یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تجرد روح


تجرد روح
● ابتنا معاد بر روح
معاد مبتنی بر مساله روح است. توضیح مطلب این كه بدن انسان مانند همه حیوانات مجموعه ای از یاخته ها (سلولها) است كه هر یك از آنها همواره در حال سوخت و ساز و تحول و تبدل می باشد و شماره آنها از آغاز تولد تا پایان زندگی نیز نوسان دارد و هیچ انسانی را نمی توان یافت كه عناصر تشكیل دهنده بدنش در طول زندگی, عوض نشود یا تعداد یاخته هایش همواره ثابت بماند.
با توجه به این تغییرات و تحولاتی كه در بدن حیوانات و به خصوص انسان, رخ می دهد این سئوال, مطرح می شود كه به چه ملاكی باید این مجموعه متغیر را, موجود واحدی به حساب آورد; با اینكه ممكن است اجزا آن در طول زندگی, چندین بار عوض شود؟۱
پاسخ ساده ای كه به این سئوال, داده می شود این است كه ملاك و حدت در هر موجود زنده ای پیوستگی اجزای هم زمان و ناهم رمان آن است و هر چند سلولهایی تدریجاً می میرند و سلولهای تازای جای آنها را می گیرند اما به لحاظ پیوستگی این جریان می توان این مجموعه باز و در حال نوسان را موجود واحدی شمرد.
ولی این, جواب قانع كننده ای نیست ; زیرا اگر ساختمانی را فرض كنیم كه از تعدادی آجر, تشكیل شده و آجرهای آن را تدریجاً عوض می كنند, بطوری كه بعد از مدتی هیچ یك از آجرهای قبلی, باقی نمی ماند, نمی توان مجموعه آجرهای جدید را همان ساختمان قبلی دانست هر چند از روی مسامحه و به لحاظ شكل ظاهری, چنین تعبیراتی بكار می رود مخصوصاً از طرف كسانی كه اطلاعی از تعویض اجزای مجموعه ندارند.
ممكن است پاسخ گذشته را به این صورت, تكمیل كرد كه این تحولات تدریجی در صورتی به وحدت مجموعه, آسیبی نمی رساند كه براساس یك عامل طبیعی و درونی, انجام بگیرد چنانكه در موجودات زنده, ملاحظه می شود. اما تبدیل آجرهای ساختمان بوسیله عامل بیرونی و قشری, حاصل می شود و از این رو نمی توان وحدت و این همانی حقیقی را در طول جریان تعویض اجزا به آنها نسبت داد.
این پاسخ, مبتنی بر پذیرفتن عامل طبیعی واحدی است كه در جریان تحولات, همواره باقی می ماند و نظم و هماهنگی اجزا و اعضای ارگانیسم را حفظ می كند. پس سوئال درباره خود این عامل, مطرح می شود كه حقیقت آن چیست؟ و ملاك وحدت آن كدام است ؟
طبق نظریه فلسفی معروف, ملاك وحدت در هر موجود طبیعی, امربسیط (= غیر مركب) و نامحسوسی به نام ((طبیعت)) یا ((صورت)) ۲ است كه با تحولات ماده, عوض نمی شود. و در موجودات زنده كه افعال مختلف و گوناگونی از قبیل تغذیه و نمو و تولید مثل, انجام می دهند این عامل به نام ((نفس)) نامیده می شود.
فلاسفه پیشین, نفس نباتی و حیوانی را ((مادی)) و نفس انسانی را ((مجرد)) می دانسته اند ولی بسیاری از حكمای اسلامی و از جمله صدرالمتالهین شیرازی ,نفس حیوانی را نیز دارای مرتبه ای از تجرد دانسته و شعور و اراده را از لوازم و علائم موجود مجرد, قلمداد كرده اند. ولی ماتریالیستها كه وجود را منحصر به ماده و خواص آن می دانند روح مجرد را انكار می كنند و مادیین جدید (مانند پوزتیویست ها) اساساً منكر هر چیز نامحسوسی هستند و دست كم, امر غیر محسوس را قابل اثبات علمی نمی دانند و از این رو, وجود طبیعت یا صورت نامحسوس را نیز نمی پذیرند و طبعاً پاسخ صحیحی برای ملاك وحدت در موجودات زنده هم ندارند.
بنابراینكه ملاك وحدت در نباتات, نفس نباتی آنها باشد زندگی نباتی درگروی وجود صورت و نفس نباتی خاص در مواد مستعد می باشد و هنگامی كه استعداد مواد از بین برود صورت یا نفس نباتی هم نابود می شود. و اگر فرض كنیم كه همان مواد مجدداً استعداد پذیرفتن صورت نباتی را پیدا كنند نفس نباتی جدیدی به آنها افاضه می شود ولی دو گیاه كهنه و نوبا وجود مشابهت كامل نیز, وحدت حقیقی نخواهند داشت و با نظر دقیق نمی توان نبات جدید را همان نبات قبلی دانست .
اما در مورد حیوان و انسان, چون نفس آنها مجرد است می تواند بعد از متلاشی شدن بدن هم باقی باشد و هنگامی كه مجدداً به بدن, تعلق بگیرد وحدت و ((این همانی)) شخص را حفظ كند چنان كه قبل از مرگ هم همین وحدت روح,ملاك وحدت شخص می باشد و تبدل مواد بدن, موجب تعدد شخص نمی شود. ولی اگر كسی وجود حیوان و انسان را منحصر به همین بدن محسوس و خواص و اعراض آن بپندارد و روح را هم یكی یا مجموعه ای از خواص بدن بشمارد و حتی اگر آن را صورتی نامحسوس ولی مادی بداند كه با متلاشی شدن اندامهای بدن, نابود می شود چنین كسی نمی تواند تصور صحیحی از معاد داشته باشد زیرا به فرض اینكه بدن, استعداد جدیدی برای حیات, پیدا كند خواص و اعراض نوینی در آنها پدید میآید و دیگر ملاك حقیقی برای وحدت و ((این همانی)) آنها وجود نخواهد داشت زیرا فرض این است كه خوص قبلی به كلی نابود شده و خواص جدیدی پدید آمده است .
حاصل آن كه: در صورتی می توان حیات پس ازمرگ را بصورت صحیحی تصور كرد كه روح را غیر از بدن و خواص و اعراض آن بدانیم و حتی آن را صورتی مادی كه در بدن, حلول كرده باشد و با متلاشی شدن آن, نابود شود, ندانیم. پس اولاً باید وجود روح را پذیرفت, و ثانیاً باید آن را امری جوهری دانست نه از قبل اعراض بدن, و ثالثاً باید آن را قابل استقلال و قابل بقای بعد از متلاشی شدن بدن دانست نه مانند صورتهای حلول كننده (و به اصطلاح, منطبق در ماده) كه با تلاش بدن, نابود می شوند.
تركیب انسان از روح و بدن, مانند تركیب یك ماده شیمیایی از دو عنصر, و فی المثل مانند تركیب آب از اكسیژن و ئیدروژن نیست كه با جدا شدن آنها از یكدیگر, موجد مركب به عنوان یك ((كل)) نابود شود بلكه روح, عنصر اصلی انسان است و تا آن, باقی باشد انسانیت انسان و شخصیت شخص, محفوظ خواهد بود. و به همین جهت است كه عوض شدن سلولهای بدن, آسیبی به وحدت شخص نمی رساند. زیرا ملاك وحدت حقیقی انسان, همان وحدت روح اوست .
قرآن كریم با اشاره به این حقیقت, در پاسخ منكرین معاد كه می گفتند: ((چگونه ممكن است انسان بعد از متلاشی شدن اجزای بدنش حیات جدیدی بیابد؟)) می فرماید:
قل یتوفا كم ملك الموت الذی وكل بكم .۳
بگو (شما نابود نمی شوید بلكه) فرشته مرگ شما را می گیرد.
پس قوام انسانیت و شخصیت هر كسی به همان چیزی است كه ملك الموت آن را قبض و توفی می كند نه به اجزای بدنش كه در زمین, پراكنده می شوند.
۱) قبل از طرح این سئوال می توان دیگری رامطرح كرد كه اساساً ملاك وحدت در مجموعه های ثابت و بسته چیست؟ و تركیبات شیمیایی و ارگانیك را به چه ملاكی می توان موجود واحدی شمرد؟ ولی برای جلوگیری از گسترش بحث, از مطرح كردن آن در این جا خودداری كردیم.
۲) باید دانست كه هر یك از این واژه ها, معانی اصطلاحی دیگری نیز دارد و منظور از آنها در این جا همان صورت نوعیه است .
۳) سجده ۱۱/.
دانستیم كه مساله معاد, مبتنی بر مساله روح است, یعنی هنگامی می توان گفت: ((كسی كه بعد از مرگ, زنده می شود همان شخص سابق است)) كه روح او بعد از متلاشی شدن بدن, باقی بماند, و به دیگر سخن: هر انسانی غیر از بدن مادی, دارای یك جوهر غیر مادی و قابل استقلال از بدن می باشد كه انسانیت و شخصیت وی بستگی به آن داشته باشد.
پس, قبل از پرداختن به اثبات معاد و بیان مسائل مربوط به آن, باید این مطلب از طریق عقل و وحی به اثبات برسد.۱
● دلایلی عقلی بر تجرد روح
از دیر باز, فلاسفه و اندیشمندان درباره روح (كه در اصطلاح فلسفی ((نفس)) نامیده می شود)۲ بحثهای فراوانی كرده اند و مخصوصاً حكمای اسلامی اهتمام فراوانی به این موضوع, مبذول داشته اند و علاوه بر این كه بخش مهمی از كتابهای فلسفی خودشان را به بحث پیرامون آن, اختصاص داده اند رساله ها و كتابهای مستقلی نیز در این زمینه نوشته اند و آرای كسانی كه روح را عرضی از اعراض بدن یا صورتی مادی (منطبع در ماده بدن) می پنداشته اند را با دلایل زیادی رد كرده اند.روشن است كه بحث گسترده پیرامون چنین موضوعی متناسب با اینجا نیست از این رو, به بحث كوتاهی بسنده می شود .این بحث را كه مشتمل بر چند برهان عقلی است با این مقدمه, آغاز می كنیم:
ما رنگ پوست و شكل بدن خودمان را با چشم می بینیم و زبری و نرمی اندمهای آن را با حس لامسه, تشخیص می دهیم و از اندرون بدنمان تنها بطور غیر مستقیم می توانیم اطلاح پیدا كنیم. اما ترس و مهر و خشم و اراده و اندیشه خودمان را بدون نیاز به اندامهای حسی, در می كنیم و هم چنین از ((من)) ی كه دارای این احساسات و عواطف و حالات روانی است بدون بكارگیری اندمهای حسی, آگاه هستیم.
نكته دیگر آنكه: با توجه به انواع خطاهایی كه در ادراكات حسی, روی می دهد ممكن است احتمال خطا در نوع اول از ادراكات, راه بیابد به خلاف نوع دوم كه به هیچ وجه جای خطا و اشتباه وشك و تردید ندارد. مثلاً ممكن است كسی شك كند كه آیا رنگ پوستش در واقع, همان گونه است كه حس می كند یا نه. ولی هیچ كس نمی تواند شك كند كه آیا اندیشه ای دارد یا نه; آیا تضمیمی گرفته است یا نه; و آیا شكی دارد یا ندارد!
این, همان مطلبی است كه در فلسفه با این تعبیر, بیان می شود: علم حضوری مستقیماً به خود واقعیت, تعلق می گیرد و از این جهت, قابل خطا نیست ولی علم حصولی چون با وساطت صورت ادراكی, حاصل می شود ذاتاً قابل شك و تردید است .۳
یعنی یقینی ترین علوم و آگاهیهای انسان, علوم حضوری و دریافتهای شهودی است كه شامل علم به نفس و احساسات و عواطف و سایر حالات روانی می شود. بنابراین, وجود ((من)) درك كننده و اندیشنده و تصمیم گیرنده به هیچ وجه قابل شك و تردید نیست چنان كه وجود ترس و مهر و خشم و اندیشه و اراده هم تردیدناپذیر است .
اكنون سوئال این است كه آیا این ((من)) همان بدن مادی و محسوس است و این حالات روانی هم از اعراض بدن می باشد یا وجود آنها غیر از وجود بدن دارد و بسیاری از كارهای خود را بوسیله بدن, انجام می دهد و هم در آن, اثر می گذارد و هم از آن, اثر می پذیرد؟
با توجه به مقدمه مزبور, پاسخ این سوئال, به آسانی بدست میآید, زیرا:
▪ اولاً: ((من را با علم حضوری می یابیم ولی بدن را باید به كمك اندمهای حسی بشناسیم, پس من (= نفس و روح) غیر از بدن است .
▪ ثانیاً: ((من)) موجودی است كه در طول دهها سال, با وصف وحدت و شخصیت حقیقی, باقی می ماند و این وحدت و شخصیت را با علم حضوری خطاناپذیر می یابیم در صورتی كه اجزای بدن, بارها عوض می شود و هیچ نوع ملاك حقیقی برای وحدت و ((این همانی)) اجزای سابق ولاحق, وجود ندارد.
▪ ثالثاً: ((من)) موجودی بسیط و تجزیه ناپذیر است و فی المثل نمی توان آن را به دو ((نیمه من)) تقسیم كرد در صورتی كه اندامهای بدن, متعدد و تجزیه پذیر است .
▪ رابعاً: هیچ یك از حالات روانی مانند احساس و اراده و... خاصیت اصلی مادیات یعنی امتداد و قسمت پذیری را ندارد و چنین امور غیر مادی را نمی توان از اعراض ماده (بدن) بشمار آورد. پس موضوع این اعراض, جوهری غیر مادی (= مجرد) می باشد.۴
ازجمله دلایل اطمینان بخش و دل نشین بروجود روح و استقلال و بقای آن بعد از مرگ, روئیاهای صادقه ای است كه اشخاصی بعد از مرگ, اطلاعات صحیحی را در اختیار خواب بیننده, قرار داده اند. و هم چنین احضار ارواح كه همراه با نشانه های قطعی و گویا باشد.
● شواهد قرآنی
وجود روح انسان از نظر قرآن كریم, جای تردید نیست روحی كه از فرط شرافت, به خدای متعال نسبت داده می شود۵ چنان كه درباره كیفیت آفرینش انسان می فرماید:
و نفخ فیه من روحه.۶
پس از پرداختن بدن, از روح منسوب به خودش در آن دمید.
(نه اینكه ـ العیاذ بالله ـ چیزی از ذات خدا, جدا و به انسان, منتقل شود). و در مورد آفرینش حضرت آدم (ع) می فرماید:
و نفخت فیه من روحی.۷
هم چنین ازآیات دیگری استفاده می شود كه روح, غیر از بدن و خواص و اعراض آن است و قابلیت بقای بدون بدن را دارد از جمله بعد از نقل سخن كافران كه می گفتند:
... اذا ضللنا فی الارض انا لفی خلق جدید.۸
... هنگامی كه ما (مردیم و) در زمین گم شدیم (و اجزای بدن ما در خاك, پراكنده شد) آیا آفرینش جدیدی خواهم داشت؟!
چنین پاسخ می دهد:
قل یتوفاكم ملك الموت الذی وكل بكم ثم الی ربكم ترجعون .۹
بگو (شما گم نمی شوید بلكه) فرشته مرگ كه بر شماگمارده شده شما را می گیرد و سپس بسوی پروردگارتان باز گردانده می شوید.
پس ملاك هویت انسان, همان روح اوست كه بوسیله فرشته مرگ, گرفته می شود و محفوظ می ماند نه اجزای بدن كه متلاشی می شود ودرزمین, پراكنده می گردد.
و درجای دیگر می فرماید:
الله یتوفی الانفس حین موتها و التی قضی لم تمت فی منامها فیمسك التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی. ۱۰
خدای متعال جانها (یا اشخاص) را هنگام مرگشان می گیرد و نیز كسی را كه در خواب نمرده است (یعنی كسی كه بخواب رفته و مرگش فرا نرسیده است) پس آنكه مرگش فرا رسیده, نگه می دارد و آن دیگری را تا سرآمد معینی رها می كند.
و در بیان كیفیت مرگ ستمكاران می فرماید:
اذ الظالمون فی غمرات الموت والملائكه باسطوا ایدیهم اخرجوا انفسكم... .۱۱
هنگامی كه ستمكاران در سكرات مرگند و فرشتگان دستهایشان را گشوده اند (وبه آنان می گویند) جانهای خود را بیرون كنید (= تسلیم كنید).
از این آیات و آیات دیگری ـ كه برای رعایت اختصار ,از ذكر آنها صرف نظر می كنیم ـ استفاده می شود كه نفسیت و شخصیت هر كسی به چیزی است كه خدا و فرشته مرگ و فرشتگان گمارده بر قبض روح, آنرا می گیرند و نابودی بدن, آسیبی به بقای روح و وحدت شخصی انسان نمی زند.
● نتیجه آنكه:
اولاً در انسان, چیزی به نام روح وجود دارد,
ثانیاً روح انسانی, قابل بقا و استقلال از بدن می باشد نه مانند اعراض و صور مادی كه با تلاشی محل, نابود می شوند,
ثالثاً هویت هر فردی بستگی به روح او دارد, و به دیگر سخن: حقیقت هر انسان همان روح اوست و بدن, نقش ابزار را نسبت به روح, ایفا می كند.
(محمد تقی, مصباح یزدی, آموزش عقاید, ج ۳, ص ۲۲ ـ ۱۸)
۱ـ ممكن است توهم شود كه استدلال از راه وحی برای اثبات مسائل روح و معاد, استدلال دوری است زیرا در برهانی كه برای ضرورت نبوت, اقامه گردید حیات اخروی (كه مبتنی بر مساله روح است) به عنوان ((اصل موضوع)) در نظر گرفته شد, پس اثبات خود این اصل از راه وحی و نبوت, مستلزم دور است .
ولی باید توجه داشت كه صحت استدلال به وحی, نیازمند به مساله ((ضرورت نبوت)) نیست بلكه مبتنی بر ((وقوع)) آن است كه از راه معجزه,ثابت می شود (دقت كنید). و چون قرآن كریم, خود به خود معجزه و دلیل حقانیت پیامبر اسلام (ص) است استدلال به آن, برای اثبات مسائل روح و معاد, صحیح است.
۲ـ باید دانست كه اصطلاح فلسفی ((نفس)) غیر از اصطلاح اخلاقی آن است كه در مقابل ((عقل)) و به عنوان ضد آن بكار می رود.
۳ـ رجوع كنید به: آموزش فلسفه جلد اول, درس سیزدهم.
۴ـ ر.ك: آموزش فلسفه, جلد دوم, درس چهل و چهارم و چهل و نهم .
۵ـ ر.ك: اصول كافی, ج ۱, ص ۱۳۴.
۶ـ سجده ۹/.
۷ـ ر.ك: حجر ۲۹/, ص ۷۲.
۸ـ سجده ۱۰/.
۹ـ سجده ۱۱/.
۱۰ـ زمر ۴۲/.
۱۲ـ انعام ۹۳/.
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید