یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


دریچه ای به جهان گونترگراس


دریچه ای به جهان گونترگراس
«دلم می خواست مجسمه ساز شوم» این جمله را «گراس» می گوید زمانی كه دارد از دریچه كوچك سالن سنگ تراشی قبرستان به زاویه های دور می نگرد. حالا این كه بدانیم او آن روزگار چندساله بود و چرا این گونه می اندیشید، چندان تفاوتی نمی كند، فعلاً او نویسنده است و «طبل حلبی»اش رمانی است كه جهان در سال ۱۹۹۹ به یكباره به دلیل جایزه ادبی نوبل متوجه آن شد.
گونترگراس این نویسنده زیرك اجتماعی نویس كه كوچكترین تحركات سیاسی دنیای امروز و تاریخ زنده كشورش را به خوبی درمی یابد و گاه رفتارهای ضد و نقیضی نسبت به آنها انجام می دهد، روزگارش را با حرفه نویسندگی می گذراند.
او گاه به قدری در فعالیت های سیاسی - اجتماعی شركت می كند كه برخی منتقدانش حتی اعتراف هایش در مورد عضویت در «اس.اس» را كه چند روز قبل از انتشار رمانش اتفاق افتاد تبلیغاتی دانستند برای فروش و سروصدای كتاب، چون تمام این موارد سال ها در پرونده گونترگراس در آلمان بوده است.
شاید پرداختن به این موضوع چندان تازگی یا جذابیت نداشته باشد كه نویسندگانی می توانند سال ها به نوشتن مشغول باشند كه زندگی شان سراسر شبیه نوشته های شان بوده و آن چنان زنده اند كه آثارشان، اما «گونترگراس» درواقع نمونه ای از چنین نویسندگانی است. او اگرچه در آثارش قواعد واقع نمایی را آنچنان كه می دانیم رعایت نمی كند، اما در فضاهایی كه ترسیم می كند مخاطب با نشانه ها آن گونه آشناست كه احساس فاصله نمی كند.
درواقع جنس راست نمایی در آثار گراس به نوعی با پیش زمینه های ذهنی ما فاصله دارد. ژولیا كریستوا درباره این گونه راست نمایی می گوید: «راست نمایی در متن در پنج حالت اتفاق می افتد. یك مورد ویژه همان هماهنگی متن با واقعیت بیرونی است كه اگر هر اثری این ویژگی را درخود داشته باشد، درواقع مطابق با راست نمایی است. این پنج موقعیت ازنظر كریستوا عبارتند از: واقعیت اجتماعی یا جهان واقعی، فرهنگ همگانی یا دانش مشتركی كه به چشم همگان واقعیت یا بخشی از فرهنگ می آید، قاعده های نهایی ژانرهای هنری، یاری گرفتن و تكیه متنی به متون همسان و درنهایت تركیب پیچیده ای از درون متن جایی كه هرمتن، متنی دیگر را همچون پایه و آغازگاهش می یابد و در پیوند با آن شناخته می شود».
درواقع این گونه است اگر می گوییم راست نمایی در آثار گونترگراس آنگونه نیست كه نشانه ها در رابطه نظام مند در ظرف زمان و مكان و چارچوب های دست و پاگیر زندانی باشند. اگرچه همانگونه كه در بالا آمد، جهان نشانه های اثر جهانی آشناست و عناصر داستانی از جهانی حرف می زنند كه ما می شناسیم، اما قواعدی كه براین جهان حكمفرماست قواعدی منطقی نیست.
برای مثال «اسكار» در «طبل حلبی» در سن ۳ سالگی خودش را از پلكانی پائین می اندازد تا بتواند از رشد خود به گونه ای جلوگیری كند. اسكار از رشد جسمانی بازمی ماند اما كماكان به رشد عقلی خود ادامه می دهد. این رمان در دوران جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد.
در این اثر و جهان نشانه هایش همه چیز طبیعی است، اما اسكار در فضایی جادویی حرف می زند. او از یك اتفاق به موقعیت نادری دست یافته كه اگرچه برای مخاطب قابل باور نیست، اما چون در فضایی آشنا توصیف و ترسیم می شود، دریافتن معنا از نشانه هایش كار دشواری نخواهدبود.
بیراه نیست اگر بگوییم اغلب دغدغه گونترگراس اتفاق های پس از جنگ جهانی بوده است. در واقع هركشوری پس از پایان دوره هایی كه در آن جنگی رخ داده، وارد مراحل مختلفی از چالش های روانی و زیستی می شود.
از ناامیدی ها گرفته تا بیماری های بازمانده از بمباران ها و خونریزی ها و تلاش هایی كه در جهت دمیدن جان تازه به كشور انجام می شود، همه می تواند دستمایه هایی ارزشمند و درخور توجه برای یك اثر داستانی باشد كه گونترگراس آن را به خوبی دریافته و «طبل حلبی» را حدود سال ۵۴ نوشته كه البته ۵۹ منتشر شده است.
این رمان كه یك قصه در دو زمان با تدوین موازی روایت می شود، «اسكار» را در آسایشگاه روانی و فضاهای گذشته او مدام توضیح و توصیف می كند. نگاهی عمیق، كنكاش گرایانه و معترض كه جنگ، استبداد و كشتن را در جنگ جهانی دوم مورد نكوهش قرارمی دهد و نمی خواهد در این فضا رشد جسمی داشته باشد.
گونترگراس حتی پس از جنگ نیز عقاید متفاوتی درباره اتفاق های آلمان داشت. او و كریستن ولف از معدود نویسندگان آلمانی تبار بودند كه با فروریختن دیوار برلین مخالفت داشتند. البته ممكن است برخی موضع گیری های نویسندگان در مسائل سیاسی چیزی از ارزش ادبی آثار آنها نكاهد، اما او همچنان برنظر خود استوار است و نگاهش به اتفاق های جنگ جهانی دوم همان است كه در «طبل حلبی سال های سگی و موش گربه» این سه گانه اش نوشته است.
«گراس» در «زندگی سگی» باز به سراغ حیوانات می رود. شاید این موضوع درخور توجه باشد كه گونترگراس در یكی از گفت وگوهایش می گوید: «احساس می كنم درباره انسان حرف زیاد زده ایم، در این دنیا تعداد زیادی ماهی، پرنده، حشره و حیواناتی هستند كه قبل از ما بر این كره خاكی زندگی می كردند.»
او در «سال های سگی» اثر دیگری از سه گانه اش با روایتی چندگانه دوران جنگ و پس از جنگ را شرح می دهد. «ادی آمسل» هنرمندی مستعد است كه در برابر تحمیل و فشار نازیسم سر تسلیم فرود می آورد و «والتر ماترن» كه اگرچه جوش و خروش و فعالیت او نمایانگر پویایی اش است اما حركت او از شاخه های مختلف فكری - سیاسی این فرصت را از او می گیرد كه بتواند درست بیندیشد و اساساً جایگاه و پایگاه فكری منسجمی برای خود نمی یابد.
در این فضاهاست كه نگاه نكوهش گر گراس به جنگ پدیدار می شود اگرچه به طور مستقیم ممكن است به آن اشاره نكند و البته دلیلش نوع پرداخت داستانی هم می تواند باشد.
در برخی موارد گونترگراس در انتخاب پیرنگ داستانی آنقدر خلاقانه عمل می كند كه حتی پیش از بررسی داستان نخستین موردی كه ذهن منتقد یا مخاطب را درگیر می كند «پیرنگ» آن اثر است. در رمان «سفره ماهی» این اتفاق رخ می دهد. موضوع از این قرار است كه آقای گونترگراس می خواهد تاریخ غذاخوردن ما را از دوران ابتدایی یعنی درواقع عصر حجر تا امروز شرح دهد. این داستان در روایتی خلاقانه تر بیان می شود.
اساساً چنین دست مایه هایی پیش از آن كه به نوشتار در آیند گاهی آنقدر جذابند كه خود نویسنده را هم مدهوش می كنند و این دستپاچگی باعث می شود، نویسنده نتواند روایت زاویه دید درخوری برای بیان این پیرنگ بیابد و آن را به اضمحلال می كشاند. اما در مورد گونترگراس این اتفاق نمی افتد، او این روایت را به ۹ قسمت تقسیم می كند، همان نه قسمتی كه باید بگذرد تا یك انسان به بلوغ جسمانی برسد و بعد متولد شود.
او این نه قسمت را از زمان پیش از تولد دخترش هلن آغاز كرده و تا زمان تولد او ادامه داده است. این اثر كه برگرفته از یك قصه رمانتیك با عنوان مرد ماهیگیر و همسرش است به حق مردانه و زنانه می پردازد.
از ابتدای زندگی انسان بدوی و بدون نوشتار تا امروز، اما اتفاقی كه در این اثر می افتد آن است كه حق قدرت داشتن و برتر بودن با گرفتن یك ماهی نصیب مردان می شود. حالا مردها با همین قدرت سال هاست كه به زور وارد تاریخ شده اند و همه چیز را به نام خودشان ثبت كرده اند. این اتفاق یعنی گرفتن ماهی این بار در سال ۱۹۷۰ از سوی زنان اتفاق می افتد و آنان به خاطر جور و ستم و استبدادی كه در طول تاریخ بر آنها گذشته است این بار ماهی را پای میز محاكمه می كشانند تا حقی كه احساس می كنند سال ها از آنها سلب شده است با محاكمه ماهی بازگردانند. دراین داستان ۹زن در ۹ دوره از عصر حجر تاكنون آشپزی می كنند. گراس به این كار «مشاركت مجهول زن ها در تاریخ» می گوید.
گونترگراس اگرچه نویسندگی را حرفه خود می داند اما درواقع به قدری نكته بین و ظریف است كه موقعیت های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جغرافیای دیگر سرزمین ها را نیز ازنظر دور نمی دارد. او درباره وقایع مختلف و اتفاق های متفاوتی كه در كشورهای مختلف اتفاق می افتد واكنش نشان داده است. او این واكنش ها را نه از آن جهت كه صرفاً به خاطر جذب مخاطب درآن جغرافیا باشد، اما این مورد هم بی تأثیر در تصمیم گیری هایش نبوده است.
او نیك می داند اگر درباره دغدغه مردم اظهارنظر صریح كند و حتی گاه در مقابل قدرت ها بایستد می تواند حرف های بیشتری برای مردم بزند، چون این زمان است كه مردم بیشتر تحریك می شوند تا آثار او را بخوانند. حتی همان طور كه ذكر شد موضع گیری در برابر دیوار برلین و ازبین بردن آن تا مخالفت با جنگ و بیان این كه روزگاری در اس.اس خدمت می كرده، در بخشی از تاریخ به نفع خوانده شدن چندباره كتاب هایش تمام می شود. اگرچه موضع گیری های او را به طور قطع نمی شود فقط به این مسأله محدود و محصور كرد.
گونترگراس در آثارش آدم های مختلفی را خلق كرده است، آدم هایی كه روزها با آن ها قدم زده، قهوه نوشیده، استراحت كرده و شب ها با آنها به خواب رفته است. در واقع هر رمان نویس اگر بخواهد آدم هایش آن گونه كه در ذهنش پرورش یافته اند به مخاطب انتقال بدهد باید در عمق وجود آنها نفوذ كند.
گراس درمورد آدم هایش می گوید: «آن ها در هم آمیخته ای هستند از ایده های ذهنی و تجربیاتی كه داشته ام. من شخصیت هایی را خلق می كنم حالا شاید گاهی از آنها خوشم بیاید و همراهی شان كنم و گاهی از آنها خوشم نیاید، اما زمانی می توانم ادعا كنم موفق شده ام كه بتوانم دنیای درون آنها را به درستی شناخته و به مخاطب انتقال دهم.» گراس معتقد است: اگر شخصیتی را نیمه كاره در یك داستان رهاكنی او دوباره به داستان برمی گردد و تو را وادارمی كند او را دوباره وارد بازی كنی.
او برخی از شخصیت هایی كه می سازد سال ها قبل در خودش حلول كرده اند و او با زبان و شخصیت آنها آشناست. او در «پنجاه سال زندگی با هنر» كه با ترجمه فیروزآبادی منتشر شده است می نویسد: «همه تعطیلات سال ۱۹۵۱ را صرف «كتاب های طراحی ایتالیایی» كردم. هر ماشینی كه پیدامی شد سوارمی شدم و نمی دانستم خرج زندگی ام ازكجا می رسید، طراحی می كردم و شعرهایی هم می گفتم كه بیشتر آنها تا امروز هم منتشر نشده است و حال كه آن طرح ها را روی میزم می بینم اصلاً نمی شناسم.
شعرهایی هم درحال و هوای فرانسه نوشتم كه گاهی تا سرحد طنز هم می رسید. «اسكار» شخصیت طبل حلبی هم از این دست شعرها می گفت». در واقع پس زمینه های شخصیت ها قبلاً به گونه ای در ذهن گراس نهادینه شده اند كه سال ها بعد رسوبش به شخصیت ها و چین و چروك های رفتاری آنها تبدیل می شود.
بخش هایی از این پس زمینه ها و علایق شخصی گونترگراس در رمان «سال های سگی» هم بروز و ظهور یافته است. «ادی آمسل» شخصیت این رمان كه استعداد هنری هم دارد مترسك می سازد. ساختن مترسك می تواند بازنمود علائق شخصی گراس در دوران نوجوانی به مجسمه سازی باشد. البته این نوع حركت از متن به نیت و مقصود مؤلف گرچه موردنكوهش قرارگرفته اما در این زاویه دید، مسأله اصلی نفوذ دغدغه های شخصی مؤلف در اثر و تعمیم آن در شكلی بزرگتر به نام رمان است.
«دلم می خواست مجسمه ساز شوم» این را همان گراسی می گوید كه ۱۶ اكتبر ۱۹۲۷ در خانواده ای متوسط به دنیا آمد و از یك دریچه كوچك یك سنگ تراشی به جهانی می نگریست كه آلمان در آینده آن را ترسیم می كرد.
یك آپارتمان كوچك دو اتاق، فضایی برای زیستن و گریستن بود تا این كه بتوانی در آن به خاك بنشینی و بر سرنوشت خویش شاید گریه ساز كنی. كتاب ها و نوشته هایش را گوشه یكی از همان اتاق ها می گذاشت و همانجا می نوشت. حالا اما كه فضای زیادی برای نوشتن و زیستن دارد باز به دوران گذشته خود فكرمی كند، دورانی كه در آن هیچ امكان برجسته ای برای هستی مه آلودش وجودنداشت.
گراس در یكی از گفت وگوهایی كه در یكی از مجلات ادبی پاریس در سال ۱۹۹۱ منتشر شده، می گوید: «زمان كودكی دروغگوی ماهری بودم و اتفاقاً خیلی خوشحال بودم از این كه مادرم از این دروغ ها خوشش می آمد. برای مادرم چیزهای عجیب و غریبی می گفتم. ده ساله كه بودم شروع كردم به نوشتن همه چیز و هنوز هم البته دروغ می گویم! دوازده ساله بودم نخستین داستان هایم را نوشتم».
گراس اگرچه روزگاری را در سنین نوجوانی به جریان نازی پیوست اما سال ها علیه این فرایند نوشت و انسان های درمانده ای را توصیف كرد كه جنگ بلوغ حضور فعال آنها را تحت الشعاع قرارداده و حركت عادی و طبیعی زندگی آنها را مختل كرده بود.
دو اتاق كوچك، و پسری آگاه كه به هستی دیگرگونه نگاه می كند، شاید تعجب برانگیز نباشد كه ده ها سال بعد از فضای ترحم برانگیز كودكی امروز، گراس هم نویسنده صاحب سبكی است و هم صاحب خانه ای پراتاق.
او گرچه مجسمه ساز نشد اما دنیایش را با همان مجسمه های ذهنش ساخت و مخاطبان اش را به نمایشگاهی دیدنی دعوت كرد، نمایشگاهی كه آثارش بدون این كه به حجم گچی، آهنی، فلزی یا سنگی شبیه باشند، كاغذهایی بودند كه سرنوشت انسان های بعد از جنگ را ترسیم می كردند.
حسن گوهرپور
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید