جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


آرام و بی هیاهو


آرام و بی هیاهو
نوشتن درباره رضا سیدحسینی سهل ممتنع و از همین رو سخت ترین کار دنیاست.سهل ممتنع است چون ترجمه ادبی در ایران یک پیش از تاریخ دارد و یک تاریخ؛ پیش از تاریخی که اطلاعات مان درباره بازیگرانش و منش و روش بازیگرانش بسیار اندک و تقریباً برابر با هیچ است، و تاریخی که اتفاقاً چون تاریخ نزدیک است، اطلاعات مان راجع به بازیگرانش و منش و روش شان نسبتاً کامل است؛ با خواندن ترجمه ابن مقفع از کلیله و دمنه نه می توان روش او را در ترجمه دریافت و نه منش او را به عنوان مترجم. اما هم متن اصلی ترجمه های میرزا حبیب (نسل اول مترجمان ادبی) در دست است، هم متن اصلی ترجمه های محمد قاضی (نسل دوم) و هم متن اصلی ترجمه های رضا سیدحسینی - و اگر از میان ده ها نام دیگر، نام این سه را برجسته می کنم به این خاطر است که هم مترجمانی شاخص اند و هم به نوعی نمایندگان جریان مسلط روش و منش ترجمه در نسل خود - و بر این صفت «مسلط» اصرار دارم چون قطعاً در هر دوره یی جریان های دیگری هم وجود دارد، اما فقط یک جریان آن قدر تاثیرگذار است که دستاوردهای خود را به آینده منتقل کند. و قیاس روش و منش این سه می تواند بسیار آموزنده باشد، به ویژه برای آنانی که قرار است نسل پنجم و ششم مترجمان ادبی ایران باشند.
سخت ترین کار دنیاست چون هربار می ترسم رضا سیدحسینی را نه به عنوان انسانی که به شدت دوست دارم، بلکه به عنوان پلی مطرح کنم که به استقرارم در ترجمه ادبی کمک شایان کرده است - اگرچه در همین «پل» بودنش نیز به شدت دوست داشتنی است چون به شدت انسان است.
سخنرانی کرده بود راجع به میرزا حبیب و از فاصله گیری های گاه فجیع او از متن اصلی همین حاجی بابای اصفهانی گفته بود که واکنش های تندی را برانگیخته بود - و از جمله مقاله یی در مجله مترجم.
به دور از هرگونه هیاهو نشستیم و بحث کردیم و نتیجه بحث، کشف یک خصلت دیگر مترجمان نسل اول شد؛ آنان ضمناً خود را مصلح اجتماع نیز می دانستند و امانت داری شان در ترجمه مانع از این نمی شد که برای رساندن پیام اصلاحی خود به اجتماع، متن اصلی را تغییر دهند، از آن بکاهند یا بر آن بیفزایند. نمی توان از این بابت خرده یی بر آنان گرفت؛ در روزگاری می زیستند و کار می کردند که اتفاقاً حتی نویسندگان آن روزگار نیز کارکردهای «غیرادبی» ادبیات را مهم تر از کارکردهای «ادبی»اش می دانستند. مگر جز این است که طسوجی تبریزی، بازسرایی اشعار ترجمه اش از هزار و یک شب را به همین میرزا حبیب سپرد که ضمناً یکی از شاعران خوب روزگار بود - اتفاقاً ترجمه منظومه معروفی از او اخیراً در فرانسه درآمده است. در مورد ترجمه میرزا حبیب از شعرهای هزار و یک شب همین بس که گاهی ترجمه را کنار می گذارد و بیتی از سعدی را جانشین شعر شاعر عرب می کند - واقعیتی که چه بسا برداشت تنگ نظرانه بسیاری از مترجمان روزگار ما از مفهوم «امانت داری» را خوش نیاید. ادامه بحث به بارزترین ویژگی نماهای ترجمه های مترجمان ادبی نسل اول کشید؛ وسواس شان در فارسی نویسی و «خودی»کردن متن خارجی. و رسیدیم به محمد قاضی که برجسته ترین مترجم مکتب میرزا حبیب بود و هم وسواس او را به زیبانویسی داشت و هم گرایشش را به تلقی ترجمه به منزله ابزاری برای اصلاح اجتماع. اما قاضی، برخلاف میرزا حبیب، می کوشید آرمان «اصلاح اجتماع» را نه با «اصلاح» متن مولف که با گزینش متن های «مصلحانه» («متعهدانه») تحقق بخشد.
گفتم؛ «بعد از قاضی، با تو و نسل تو بود که امانت داری - به مفهوم امروزی آن - برای اولین بار در ترجمه فارسی حق شهروندی پیدا کرد.»
اگرچه عمیقاً معتقد بود که «مترجم باید مقلد محض مولف باشد»، اما حاضر نبود بپذیرد اولی ها بوده اند. پس باز بحث کردیم و من از مهم ترین پیامد اقدام او و نسل او یاد کردم و این که نتیجه دقت شان در انتقال هرچه امین تر به متن فارسی، تلاش شان خروج زبان فارسی از یک رکود هزاره یی برای بدل شدن به زبانی مدرن و توانمند در انتقال مفهوم های جدید بود؛ «اگر قاضی، در آغاز ترجمه اش از دن کیشوت، lecteur inoccupژ را «خواننده فارغ البال» ترجمه می کند که ترجمه بسیار درخشانی است، اما در این واژه هیچ چیز تازه یی نیست. با شماهاست که فارسی، توان واژه سازی اش را از نو می آزماید. اقدام مصطفی رحیمی در ترجمه دوباره ادبیات چیست؟ اساساً متفاوت از اقدام قاضی در ترجمه دوباره شازده کوچولوست؛ اولی متوجه توانمندتر کردن زبان فارسی در انتقال مفهوم هاست و دومی، زیباترکردن روایت فارسی یک اثر زیبای جهانی.»
و به یادش می آورم که چگونه همین سودا و کاستی واژگان و اطلاعات درباره ادبیات جدید سبب شد که ابتدا جزوه مکتب های ادبی را بنویسد و بعد دهه ها را صرف غنی ترکردن آن تا بدل شدن به کتابی چندجلدی کند که ضمن آشناکردن خواننده با جریان های ادبی غرب، به زبان فارسی نیز واژگان لازم را برای بحث راجع به این جریان ها می دهد. البته سید فقط یک جواب داد؛ «تو به من لطف داری.»
منبع : روزنامه اعتماد