یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


کشور دژها و آرامگاه‌ها


کشور دژها و آرامگاه‌ها
پیامبرانی آرمیده در آغوش خاک‌، دژهای باستانی و باشکوه‌، مردمی‌همیشه شاد و راضی، کوچه‌های پیچ در پیچ و پر پله‌، قهوه‌خانه‌های پردود‌، آرامگاه‌های مطهر شلوغ از ایرانیان، موزه‌ها‌، کاخ‌ها، مسجد، کلیسا‌ها، دیش‌های زنگ زده‌ای که از فرط فراوانی از بام خانه‌ها تا حیاط‌ها چیده شده‌اند، و... همگی فقط جزو کوچکی از مشاهدات ما در سوریه‌اند که تا پیش از سفر به آن‌ گمان می‌کردیم تنها حسن نزدیکی‌اش به ایران، آسانی زیارت قبور اهل بیت است‌، اما وقتی به عنوان ۸ خبرنگار از رسانه‌های مختلف ایرانی به همراه۲۴۲ خبرنگار دیگر از سراسر دنیا رهسپار سوریه شدیم تا به دعوت وزارت جهانگردیش‌ از جاذبه‌های گردشگری آن دیدن کنیم‌، فهمیدیم گردشگری در این کشور‌، بیشتر از خلاصه کردن سفر در زیارت است و هرچند‌، بازدید از تمام شهرهای سوریه‌، شبی از شب‌های سی و سه پل اصفهان‌، تخت جمشید شیراز و طاق بستان کرمانشاه نمی‌شود، اما ایرانیانی که به قصد زیارت عازم این کشور می‌شوند‌، می‌توانند بدون صرف هزینه‌ای گزاف با دیگر جاذبه‌های گردشگری آن نیز آشنا شوند.
▪ ایستگاه اول: نخستین ایستگاهمان در سوریه حرمی‌منسوب به حرم حضرت زینب سلام الله در دمشق بود. دمشق شهر عجیبی است‌؛ شهری پر از آرامگاه که زیارت‌کنندگان‌شان‌، بیشتر ایرانی‌اند و پیشتر هم ایرانی بوده‌اند که رفتن‌ها و بازگشتن‌های مداومشان‌، عرب‌ها را وادار کرده است فارسی بیاموزند و با مشتری‌های ایرانی‌شان در باب توما و بازار حمیدیه‌، بدون لهجه عربی، فارسی حرف بزنند و حتی بابت فروش اجناس‌شان‌، پول ایرانی بگیرند.
حرم زینب (س) از راهرویی باریک آغاز می‌شود که در دو سوی آن‌، آرامگاه‌های خانوادگی برخی از ایرانیان قرار دارد، اما چند قبری که در ضلع باختری حیاط حرم است مربوط به ایرانیان نیست‌، بلکه آرامگاه خادمانی است که به پاس سال‌ها خدمت عاشقانه به زائران‌، در جوار حضرت زینب(س)‌ آرمیده‌اند. حرم، نمونه‌ای زیبا از هنر ایرانی است و در همه جای آن‌، از درهای چوبی ورودی تا ضریحش، نام هنرمندان ایرانی دیده می‌شود. زیارت زینب سلام الله را که می‌خواندیم به سقف نگاه می‌کردیم که فهمیدیم‌ تعدادی از کاشی‌های لاجوردی‌ افتاده‌اند و اقدامی ‌برای ترمیم، صورت نگرفته است.
حرم حضرت زینب(س) و رقیه (س) کمتر از یک ساعت با هم فاصله دارند. شکل کنونی حرم رقیه (س) نیز کار دست ایرانیانی است که از سال ۱۳۲۳ هجری بارها و بارها آن را‌ بازسازی کرده‌اند و حتی زمین‌های اطراف را به چند برابر قیمت از اهالی خریده‌اند تا حرم را گسترش دهند. ایرانی‌ها برای رقیه سلام الله‌، لیوان‌های شیشه‌ای و عروسک‌ نذر می‌کنند. راهنما می‌گفت: «جای تعجب دارد که هموطنانتان‌، عروسک‌ها را از ایران می‌آورند و حاضر نیستند از اینجا بخرند»!
در ضلع شمالی حرم رقیه (س)‌، راهی هست که راهنما از آنجا ما را به مسجد اموی رساند‌، مسجد در انتهای بازار حمیدیه و در قلب شهر تاریخی دمشق قرار دارد. راهنما توضیح داد که جامع اموی‌، یکی از بزرگ‌ترین مساجد سوریه است که اگر نگفته بود هم به محض ورود به آن می‌فهمیدیم، وقتی در صحن بزرگش که با مرمرهای سپید و سیاه پوشیده شده بود‌، قدم می‌زدیم یا نقاشی‌های طلایی‌رنگ روی سقف شبستان را که عرب‌ها به آن فسیفساء می‌گویند‌، تماشا می‌کردیم.
هنگام غروب چندین موذن در جهات مختلف مسجد همزمان اذان خواندند و راهنما شرح داد مسجدجامع اموی تنها مسجد سوریه است که موذن‌ها در آن‌، همزمان اذان می‌خوانند. ساختمان مسجد، عمری ۴۰۰۰ ساله دارد که در هر دوره کسانی در آن به پرستش مشغول بوده‌اند. این بنا هزاران سال پیش‌، معبد آتش پرستان بوده و پس از آن ستایشگاه الهه ژوپیتر رومی‌ شده است‌، زمانی کلیسای مسیحیان بوده و هفده سال پس ازهجرت پیامبر‌، با فتح دمشق به وسیله مسلمانان‌، مسجد شده است.
در دیدار از مسجد اموی درهای راس‌الحسین‌ بسته بود و قفل کهنه روی در‌ ناچارمان کرد به دیدار از مقام یحیی (ع) و مدفنش، مقام نزول عیسی (ع)‌، مقام خضر(ع) و مدفن هود(ع) اکتفا کنیم و با تاریک شدن هوا و روشن شدن چلچراغ‌های مسجد که مرمرهای صحن‌ نورشان را منعکس می‌کرد‌، آنجا را ترک کنیم.
▪ ایستگاه دوم: ۵۵ کیلومتر که از دمشق دور شدیم‌، در روستای معلولا‌، اولین چیزی که با گذر از دروازه ورودی به چشم‌مان آمد صدها صلیب کوچک و بزرگ در دل کوه صخره‌ها بود و پس از آن مجسمه‌ای عظیم از حضرت مسیح(ع) بر بلندترین قله کوهی که خانه‌های روستا در دلش پنهان شده بودند و خاطره روستای کندوان را برایمان زنده می‌کردند.
اهالی معلولا یا مسیحی‌اند یا مسلمان و ستایشگاه‌ها هم یا کلیسا هستند یا مسجد. واژه روستا را برای معلولا باید با تردید گفت، چرا که سرشماری ۳ سال پیش نشان می‌دهد این منطقه دست‌کم ۲۰۰۰ نفر جمعیت دارد که ساکنان مسیحی‌اش‌ هنوز به زبان حضرت مسیح(ع) سخن می‌گویند. گردشگران، معلولا را با ۲ قدیسش به نام‌های تقلا و سرکیس وباخوس می‌شناسند. دیر مارسرکیس وباخوس را در قرن چهارم پس از میلاد به یاد سربازی رومی‌ساخته‌اند که به دلیل اعتقادش به مسیح (ع) کشته شده است.
دیر، ساختمانی ۲ طبقه است که در طبقه پایین به مسیحیان‌، کارت پستال و صلیب‌های کوچک فلزی می‌فروشند. تعمد طراحان بنا در کوتاه ساختن قاب درها‌، هر بازدیدکننده‌ای را در بدو ورود‌ به تعظیمی‌ ناخواسته وا می‌دارد.
در حیاط آرامگاه قدیسه تقلا، گردشگران مسیحی را دیدیم که روی صندلی‌های لهستانی در تراس خانه‌های همجوار دیر نشسته بودند و به رهگذران نگاه می‌کردند. بعدتر فهمیدیم مسیحی‌ها گاهی به قصد زیارت از کشورهای دیگر می‌آیند و هرچند نفر اتاقکی را در نزدیکی دیر اجاره می‌کنند تا زحمت رفتن و آمدن تا پرستشگاه کم شود. اهالی سوریه‌ای ساکن روستا هم در تراس‌ها تماشایمان می‌کردند‌، حتی وقتی در توقفی کوتاه جلوی قهوه‌خانه روستا ایستادیم و قهوه غلیظی را بو کشیدیم که پیرمردها در فنجان‌های چینی کوچک می‌نوشیدند.
▪ ایستگاه سوم: از معلولا که گذشتیم‌، در وادی سدالابیض، نماز را در قهوه‌خانه‌ای وسط کویر خواندیم که صاحبان عراقی‌اش وقتی شنیدند ایرانی هستیم به اصرار چای و شکر مجانی روی میزمان گذاشتند.
شاید عجیب باشد، اما نماز خواندن زیر آسمان صاف و آبی کویر‌ از همه تجربه‌های سفر خوش‌تر بود. عراقی‌ها حتی فسیل‌هایی را که در کوه‌های اطراف پیدا کرده بودند هم به خارجی‌ها می‌فروختند و عجیب این که آنها مشتاقانه می‌خریدند.
وادی سدالابیض‌، دریاچه‌ای بزرگ وسط کویر بود که تصویر کوهی بلند و ماه بالای سرش را ۲ برابر می‌کرد. چادرنشینان سوری کنارش خیمه زده بودند و کولی‌ها در حاشیه‌اش با تنبور‌، زوربای یونانی را برای گردشگران می‌نواختند.
▪ ایستگاه چهارم: چهارمین توقفمان در پالمیرا یا تدمر در شرق حلب بود‌ که سوری‌ها به آن عروس کویر می‌گفتند و رومی‌ها زمانی آن را سرزمین درختان نخل می‌خواندند و از نظر ما شهر ستون‌های بلند مرمرینی بود که برای گردشگران خارجی‌ شاهکارهایی در خور تحسین شمرده می‌شد.
پالمیرا شهری است بزرگ که ملکه زنوبیا آن را ۲هزار سال پیش از میلاد مسیح(ع) و به یمن ازدواجش با سرداری رومی ‌بنا کرده و به همین دلیل‌، معماری‌اش نیز ترکیبی از معماری عربی و رومی‌است.
شهر باستانی ۶ کیلومتر مربع مساحت دارد که برای گشت و گذار در ویرانه‌هایش و بازدید از حمام‌ها، خیابان ۱۳۰۰ متری باستانی‌، سالن آمفی تئاتر‌، معبد الهه بل و موزه‌اش یک روز، کم و کوتاه است. در معبد بل یا خدای ماه‌، نمادهای فراوانی از تمدن ایرانی که در تخت‌جمشید دیده بودیم‌ توجهمان را جلب کرد که دلیلش را حتی راهنمایان تور هم نمی‌دانستند یا تمایلی به توضیح درباره‌اش نداشتند.
▪ ایستگاه پنجم: هیچ یک از ما نمی‌دانست‌، آرامگاه اویس قرنی و عمار بن یاسر در شهر رقه‌، فقط یک شبستان با هم فاصله دارد. رقه در ۱۸۸ کیلومتری حلب قرار دارد و نسبت به دمشق و حلب‌، شهری کوچک است که اگر آرامگاه عماربن یاسر و اویس قرنی در آن نبود، می‌شد گفت به یک شب اتراق هم نمی‌ارزد. آرامگاه‌ها خلوت بود و وقتی در شبستان‌ کنار حوض کاشیکاری آبی‌ نشستیم و دورمان را برانداز کردیم، به خیالمان رسید در ایرانیم؛ چه‌ همه آنچه در آرامگاه‌ها بود‌، هنر ایرانیان بود. روحانی که مسوولیت اداره آرامگاه و کتابخانه‌اش را به عهده داشت‌، پیشتر شنیده بود که گروهی ایرانی برای زیارت از راه می‌رسند و از صبح با فنجان‌های کوچک قهوه سوری در دفترش چشم انتظارمان بود. گفت ایران، ساخت آرامگاه‌ها را از سال ۱۳۶۰ آغاز کرد و توقف کار در سال‌های جنگ سبب شد ساخت و ساز تا سال ۱۳۸۳ طول بکشد. روحانی گفت مقبره در ۱۵ کیلومتری محل جنگ صفین قرار دارد و برایمان تعریف کرد که گاهی غریبه‌هایی می‌آیند و امنیت آرامگاه‌ها را می‌گیرند مثل همین چند هفته پیش که کسی به نمازخانه رفته‌است و سعی کرده آن را آتش بزند.
طبقه دوم بنا‌، ده‌ها حجره کوچک بود تا اگر کسانی به قصد دیدار اویس و عمار آمدند‌، شبی را در رقه رایگان بیاسایند.
▪ ایستگاه ششم: به حلب که رسیدیم حدس زدیم‌ برای گردشگران غیر ایرانی که به سوریه سفر می‌کنند‌، دیدنی‌ترین بخش این شهر قلعه عظیم آن است که دورش را خندقی بزرگ با عمق ۱۰۰ متر و عرض ۲۰۰ متر احاطه کرده است‌ اما شرط ادب‌ برای ایرانی‌هایی که وارد حلب می‌شوند‌، حکم می‌کند ابتدا به آرامگاه شهید شیخ شهاب الدین سهروردی در شمال باختری میدان باب الفرج در مسجد جامع سهروردی سری بزنند‌، بعد به مشهد الحسین بروند یا آرامگاه زکریای نبی(ع) را در مسجد اموی حلب زیارت کنند و سپس رهسپار قلعه شوند.
هرچند مسجد جامع اموی حلب از نظر عظمت قابل مقایسه با مسجد جامع اموی دمشق نیست، اما کم از زیبایی، بهره نبرده است. مسجد، شبستانی بزرگ با سنگفرشی از مرمرهای سیاه و اخرایی دارد که زائران در آن، کفش به دست راه می‌روند.
ما روی یکی از سکوهای حاشیه شبستان نشستیم و رفت و آمد گردشگرانی را تماشا کردیم که فارغ از ملیت و آئینشان‌، به آرامگاه زکریای نبی (ع) در سمت چپ منبر چوبین و منبت‌کاری شده در جنوب شبستان، ادای احترام می‌کنند.
... و اما قلعه حلب‌، یکی از قلعه‌های مشهور و شناخته شده در جهان است‌، مشرف به شهر است و همین سبب شده شهر همیشه زیر پای بازدیدکنندگان قلعه باشد، چه وقتی از پله‌های بیشمار ورودی بالا می‌روند،‌ چه زمانی که در اولین پاگرد به مدفن خضر نبی(ع) می‌رسند و از حفره‌های داخل دیوارها به بیرون می‌نگرند یا وقتی از دروازه گریه و خنده با شیرهای گریان و خندانش می‌گذرند و مساجد صغیر و کبیر قلعه را رد می‌کنند یا زمانی که به آمفی تئاتر وسیع قلعه می‌رسند و در هجوم بادهای تند و خنکی که فقط در ارتفاع می‌وزند‌، به شهر زیر پایش نگاهی می‌اندازند، به هر حال حلب همیشه زیر پای قلعه است.
▪ ایستگاه هفتم: لاذقیه جلگه‌ای حاصلخیز و خوش‌آب و هواست در ۱۸۶ کیلومتری حلب‌، که کشتزار‌های‌زیتون و مرکبات چون شالی از مخمل سبز دورش را پوشانده‌اند. نخستین خاطره از لاذقیه توقفی کوتاه در رستورانی کنار جنگل بلوط بود، باران نرم‌نرم می‌آمد و مردی با تنبورش که هنوز کوک نبود برای مهمان‌ها آوازهای محلی می‌خواند و اعراب به افتخارش کل می‌کشیدند.
وقت قدم زدن‌، درخت‌های بلوط اطراف رستوران را تماشا می‌کردیم.همه آنها پلاک‌هایی فلزی روی تنه‌هایشان داشتند که شناسنامه‌شان به حساب می‌آمدند تا کسی یا سازمانی نتواند آنها را به بهانه سردی شومینه‌اش یا به جرم مقدس نما بودن قطع کند.
شهر در مجاورت دریای مدیترانه قرار دارد و اهالی سوریه از همین رفاقت داغ ساحل و دریا‌، برای جذب گردشگرهای اروپایی که همه روزهای سال را در سرما و زیر سایه ابرها می‌گذرانند و دلتنگ خورشید می‌شوند‌، بهره گرفته‌اند.
در ۶۰ کیلومتری شمال باختری شهر حماه یا در فاصله‌ای مشابه از جنوب خاوری لاذقیه‌، ویرانه‌های قصری به نام افامیا به چشم می‌خورد‌ که معماری‌اش‌ ترکیبی از هنر یونانی و عربی است و زیبایی‌اش به هر بازدیدکننده‌ای می‌فهماند در ساختش‌، پای عشق در میان بوده است. راهنما می‌گفت قصر به افتخار شاهزاده‌ای ایرانی‌، چنین نام گرفته است و افامیا نام یکی از شاهدختان پارسی بوده که پس از ازدواج با سرداری از سپاه یونان‌، قصری باشکوه به افتخارش ساخته شده است.
▪ ایستگاه هشتم: آخرین ایستگاه در سوریه، هواپیما بود که وقتی از زمین کنده شد، از رویای نفس کشیدن دوباره در هوای بارانی تهران سرذوق آمدیم و دلتنگ ایران شدیم‌، دلتنگ همه دیدنی‌هایش که در یک گزارش نمی‌گنجند‌، دلتنگ شهر سوخته‌، چغازنبیل‌، خزر و حاشیه‌های همیشه سبزش‌، دریاچه ارومیه‌، خلیج فارس‌، دماوند، جنگل‌های زاگرس و ابر و گلستان‌، آتشکده آذرگشنسب‌، پل ورسک‌، مقبره کورش‌، نیایشگاه‌های آناهیتا‌، زندان سلیمان‌، هگمتانه، شهر مادها، شهر لوت، میدان نقش جهان‌، کتابخانه رضوی‌، حرم اما رضا(ع)‌، حرم حضرت معصومه(س)، دروازه ملل‌، نقش رستم‌، بیستون‌، منارجنبان‌، کلیسای وانگ‌، قره کلیسا‌، مسجد صفی علی شاه‌، مسجد امام‌، حمام فین‌، دژ فلک‌الافلاک‌، دژ رودخان‌، عمارت عالی قاپو‌، عمارت نارنجستان‌، خانه طباطبایی‌ها‌، دریاچه‌های نئور‌، دریاچه شورمست‌، پارک ملی کویر‌، حتی همین برج میلاد نیمه کاره و... ما دلتنگ شدیم‌، دلتنگ نوشتن از ایران و دیدنی‌هایش که حتی برای ذکر نامشان، صفحه‌های روزنامه کم می‌آیند و هنوز نمی‌دانیم تا رویای شیرین رسیدن به ۲۰ میلیون نفر گردشگر ورودی در سال، که مسوولان وعده محقق شدنش را در آینده‌ای دور می‌دهند‌،‌ چقدر فاصله دارد.
مریم یوشی‌زاده
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید