سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

کانت و نمودشناسی


کانت و نمودشناسی
ایده دکتر نقیب زاده در کتاب «کانت؛ بیداری از خواب دگماتیسم» پایه اش بر «نمودشناسی» و «نقد تحقیقی» استوار شده که اساس فلسفه کانت است، طبعاً نقد آن نمی تواند محکم و موثر باشد مگر بر پایه همان اهداف؛ اول نشان دادن ماهیت نمودشناسی و دوم نقد تحقیقی کانت. همچنین است اصطلاحات آقای دکتر نقیب زاده که، چون باز هم نمی خواستم خاطر خواننده پراکنده شود، ناچار شدم از آنها استفاده کنم.
چنان که در مطابقت با «دانستگی» به جای «آگاهی برای خود» و «دانندگی» به جای «آگاهی بر خود»، و «نگرش معنوی» به جای «شهود یا نگرش عقلی» به کار رفته. همچنان که «نمودشناسی جان» نیز به جای «پدیده شناسی روح» توسط آقای دکتر نقیب زاده برابر فارسی عنوان کتاب معروف هگل نهاده شده و...
لیکن می دانیم، کلماتی مانند «دانستگی» و «دانندگی» از لحاظ تاریخی و بار فلسفی، خنثی هستند، یعنی رابطه «آگاهی برای خود» و «آگاهی بر خود» و تکامل آنها به «خودآگاهی» را در بستر تاریخ اندیشه نشان نمی دهند. همچنان که واژه معنوی، یعنی نگرش معنوی به جای نگرش عقلی (و فقدان آن) در برابر (وجود) نگرش حسی یا تجربی در نزد کانت، رابطه گسلیده حس و عقل را در فلسفه او شرمگینانه مطرح می کند.
در حقیقت، به وسیله واژه معنوی از آشکارگویی درباره آن گسست در فلسفه کانت، پرهیز می شود. همچنین است «نمودشناسی جان» به جای «پدیده شناسی روح»، به عنوان کتاب هگل، که تحت آن، مولف محترم در انتقاد از هگل برای ابژه کردن خرد، او را خودسرانه تا حد کانت، آن هم، در مرحله نگرش تجربی تنزل می دهد و اینها، همه حاصل بی اعتنایی و نادیده گرفتن آگاهی و خودآگاهی در پویش تاریخ اندیشه و عقل گرایی (راسیونالیسم) در اروپا است و سقوط در چاه ویل «پوزیتیویسم».
به همه این دلایل، استفاده از کلمات خنثی و... (تحت عنوان فقه اللغه برای دقیق تر کردن کلمات) به جای اصطلاحات و کلمات جاافتاده و تاریخی با بار فلسفی، چون اول رابطه تکاملی در فلسفه را میان کانت و هگل می گسلد و دوم کانت را خاتم فیلسوفان جا می زند (و نقش کلمات خنثی هم در همین رابطه است)، باعث انقطاع فکر و تحریف حقیقت فلسفی می شود. حقیقت این است که نقد نمودشناسی ماهیتاً نقد نظام اندیشگی کانت است.
یعنی اگر فلسفه کانت شناسایی نشود، جوهر نمودشناسی به عنوان یک وجه از تناقض بزرگ در نظام کانتی و نتیجه آن، بر خواننده عیان نخواهد شد؛ گو اینکه جهت اصلی این گفتار معطوف به نتیجه یعنی سوءاستفاده از نمودشناسی و نقد تحقیقی کانت توسط امثال دکتر عبدالحسین نقیب زاده است. در هر حال، ما ناگزیریم، ولو به اختصار، نظام اندیشگی کانت را با توجه به افق دید زمانه اش، بشناسیم. خواننده باید کمی حوصله داشته باشد.
● تناقض بزرگ کانت که سلسله تناقضات و کمبودهایش از آن برمی خیزد، چیست؟
«تصوری که پیش از هرگونه اندیشیدن داده می شود، نگرش نام دارد... تصور من می اندیشم یک کار از خود است. یعنی نمی توان آن را حساسیت پنداشت.
برای متمایز کردن آن از ادراک تجربی من آن را دانندگی ناب یا آغازین می نامم. این دانستگی به خود که من می اندیشم از آن برمی خیزد، با همه تصورهای من همراه است... این وحدت دانندگی را من وحدت فرارونده دانستگی به خود می نامم... زیرا تصورهای گوناگون که در یک نگرش داده می شود، نمی توانند تصورهای من باشند مگر اینکه چون تصورهای من به یک دانستگی به خود متعلق باشند.» (کانت، به نقل از کتاب فلسفه کانت؛ بیداری از خواب دگماتیسم، عبدالحسین نقیب زاده، صص ۲۰۶ و ۲۰۷)
به زبان ساده، کانت می گوید؛ در برابر داده ها (اشیای خارجی) که به صورت تصورات در یک نگرش داده می شود و متعلق به من نیست، من ناب (یا تصور من می اندیشم) خودزایی هست که با وحدت دادن به همه تصورات، آنها را متعلق به دانستگی به خود می کند. بدین سان، در نزد کانت دو بخش مختلف وجود دارد. داده ها که به صورت تصورات در یک نگرش داده می شود و دیگر، من ناب، تصور من می اندیشم که هر چند آغازین است.
لیکن عجیب است که به رغم وجود خودزای من ناب، کانت می گوید نگرش معنوی نداریم، که تصورهای داده شده را به دانندگی تبدیل کند، یا تحت آن، تصورهای داده شده (نمودها) و من می اندیشم بتوانند در یک خودآگاهی واحد با هم درک و تلفیق شوند، تا «من» را همچون ذات به خودی خود بشناسیم. همچنان که آقای دکتر نقیب زاده نیز می گوید؛ «دشواری سخن کانت در این بخش - که مفسران کانت آن را دشوارترین و در همان حال بااهمیت ترین بخش «نقد خرد ناب» می دانند - بیشتر از آن رو است که کانت از یک سو درباره «من» چون خودکاری و فعالیت ناب سخن می گوید و از سوی دیگر، بر این نکته تاکید می کند که ما نگرش معنوی نداریم تا «من» را چون ذات به خودی خود، دریابیم.» (همان، ص ۲۰۷)
● اما این دانندگی ناب، تصور من می اندیشم چرا آغازین و بنیاد است؟
جنبش روشن بینی کوشید این اصل قرون وسطایی کلیسا؛ «اول ایمان بیاور، سپس تعقل کن» را به اصل «اول تعقل کن، سپس ایمان بیاور» تبدیل کند. زیرا با کشف مدار سیارات توسط کپلر، زمین از مرکزیت عالم فروافتاد و به تبع آن، رهبری سنتی کلیسا سستی گرفت. اکنون لازم بود که عقل فطری کلیسایی نیز از مرکزیت بیفتد تا فرد بورژوا از قیود نظام صنفی قرون وسطایی رهایی یافته به آزادی اقتصادی برسد.
بنابراین، مهم ترین طرح و تدوین روشن بینی یعنی انقلاب کپرنیکی کانت لازم بود تا عقل فطری از مرکزیت بیفتد و عقل خودبنیاد - که نمی تواند به عوالم فوق حس و ماورایی برسد - مرکز و محور عالم بشود. بدین سان، عقل را کانت از عرش به فرش آورد تا «من» یا فرد بورژوا به صورت آزادی اراده بتواند خود قانون گذار خویش بشود و این قانون زمینی را به عمل درآورد. درست در این رابطه، تلقی کانت این نبود که نه ماده و نه روح، هیچ یک اصل و بنیاد عالم در فلسفه نباشد و در عوض، «من» (یا فرد بورژوا) اصل و بنیاد شود. او محور عالم تلقی شد و بدین سان، فرد بورژوا در فلسفه کانت، توانست به رهایی فلسفی و حقوقی برسد و از تکلیف شرعی آزاد شده تجسم آزادی اراده (یا خود قانونی اراده) شود.
در این رابطه، کانت اصلی ترین رابطه فلسفی را باژگونه کرده؛ دیگر نمی بایست ذهن با عین انطباق یابد. عین (داده) می بایست با ذهن منطبق شود. کانت می گوید؛ «با نظر داشتن به ماده شناسایی نمی توان هیچ گونه معیار کلی برای حقیقت آن، به دست داد. ولی با نظر داشتن به صورت شناسایی، منطق می تواند معیار کلی به دست دهد.» (همان، ص ۱۹۲)
در اینجا، کانت پس از نشاندن «من» بر جای روح و داده هیومی بر جای شیء (ماده)، چون نگرش معنوی ندارد که تحول دیالکتیکی تصورات عینی به اندیشه را نشان بدهد، به صور منطق صوری (صورت ارسطویی) متوسل می شود. یعنی با صورت شناسایی، منطق معیار کلی برای حقیقت به دست می دهد.«ما نمی توانیم بدون به کار بردن کاته گوری ها به دانشی دست یابیم.» (همان، ص ۲۸۸)
معنی اش این است که میان نسبت های منطقی و نسبت های واقعی تمایز و تفاوت وجود دارد. چنان که آقای دکتر نقیب زاده، وقتی که سیر تحول کانت، عناصر مهم و تعیین کننده پیش از مرحله نقدی او را نشان می دهد، بر این نکات تاکید می گذارد؛ «کانت بنیاد «شناختن» را از بنیاد «بودن» متمایز دانسته با توجه به تفاوت نسبت های منطقی و نسبت های واقعی، نشان می دهد از لزوم نسبت های منطقی، به هیچ رو نمی توان به لزوم نسبت های واقعی رسید. یعنی اندیشه به لزوم منطقی، لزوم واقعی را در پی ندارد.» (همان، ص ۱۴۹)
زیرا «از آنجا که حس بیرونی جز تصور نسبت ها به ما نمی دهد تصوری که بدین سان پدید می آید فقط می تواند نسبت های یک موضوع را در رابطه با عامل شناسایی در برگیرد و نه طبیعت ذاتی آن را چون یک چیز به خودی خود.» (کانت، همان، صص ۶ - ۱۸۵) آقای دکتر نقیب زاده می نویسد؛ «کانت تاکید می کند که بخش کردن موضوع به نمود و نومن (یا ذات) و بخش کردن جهان به جهان حسی و جهان فهم در معنی آن روا نیست؛ زیرا نومن ها موضوع هایی ندارند که در نگرش داده شود.»
سپس از قول خود کانت می آورد؛ «نومن برای فهم، یک موضوع عقلانی ویژه نیست؛ برعکس، آن گونه فهم که موضوع آن نومن باشد، خود یک مشکل است.» (همان، صص ۴۷ و ۲۴۶)
در حقیقت، کانت اعلام می کند که ذات طبیعت و حقایق جهان بیرون در دسترس شناخت ما نیست، چنان که آقای دکتر نقیب زاده از قول کانت می آورد؛ «نقد خرد ناب» رساله یی است درباره روش و نه سیستمی از دانش.
این کار از یک نظر، کاری است منفی؛ زیرا با محدود کردن شناسایی نظری به حوزه آزمون ممکن و نمودها ما را از خطرها... به دور می دارد. این نقادی تا جایی که با محدود کردن خرد نظری به حدود خود، سروکار دارد، کاری است منفی (همان، ص ۱۵۷) «با شناختن حد و مرزهایی که اصل های خرد نظری نمی توانند از آن بگذارند، از زیان های متافیزیک جزمی در امان خواهیم ماند.» (همان، ص ۱۵۸، تاکید از ماست)
من درباره «نقد تحقیقی خرد» به عنوان یک امر منفی، بعداً توضیح می دهم. در هر حال، با چنین محدودیت دانش، کانت با نمودشناسی خود بر پایه فیزیک نیوتنی، باور داشت؛ «مفهوم ماده مفهوم تغییر را در برندارد» یا «اندیشه به جهان، اندیشه به آغاز نیست یعنی جهان آغاز را دربر ندارد.» (همان، ص ۱۷۰)
معنای این سخنان آن است که آفرینش، چه و چگونگی آن، موضوع علم و فلسفه نیست و نمی تواند باشد. چنان که آقای دکتر نقیب زاده از قول یاسپرس، بر آن تاکید می گذارد (همان، ص ۳۹۲) که در جای خود خواهد آمد. در هر حال، چون آفرینش همچون ذات، بر پایه فیزیک نیوتنی، مسبوق به سکون است، ذات تغییر نمی کند ولی نمود (حس) تغییر می کند. چنان که کانت، وقتی نسبت ها را توضیح می دهد، درباره همانی و تفاوت می گوید؛ «وقتی یک موضوع چند بار... نمایان می شود، اگر یک موضوع فهم ناب باشد باید بگوییم که همیشه همان است که بود و یکی است و نه چند چیز متفاوت. ولی اگر موضوع حس باشد هر بار که نمایان می شود با دفعه پیش متفاوت خواهد بود.» (همان، ص ۲۴۸)
محمدحسن شاهکویی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید