یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


صد سال تنهایی به روایتی دیگر


صد سال تنهایی به روایتی دیگر
رمان صدسال تنهایی مجدداً به بازار می آید. متن کتاب را خود مارکز بازبینی کرده است که همراه با مقالاتی از کارلوس فوئنتس، آلوارو موتیس و ماریو بارگاس یوسا منتشر می شود. علاوه بر این افراد که دوستان مارکز به حساب می آیند، ۲۲ عضو فرهنگستان زبان اسپانیایی، اساتید دانشگاه و ادیبان اسپانیایی زبان نیز اثر را از دیدگاه خود تحلیل کرده اند.
همراه اثر بیوگرافی مختصری است به قلم آلوارو موتیس صمیمی ترین دوست مارکز که ۴۲ سال است او را می شناسد.در این بیوگرافی موتیس از دو ویژگی منحصر به فرد شخصیت مارکز سخن به میان آورده است؛ یکی شیفتگی بی حد و حصر او به کلام که موتیس آن را «تب آلود، سمج و توام با بی خوابی» توصیف می کند.
او معتقد است که مارکز «خود را دربست به غنای ادبی تسلیم کرده است». ویژگی دیگر مارکز به قلم دوست قدیمی اش «پختگی مردانه» او است، موتیس می گوید اغلب به این فکر است که «گابو، همین طور پخته به دنیا آمده پیر نه، هیچ وقت فکر نکرده ام که او پیر است یا پیر خواهد شد؛ چون او هم همان ویژگی فرا زمانی قهرمانان اثرش را دارد.»
موتیس خالق شخصیت بی بدیل ماکرول، اشاره می کند که یکی از پایه های اصلی زندگی مارکز «گذشت و همدلی تیزهوشانه برای آدم هایی است که شبیه خودش هستند، او همیشه مترصد کمک به دوستانش است.»با وجود اینکه هرگز نتوانسته است صد سال تنهایی را بدون احساس شگفت زدگی و هراس بخواند، باز هم «کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد» را بهترین و کامل ترین اثر این نویسنده می داند.
فوئنتس مکزیکی هم در مقدمه خود بر این عقیده است که توفان برای شاهکار مارکز نماد جهان خلاق او است. او که مدت ها در «مجله مکزیک» داستان های مارکز را چاپ می کرد، گفته است؛ «هر داستانی از داستان قبلی شگفت انگیزتر بود؛ چون قبلی را در خود داشت و نوید داستان آینده بود.» فوئنتس به یاد یکی از سفرهایش با مارکز می افتد که در آن «گابو یک دفعه حالش تغییر کرد، به او نگاه کردم و ترسیدم.
من در واقع بدون اینکه بدانم، در لحظه تولد صد سال تنهایی حضور داشتم. در همان لحظه خلاقیت، همان شکفتگی معنوی که در آن تمام عناصر جهان با روح و فکر ما همنوا می شوند و به ما امر می کنند؛ من اینجا هستم، این طوری هستم، حالا مرا بنویس.» فوئنتس تعریف می کند وقتی «گابو» دست نویس صدسال تنهایی را پس از اتمام برایش فرستاده بود او به محض خواندن آن ذوق زده به خولیو کورتاسار نامه یی نوشته که در آن اثر مارکز را یک «گاهشمار هیجان انگیز و غمگین، نثری بی نقص، آزاد و سرشار از تخیل» نامیده است.
او در مقدمه نامه خود به کورتاسار نقل می کند؛ «خولیوی عزیز، یک بار با من از رمان به عنوان دگردیسی صحبت کردی. صدسال تنهایی همین است. یک دگردیسی مداوم، بین نسل های متوالی که نویسنده، چون جادوگری در یک مراسم جن گیری بی پایان، یک یک به ما معرفی می کند.نسخه جدید علاوه بر این حاوی مقدمه ماریو بارگاس یوسا هم است. محور مطلب طولانی یوسا بر این استوار است که کاری که صدسال تنهایی با بقیه داستان ها و رمان های بعد از خودش می کند، تقلیل آنها به حد آگهی های بازرگانی است.
او صدسال تنهایی را رمانی کامل می نامد که با خلق جهانی سرزنده، وسیع و پیچیده، رمان های امروزی را که تنها براساس جنون جاه طلبی نوشته می شوند به چالش کیفی می کشد.برای یوسا، این رمان، یکی از موارد نادر اثر ادبی همیشه معاصر است که «همه می توانند آن را بفهمند و از آن لذت ببرند.»
نسخه جدید توسط انتشارات الفاگوارا چاپ شده است و حاوی تعداد زیادی مقاله است. ویکتور گارسیا دلاکونچا مدیر فرهنگستان سلطنتی اسپانیا در مقدمه خود به منشاء الهام اثر پرداخته است. او عقیده دارد نخستین جرقه اثر بعد از سفری زده می شود که مارکز پس از سال ها همراه مادرش به روستای اراکاتاکا جایی که کودکی اسرارآمیزش را گذرانده است می رود.
مارکز وقتی مکان کودکی اش را می بیند می فهمد تمام آن تصاویر چقدر دروغ بوده اند و به حقیقت نویی دست می یابد. پانزده سال طول می کشد و او جایزه نوبل را می گیرد و تازه پس از گذشت این زمان است که او به شهودی دیگر برای نوشتن کتاب می رسد.
در واقع تمام این دوران پانزده ساله پس از فرو ریختن تصاویر کودکی در خلق صد سال تنهایی موثرند جرقه نهایی اما در اتومبیلی زده می شود که از مکزیکوسیتی به اکاپولکو می رفته است گارسیا دلاکونچا از قول مارکز نقل می کند «نه فقط آن را مثل یک فیلم می دیدم، بلکه ساختمان داستان و شیوه روایت هم برایم واضح بود.
لحن و زبان اثر را کاملاً حس می کردم.»نوشته مارکز از همانجا جاری شد، نوشته یی که مدت های زیادی کار لازم داشت تا خواندن صد سال تنهایی آسان باشد.
جیران مقدم
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید