یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


چند زنی، پدرسالاری و نسبیت فرهنگی


چند زنی، پدرسالاری و نسبیت فرهنگی
چند زنی یعنی نوعی ازدواج که در آن یک مرد به طور همزمان بیش از یک زن را در عقد ازدواج خود دارد. ریشه پیدایش و تداوم رسم چند زنی را از بعد جامعه شناختی باید در مطالعات تاریخی و انسان شناختی که برخی از انسان‌شناسان درباره تکوین نهاد خانواده و ازدواج انجام داده‌اند جست‌وجو کرد. مطالعات گروهی از انسان‌شناسان فمینیست متضمن این نکته است که ازدواج و نهاد کنونی خانواده، برعکس تصور رایج، بیولوژیک نیست و محصول تاریخ بشری است. یکی از مدافعان این دیدگاه «اولین رید» انسان‌شناس و سوسیال فمینیست مشهور است. او معتقد است ازدواج به معنای واقعی همسفره و هم‌سکنی شدن زوجین که منجر به پیدایش خانواده مادری شد در اوان دوره بربریت و با منسوخ شدن کامل آدمخواری دوره توحش، و با اختراع توتم و تابو از سوی زنان، میسر شد. خانواده مادری ابتدا مادر مکان بود، اما به تدریج به خانواده مهاجرتی و سپس شوهر سامان تبدیل شد.
نظرات «اولین رید» گذشته از انتقاداتی که به آن وارد کرده‌اند بسیار دقیق و پیچیده است و ارائه خلاصه‌ای روشن از آن دشوار می‌نماید، اما به هر حال می‌توان این نتیجه را به‌دست آورد که رید شکست نظام برادرسالاری، ظهور مالکیت خصوصی و رواج رسم «زن بها» را علت نابودی نظام مادرسالاری می‌داند. اولین رید معتقد است این عوامل سبب شد شوهر نیروی بازتولید زن را کنترل کند و موقعیت او را تا حد یک کالا تنزل دهد و در نهایت در دوره‌ای از تاریخ مردانی که از نظر اقتصادی قدرت زیادتری داشتند توانستند همسران بیشتری در اختیار داشته باشند (رید: ۱۳۶۳). انگلس نیز در استدلالی مشابه و البته بدون اشاره به «رسم زن بها» با تاکید بر نقش نیروی تولید و مالکیت خصوصی معتقد است که مردان برای «حفظ بقا» و «جاودانگی» خود مجبور بودند دارایی‌هاشان را به پسران همخون‌شان واگذار کنند؛ لذا نیروی بازتولید و رابطه جنسی همسران‌شان را به شدت کنترل کردند تا احتمال وجود وارثان بیگانه و غیرهمخون را به صفر برسانند.
این استدلال نشان می‌دهد که نظام پدرسالاری برآمده از مالکیت خصوصی و طبقاتی، تک همسری اجباری را برای زنان و چند زنی را برای مردان اجتناب‌ناپذیر می‌کند. (انگلس: ۱۳۷۹)
همان‌طور که در نظرات رید و انگلس (رویکرد مارکسیستی) دیده شد، تکوین پدرسالاری که باعث انقیاد زنان می‌شود دلیل مادی دارد، اما در دیگر گرایش‌های فمینیستی پیدایش و تکوین پدرسالاری ریشه‌های روانکاوانه، بیولوژیک، اجتماعی و گاهی هم ترکیبی از همه آنها را دارد. شرح هر یک از آنها سخن را به درازا می‌کشاند و ما را از مسیر اصلی منحرف می‌کند. اما مهم این است که در این برداشت، پدرسالاری به هر دلیلی که به وجود آمده باشد فصل مشترک تمامی جوامع انسانی در سرکوب زنان پنداشته می‌شود. پدرسالاری و روابط قدرت ناشی از آن در سیستم‌های اقتصادی، سیاسی و مذهبی ریشه دارد و در همه حال به ضرر زنان عمل می‌کند و سبب سلطه بر آنان است. از این منظر چند زنی نیز عملی استثمارگرایانه و محکوم است زیرا در آن بدن و تمایلات زن تحت سلطه مرد قرار می‌گیرد، زن را به عنوان ابژه‌ای جنسی که تمایلات مرد را ارضا می‌کند به حساب می‌آورد و وی را نیروی بازتولیدی برای مرد می‌داند که با زایش بیشتر به حفظ و بقای نسل او کمک می‌کند. بنا به دلایلی که گفته شد «چندزنی» نمادی از پدرسالاری و ستم به زنان است و باید منسوخ شود.
پذیرفتن پدرسالاری به عنوان یک اصل جهانشمول با پیدایش انتقاداتی از سوی فمینیست‌های سیاه و جهان سومی به چالش گرفته شد. این فمینیست‌ها پدرسالاری را به عنوان تجربه‌ای مشترک با تعریفی واحد و تحمیل شده بر تمامی زنان از هر نژاد و قومیت مورد تردید قرار دادند. از اینجا بود که «معنای خواهری جهانی» به واژه «همبستگی» تغییر یافت و فمینیست‌های پست مدرن به بازنگری حکم‌های جهانشمول فمینیستی درباره همه زنان پرداختند و به متن جامعه و کشف انواع مختلف پدرسالاری با ساز و کار متفاوت برگشتند. این تشتت آرا در میان فمینیست‌ها و رشد انواع فمینیسم باعث شد که به برخی از پدیده‌های فرهنگی در جوامع به گونه‌ای دیگر نگاه شود. مقوله چند زنی نیز چه در درون گروه‌های مختلف یک جامعه واحد و چه در جوامع مختلف از این دگرگونه نگریستن مستثنی نماند. از آنجا که بحث‌هایی در مورد پسااستعمارگرایی، تکثرگرایی فرهنگی و راه‌حل نسبی‌گرایی فرهنگی در پیدایش نظریه‌های فمینیست پسامدرن نقش بسزایی دارد ضروری است به موضوع نسبیت فرهنگی و تناقض آن با نظریه‌های جهانشمول فمینیستی که در آن پدیده‌هایی چون چند زنی تماما ستم و سرکوب زنان تلقی می‌شود بپردازیم.
● نسبیت فرهنگی و فمینیسم
«نسبیت فرهنگی گویای این تصور است که هر الگوی رفتار نخست باید در ارتباط با مکان رویداد آن در ساختار فرهنگ و نظام ارزش‌های خاص آن فرهنگ مورد قضاوت قرار گیرد». (گولد وکولب، ۱۳۷۶: ۸۴۲) نسبی‌گرایی پاسخی به سلطه فرهنگی غرب بر دنیا و مقابله با جهانی شدن است. دوتایی شرق و غرب و ارزشگذاری‌های خیر- شر، مادی- معنوی و... که در آثار شرق شناسان و نویسندگان ضد استعمارگرا تجلی یافته، و با تعاریف ارائه شده از سوی شرق‌شناسان غربی در یک وارونه‌نمایی باز تعریف می‌شود، سبب شد که به نسبی‌گرایی به عنوان راه‌حلی برای مسئله تکثرگرایی فرهنگی نگریسته شود. به باور بسیاری از نویسندگان از جمله گایاتری چاکراورتی اسپیواک فمینیست پساساختارگرا و منتقد پسا استعماری، تئوری‌های غربی از درک انسان ستم‌دیده استعمار شده ناتوان‌اند. او معتقد است، استعمار برای همیشه گونه‌گونی زیردستان استعمار شده را از بین برده است. آواهای مختلف این انسان‌ها خاموش شده و تاریخ آنان چنان از سلطه استعماری لطمه دیده است که بازیابی آن آواها دیگر ناممکن است. ( به نقل از شهیدیان، ۱۳۷۸: ۴۲) از نکات مورد توجه این دیدگاه می‌توان به این مورد اشاره کرد که «زن» و «زنانگی» نیز یک مفهوم ثابت ندارد، دچار تحول می‌شود و نباید آن را یک مقوله از پیش مفروض پنداشت.
هویت‌های مختلف زنان در این رویکرد ناشی از کنکاشی درونی از جانب زنان درباره خودشان و دنیای‌ پیرامون‌شان است. هیچ کدام از این هویت‌های کشف شده ایستا نخواهد بود و بر دیگری برتری نخواهد داشت. اما، این نوع نقد، علاوه بر آنکه می‌تواند سردرگمی‌هایی را درباره هویت‌های متنوع و گیج‌کننده زن به وجود بیاورد، موجب می‌شود تا در سایه هویت‌های قومی و محلی برخی از ستم‌های کاملا تبعیض‌گرا پنهان بماند. به عبارت دیگر، بیم از نابودی سنت‌ها، نفی هویت مستقل و نادیده انگاشتن نظرات و برداشت‌های متفاوت از جهان پیرامون، که در دیدگاه نسبی‌گرایی فرهنگی وجود دارد، در مواجهه با ستم جنسی و پدرسالاری جهانشمول این نگرانی را به وجود می‌آورد که بسیاری از اعمال و رفتارهای سرکوب‌گرایانه علیه زنان تحت عنوان رسوم فرهنگی یک منطقه یا حتی رضایت خود خواسته زنان قومیت‌های مختلف نادیده گرفته شود. بدین ترتیب ظاهرا تضادی اجتناب‌ناپذیر بین رویکرد فمینیسم، خصوصا آن انواعی از آنکه در موج‌های اول و دوم مطرح شده‌اند، با پلورالیسم و نسبی‌گرایی فرهنگی که در موج سوم شکل گرفت وجود دارد..
● پاسخ به چالش‌ها با تمرکز بر مسئله چندزنی
باز گردیم به مسئله چندزنی. در این بخش از مقاله سعی می‌شود این موضوع را در محور بحث‌ها و چالش‌های فمینیست‌ها و نسبی‌گرایان قرار دهیم. سوال من در اینجا این است که آیا راه‌حل‌های فمینیستی و پدرسالاری جهانشمول برای تببین این مسئله مناسب است یا خیر؟ یا اینکه چند زنی می‌تواند با توجه به نظریه نسبیت فرهنگی در برخی مکان‌ها مورد قضاوت مثبت قرار گیرد؟ شرایط در جامعه ایران و محیط فرهنگی ما چگونه است؟ و مهم‌تر از آن اینکه ارزش فرهنگی که در جامعه ما تبدیل به هنجاری رسمی یا همان قانون شده قابلیت مطالعه‌ای از این دست را دارد یا خیر؟
● حل تناقض با رویکرد جنبش فمینیستی
حل تناقض نسبیت فرهنگی و فمینیسم در رابطه با بسیاری از موضوع‌های مربوط به زنان و از جمله چند زنی در مرحله اول تا حد زیادی در گرو نوع درک و برداشت ما از فمینیسم است. مسئله این است که آیا باید فمینیسم را تنها به عنوان یک نوع مکتب و ایدئولوژی در نظر بگیریم، یا اینکه به جنبه عملگرایی آن هم توجه بیشتری نشان دهیم یعنی، آن را به عنوان نوعی جنبش اجتماعی مورد بازنگری قرار دهیم. بیشتر مشکلاتی که در زمینه ناسازگاری موضوعات حقوق بشر جهانی زنان و نسبیت فرهنگی به وجود می‌آید به این خاطر است که بیش از اندازه بر وجه ایدئولوژیک فمینیسم تاکید می‌کنیم و آن را صرفا به صورت یک مکتب فکری و ایدئولوژی تمام عیار می‌نگریم، در حالی که فعالیت‌ها و مبارزات زنان در جوامع مختلف تشابهات بسیاری با هم دارد، نباید از نظر دور داشت که پویایی و تحول در بخش نظری هم مرهون فعالیت‌های عملگرایانه فمینیست‌هاست. تاکید بر تنوع هویت‌های متفاوت زنان جهان به معنای نادیده گرفتن آن نوع ستم جنسی که آنان را به مبارزه علیه آن به فراخور شرایط محل زندگی وادار می‌کند نیست. فمینیست‌ها در سراسر جهان بیشترین تلاش خود را معطوف داشته‌اند به آگاهی دهی به زنان و مبارزه با سیستم‌های ستمگرانه‌ای که در حوزه خصوصی و خانواده علیه آنان عمل می‌کند. حذف زنان از عرصه عمومی و تلاش برای کسب حق رای سیاسی و مشارکت اجتماعی در سطوح مختلف نیز یکی دیگر از این تلاش‌ها بوده است. بنابراین این مبارزات خصوصا در عصر تکنولوژی اطلاعات و با گسترش فضاهای مجازی و دسترسی به اینترنت تشابهات بیشتری را حتی در عرصه‌های نظری به وجود می‌آورد.
خطری که نسبیت‌گرایی فرهنگی دارد این است که مبارزه برای از بین بردن ریشه‌های ستم علیه زنان را متوقف می‌کند، ذات عملگرایی فمینیسم را می‌کشد و آن را در حلقه و محدوده دروس دانشگاهی به صورت یک ایسم محصور می‌کند، در حالی که همه می‌دانیم که فمینیسم از میدان مبارزه به کلاس‌های درس و کرسی‌های دانشگاه کشانده شده و به‌رغم فراز و فرودهای بسیار در مجموع جنبشی زنده و موفق بوده، پس حذف خصیصه عملگرایی و روح اعتراض از آن مساوی مرگ و ابتر شدن آن است.
● چند زنی در ایران
در ایران بر اساس باورها و سنت، که پوشش قانونی هم به خود گرفته، مردان می‌توانند چهار زن دائم و بی‌شمار موقت داشته باشند. در این راستا رسوم فرهنگی دیگری هم وجود دارند که از این نگرش و قانون به سود خود استفاده می‌کنند. به عنوان مثال، در برخی از نقاط کشور رسم است که در صورت درگذشت مرد، همسر او به عقد ازدواج برادرشوهر درآید و این بدون توجه به مسئله رضایت زن، سن برادر شوهر یا متاهل و مجرد بودن او است.
چه در این شرایط و چه در شرایط دیگری که مردان اقدام به ازدواج مجدد در دو شکل دائم و موقت می‌کنند نمی‌توانیم مطمئن باشیم که زنان از این عمل رضایت دارند یا نه، چون همان طور که در سطور بالا استدلال شد در منطقه ما معمولا حداقلی از شرایط التزام به روش‌های دموکراتیک در تدوین و تغییر قوانینی که بر پایه سنت شکل گرفته وجود ندارد. به عنوان نمونه، شما در شرایط امروز ایران هیچ‌گونه نظرخواهی و مذاکره‌ای به شیوه‌ای دموکراتیک را در برخورد با شهروندان و خصوصا زنان نمی‌بینید. بر اساس برداشت‌های مردسالارانه پدیده چند زنی پوششی از قانون بر خود دارد و حاکم و قانونگذار از این امر حمایت می‌کند. اگرچه در ایران، برعکس بسیاری از کشورهای دیگر، خصوصا کشورهای آفریقایی، در این زمینه تحقیقات میدانی خاصی صورت نگرفته اما دست‌کم درحوزه جنبش زنان شاهد تلاش‌هایی هستیم که در جهت حقوق زنان صورت می‌گیرد. ورای این مسئله که این کارزار تا حد زیادی با معیارهای پژوهش میدانی فاصله دارد و مسلما نمی‌تواند کارکردهای آن را در شناخت جامعه‌مان برآورده کند، اما مسائلی که در روند انجام آن به وجود آمده مشخص می‌کند که استفاده از شیوه‌های مدنی و دموکراتیک در جامعه ما تا چه حد دشوار است.
دستگیری‌ها و مشکلاتی که در این زمینه به وجود آمده نشان می‌دهد که در ایران امکان مذاکره و گفت‌وگو با زنان گروه‌های مختلف بسیار محدود است. اما تنها با استناد به شنیده‌ها و تجارب شخصی در نقاط مختلف کشور و خصوصا در این دوران متوجه می‌شویم که از نظر عموم ازدواج مجدد حتی از سوی مردان هم پسندیده نیست و بسیاری از این ازدواج‌ها دور از چشم خانواده و زن نخست انجام می‌شود و سال‌ها مخفی می‌ماند و چه بسا بعد از مرگ شوهر، خانواده او از وجود همسر دیگر آگاه می‌شوند. علاوه براین، در زندان‌ها و صفحه حوادث روزنامه‌ها نمونه‌های بسیاری از خشونت‌هایی چون شوهرکشی را می‌بینیم که بر اثر برخورداری مردان از این حق قانونی انجام شده و زنان را به اعمال خشوت آمیز بر ضد شوهران وادار کرده است. بدین ترتیب، در نتیجه غیاب ساختارهای دموکراتیک در عرصه سیاسی برای نظرخواهی و مذاکره با زنان ایرانی، پدیده و هنجار مذهبی چند زنی که با باوری پدرسالارانه توجیه شده به قانونی تبدیل شده که به نظر می‌رسد از سطح باورهای فرهنگی زنان جامعه‌ای که در حد وسیعی صندلی‌های دانشگاه را در اختیار دارند، مناصب شغلی مختلفی را به دست آورده‌اند و حرکت‌های اعتراضی جنبش زنان را به شکلی پویا و آشکارا شکل و سازمان داده‌اند پذیرفته نیست و نمی‌تواند بر پایه نظریه‌های مربوط به ارزش‌های خاص جامعه و نسبی بودن رسوم آن تحلیل شود، بلکه این امر بیشتر ناشی از برداشت‌های یکسونگرانه و مردسالارانه از متون دینی و آیات قرآن است که در بستر تحولات سیاسی و مناسبات قدرت شکل گرفته است و ربطی به هویت زن مسلمان ایرانی در منطقه‌ای با مختصات خاص ارزشی و فرهنگی خاورمیانه ندارد. مسلما انجام تحقیقات میدانی در میان فرهنگ‌های مختلف جامعه راه مناسب‌تری برای تایید این فرضیات است.
اما، به طور کلی، مسئله‌ای که من قصد دارم در اینجا بر آن تاکید کنم این است که حتی در کشورهای دیگر خاورمیانه مثل عربستان سعودی که بسیاری از توریست‌ها و بازدیدکنندگان خارجی، پس از بازگشت از آن، زنان به ظاهر مطیع و برقع‌پوشی را توصیف می‌کنند که پشت سر یک مرد (شوهر) روان هستند نمی‌توان از این رسم به‌گونه‌ای دفاع کرد که ذات ستمگرانه آن را حتی اگر متضمن کارکردهای اقتصادی برای جامعه، خانواده و زنان آن دیار باشد نادیده گرفت و در پوشش نظریه‌های نسبیت فرهنگی مورد قضاوت مثبت قرار داد. طبیعی فرض کردن این پدیده و تقلیل آن به یک پدیده ارزشی فرهنگی همان قدر آزاردهنده و نادرست است که قربانی فرض کردن زنان آن جامعه. معیارتحلیل پدیده‌های فرهنگی مربوط به زنان باید بر اساس این اصل که هر نوع ستم جنسی ناپسند و مطرود است قرارگیرد. چند زنی بر اساس معیارهای اخلاق دوگانه جنسی در ازدواج و تشکیل نهاد خانواده بنا شده است، نگاهی نابرابر به رفتار دو جنس دارد و امکان گزینش فرصت‌های برابر زندگی را از زن دریغ می‌کند، در عوض راه لذت‌جویی مردان، بهره‌مندی و تسلط آنان بر زن‌های بیشتری را هموار می‌کند.
علاوه بر این، باید این نکته را هم در نظر داشت که پدیده‌های فرهنگی در عصر اطلاعات و با توجه به این اصل که اگر در ذات آنها ستم‌هایی چون ستم جنسی نهفته باشد به سرعت دچار تحول می‌شوند و در این مواقع صرف رضایت و اذعان زنان در یک جامعه و قومیت نیز نباید دلیل معقولی برای دفاع و داوری مثبت درباره آن باشد. شاید هم مشکل دقیقا در همین کلمه قضاوت و داوری نهفته است، زیرا کار جامعه‌شناس پیش از آنکه قضاوت و رای به خوبی یا بدی پدیده‌ها باشد شناخت و تحلیل دلایل و عوامل مختلف آنهاست که در نهایت در بعدی عملگرایانه به تغییر و دگرگونی شرایط ظالمانه زندگی انسان‌ها خواهد انجامید
نوشین کشاورزنیا
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید