سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

وقتی دلها می لرزید


وقتی دلها می لرزید
استاد شحّات محمد انور قاری مسجد امام رفاهی در روز یک ژوئیه ۱۹۵۰ میلادی در روستای کفر الوزیر که مرکزی دور افتاده در استان قهلیه است در یک خانواده کم جمعیّت متولد شد. بیش از ۳ ماه از ولادت او نگذشته بود که پدرش وفات یافت و کودک خردسال نتوانست خوبی های پدر داشتن را بچشد، پدری که او را در سن کودکی ترک کرده و در حالی که طفل خردسال و یتیمی بود با امواج زندگی و گردش روزگار با همه شیرینی ها و تلخی هایش مواجه ساخت.
چون هیچ مهر و عطوفتی مانند مهر مادری نیست، مادرش فرزند کوچک را به دامن گرفته و برای اقامت در منزل پدرش رهسپار شد تا با دایی های او زندگی کند چرا که دایی او وی را همچون پسر خود در برمی گرفت و بهترین امانتدار او بود، او به یادگیری و حفظ قرآن اقدام کرد و این که در خانه قرآن نشأت گرفت و رشد و نمو کرد تأثیر زیادی در تمام کردن حفظ قرآن کریم (در حالی که ۸ ساله بود) داشت و به واسطه دایی اش استاد حلمی محمد مصطفی بار ها به قرآن رجوع می کرد.
وقتی به سن ۱۰ سالگی رسید دایی اش او را به یکی از روستاهای مجاور (کفر المقام) برد تا تجوید قرآن را به دست مرحوم استاد سید احمد فرارحی که سرپرستی او را می کرد و رعایت و اهتمام خاصی به او داشت فراگیرد چراکه استعدادی که او را شایسته می ساخت تا یکی از مشهورترین قاریان مصر بلکه همه جهان باشد را در خود داشت، استاد شحّات خاطرات ایّام کودکی را به یاد می آورد: «در آن دوره من با حفظ کردن قرآن کریم سعادتی وصف ناشدنی یافتم مخصوصاً پس از اتمام حفظ قرآن و در اثنای یادگیری تجوید آن و به خاطر این که صدای زیبایی داشتم وادایِ لحن من شبیه ادای قاریان بزرگ بود بر همدوره ای هایم پیشی گرفته و در میان آنان به استاد کوچک شناخته می شدم و این موضوع ایشان را خوشنود می ساخت، همکلاسی هایم در مکتب به دنبال فرصت بودند که استاد مشغول کاری شود تا از من بخواهند که با تجوید، آیات قرآن را برایشان بخوانم و چنان مرا تشویق می کردند که گویی من قاری بزرگی هستم و یکبار استاد از دور صدای مرا شنید و ایستاد و به من گوش می داد تا این که از تلاوت فارغ شدم و از آن پس اهتمام بیشتری به من می کرد و تمرکز بیشتری به من داشت چرا که آینده خوب و روشنی را از من متوقع بود. به یاد می آورم که در ضمن یادگیری قرآن کریم برای همکلاسی هایم زیاد تلاوت می کردم. روزی یکی از ایشان فکری کرد، او یک قوطی کبریت تهیه کرد و جعبه آن را توسط یک نخ بلند به کِشُوی آن متصل کرد، من یک قسمت را در مقابل دهانم می گرفتم و می خواندم گویی که میکروفون است و هر یک از دوستانم قسمت دیگر را به گوش می چسباندند تا طنین صدا را از آن بشنوندکه زیبا و قویّ می شد…»
همه این ها راه و هدفم را در حالی که طفلِ خردسالی بودم مشخص کرد و باعث شد که من هر راه و هر وسیله ای که به واسطه آن از قرآن کریم متمکّن می شویم را جست و جو کنم که از دستم نرود، بالاخص پس از آنکه جوانی شدم و بعد از وفات دایی ام که سرپرستی خانواده را به عهده داشت من باید به خود و مادر و پدر بزرگم تکیه می کردم، هر گاه می شنیدم یکی از بزرگان فوت کرده است و از یکی از مشاهیر قُرّاء برای احیای مجلس عزا دعوت به عمل آمده من در حالی که طفل ۱۲ الی ۱۵ ساله ای بودم به مکان عزا می رفتم تا به قرآن گوش فرا دهم و از قاری چیزی یاد بگیرم و در فضای آن مناسبت قرار بگیرم تا این که اگر به چنین مجلسی دعوت شدم مثل همین مشاهیر باشم.
● ستاره ای در آسمان تلاوت
استاد جوده ابوالسعود، السعید عبدالصمد الزناتی و الشیخ جمدی الزامل کسانی بودند که با حضورشان آتش رقابت را در منطقه شعله ور کردند ولی حقیقت این است که استعداد این جوان مستعدّ ناگهان درخشید و در آن میان او را منحصر به فرد کرد و به مقامی انکار ناشدنی رسید و علی رغم سنّ کم اش مانند یک قاری بزرگ که تمامی سر انگشتان به او نشانه رفته است، درخشید و این ها همه قبل از ۲۰ سالگی بود.
ابتدای کار استاد شحّات با هر میزانی که بسنجیم ابتدای سختی بود. دگرگونی های زندگی به کودکی که هنوز نیاز داشت تا کسی دستش را بگیرد و سفره مهربانی برایش بگسترد و حصار عطوفت اطرافش بکشد به او رحم نکرد بلکه به جای این ها بی خوابی و شب بیداری را راه رسیدن دانست و به راستی چگونه چشمان او آرام بگیرد و بخوابد در حالی که باید به یک خانواده کامل خرجی بدهد بنابر این شروع به پاسخگویی دعوت هایی کرد که از هر جا به سمت او روان شده بود. این در حالی بود که پسری ۱۵ ساله بود قرآن کریم را در همه روستاهای شمال مصر با دستمزد کمی در آن موقع می خواند دستمزدی که از سه چهارم یک جُنیه تجاوز نمی کرد چرا که مَحفل در مرکز (میت غمر) بود که به ماشین نیاز داشت و گاهی - اگر لازم می شد که ماشینی از هر نوع که می خواهد باشد اجاره شود- به ۷ جُنیه می رسید بنابراین از آنجا که باز می گشت باقیمانده دستمزدش را به جدّ و مادرش تقدیم می کرد، دعوت ها پیاپی به او می رسید دعوت هایی که او را بر تحمل سختی هایی که در راه رسیدن به زندگی با شرافت و کرامتی که تاج عزّت و کرامتِ تلاوت قرآن کریم بر فرق آن می درخشید شجاع و صبور می ساخت.
استاد شحّات توانست در زمان بسیار اندکی از خود یک شخصیت قوی بسازد و در این امر آنچه خداوند در او از بلند نظری و عزت نفس و روشن بینی و هوشِ قوی و محافظت بر سر و وضعش و… به ودیعت گذارده بود او را کمک می کرد.
● تلاوت در رادیو
اینچنین جوانی که مرتبّاً می درخشید و قرآن کریم از حنجره او مانند آب جاری در آبراه جریان داشت و شهرت او بر سنّ او بسیار سبقت گرفته بود شایسته بود تا رئیس مرکز شهر (میت غمر ) در سبعینات دعوتنامه ای به او بفرستد که او را به یکی از مناسبت های دینی که مرحوم دکتر کامل البوهی نخستین رئیس رادیو در آن حضور داشت فرامی خواند و این در سال ۱۹۷۵ بود.
استاد شحات می گوید: «من دوستِ کارمندی در مجلس شهرِ میت غمر داشتم او به من گفت: رئیس مرکز برای مراسم افتتاحیّه یک محفل دینی تو را دعوت کرده است که مسئولین بلند پایه و رئیس رادیو در آن حضور دارند و محفل در مسجد زنفلی در شهر میت غمر برگزار خواهد شد. من قبول کردم و رفتم، وقتی مرحوم دکتر البوهی صدای مرا شنید گفت: شما با این استعداد چرا اقدام نمی کنی که در رادیو قرائت کنی و مرا تشجیع کرد…
من رفتم و تقاضانامه ای نوشتم و نامه ای با تاریخ آزمون برایم آمد، طبق تاریخ رفتم ولی هیأت داوران علی رغم اعجاب شدیدشان نسبت به خواندن من گفتند: تو باید یک مدّت برای فراگیری نغمه ها ودستگاه ها کلاس ببینی. من از استاد محمود کامل و استاد احمد صدقی از چگونگی کار سؤال کردم ایشان مرا به آموزشگاه موسیقی راهنمایی کردند. من ۲ سال رفتم و همه مَقامات موسیقی را با کیفیّت عالی فرا گرفتم و در ۱۹۷۹ تقاضانامه را دوباره نوشتم. سرانجام موفّق شده و برنامه ای برای تلاوت هایم به من داده شد و از آن پس به رادیو راه یافتم.»
● و اینک پایان
پس از آن که پایه شهرت خود را بنا نهاد بر او تکیه زد تا آزادانه بَنای خود را چیده و با رفتن و جُستنِ مجد و عظمت بیشتر در سراسر دنیا آن را بپوشاند، هیچ قارّه ای در دنیا نبود مگر این که در ماه مبارک رمضان از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۶ به آنجا مسافرت کرد.
بار ها از طرف وزارت اوقاف مصر و بسیاری از اوقات به دعوت های خصوصیِ میلیون ها نفر از دوستداران قرآن کریم در خارج مصر (لندن، لس آنجلس، آرژانتین، اسپانیا، فرانسه، برزیل، دولت های خلیج فارس، نیجریه، زَئیر، کامرون و بسیاری از دولت های آسیایی مخصوصاً ایران) که به او دلبسته شده اند به آن کشور ها سفر کرد و به قول خودش در همه این مسافرت ها جُز رضای خداوند و بهروزی مسلمین با استماع آیات کتاب الله مجید را در نیّت نداشته است.
سرانجام این قاری برجسته جهان اسلام در سن ۵۸ سالگی دار فانی را وداع گفت.
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید