دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

خردناب


خردناب
هر كسی فی الجمله فلسفه ای دارد شاید سوءتفاهم عمومی كه نسبت به فلسفه وجود دارد، نسبت به هیچ موضوع علمی دیگر مطرح نباشد.
و حتی كسانی كه تحصیلات عالی دارند اگر فلسفه را با كف‌بینی و علوم خفیه خلط نكنند به هر حال بر سبیل عادت آن را مبهم، گزافه‌گو یا نوعی مجادله مغلطه آلود یا گونه‌ای پرسش ایهام‌دار و شاید پاسخ‌ناپذیر درباره جهان به شمار می‌آورند زیرا به نظر، فلسفه‌پردازی بیش از ‌آنكه زداینده شك و حیرت باشد زاینده آنهاست. فلسفه پرسش‌هایی را مطرح می‌كند كه توان پاسخگویی به آنها را ندارد و از آنجا كه خود فیلسوفان هم در مقام پاسخگویی هم‌رای نیستند، حاصل فلسفه بسا كه سرخوردگی، شكاكیت و بدگمانی باشد و نهایت اینكه فلسفه تماما باطل است و بس.
حقیقت این است كه پرسش‌های فلسفی پرسش‌هایی مهم، اساسی و عمیق و در عین حال دیریاب هستند و لذا تفاوت پاسخ‌ها و آرای فیلسوفان امری طبیعی است و نباید آن را دلیل نقض فلسفه تلقی كرد. در نظر هگل، دستگاه‌های فلسفی پی‌در پی، فلسفه بودن یكدیگر را نقص نمی‌نمایند و نیز جا را بر یكدیگر تنگ نمی‌كنند بلكه مكمل یكدیگر هستند.
وی منكر فلسفه را مثال كسی می‌‌داند كه جویای میوه است اما گیلاس، گلابی و انگور را به صرف اینكه گیلاس، گلابی و انگورند، میوه نمی‌شمارد و همچنان در پی آن می‌گردد. آنان كه معتقدند چیزی به نام فلسفه وجود ندارد به نام كدام دانش چنین ادعایی می‌كنند؟ آیا این رای آنان خود بر اعتقادشان بر نوعی فلسفه و پیش‌فرض‌هایی خاص دلالت ندارد! بدیهی است كه پاسخ این پرسش مثبت است و چنانكه ارسطو گفته است: انسان یا باید فلسفه‌پردازی كند یا نباید به فلسفه بپردازد كه باز هم مجبور است فلسفه‌پردازی‌ كند و در واقع به استدلال‌های پرطمطراق فلسفی متوسل شود تا اثبات كند كه فلسفه وجود ندارد. حتی آنگاه كه سخن از پایان فلسفه به میان می‌آید، فیلسوفی پیدا می‌شود و در صدد بر می‌آید تا پایان فلسفه را دوباره تفسیر كند كه خود نشان از بالندگی آن است. به هر حال هر كسی فی‌الجمله فلسفه‌ای دارد، خواه صریح و آگاهانه و یا مبهم و ناشناخته حتی اگر اصرار ورزد كه او را با فلسفه سر و كاری نیست یا پرداختن به آن اتلاف وقت است این طرز تفكر خود نوعی فلسفه است.
منبع : روزنامه تهران امروز