یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


آموزش انتقاد گریزی در بستر داستان های کودکانه


آموزش انتقاد گریزی در بستر داستان های کودکانه
● یکی بود اون یکی هم بود به جای یکی بود یکی نبود
قصه های کودکی هنوز هم در ذهن های خسته از روزمرگی هامان جا خوش کرده است.با نگاهی به دور دستهای ذهن، مادری با صدای مهربان می گوید یکی بود یکی نبود و من بر خود می لرزم از این همه تک خواهی حتی در دنیای قصه کودکانمان.
آتشفشان های عظیم در دل کوه های غول آسا گاهی برای سال های متمادی خروجیشان دود خاکستری رنگ و آغشته به گوگرد است، گاه سطحی ترین خروجی های افراد در موقعیت های گوناگون می تواند ناشی از درونی ملتهب و افکاری پریشان باشد، آنگاه که آنتونی گیدنز در کتاب "جامعه شناسی " با بررسی آوایی همچون "آه" به ما می فهماند که بررسی چنین نکات ریزی نیز می تواند دریچه ورودی به دنیایی باشد که ما با ظاهری خونسرد آن را پنهان کرده و سعی می کنیم تا مشکلات بیشمارمان را به باد فراموشی بسپاریم.
یکی بود یکی نبود، تکرار هر شبه این جمله در ابتدای داستان های کودکی که با خیال آسوده و فراغ بال سر بر بالین می گذاشتیم به ما یاد می داد که صبح فردا در مهدکودک و یا دبستان باید در مقابل هرکسی که حرفی جز حرف ما می زد بایستیم و مانند داستان حسن کچل به حرف های خیر خواهانه اطرافیان گوش ندهیم و به راه انتخابی خود برویم گرچه همیشه در پایان داستان می فهمیدیم که راه شخصیت های قصه ها اشتباه بوده اما صد افسوس که همیشه در پایان داستان خواب بودیم.
تک خواهی و تک روی را زودتر از آنچه که پدران و مادرانمان حدس میزنند یاد گرفتیم و آموختیم که یکی نمی تواند در کنار دیگری باشد، دو قلمرو نباید در کنار هم باشد، همیشه باید یک جوان یا پادشاه گمراه تنها باشد که یک پدر یا درویشی فقیر او را نصیحت می کند، و ما در ابتدایی ترین روزهای زندگیمان با ذهنی بکر و دست نخورده فرا می گیریم که همیشه باید یکی باشد و یکی نباشد،همیشه باید جنگید و جنگید و جنگید تا لحظه ای که یگانه قدرت شوی در قلمر فعالیت خود.اقتصاد و فرهنگ ندارد،باید تک باشی،انتقاد ها تو را نابود می کند،انتقاد پادشاه دومی است که همیشه تو را از قلمرو خود بیرون می کند.
می توان مثال ملموس تری برای وجود ذهنیت "همیشه بهتر از شما، رقیب و دشمنتان است" و یا " همیشه رقیب روباه مکاری است که شما را گول می زند، از نادانی شما استفاده می کند و شما را از دور خارج می کند " زد : شاید برای یک بار که نه اما تابحال برایتان پیش آمده که بعد از گذران روزهای پر التهاب و استرس در محیط های رقابتی، ساعت ها برای انتخاب بهترین راه برای خارج کردن رقیب از دور، تفکر می کنید و برای ذهنتان ملکه شده است که همیشه باید یکی باشد و یکی نباشد ، در نتیجه برای نابودی روباه مکاری که شما تشخیص داده اید که برای محیط خطرناک است به راحتی تا دم در برایش سیب می چینید و زمانی که وسوسه برداشت سیب ها هوش از سرش می برد و پا را فراتر از حد خود می گذارد، شما به راحتی او را از دور خارج می کنید.
اگر در پیچ و خم یک ها بمانیم می شویم انسان هایی که تمام زندگی را برای خود می خواهند،انسان هایی با آستانه پایین تحمل در رقابت و منتقد ستیز و کم تحمل، چرا وقتی می شود مانند قصه های کودکی که همیشه با یکی بود یکی نبود شروع کرد و با کلاغ خانه به دوش آواره که همیشه آن یکی بوده است به پایان رسید وقتمان را برای اثبات اینکه می شود این یکی با آن یکی باشد تلف کنیم.مگر جز این است که همه ما انسان های تنهایی هستیم در درون خود از روحی تنها و مفرد تغذیه می شویم و دل به یگانه خالق هستی بسته ایم و آنچنان مغرور به جهان می نگریم که گویی تک عقابی تیر پروازیم که مرگ بر ما راهی نمیابد.
دور تا دورمان پر از "یک" است، پر از تنهایی و پر از خودخواهی برای یک بودن، برای تک بودن، اما دریغ که هیچگاه نفهمیدیم وقتی یک " ۱ " را می نویسم بر روی کاغذ یا تخته سیاه ذهنمان همه چیز را ناخودآگاه تقسیم بر ۲ می کنیم و چه ساده می گذریم.
گاهی سوال های بی انتهایم که غوغا می کنند از خودم می پرسم چرا نمی خواهیم یک ها را جمع کنیم و تنهایی به استقبال هیچ موفقیتی نرویم؟ و صدای مهربان مادرم می گوید یکی بود یکی نبود،یه دختر بچه شیطونی بود که یه مادربزرگ مهربون داشت ...
نویسنده : فاطمه حاتمی


همچنین مشاهده کنید