یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

سرانجام پروژه قرن جدید آمریکایی


سرانجام پروژه قرن جدید آمریکایی
در سال ۱۹۹۷ میلادی، گروهی از سیاست مداران برجسته آمریکایی پروژه ای را به عنوان «پروژه قرن جدید آمریکایی» در جهت گسترش سلطه آمریکا در جهان و جلوگیری از ایجاد تهدیدات بین المللی جدید برای این کشور بنیان نهادند؛ هر چند تا مدت ها بعد، نامی از این پروژه در رسانه های آمریکایی به چشم نمی خورد. حمله به عراق و افعانستان، همکاری با دولت اسراییل، حضور نظامی در بالکان، فعالیت بیشتر در اوراسیا، سرنگونی دولت خودگردان عرفات، جنبش حزب الله لبنان و دولت های ایران و روسیه، جزو اولویت های مدیران این پروژه به شمار می رفت. با به قدرت رسیدن بوش پسر در انتخابات سال ۲۰۰۰ میلادی، اکثر بنیان گذاران این پروژه به پست های کلیدی دولت جدید آمریکا دست یافتند. اما از سال ۲۰۰۵ میلادی، در سایه تغییر در نظام سیاسی آمریکا و ناکامی در به دست آمدن یک ائتلاف همه جانبه، این پروژه در آستانه فروپاشی قرار گرفته است.
آیا «پروژه قرن جدید آمریکایی» (PNAC) که به اشغال عراق و جنگ جهانی علیه تروریسم با محوریت اسراییل انجامید، پایان یافته است؟ در غیاب یک اطلاع رسانی رسمی از سوی دولت آمریکا و فقدان یک شخص آگاه در یک سال اخیر که به ابهامات موجود پاسخ دهد، اخبار و مقالات منتشره از سوی روزنامه «واشنگتن پست» در این زمینه، می تواند تا حدود زیادی راهگشا باشد. اطلاعات افشا شده از سوی این روزنامه که از یک منبع مطلع مرتبط با طرح PNAC به دست آمده است، نشان می دهد که اهداف این طرح در دست اجرا، رو به اتمام می باشد. در واقع، این گروه که ۹ سال از تشکیل آن می گذرد، ۲۷ بنیان گذار شامل: معاون رئیس جمهور، دیک چنی، رئیس پنتاگون، دونالد رامسفلد و چند عضو بلندپایه در دولت اول جورج دبلیو بوش دارد. این گروه از ژانویه سال ۲۰۰۵ میلادی تاکنون فعالیتی نداشته است. در آن تاریخ، آخرین اعلامیه این گروه صادر شد که در آن خواهان افزایش فوق العاده ارتش و نیروهای دریایی ایالات متحده شده بود تا از موج رو به رشد «آمریکا ستیزی» جلوگیری گردد.
به عنوان یک چارچوب در ائتلاف سه جانبه شکل گرفته در جنگ عراق و با حضور ملی گراهای ستیزه جو نظیر دیک چنی، صهیونیست های مسیحی متعلق به نیروهای راست گرا و مسیحی و در نهایت نومحافظه کاران با محوریت اسرائیل، قابل پیش بینی بود که اندکی پس از اشغال عراق، این پروژه پایان یابد. چرا که رهبران نومحافظه کاران نظیر ویلیام کریستول سردبیر نشریه «ویکلی استاندارد» گری اشمیت مدیر PNAC و رابرت کاگان تحلیل گر مؤسسه مسائل بین المللی صلح، با حمله به رامسفلد به دلیل ناتوانی در اعزام نیروهای نظامی مورد نیاز به عراق و ایجاد یک دولت ملی، همانند کاری که در ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی دوم انجام شد، از اقدامات وی به شدت انتقاد نمودند.
با گسترش بحران عراق و بروز انشعاب در نیروهای سیاسی، نومحافظه کاران حاکم بر کاخ سفید مجبور شدند که ضمن ایجاد با مداخله گران لیبرال، به برپایی یک ارتش بزرگ و ملی در این کشور و یا اتخاذ یک موضع گیری دقیق تر در برابر چین و روسیه تن در دهند. به یاد داشته باشید که «پروژه قرن جدید آمریکایی» (PNAC) در سال ۱۹۹۷ میلادی توسط کریستول و کاگان و اندکی پس از انتشار مقاله آنان در نشریه «سیاست خارجی» با عنوان « به سوی یک سیاست خارجی نو محافظه کارانه» بنیان نهاده شد. در این مقاله، آنان از دولت واشنگتن خواسته بودند که از «هژمونی جهانی خیرخواهانه» خویش به عنوان پایه ای جهت شکل دهی آینده فراروی کشورشان، بهره گیرند. آنان در حالی که از ریاست جمهوری بیل کلینتون ناراضی بودند، در مقاله خود ضمن مخالفت با اکثریت جمهوری خواه کنگره (به دلیل انزوای بین المللی روز افزون به ویژه پس از خروج آمریکا از سومالی در سال ۱۹۹۴ میلادی) خواهان اتخاذ سیاست های خارجی متفاوتی شده بودند.
در این شرایط، پایه گذاران PNAC که اساسنامه آن توسط نومحافظه کاران کلیدی امضا گردیده است، اعلام موجودیت نمودند که در میان آنان نام لویس لیبی (رئیس دفتر بعدی دیک چنی)، پل وولفویتز (معاون آتی رامسفلد)، الیوت ابرامز (دستیار ویژه آینده بوش در حوزه مسائل خاورمیانه)، زلمای خلیل زاد (سفیر آینده دولت آمریکا در افغانستان و عراق)، پیتر رودمن (مدیر برجسته سنجش امنیت بین المللی در وزارت خانه رامسفلد) و ریچارد پرل (عضو «مؤسسه موجودیت آمریکایی» (AEI) و مدیر اجرایی ائتلاف نومحافظه کاران) و همچنین خود دیک چنی و رامسفلد به چشم می خورد. در چند سال اخیر، این پروژه گزارش هایی را با نام «بازسازی دفاع آمریکا» و «خطرات کنونی» در جهت تأثیر بر مجادلات موجود در حوزه سیاست خارجی به ویژه در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ میلادی، منتشر نمود. این گزارش ها، تا حد زیادی بر مبنای «راهنمای برنامه ریزی دفاعی» تهیه شده بودند. این راهنما در سال ۱۹۹۲ میلادی و در دوره وزارت دیک چنی در زمان ریاست جمهوری جورج بوش پدر انتشار یافته بود. در آن گزارش که با حضور چندین سیاست مدار نامدار نظیر ولفورویتز، لیبی، خلیل زاد و جی.دی.کروچ و همراهی پرل و سایر متخصصان دفاعی تهیه شده بود، تهیه کنندگان خواهان گسترش یک سلطه خیرخواهانه از سوی ابر قدرت ایالات متحده جهت جایگزینی آن با «اینترناسیونالیسم یکپارچه» موجود، شده بودند. به علاوه، آنان خواستار اطمینان از سلطه واشنگتن به ویژه در منطقه «اوراسیا» گردیده بودند تا از ظهور یک قدرت منطقه ای و یا جهانی رقیب، جلوگیری شود. یکی از نقش های این پروژه، ایجاد زمینه لازم برای تثبیت و اشاعه این اندیشه ها در سطوح ملی و جهانی بوده است که در این راه، مدیران پروژه از همراهی سیاست مداران راست گرا و نومحافظه کاران به ویژه در رسانه هایی نظیر شبکه «فاکس نیوز»، «نشریه ویکلی استاندارد» و روزنامه های «واشنگتن تایمز» و «وال استریت ژورنال» جهت تأثیر بر مسؤولان کاخ سفید بهره مند گردیده بودند.
در این مسیر، این پروژه چیزی بیش از یک سازمان نمادین بوده است، چرا که توانسته است باعث ایجاد یک اجماع ملی متشکل از جناح های مختلف سیاسی و همچنین ایجاد جریانی همسو در مخازن فکری ایالات متحده شود.
قابل توجه ترین نامه ارسالی مدیران این پروژه، به ۲۰ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی، یعنی ۹ روز پس از حملات ۱۱ سپتامبر باز می گردد. در این نامه، علاوه بر تقاضای نابودی جنبش طالبان و جنگ علیه القاعده، خواهان شروع جنگی همه جانبه علیه تروریسم به ویژه با سرنگونی دولت خودگردان فلسطینی به رهبری عرفات و جنبش حزب الله لبنان و تهدید دولت های ایران و سوریه و از همه مهم تر نابودی دولت صدام حسین بدون توجه به وجود رابطه احتمالی میان آنان و القاعده شده بود. در بخشی از این نامه آمده بود: « ممکن است که دولت عراق در پاره ای از موارد، کمک هایی به عاملان حملات اخیر علیه ایالات متحده کرده باشد، اما حتی اگر دلایل قطعی نیز در مورد وجود این ارتباط به دست نیاید، هر استراتژی ای که با هدف از بین بردن تروریسم و حامیان آن اجرا گردد، باید شامل تلاشی سازمان یافته در جهت سرنگونی صدام حسین باشد. به علاوه، ناکامی در انجام این کار، می تواند به عنوان مانعی در راه جنگ بین المللی علیه تروریسم به شمار آید.» این نامه توسط ۳۸ عضو نومحافظه کار نظیر کریستول، کاگان، پرل (عضو شورای سیاست دفاعی)، و ولسی، الیوت کوهن، فرانک گافنی (مدیر مرکز سیاست های امنیتی)، ویلیام نبت (وزیر اسبق آموزش و پرورش)، چارلز کراوتمهر (روزنامه نویس صاحب نام) و کلیفورد مای (مدیر بنیاد دفاع از دموکراسی) امضا شده بود که بنا به گفته صاحب نظران، انتشار آن، یکی از دلایل اصلی شروع جنگ عراق بوده است.
هفت ماه بعد نیز، PNAC نامه ای دیگر را توسط اکثر امضاکنندگان سابق، انتشار داد که از بوش می خواست برای جنگ عراق، تمهیدات بیشتری را مهیا کند، همه روابط موجود با حکومت عرفات در فلسطین را قطع نموده و از تلاش های آریل شارون در جهت نابودی انتفاضه مردم فلسطین، حمایتی همه جانبه نماید.
در آن نامه چنین آمده بود: «جنگ اسرائیل علیه تروریسم جنگ ماست. لذا پیروزی اسرائیل نیز بخشی از پیروزی ما خواهد بود.» دو ماه بعد نیز بوش در یک سخنرانی اظهار داشت: «بنا به دلایلی اخلاقی و راهبردی، ما نیازمند همراهی با اسرائیل در جنگ علیه تروریسم هستیم.» در آن دوره- از ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی تا شروع جنگ عراق در اوایل سال ۲۰۰۳ میلادی- نقش مهم «پروژه قرن جدید آمریکایی» (PNAC)، در این حوادث کاملاّ روشن گردیده بود. از آن زمان نیز، حوادث زیادی نظیر برکناری رامسفلد، از بین رفتن اکثریت نومحافظه کاران، عدم اجماع در زمینه تغییر دولت های غیر دموکراتیک در منطقه خاورمیانه، نقشه راهبردی شارون در خروج از غزه، تعیین موضع آمریکا در برابر چین و سرانجام، تغییرات در سطوح بالای حکومتی در ایران رخ داده است، اما نومحافظه کاران نتوانسته اند در هیچ یک از مسائل فوق، به نظری همسو دست یابند. همه این مسائل، دستیابی به اجماعی ملی را با مشکل روبه رو نموده است و نگارش پیش نویس های مختلف برای ارسال نامه هایی از سوی آنان، به همین دلیل صورت می گیرد.
نویسنده: جیم - لوب
منبع: www.Commondreams.o
* Jime Lobe، پژوهشگر علوم سیاسی، نویسنده و استاد دانشگاه.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید