یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


در فاصله پشت صحنه و متن


در فاصله پشت صحنه و متن
● نگاهی به مجموعه یک سکه در دو جیب
نخستین نکته یی که با خواندن مجموعه قصه «یک سکه در دو جیب» به دید می آید خوشخوان بودن قصه ها، در عین ابهام و پیچیدگی های روایی متن است و این که تمام قصه ها طرحی مشخص و از پیش اندیشیده دارند، گرچه شاید این طرح مشخص در برخی قصه های این مجموعه به شکلی متناسب با ساخت ذهنی و مضمونی خود دست نیافته و در نتیجه بخشی از آن از قصه بیرون مانده باشد، اما دست کم این ویژگی، قصه های کوتاه «علی اصغر شیرزادی» را از آثار برخی نویسندگان که ناتوانی شان را در داستان گویی به حساب مدرنیسم و پست مدرنیسم و ایسم های دیگر می گذارند و هذیان های شخصی را عوض ابهام و پیچیدگی جا می زنند، متمایز می کند.
«شیرزادی» تقریباً در تمام قصه های این مجموعه، داستان آدم هایی گرفتار آمده و سرگردان در موقعیتی بغرنج را باز می گوید.
آدم هایی آشفته، جنون زده و مالیخولیایی که قرار گرفتن شان در موقعیتی پیچیده یا به افشای جنون و آشفتگی که بیرون از قصه به آن دچار شده اند می انجامد یا خود منشاء جنون و آشفتگی می شود و آدم ها را ناتوان از برقراری ارتباط با یکدیگر و حتی با جهان، رودرروی هم قرار می دهد و منجر به بیگانگی آنها حتی با خودشان می شود، چنانکه نمونه موفق این بیگانگی را در آخرین قصه این مجموعه یعنی قصه «یک سکه در دو جیب» می بینیم. قهرمان این قصه آنچنان از درون دو شقه شده که این دو شقگی در نگاه و حتی در زاویه دید قصه هم نمود یافته و قصه از دو نظرگاه روایت می شود و در واقع بحران درونی آدم های قصه به ساخت و اجزا و عناصر قصه راه می یابد و آن را دچار تشتت می کند.
تقابل متن و واقعیت و گاه حتی تقابل و تداخل دو متن ویژگی دیگر قصه های موفق شیرزادی در این مجموعه است. در قصه «یک نقش و دو نقش» همه چیز در فاصله پشت صحنه و متن یک فیلم در حال ساخته شدن اتفاق می افتد و در روابطی که میان عوامل فیلم شکل گرفته و این بهانه یی می شود برای تداخل و تقابل نقش آدم ها در فیلم و واقعیت و در نهایت ترکیب این دو که قصه «یک نقش و دو نقش» را شکل داده است.
از دیگر قصه های نسبتاً موفق این مجموعه که در آن باز هم با این تداخل و تقابل و این بار البته از نوعی دیگر روبه رو می شویم قصه «تاریک تر از آبی» است. در این قصه، مردی نویسنده یی را در اتاقی زندانی کرده، چرا که این نویسنده سال ها پیش قصه یی نوشته که این مرد بین آن و ماجرایی در زندگی واقعی خود مشابهتی یافته و اکنون آنچه را در واقعیت گم کرده در قصه این نویسنده جست وجو می کند در حالی که نویسنده روح اش هم از این ماجرا بی خبر است و همین سوءتفاهم و یکی پنداشتن قصه با واقعیت طنز فاجعه بار قصه را می سازد.
در قصه یی دیگر با عنوان «روز کوتاه خاکستری» باز گونه یی دیگر از این بازی واقعیت و خیال را می بینیم، نویسنده یی مرده است و شخصیت قصه هایش، آواره و سرگردان مانده و دست آخر سر از قصه های نویسنده یی دیگر درآورده. اما این شخصیت که با نقش واقعی تر خود در قصه های نویسنده قبلی خو گرفته، نمی خواهد در قصه های این یکی نویسنده که نویسنده یی عامه پسند است به قهرمانی موفق اما غیرواقعی تبدیل شود.
او دوست دارد همان شخصیت بدبخت و آواره قصه های نویسنده قبلی بماند. قتلی که در این میان اتفاق می افتد ماجرا را به اداره پلیس می کشاند و قصه در واقع از پشت میز بازجویی آغاز می شود، ضمن اینکه در ذهن بازجو هم ماجرایی دیگر در حال رخ دادن است و در نهایت تمام این خرده روایت ها با تقابل و تداخل با یکدیگر قصه را شکل می دهند و اتفاقاً درست همین جاست که پاره هایی از طرح و عناصر قصه، خام و بیرون از شکل آن می مانند و حجم اندک قصه، ظرفیت جذب تمام آنها را ندارد و گاه نه تنها در این قصه که در برخی قصه های دیگر هم، خواننده نمی تواند انگیزه یی روشن و از لحاظ منطق خود قصه ها، باورپذیر، برای رفتارهای برخی از آدم های این قصه ها بیابد که شاید اگر قصه ها طرحی گسترده تر و حتی در حد رمان می داشت، ماجراها و رفتارهای آدم ها هم برای خواننده بهتر جا می افتاد و خرده روایت ها بهتر در متن جا باز می کرد که نمونه بارز این مساله در همین قصه «روز کوتاه خاکستری» به چشم می خورد.
ضمن اینکه در این قصه، تقابل دو نویسنده با دو طرز فکر متفاوت و در واقع تقابل متن ها، بیش از حد آشکار است و این تقابل نتوانسته خود را از آشکارترین سطح قصه، به سطوح و لایه های پنهان تری برساند و تمام عناصر و اجزای این قصه کوتاه را - که شاید می توانست رمان بهتر و حتی موفقی باشد - در تقابل و کشمکش با یکدیگر قرار دهد که همین کمبود، «روز کوتاه خاکستری» را در برابر قصه های موفقی چون «یک نقش و دو نقش» و به ویژه «یک سکه در دو جیب» و پس از این دو «تاریک تر از آبی» و «اندوه» در مرتبه پایین تری قرار می دهد.
در هر حال «یک سکه در دو جیب» در مجموع تلاشی است نسبتاً موفق در ارائه طنزی پنهان در پس موقعیت های تراژیک و همچنین تراژدی پنهان در پس پشت موقعیت هایی طنز آمیز. آمیزه یی از طنز و تراژدی که از رودررویی و گاه در آمیختن بحران درون آدم ها و بحران جهان سر بر می کند و بحران متن و روایت را رقم می زند. آن سان که متن و روایت و خود اثر، خرده روایتی می شود که خرده روایت های دیگر را به چالش می کشد یا توسط آن خرده روایت ها یا اصلاً توسط اجزا، عناصر و قهرمانانی که خود ساخته، به چالش کشیده می شود، بی آنکه خواننده را از اینکه می خواسته فقط چند داستان بخواند سرخورده کند.
علی شروقی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید