افراطی و عوامل ترور به اصلاحات فرامی‌خواند. بر این اساس باید نقش متفاوت فشار نیروهای درونی و بیرونی بدقت روشن شود: در وهله‌ی نخست و پیش از هر چیز این وظیفه‌ی نیروهای اجتماعی داخلی است كه اصلاحات را تعریف و اجرا كنند. هیچ فشار خارجی، هراندازه قدرتمند هم كه باشد، قادر نیست به تنهایی راه را بسوی تغییرات دمكراتیك واقعی بگشاید. شكل گیری نیروهای فعال داخلی برای یك دگرگونی سیاسی اجتناب‌ناپذیر است. تاریخ از یكسو به ما نشان می‌دهد كه اغلب جنبش‌های اجتماعی كه توانستند اشغالگران بیگانه را بیرون برانند و خودكامگان داخلی را سرنگون كنند، خود به نوعی مورد حمایت خارج بوده‌اند، ولی از سوی دیگر تاریخ به همان اندازه روشن ما نشان می‌دهد كه فشار خارجی قادر نیست فقدان نیروهای درون‌اجتماعی را جبران كند. باید گفت، ضعف كارزار اصلاحات كنونی ایالات متحده‌ی آمریكا در این است كه به نظر می‌آید متكبرانه بر این اعتقاد باشد كه قادر است نیروهای داخلی را خود ”تولید” كند. من به تفسیرهای «توماس فریدمن» در شماره‌های ۲۱ فوریه و ۱۰ مارس روزنامه‌ی «نیویورك تایمز» پیش از این اشاره كرده‌ام كه او در آنجا ابراز تأسف كرده كه خاورمیانه فاقد شخصیت‌هایی چون «واسلاو هاول» و «لخ وا لسا» است تا حركت‌های توده‌ای ایجاد كرده و مردم را بسیج كنند. این خطر وجود دارد كه تجارب ایالات متحده‌ی آمریكا در آمریكای لاتین می‌توانسته این اعتقاد را در ایشان تقویت كرده باشد كه با دخالت و دستكاری و كمك‌های مالی بزرگوارانه، بتوانند رهبری و نیز جنبش‌های اجتماعی را ”تولید” كنند. چنین فرآیندی می‌تواند برای جوامع كشورهای عربی پیامدهای فاجعه‌آمیز داشته باشد. آری، پشتیبانی اخلاقی از سوی جامعه‌ی بین‌الملل و ایالات متحده‌ی آمریكا می‌تواند به توانمندی جنبش دمكراسی یاری رساند، ولی در برابر دخالت نظامی و جعل و دستكاری می‌تواند تأثیرات ویرانگر از خود برجای بگذارد. آندسته از نیروها در جهان عرب كه در جهت اصلاحات می‌كوشند، باید به مناقشه‌ی خود پیرامون فشار خارجی پایان دهند. آنها بهتر است نیرو و توان خود را در جهت ارائه‌ی طرح و برنامه برای اجرای اصلاحات تمركز داده و سامان دهند، اینكه چگونه می‌توان بر موانع اجتماعی جوامع خود غلبه كرد و نیروهای اصلاحات‌ستیز داخلی را افشا نمود. ایجاد یك تحول واقعی و قابل لمس باید به اولویت درجه اول بدل شود. تنها در این شرایط است كه جوامع عرب خواهند توانست از پشتیبانی خارجی بهره گیرند و همزمان از چنان توانمندی ضرور برخوردار گردند تا مانع از زیادروی نیروهای خارجی و تأثیرات مخرب ایشان شوند.”
منبع: MEMRI «انستیتوی پژوهش‌های رسانه‌های خاورمیانه» در برلین / برگردان: داود خدابخش
منبع : مجله گسترش صنعت