چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


دوباره کینز


دوباره کینز
دیگر کمتر کسی است که درمورد فروپاشی بزرگ مالی اخیر کمبود اطلاعات احساس کند. یک رشته از لغات کاملا جدید از سر میز مذاکرات به سر میز غذاخوری آشپزخانه ها راه یافته است. جوانان تیزهوش و زبلی که احتمالا از این به بعد به کشت کلم مشغول می‏شوند تا ضرر و زیان دارائیهای خود را جبران کنند، میتوانند مشکلات خود را به گردن تعهدات ناشی از بدهی وثیقه شده، سرمایه‏گذاری‏های ویژه و معاملات عاری از اعتبار بیاندازند.
اما آنچه که حتی در مقایسه با اعتبار، دوران کوتاهتری از عرضه را دارد، وجود یک تئوری اقتصادی برای توضیح دلیل وقوع این سونامی مالی و عواقب احتمالی آن است. طی ۳۰ سال گذشته، اقتصاددانان، انرژی خود را وقف اثبات این مسئله کرده‏اند که امکان وقوع چنین مصیبتهائی وجود ندارد. نظام بازار در هر لحظه و بموقع همه داد و ستدها را با دقت مشخص میکند. اما طمع، جهالت، سرخوشی، هراس زدگی، رفتار به شیوه عوام، چپاولگری، تقلب مالی و سیاست بازی از نیروهائی هستند که موجب کساد یا رونق چرخه های اقتصاد شده و تنها تراز الگوهای آنهاست که از یکدیگر متفاوت است.
اما اینک، رایج‏ترین تئوری نیز توضیحی برای این مسئله ندارد که چرا همه چیز بطور وحشتناکی اشتباه از آب در آمده است و ما برای درک این مسئله که بازارها چگونه می توانند تندبادهای مخصوص خود را ایجاد کنند، نیاز به نگاه دوباره به عقاید جان مینارد کینز داریم.
اگر اقتصاددان بریتانیایی که در سال ۱۹۴۶ از دنیا رفت هم اکنون زنده بود، از وقوع این فروپاشی بزرگ مالی شگفت زده نمی شد، چراکه به تصور او این دقیقا همان چیزی است که بازارهای تنظیم نشده ببار می آورند. علم اقتصاد نوین بمنظور جلوگیری از وقوع چنین فروپاشی هائی طرح ریزی شده بود.
طبق نظریات اقتصاد نوین دولتها باید مالیاتها را تغییر داده و هر گونه تمایل بسمت افزایش تورم یا شکست ابتکار و نوآوری را جبران کنند.این روند بگونه ای طاقت فرسا بمدت پنج سال از سال ۱۹۵۰ تا سال ۱۹۷۵ ادامه یافت. جهان توسعه یافته همراه با تورم بسیار ملایم و بدون برخورداری از پاداشهای عظیمی که درحال حاضر وجودشان برای تشویق و دلگرمی مدیران ضروری بنظر می رسد و بدون وجود یک چرخه تجاری، به نرخ متوسطی از رشد سالیانه ۳.۲ درصد دست پیدا کرد. سپس قانون زداهای بازار آزاد و جهانی سازان اصول تجاری، کنترل موتورخانه را به بدست آورده و چرخه های کساد اقتصاد بشدت دارای بازدهی شدند.
در دوران پیش از کینز، اینگونه فرض شده بود که فرمول سحرآمیز موفقیت، دانش جدید مدیریت مالی است. اقتصاددان، اروینگ فیشر، با علم به این حقیقت که دوران رکود همراه با سقوط قیمتها و دوران شکوفائی همراه با افزایش قیمتهاست اینگونه نتیجه گیری کرد که چرخه های اقتصادی را میتوان با استفاده از سیاستگذاری در ثبات قیمتها حذف کرد. درصورتیکه دولتها قادر به ثابت نگه داشتن قیمتها بودند، درنتیجه می توانستند اقتصاد را با خیال راحت بحال خود رها کنند تا از خودش مواظبت کند. تحت نفوذ و تاثیرگذاری او بود که هیئت مدیره بانک مرکزی آمریکا هدف خود را بر روی ثبات قیمتها متمرکز کردند و به این ترتیب سطح قیمتها برای قسمت اعظم دهه ۱۹۲۰ بطور قابل توجهی ثابت باقی ماند.
با سقوط بازار سهام در سال ۱۹۹۲ دیدگاههای فیشر نیز از اعتبار ساقط شد، اما اصول و تعالیم او توسط میلتون فریدمن در دهه ۱۹۷۰ بار دیگر احیا گردید.
دولتهای سراسر جهان که به مصیبت تورم مبتلا شده بودند، مکتب پول گرای فریدمن را برگزیدند که اعتقاد داشت چاپ بیش از حد اسکناس توسط دولت موجب بروز تورم می شود. بانکهای مرکزی مستقل شدند (بانک مرکزی آمریکا از قبل مستقل شده بود) و فقط وظیفه ثابت نگه داشتن قیمتها را بر عهده گرفتند. بعلاوه، گفته میشد که نوآوری مالی در بازارهائی که بطور فزاینده ای قانون زدائی شده‏اند، خطرات ناشی از سرمایه گذاری را کمتر و کمتر می کند. در ظاهر بنظر می رسید که فرمول مذکور موثر واقع شده است. نه تنها تورم بجز در یک مورد مابین سالهای ۱۹۹۱ و ۲۰۰۶ که از رقم ۴ تجاوز کرد، ثابت ماند و با تغییر بسیار کمی در قیمت از دهه ۱۹۹۰ به اینطرف همراه بود، بلکه اقتصاد ایالات متحده بنظر قوی شده بود و اگرچه یکنواختی بخصوصی نداشت، اما رشد میانگین ۳.۲۲ درصد را نشان می داد که این رقم در سال ۲۰۰۱ تا ۰.۸ تنزل و در سال ۱۹۹۷ تا ۴.۵ صعود کرد.
▪ اما اینک چه چیزی در این میان اشتباه از آب درآمده بود؟
آنچه که اشتباه بود خود تئوری بود. تراز قیمت شاخص راهنما نیست اما شاخص بازدارنده است. حبابهای دارائی میتوانند با یک تراز ثابت قیمت همزیستی داشته باشند، حتی زمانیکه بخشهای دیگر اقتصاد درحال لغزش بسمت رکود باشد. این مطلب در اصل همان چیزی است که کینزی در اواخر دهه ۱۹۲۰ معتقد به وقوع آن بود. استدلال او بر این بود که پول از مرحله تولید به مرحله معاملات سهام تغییر شکل می دهد. طی این روند، طبقه مرفه بسیار پولدارتر از قبل میشد و این درحالی بود که درآمد طبقات دیگر راکد مانده بود.
"تورم حاصل که توسط بدهی های وثیقه شده اوضاع وخیم تری پیدا کرده بود با یک رکود همزیستی پیدا کرد. قیمت سهام به میزان گیج کننده ای بالا رفت، بطوریکه حتی برای کشاورزان نیز تامین وثیقه های کشاورزی مشکل تر شده بود و هر گونه سقوط مالی خصوصیات خاص خود را دارد. امروز این نظام بانکداری و نه بازار سهام است که سقوط کرده است، اما آناتومی یا ساختار تمامی این شکستها بطورشگفت آوری به یکدیگر شباهت دارد. جنون اندیشه‏هایی که تحت تاثیر بعضی نوآوری های فنی نظیر اوراق قرضه ای که با وثیقه پشتیبانی شده اند برانگیخته می شود، هنگامیکه واقعیت در قالب ارزشهائی متعادلتر نمود پیدا می کند، در هم فرو می ریزد.
هیچکس بهتر از کینز روانشناسی بازارهای مالی را درک نکرده است. یکی از اظهارات مشهور او این است که: " بسیاری از تصمیمات ما که بمنظور انجام یک کار مثبت صورت می گیرد... تنها می تواند نتیجه پویائی و سرزندگی ما باشد... اگر این پویائی و سرزندگی رو به خاموشی رود... کار و فعالیت نیز محو و نابود می شود. در صورت وجود جریان ثابتی از کسب وکار امکان آن وجود دارد که وجود سوداگران سهام به اندازه حبابهای دارائی زیانبار نباشند . اما زمانیکه کسب و کار به حبابی بر روی گرداب معاملات سهام تبدیل می شود وضعیت خطرناکی بوجود می آید. هنگامیکه توسعه سرمایه یک کشور تبدیل به محصول جانبی حاصل از فعالیت قمارخانه ها بشود، این شغل می تواند عملکرد بدی داشته باشد". او می نویسد:
ـ " سرمایه گذاری حرفه ای شبیه بازی فوتبال آمریکائی، بازی ورق با کارت آس بازنده و بازی موزیک و صندلی است که هدف از انجام این بازی رد کردن آس بازنده یا همان بدهی زهرآگین به نفر بعدی و آنهم قبل از به اتمام رسیدن موسیقی است. آنچه این بازی را مسموم می سازد طمع نیست که طمع یک جنبه جهانی دارد، بلکه وجود بی ثباتی و تزلزلی است که ماسک اطمینان و یقین به آن پوشانیده اند".
باید مد نظر داشت همین جملات قصار کینز که درخور جریانات دنیای امروز هستند، سالها با لبخندی حاکی از دلسوزی مردم مواجه و مردود اعلام می شد و بعنوان محصول بدست آمده از وضعیت ابتدائی تفکر اقتصادی بواسطه وجود کامپیوترهای رومیزی قدرتمند و صاحبان دکترای ریاضی که دسترسی به آنها برای اقتصاددانان عصر کینزی مقدور نبود، مهجور مانده بودند.
دومین بخش سازنده اقتصاد کینزی همراه با رکود اقتصادی دهه ۱۹۳۰ و نه شکوفائی دهه ۱۹۲۰، شکل گرفت. بینش اساسی او مبنی بر این بود که یک اقتصاد زخمی براحتی به وضعیت اولیه خود بازنمی گردد و بلکه سالها طول می کشد تا بهبود پیدا کند.
به زبان فنی خود او، چنین اقتصادی ممکن است برای مدت زمانی طولانی در وضعیتی از "اشتغال ناقص" باقی بماند و تنها با وجود یک شوک عظیم خارجی است که میتوان از چنین وضعیتی نجات پیدا کرد. همانطور که می دانیم، آنچه که بعدها اتفاق افتاد صحت این مسئله را ثابت کرد. این سیاست نوین نبود که اقتصاد ایالات متحده را بحالت اشتغال کامل درآورد، بلکه جنگ دوم جهانی و افزایش میران هزینه‏های دولت بود که چنین پدیده ای را ببار آورد.
خمودگی طولانی مدت ژاپنیها در دهه ۱۹۹۰ نمونه دیگری است که نشان می دهد چقدر وقت لازم است تا یک بدهی مسموم از درون ترازنامه های بانک محو شود و درعین حال نشان میدهد که دولتها تا چه حد در مواجهه با نقدینگی قدرت خود را از دست می دهند.
البته اقتصاد کشورها به شیوه ای عمل نمی کند که اقتصاددانان ادعای انجام آنرا توسط آنها دارند. طرفداران اقتصاد کینزی خواستار ایجاد راهروهای مالی هستند تا "پرواز پروانه" را محدود سازند. طرفداران بازار آزاد هم اینگونه استدلال می کنند که هزینه فروپاشی های دوره‏ای و عملیات عظیم نجات، ارزش آنرا دارد تا بهای حفظ آزادی نقل و انتقال سرمایه و پویایی فن آوری را بپردازیم. امروز، همزمان با بالارفتن هزینه های کمکهای مالی دولت، این بحث کمتر از قبل به گوش می رسد.
درحال حاضر به این دانش رسیده‏ایم که ما بسیار کم می دانیم. اما بینش کینزی نباید بعنوان آثار کهنه و بی ارزش بدور ریخته شود. حداقل می توانیم بگوئیم که ما هیچ تضمینی در اختیار نداریم تا علم اقتصاد را براساس فرضیاتی بنا گذاریم که اغلب اوقات با وقوع حوادث اعتبار خود را از دست می دهند. یک چنین اصول اقتصادی که شاید وجودشان مناسب حال اساتید و دانشجوها باشد، احتمالا و بخصوص برای سیاستگذاران سمی خواهند بود.
روبرت اسکیدل اسکی - واشینگتن پست
- روبرت اسکایدل اسکی نویسنده پرفروشترین زندگینامه از کینز با عنوان "جان مینارد کینز: اقتصاددان، فیلسوف و سیاستمدار" است.
منبع : سایت الف


همچنین مشاهده کنید