سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تلاشی برای شناخت تاریخ مقدس در تشیع


تلاشی برای شناخت تاریخ مقدس در تشیع
●پذیرش ولایتعهدی مامون توسط امام رضا علیه السلام
سفر طولانی علی بن موسی، هشتمین امام شیعیان با حوادث و ماجراهای گوناگونی همراه بود كه در كتاب‌های فراوان و قابل دسترس چند و چون آن با شرح مسیر گذرگاهها و قدمگاهها و آنچه كه علی بن موسی خطاب به مردم و پیروان و دوستداران خود گفته است ثبت شده است.
ماجراهای یاد شده بر دوگونه‌اند:
بخشی شامل استقبال مردمان از علی بن موسی و سخنان رد و بدل شده میان او و دیگران و چند و چون درنگهای میان راه، و سلوك سید نامدار و بزرگ شاخه ی از هاشمیان و علویان مدینه، با مردمان در طول راههاست.
به باور شارحان و مفسران این حدیث كلمهٔ لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. كلمه لا اله الا الله، در حقیقت همان معنا و مفهوم ریشه ای قرآن است، معنا و مفهوم همان كتابی است كه مایهٔ سعادت جامعه بشری در سراسر تاریخ و تا پایان جهان است ولی از نظر شارحان، كلمهٔ لا اله الا الله منهای ولایت، ناقص و بلكه هیچ است.بخش دیگر شامل معجزه آفرینی ها و خوارق عاداتی است كه به او نیز مانند سایر امامان شیعه نسبت داده میشود. جاری كردن چشمه ای خشك، پر آب كردن قناتی كم آب، كاشتن درخت بادامی كه بیماران را شفا میداد، و هر كس شاخه ای از آن را می شكست هلاك می شد از این زمره اند.
ماجراهای دسته نخست را می توان در زمینه واقعیات به تماشا نشست و حوادث گروه دوم را می توان در اختراعات ملایان در قرنهای مختلف بازبینی كرد و یا به باورها و فرهنگ و اعتقادات مذهبی توده های مردم واگذاشت و نیز در حیطه روانشناسی و جامعه شناسی تاریخی- مذهبی ایرانیان به تماشا نشست.
در هر حال ، و در طول این سفر در حیطه جستجوی تاریخی، بایست سیمای رجلی نامدار و اعتدال گرا و مذهبی و اجتماعی را به تماشا نشست كه علیرغم نرمش در مشی و منش سیاسی و دوری از انقلاب ها و شورشهای خونین و خشن خویشاوندان علوی تند روی زیدی و حسنی، به دلیل شخصیت و محبوبیت اش، و نیز نیاز دربار خلافت به حل و فصل پاره ای از مشكلات حكومتی، و كاركردهای عوامل ریز و درشت دیگر به سفری ناخواسته و تلخ و دردناك كشیده شده است.
می توان تصور و باور كرد كه سفر از مدینه تا مرو، برای علی ابن موسی سفری رنج بار و همراه با اندوه فراوان بوده است. مسافرغمگین و تنهای راههای مدینه تا مرو كه با چشمانی اشكبار، دیدار از آرامشگاه نیای بزرگ خونی و تاریخی و مكتبی اش پیامبراسلام را ناتمام گذاشته، و كسی كه بزودی در سرزمینی ناشناس و دور از زادگاهش چشم از جهان خواهد پوشید و در طول تاریخ به نام غریب الغربا و غریب خراسان شهرت خواهد یافت و محبوب ایرانیان خواهد گردید، و ایرانیان نه تنها آرامشگاه پر شكوه او بلكه بنای رفیع حرمتش را به دلائل مختلف خشت بر خشت خواهند نهاد، در این سفر كسی از اعضای خانواده اش را با خود نیاورد. سفر او سفری جبری ولی پیچیده در لفافه ای از زرورق احترامات رسمی و سیاسی و درباری بود.
می شود به این مساله اندیشید كه علی ابن موسی می دانست كه از ولایتعهدی دربار مامون طرفی بر نخواهد بست. خلافتی كه بر سر آن در نخستین گام برادری دست به خون برادر دیگر آلوده بود، و اندك زمانی بعد در شورشهای مختلف خون دهها هزار نفر شورشی برای استحكام بخشیدن به خلافت بر خاك ریخته بود و قهرمان سركوب كننده این شورشها یعنی هرثمه ابن اعین را با دماغ شكسته در مقابل جلاد نشانده بود طبعا نمی توانست كام بخش علی بن موسی باشد.به جز اینها علی بن موسی به مثابه كسی كه از تاریخ خونین اسلام و كشاكشها و خونریزی های میان مدعیان خلافت و قدرت سیاسی و حكومتی آگاه است، هیچ آینده روشنی برای خلافت خود نمی دید. با این همه او را از دامگاه حادثه دری به سوی رهائی متصور نبود. در اینجاست كه ماجرای زندگی و مرگ علی بن موسی نه در چهارچوب یك تصادف تاریخی بلكه در قاب یك تراژدی یعنی ماجرائی قانونمند و تاریخی كه از آن گریزی وجود ندارد خود را نشان می دهد. در یك تراژدی تاریخی علتها و معلولها مانند تار و پودی كه قالی یا قالیچه‌ای را پدید می آورند در هم بافته می شوند و سرانجام طرح ناگزیر نهائی پدیدار می شود.« ولایتعهدی را می‏پذیرم به شرط آن كه آمر و ناهی و مفتی و قاضی نباشم و كسی را عزل و نصب نكنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم‏. »
در طول سفر با امام رضا كه قرار بود ولیعهد و سپس خلیفه بعدی باشد با احترام رفتار شد. برخی از متون یاد آور شده اند كه این احترام ظاهری بوده است و با ایشان به نهان بدرفتاری می شده و حتی در سرخس او مدت زمانی زندانی و تحت الحفظ بوده است و این شایعه پراكنده شده كه علی بن موسی ادعای الوهیت و خدائی كرده است. این موضوع بعید به نظر می رسد ، نه علی بن موسی مدعی الوهیت بود و نه مامون نیازی به محبوس كردن مجدد او در قفسی طلائی كه او را به مرو می كشانید احساس می كرد. با این همه ماخذ مختلف ثبت كرده اند كه یكی از نزدیكترین مشاوران و دوستان نزدیكش در همان آغاز توسط دربار خلافت خریداری شد و كنترل ملاقاتها را در دست گرفت و به دادن گزارش پرداخت و مانع ملاقات شماری از دوستداران علی بن موسی شد . بزرگترین و جالبترین ماجرائی كه در طول راه ثبت شده است ماجرای ورود امام رضا به شهر نیشابور است كه متون مختلف و فراوان از جمله:
الصواعق المحرقهٔ ص ۱۲۲/ حلیهٔ الاولیاء جلد ۳، ص ۱۹۲/ عیون اخبارالرضا، جلد ۲، ص ۱۳۵/ امالی صدوق، ص ۲۰۸/ ینابیع المودهٔ، ص ۳۶۴ و ۳۸۵/ بحارالانوار، جلد۴۹، صص ۱۲۳و ۱۲۶و ۱۲۷ /الفصول المهمهٔ ابن الصباغ/ نور الابصار/ اثبات الوصیهٔ/ بحرالانساب/ الاعلاق النفیسه/ مسند الامام الرضا/ الخرائج والجرائح/ الارشاد/ اصول كافی/ تحفه الرضویه و بسیاری منابع شیعه آن را با طول و تفصیل فراوان ثبت كرده و از آن تصویرهائی بسیار پر جوش و خروش و رنگین و پرعظمت ساخته اند. دو گزارش در این زمینه را باز می خوانیم. گزارش اول گزارش دكتر جعفر شهیدی در كتاب زندگی سیاسی امام هشتم (صفحات ۹۴ به بعد) است.
●گزارش دكتر جعفر شهیدی
...هنگام ورود به نیشابور دو حافظ قرآن به نامهای «ابوزرعه رازی‏» و «محمد بن اسلم طوسی‏» همراه با تعداد بیشماری از دانشجویان سر راهش را گرفتند تا چشمشان به جمال رویش روشنی گیرد. مردم بسیاری به استقبال آمده بودند، برخی فریاد می‏زدند، برخی دیگر از خوشحالی جامه خود را بر تن می‏دریدند، عده‏ای روی زمین در می‏غلتیدند، عده‏ای هم سم استر امام را در آغوش می‏كشیدند و بالاخره جمعی نیز گردنها را به سوی سایبان محملش كشیده، هر كس به نحوی احساسات خود را ابراز می‏كرد. روز به نیمه رسید و از چشمان مردم همچنان سیل اشك سرازیر بود. بالاخره چند تن از راهنمایان فریاد برآوردند كه: «ای مردم، همه سكوت اختیار كرده گوش فرا دهید. پیغمبر اسلام(ص) را با ازدحام بر گرد فرزندش آزار مدهید... »
در آن هنگام امام(ع) حدیثی را با ذكر سلسله سند طلائیش كه مشهور است، برای مردم چنین بازگو كرد:
خدا می‏فرماید:« كلمه توحید یعنی لا اله الا الله دژ من است، هر كس وارد این دژ شود، از عذاب ایمن است‏.»
امام این را بگفت و مركبش از جا حركت كرد، آنگاه دوباره سر از سایبان مركب بیرون آورده افزود:« اما با رعایت‏ شروط آن كه من خود از جمله شروط آن هستم.»
آن روز تعدادی بالغ بر بیست هزار نفر قلم و دوات به دست داشتند كه حدیث امام را می‏نوشتند. آری، و بدینگونه مورخان رویداد معروف نیشابور را یادداشت كرده‏اند.
●گزارش سید محسن امین
گزارش بعدی گزارش سید محسن امین در كتاب سیره معصومان جلد پنجم و صفحات ۱۵۹ به بعد با ترجمه علی حجتی كرمانی است. در این گزارش می خوانیم:
...شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا روایت كرده است: چون رضا (ع) به نیشابور وارد شد در محله‏ای به نام قزوینی (غزینی) فرود آمد. در این محله، حمامی بود كه امروز به حمام رضا معروف است. در آنجا چشمه كم آبی وجود داشت. امام بر آن كسی را گماشت تا آب چشمه را بیرون آورد تا آنجا كه آب بسیار فزونی گرفت و از بیرون كوچه حوضی ایجاد كرد كه چند پل می‏خورد تا آن حوض، آب از آن فرود می‏آمد سپس امام رضا(ع) به این چشمه وارد شد و در آن غسل كرد و سپس از آن بیرون آمد و در كنار محل آن نماز گزارد مردم نیز متناوبا در این حوض وارد می‏شدند و در آن غسل می‏كردند و برای تبرك از آب آن می‏نوشیدند و در كنار محل آن چشمه نماز می‏گزاردند و حاجات خود را از خداوند عزوجل طلب می‏كردند. این چشمه معروف به‏ «چشمه كهلان‏» است كه امروز نیز مقصود نظر مردمان می‏باشد...
●حدیث سلسله الذهب
در كتاب فصول المهمهٔ نوشته ابن صباغ مالكی آمده است كه:
مولی السعیدامام الدنیا عماد الدین محمد بن ابو سعید بن عبد الكریم وازن گفته است: در محرم سال ۵۹۶ مؤلف تاریخ نیشابور در كتابش نوشته است:
چون علی بن موسی الرضا(ع) در همان سفری كه به فضیلت ‏شهادت نایل آمد، به نیشابور قدم نهاد در هودجی پوشیده و بر استری سیاه و سفید نشسته بود. شور و غوغا در نیشابور بر پا شد. پس دو پیشوای حافظ احادیث نبوی و رنج‏برندگان بر حفظ سنت محمدی، ابو زرعه رازی و محمد بن اسلم طوسی، كه عده بی‏شماری از طالبان علم و محدثان و راویان و حدیث‏ شناسان، آن دو را همراهی می‏كردند، نزد امام رضا(ع) آمده عرض كردند: ای سرور بزرگ، فرزند امامان بزرگ، به حق پدران پاك و اسلاف گرامی‏ات نمی‏خواهی روی نیكو و مبارك خود را به ما نشان دهی و برای ما حدیثی از پدرانت از جدت محمد(ص) روایت كنی؟ما تو را به او سوگند می‏دهیم. پس امام خواستار توقف استر شد و به غلامانش دستور داد پرده‏ها را از هودج كنار زنند. چشمان خلایق به دیدار چهره مبارك آن حضرت منور گردید. آن حضرت دو گیسوی بافته شده داشت كه بر شانه‏اش افكنده بود. مردم، از هر طبقه‏ای ایستاده بودند و به وی می‏نگریستند. گروهی فریاد می‏كردند و دسته‏ای می‏گریستند و عده‏ای روی در خاك می‏مالیدند و گروهی نعل استرش را می‏بوسیدند. صدای ضجه و فریاد بالا گرفته بود. پس امامان و علما و فقها فریاد زدند: ای مردم بشنوید و به خاطر سپارید و برای شنیدن چیزی كه شما را نفع می‏بخشد سكوت كنید و ما را با صدای ناله و فریاد و گریه خود میازارید. ابو زرعه و محمد بن اسلم طوسی در صدد املای حدیث‏ بودند. پس علی بن موسی الرضا (ع) فرمود:
حدثنی ابی موسی الكاظم عن ابیه جعفر بن محمد الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن ابی طالب قال حدثنی رسول الله صلی الله علیه و آله قال حدثنی جبرئیل قال سمعت عن الله تعالی قال كلمهٔ لا آله إلا الله حصنی فمن قال لا اله الا الله دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی!
حدیث كرد مرا پدرم موسی كاظم از پدرش جعفر صادق از پدرش محمد باقر از پدرش علی زین العابدین از پدرش حسین شهید كربلا از پدرش علی بن ابی طالب كه گفت: عزیزم و نور چشمانم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل حدیث كرد مرا و گفت‏ شنیدم پروردگار سبحانه و تعالی می‏فرماید: كلمه‏ «لا اله الا الله‏» دژ من است. هر كه آن را بگوید به دژ من وارد گشته است و آن كه به دژ من وارد شده از عذاب من ایمن و آسوده است.
سپس پرده هودج را افكند و رفت. پس نویسندگانی كه این حدیث را نوشتند شماره كردند افزون بر بیست هزار نفر بودند. و در روایتی است كه بیست و چهار هزار مركب دان، به جز دوات، در آن روز شمارش شد.
●اندكی درباره مفهوم حدیث سلسله الذهب
حدیث سلسله الذهب یكی از احادیث قابل تامل شیعه است. توده های مردم با این حدیث احساسات و عواطف خود را نسبت به امام مورد علاقه اشان نیرو می بخشند و از آن معنا و مفهوم طبیعی و عارفانه دوست داشتن و محبت ورزیدن آزاد و بدون هراس نسبت به مقسین و مقدسات و امامان خود را برداشت می كنند ولی در دنیای شریعت حاكم و سیاستی كه عمیقا با مذهب آمیخته است این حدیث انعكاس و معنا و مفهوم دیگری دارد كه از دنیای باورهای شخصی راه به جامعه و سیاست می برد و مسلمان شیعه را در زیر سیطره قدرت ولایتمداران قرار می دهد و از جمله قید و بند ماجرای ولایت فقیه را در اذهان سفت می كند. ماجرائی كه تا روزگار ما هم ادامه دارد.
به باور شارحان و مفسران این حدیث كلمهٔ لا اله الا الله، اقرار به آن و عمل نمودن به آن، موجب سعادت است. كلمه لا اله الا الله، در حقیقت همان معنا و مفهوم ریشه ای قرآن است، معنا و مفهوم همان كتابی است كه مایهٔ سعادت جامعه بشری در سراسر تاریخ و تا پایان جهان است ولی از نظر شارحان، كلمهٔ لا اله الا الله منهای ولایت، ناقص و بلكه هیچ است. آنان بحثهای مفصلی در این زمینه دارند و كتابهای فراوانی در این مورد و وصل موضوع مهم ولایت به مفهوم اصلی اسلام یعنی لا اله الا الله قلمی كرده‌اند و آن را به سر منزلی كه علی ابن ابیطالب به ولایت منصوب شد رهنمون شده اند. اعتقاد عمومی فقها این است كه:
پروردگار وقتی علی ابن ابیطالب را به ولایت منصوب نمود آیه اكمال را فرو فرستاد: الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا؛ در این روز كامل نمودم برای شما دین شما را و اتمام نمودم برای شما نعمت خود را و راضی شدم كه اسلام ـ توأم با ولایت ـ دین شما باشد.آنان توضیح می دهند كه قبل از نصب امیرالمؤمنین به ولایت، آیه تبلیغ به پیامبر چنین خطاب می كند:
"یا ایها الرسول بلغ ما أنزل الیك من ربك وان لم تفعل فما بلغت رسالته ؛ ای پیامبر آنچه به تو نازل شد ـ نصب امیرالمؤمنین به ولایت ـ به مردم بگو اگر تبلیغ نكنی، رسالت خود را نرسانیده ای .
بنا بر بسیاری تفسیرها ماجرای حدیث سلسله الذهب امام رضا با تاكید روی جملهٔ شرطها و شروطها همان آیه اكمال و آیه تبلیغ را یادآوری می كند و می گوید:
شرط اساسی كلمهٔ لا اله الا الله پذیرش ولایت و رهبری امام و در پی آن فقیه است و بدون پذیرش ولایت اساسا زنده بودن و مسلمانی و رستگاری اخروی شما زیر علامت سئوال است.
و اما نكاتی قابل تامل در مورد این دو گزارش و گزارشات مشابه
دو گزارش یاد شده (گزارشات دكتر شهیدی و محسن امین) از گزارشاتی هستند كه نسبت به احادیث مورد استفاده بر بالای منابر از ارزش قابل توجهی برخوردارند اما با این همه باید توجه داشت كه از گرایشات قوی ذوقی و تمایلات مذهبی ولاجرم دور شدن از وقایع تاریخی در امان نمانده اند. پیش از این از شماری از نامدارانی كه از پایه گذاران شیعه رسمی هستند و از عجائبی كه بر قلم آنها جاری شده است یاد كردم. به نظر نگارنده باید به این مساله توجه كرد كه برای جا انداختن تشیع رسمی و مطلق كردن آن از این نوع نگاه گریزی نیست و در طول تاریخ ما با انبارهائی از این نوع اسناد روبرو هستیم. صحنه را دوباره می نگریم:
امامی از امامان شیعه در حال عبور از نیشابور است. غلغله ای بر پاست كه از یك شهر شیعی انتظار میرود. در سال ۲۰۰ هجری و در هنگام عبور امام رضا بیش از بیست هزار قلم و به روایتی بیست و چهار هزار قلم در دواتها فرو میروند تا حدیثی را ثبت كنند كه در آن شرط و شروط مسلمانی پذیرش ولایت امام رضاست. صحنه پر جوش و خروش و وسیع و زیبائی است بخصوص كه در یك شهر آن هم در دوازده قرن قبل ــ در مملكتی كه تا آغاز دوران حكومت پهلوی اكثریت آن روستائی و از سواد بی بهره بودند ــ ما با بیست و چهار هزار تن شخصیت با سواد و حدیث نگار با قلمها و دواتهای آماده در یك شهر روبروئیم و تازه محدثان تاكید كرده اند این مقدار، قلم و دوات شمارش شده است و گرنه تعداد نویسندگان بیش از اینها بوده است!.
درباره ارج و مقام و محبوبیت علی ابن موسی در میان دوستدارانش بحثی نیست اما شگفتی آفرین است وقتی بدانیم كه مردم نیشابور در قرن مورد نظر و تا قرنها بعد بیش از آنكه شیعه باشند؛ سنی هایی حنفی مذهب اند و راه و رسمی خاص خود دارند آنچنان كه تا چند قرن بعد و تا دورانی كه سلسله صفوی در هشت قرن بعد بر سر كار آید و ایران شیعی تاریخ خود را آغاز كند بیشترین برجستگان فكری و مذهبی نیشابور و خراسان بزرگ، كسانی چون ابوسعید ابی الخیر، شیخ ابوالحسن خرقانی، بایزید بسطامی، عطار نیشابوری، سنائی، مولانا، جامی و فیلسوف برجسته نیشابوری ابوالحسن عامری در قرن چهارم یعنی دویست سال پس از امام رضا، و امثالهم بر مذهب اهل سنت اند. در این مورد سخن پژوهشگر برجسته، مقدسی، در كتاب ارزشمند احسن التقاسیم جالب توجه است. او می گوید اكثر خراسانیان حنفی مذهب اند و در قسمتهائی چون نیشابور و بخارا شافعی مذهبان در كنار حنفی مذهبان فراوانند.
●گزارش مقدسی در احسن التقاسیم از نیشابور
مقدسی كتاب احسن التقاسیم را در فاصله سالهای ۳۷۵ تا ۳۸۱ تالیف كرده است و این كتاب مهم‏ترین كتاب جغرافی عمومی قرن چهارم است مقدسی برای تالیف این كتاب مسافرتها كرده و بسیاری از شهرها و راه‏ها را به چشم دیده و با گروه‏های مختلف مردم معاشرت كرده است. او در باره نیشابور می نویسد:
●نیشابور:
ایرانشهر، مركز این سوی رودخانه ـ در برابر ماوراء النهر ـ و قصبه نیشابور، شهر مهم و مركزی آبرومند، بزرگی زمین، فزونی دانشمندان و بزرگان، بازارهای بزرگ، آبادی‏های گرانمایه، باغ‏های دلگشا است. پارچه‏هایش درخششی دارند كه مردم عراق و مصر بدان خود آرائی می‏كنند. دروازه سند و كرمان و فارس و بار انداز خوارزم و ری و گرگان است. فقیهانش از ادب بهره‏مندند، هیچ روز بی‏مجلس مناظره نگذرد. مردمش غیر از دو گروه ـ سنی و معتزلی ـ شیعه و كرامی‏اند. وقتی یك فرمانروا بركنار می‏شود، عیاران از هر دو سو بر شهر چیره می‏شوند. در نیشابور یك تپه با خاك سیاه همچون مداد هست كه بدان نامه‏ها و مانندش را می‏نویسند و كتاب‏ها را مُهر می‏كنند.
●بیهق:
جاده ری از آن می‏گذرد. دو شهرك آباد سبزوار و خسروجرد در آن است. مردمش ادب دوستند. چندین دانشمند و نویسنده دارد. پارچه بسیار صادر می‏كند.
●ویژگی خراسانیان:
مردمش بر مذهب تسنن هستند. در نیشابور معتزلیان آشكارند، اما تسلط ندارند. شیعه و كرامیان در آنجا جاذبه‏ای دارند. اكثریت در این سرزمین از آن حنفیان است. كرامیان در هرات و غرج‏شار خانقاه دارند. در روستاهای هیطل مردمی هستند كه سپید جامگان خوانده می‏شوند. [در تفسیر تاج التراجم نیز از مبیضه ماوراء النهر یاد شده است‏]. آیین ایشان به زندقت (زرتشتیگری، زندیقی و غیر مسلمانی) نزدیك است. در سجستان میان حنیفیان و شافعیان خون‏ها ریخته می‏شود. قبر علی الرضا در طوس است و دژی برای آن ساخته شده كه خانه‏ها و بازار دارد. عمیدالدوله فائق نیز مسجدی برایش ساخت كه در همه خراسان بهتر از آن نیست. زبان نیشابوریان رساتر و گیراتر است، ولی آغاز واژه‏ها را كسره می‏دهند و سین بی‏فائده می‏افزایند چنان كه بخردستی، بگفتستی. زبان مردم بلخ شیرین‏ترین زبان‏هاست، جز این كه واژه‏های زشت بكار می‏برند.(پایان گزارش مقدسی در احسن التقاسیم)
●از زمان ورود به مرو تا فرجام كار
از زمان ورود امام رضا به مرو تا زمانی كه بنا بر برخی اقوال در آخر صفر سال ۲۰۳ هجری جهان را ترك گفت زمان زیادی نبود و در این فرصت كوتاه ماجراهای فراوانی اتفاق افتاد كه نخست فهرست وار بر آنها می گذریم و سپس برخی از آنها را در روشنائی بیشتر قرار می دهیم. حوادث بدین ترتیب اند.
▪استقبال گرم مأمون از امام رضا و مراعات احترام او مقدم داشتن او بر علویان و عباسیان.
▪صحبتها و بحثهای مامون با امام رضا برای پذیرش خلافت و سرانجام ولیعهدی.
▪ پذیرش ولایتعهدی مامون توسط امام رضا مشروط بر عدم دخالت در امور كشورداری، در سال ۲۰۱ هجری.
▪ضرب سكه به ‏نام امام ‏رضا و خواندن خطبه به‏ نام او، در منابر و محافل، و تبلیغ ولایتعهدی امام رضا در شهرهای مختلف اسلامی .
▪ازدواج امام رضا با ام حبیبه دختر(یا خواهر) مامون و نامزدی ام الفضل دختر مامون برای امام محمد تقی به پیشنهاد مامون.
▪فرمان مامون به مردم برای تعویض لباس سیاه( سمبل عباسیان) و پوشیدن لباس سبز( سمبل علویان).
▪تشكیل جلسات بحث و گفتگو و مناظره امام رضا با رؤسای مذاهب و ادیان مختلف (مسیحیان، یهودیان، صابئین، زرتشتان و...) درباره مسائل كلامی، به دستور مأمون.
▪روانه شدن كاروانی از علویان از مدینه به سوی مرو و درگذشت شماری از آنان در مسیر راه.
▪شورش عباسیان علیه خلافت مامون و علیه ولایتعهدی علی بن موسی در بغداد.
▪انتقال مقر خلافت و تشكیلات حكومتیِ مأمون از مرو به بغداد به خواست امام رضا .
▪ خروج امام رضا به همراه مأمون، فضل بن سهل و تمامیِ دست اندر كاران حكومتی از مرو.
▪ترور فضل بن سهل و كشته شدن او در حمام سرخس، به دستور مأمون، در سال ۲۰۳ هجری.
▪بیماری و درگذشت امام رضا به دلیل مسمومیت، در روز آخر صفر سال ۲۰۳ هجری.
●استقبال مامون از امام رضا و پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی
امام رضا با استقبال با شكوهی به مرو وارد شد. او را در سرائی بزرگ و با امكانات فراوان سكنی دادند و شب هنگام مامون و فضل بن سهل به دیدار او آمدند. گام نخست، گرم پرسیدنها و محبتها و احترامات بود و پس از آن نوبت آنچه كه مورد نظر مامون بود رسید. مامون نخست پیشنهاد كناره گیری از خلافت و سپردن زمام امور به دست امام رضا را داد كه پذیرفته نشد.
صحبتهای مامون و پاسخهای امام رضا در منابع مختلف نقل شده و نشان دهنده توانائی فراوان و منطق مستحكم و مجاب كننده علی بن موسی در برابر مامون است. پس از بحثهای فراوان مامون پیشنهاد ولایتعهدی را داد كه باز هم پذیرفته نشد. ماجرا مدتی به طول كشید تا اینكه مامون سرانجام پیغام داد:
«عمر بن خطاب‏» برای خلافت‏ بعد از خود شورایی با عضویت‏ شش نفر تعیین كرد و یكی از آنان جد شما علی بن ابیطالب بود، و عمر دستور داد هر یك از آنان مخالفت كند گردنش را بزنند، اینك چاره‏یی جز قبول آنچه اراده كرده‏ام نداری، چون من راه و چاره‏ی دیگری نمی‏یابم.
●پذیرش ولایتعهدی مامون توسط امام رضا علیه السلام
مامون با بیان این مطلب خشم و تهدید خود را آشكار كرد و علی بن موسی به ناچار ولیعهدی را پذیرفت و تاكید كرد:
«ولایتعهدی را می‏پذیرم به شرط آنكه آمر و ناهی و مفتی و قاضی نباشم و كسی را عزل و نصب نكنم و چیزی را تبدیل و تغییر ندهم‏».
برای شناخت علل و فضای حاكم بر مباحثات مامون و علی ابن موسی بجاست كه به برخی از اسناد بر جای مانده اشاره شود.در علل الشرایع( ص ۲۲۷- ۲۲۸) و عیون اخبار الرضا( ج ۲ ص ۱۳۸) نكات جالبی در مورد علل پذیرش ولایتعهدی ذكر شده است از جمله:«ریان بن صلت‏» می‏گوید: نزد امام رضا رفتم و گفتم ای فرزند پیامبر برخی می‏گویند شما قبول ولیعهدی مامون را نموده‏اید با آن كه نسبت‏ به دنیا اظهار زهد و بی رغبتی می‏فرمائید!
گفت:« خدا گواه است كه این كار خوشایند من نبود، اما میان پذیرش ولیعهدی و كشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذیرفتم... آیا نمی‏دانید كه ‏«یوسف‏» پیامبر خدا بود و چون ضرورت پیدا كرد كه خزانه‏دار عزیز مصر شود پذیرفت، اینك نیز ضرورت اقتضا كرد كه من مقام ولیعهدی را به اكراه و اجبار بپذیرم، اضافه بر این من داخل این كار نشدم مگر مانند كسی كه از آن خارج است (یعنی با شرائطی كه قرار دادم مانند آنست كه مداخله نكرده باشم) به خدای متعال شكایت ‏می‏كنم و از او یاری می‏جویم.‏»
همچنین در عیون الاخبار الرضا (جلد ۲، صفحه ۱۴۱) از قول محمد ابن عرفه نقل شده است:
به امام گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! چرا ولیعهدی را پذیرفتی؟
گفت: به همان دلیل كه جدم علی علیه السلام را وادار كردند در آن شورا شركت كند.
در امالی صدوق نیز( ص ۷۲) از قول یاسر خادم چنین می خوانیم:
پس از آنكه امام ولایتعهدی را قبول كرده بود، او را دیدم دستهایش را به سوی آسمان بلند كرده، می‏گفت:خدایا تو می‏دانی كه من به ناچار و با اكراه پذیرفتم، پس مرا مؤاخذه مكن همچنان كه بنده و پیامبرت یوسف را مؤاخذه نكردی هنگامی كه ولایت مصر را پذیرفت‏ .
نمونه ها در این زمینه بسیار است كه به همین اندازه اكتفا می شود.●تصویری از جشن اعلام ولایتعهدی
در گزارش شیخ صدوق در عیون الاخبار الرضا آمده است:
پس از كسب رضایت علی بن موسی، مأمون مجلسی برای بزرگان و صاحب منصبان تشكیل داد. پس از پایان اجلاس بزرگان، فضل بن سهل به عنوان وزیر و نماینده مامون بیرون آمد و ولایتعهدی علی بن موسی را اعلام كرد و گفت كه خلیفه تصمیم گرفته ولیعهدی خود را به علی بن موسی واگذار كند و او را رضا نامیده است و دستور داده كه همگان لباس سبز بپوشند.
فضل بن سهل اعلام كرد برای پنج شنبه آینده همگان باید برای بیعت با ولیعهد به مجلس مأمون حاضر شوند. او همچنین اعلام كرد به فرخندگی این واقعه، خلیفه در روز بیعت حقوق یكسال افراد را به عنوان هدیه به حاضران خواهد پرداخت. چون روز پنج شنبه فرا رسید انبوه عظیمی از طبقات مختلف مردم از امیران و حاجیان و قاضیان و كاتبان و شاعران و مداحان و دیگر اقشار مردم لباس سبز بر تن كرده به جانب قصر مأمون روان شدند. مأمون بر تخت خلافت نشست و برای ولیعهد دو تشك و پشتی بزرگ گذاردند به طوری كه به پشتی و تشك مأمون متصل می شد .
علی بن موسی با لباس سراسر سبز بر تشك نشسته بود. بر سر او عمامه ای بود و شمشیری نیز داشت. آنگاه مأمون فرزندش عباس را فرمان داد كه به عنوان نخستین كس با علی بن موسی بیعت كند. حضرت دست خود را بالا گرفت به گونه ای كه پشت دست به طرف خود آن حضرت و كف آن به روی مردم بود.
امام رضا علیه السلام به خطبه ایستاد و خدای را حمد كرد و او را ستود سپس فرمود:
همانا از برای ما بر شما حقی است به واسطه رسول خدا و از شما نیز به واسطه آن حضرت بر ما حقی است. چنانچه شما حق ما را دادید مراعات حق شما نیز بر ما واجب است - در آن مجلس به جز این گفتار از آن حضرت سخن دیگری نقل نشده است.
مأمون گفت: دست خود را برای بیعت باز كن . امام فرمود:
رسول خدا(ص) این گونه بیعت می كرد. پس مردم با آن حضرت بیعت كردند و كیسه های پول را در میان نهادند و سخنوران و شاعران برخاسته اشعاری درباره فضل رضا و آنچه مأمون در حق آن حضرت انجام داده بود، سخنها گفتند و شعرها سرودند. سپس ابوعباد یكی از وزرای مأمون و نویسنده نامه های محرمانه دربار او عباس بن مأمون را فرا خواند. عباس برخاست و نزد پدرش رفت و دست او را بوسید. مأمون به او امر كرد كه بنشیند. سپس محمدبن جعفر را صدا كردند. فضل بن سهل گفت: برخیز. محمد بن جعفر برخاست تا به نزیك مأمون رفت و همانجا ایستاد و دست مأمون را نبوسید. به او گفته شد:
برو جلو و جایزه ات را بگیر . مأمون نیز وی را صدا كرد و گفت: ای ابوجعفر به جای خویش برگرد .
او نیز بازگشت.
سپس ابوعباد یكایك علویان و عباسیان را صدا می زد و آنان پیش می آمدند و جایزه خود را دریافت
می كردند. تا آن كه مالهای بخششی تمام شد. سپس مأمون به امام رضا گفت:
برای مردم خطبه ای بخوان و با ایشان سخنی بگوی .
امام رضا علیه السلام به خطبه ایستاد و خدای را حمد كرد و او را ستود سپس فرمود:
همانا از برای ما بر شما حقی است به واسطه رسول خدا و از شما نیز به واسطه آن حضرت بر ما حقی است. چنانچه شما حق ما را دادید مراعات حق شما نیز بر ما واجب است - در آن مجلس به جز این گفتار از آن حضرت سخن دیگری نقل نشده است.
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا و امالی روایت كرده است كه :
مأمون بر فراز منبر آمد تا با علی بن موسی الرضا بیعت كند. پس گفت:
ای مردم ! بیعت با علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی ابی طالب برای شما محقق شده است به خدا سوگند اگر این نامها بر كران و لالان خوانده شوند به اذن خداوند عزوجل شفا می یابند.
طبری می نویسد:
مأمون علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب را ولیعهد مسلمانان و خلیفه آنان پس از خویش قرار داد و وی را رضای آل محمد نامید و به لشكرش دستور داد جامه سیاه را از تن به در كنند و به جای آن جامه سبز بپوشند و این خبر را به همه كشور اطلاع داد. این ماجرا در روز سه شنبه دوم ماه رمضان سال ۲۰۱ هجری به وقوع پیوست.
هر كس گرهی را كه خداوند به بستن آن فرمان داد بگشاید و رشته ای را كه خداوند پیوست آن را دوست دارد از هم بگسلد حرمت حریم خدا را مباح شمرده و حلال او را حرام كرده است. زیرا با این كار امام را حقیر كرده و پرده اسلام را از هم دریده است. رفتار گذشتگان نیز بدین گونه بوده است. آنان بر لغزشها صبر كردند و به صدمات و آسیبهای ناشی از آن اعتراض نكردند زیرا از پراكندگی كار دین و از به هم خوردن رشته اتحاد مسلمانان می ترسیدند .
●نگاهی به دو سند ارزشمند تاریخی
مأمون به خط و انشای خویش عهدنامه ولایتعهدی امام رضا را نوشت و بر آن نیز شاهد گرفت امام رضا نیز به خط خود بر این عهد نامه صحه گذاشت و این عهد نامه را عموم مورخان یاد كرده اند. بازخوانی دقیق متن این اسناد و تامل بر محتوای هوشمندانه ای كه یك خلیفه و یك امام آن را قلمی كرده اند بیشتر ما را با ماجرای امام رضا و شخصیتهای این ماجرا آشنا می كند.
علی بن عیس اربلی در كشف الغمهٔ می نویسد:
در سال ۶۷۰ هجری یكی از خویشانم از مشهد به اینجا آمد و با وی عهدنامه ای بود كه مأمون به خط خویش آن را نوشته بود. در پشت این عهدنامه خط امام بود. پس جای قلمهای وی را بوسیدم و چشمم را در بوستان كلامش گردش دادم و دیدن این عهدنامه را از الطاف و نعمتهای الهی پنداشتم و اینك آن را حرف به حرف نقل می كنم آنچه به خط مأمون در این عهد نامه نوشته شد ، چنین است:
متن عهد نامه ای كه مامون به خط خود ولایتعهدی امام رضا را در آن نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحیم.
این نامه ای است كه عبد الله بن هارون رشید ، امیرمؤمنان، آن را به ولی عهد خود علی بن موسی بن جعفر نگاشته است.
اما بعد،همانا خداوند عزوجل دین اسلام را برگزید و از میان بندگان خود پیغمبرانی برگزید كه به سوی او هدایتگر و رهنما باشند و هر پیغمبر پیشین به آمدن پیامبر پس از خود نوید داده و هر پیامبر بعدی پیامبر پیش از خود را تصدیق كرده است. تا این روز كه دوره نبوت پس از مدتی فترت و كهنه شدن علوم و قطع گردیدن وحی و نزدیك شدن قیامت به محمد (ص) خاتمه یافت. پس خداوند به وجود او سلسله پیغمبران را پایان داد و او را بر آنان شاهد و گواه امین گرفت و كتاب عزیز خود را بر او نازل فرمود چنان كتابی كه از پیش رو و پشت سر باطن را بدان راه نیست و تنزیلی است از جانب خداوند حكیم و ستوده كه در آنچه حلال و حرام كرده و بیم و امید داده و بر حذر داشته و ترسانیده و امر و نهی كرده هرگز تصور باطلی نمی رود تا حجتی رسا بر مردم بوده باشد و هر كس كه راه گمراهی و هلاكت سپارد از روی بینه و دلیل و آن كس كه به نور هدایت زندگی جاویدان یافته از روی بینه و دلیل باشد، و یقینا خداوند شنوای داناست
پس پیامبر(ص)، پیغام خدا را به مردم رسانید و آنان را به وسیله آموختن حكمت و دادن پند و اندرز و مجادله نیكو به سوی خدا فراخواند و سپس به جهاد و سخت گیری با دشمنان دین مأمور شد تا این كه خداوند او را نزد خود برد و آنچه بود برای وی برگزید.
چون دوران نبوت پایان یافت و خدا وحی و رسالت را به محمد(ص) خاتمه داد و قوام دین و نظام امر مسلمانان را به خلافت و اتمام و عزت آن قرار داد و قیام به حق خدای تعالی در طاعتی است كه به وسیله آن واجبات و حدود خدا و شرایع اسلام و سنتهای آن بر پا شود و جنگ و ستیز با دشمنان دین انجام گردد. بنابر این بر خلفاست كه درباره آنچه خداوند آنان را حافظ و نگهبان دین و بندگانش قرار داده است خدا را فرمان برند و بر مسلمانان است كه از خلفا پیروی كرده آنان را در مورد اقامه حق خدا و بسط عدل و امنیت راهها و حفظ خونها و اصلاح در میان مردم و اتحادشان از راه دوستی كمك و یاری كنند و اگر بر خلاف این دستور عمل كنند ریشه اتحاد مسلمانان سست و لرزان و اختلاف خود و جامعه شان آشكار و شكست دین و تسلط دشمنانشان ظاهر و تفرقه كلمه و زیان دنیا و آخرت حاصل می شود.
پس بر كسی كه خداوند او را در زمین خود خلافت داده و بر خلق خویش امین كرده است سزاوار است كه خود را در راه كوشش برای خدا به زحمت اندازد و آنچه مورد رضایت و طاعت اوست مقدم شمارد و خود را آماده انجام كارهایی بكند كه با احكام خدا و مسؤولیتی كه در نزد او دارد سازگار باشد و در آنچه خدا به عهده او گذارده به حق و عدالت حكم كند همان گونه كه خداوند عزوجل به داود می فرماید:
ای داود ما تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم پس میان مردم به حق حكم كن و از هوای نفس پیروی مكن كه تو را از طریق خدا گمراهت سازد و كسانی كه از راه خدا گمراه می شوند برای آنان عذاب سختی است زیرا كه روز حساب را فراموش كرده اند و نیز خداوند عزوجل فرمود:
به پیمان وفا كنید كه نسبت به انجام آن مسؤول هستید. و اگر از خود چیز تازه ای به احكام الهی افزودم و یا آنها را تغییر و تبدیل كردم، مستوجب سرزنش و سزاوار مجازات و عقوبت خواهم بود. و پناه می برم به خداوند از خشم او و با میل و رغبت به سوی او رو می كنم كه توفیق طاعتم دهد و میان من و نافرمانیش حایل گردد و به من و مسلمانان عافیت عنایت فرماید.
پس سوگند به پروردگارت هر آینه تمام مردم را از آنچه انجام می دهند بازخواست خواهیم كرد. و نیز در خبر است كه عمربن خطاب گفت:
اگر در كرانه فرات بره ای تباه گردد؛ می ترسم كه خداوند مرا از آن مؤاخذه كند و سوگند به خدا كه هر كس در مورد مسؤولیت فردی یی كه بین خود و خدای خود دارد در معرض امر بزرگ و خطر عظیمی قرار گرفته پس چگونه است حال كسی كه مسؤولیت اجتماعی را به عهده دارد؟ در این امر اعتماد بر خدا و پناهگاه و رغبت به سوی اوست كه توفیق عصمت و نگهداری كرامت فرماید و به چیزی هدایت كند كه در آن ثبوت حجت است و به خشنودی و رحمت خدا رستگاری فراهم آید و در میان امت آن كه از همه بیناتر و برای خدا در دین بندگان او خیر خواهتر از خلایقش در روی زمین است خلیفه ای است كه به اطاعت از كتاب او و سنت رسولش عمل كند و با تمام كوشش، فكر و نظرش را درباره كسی كه ولیعهدی او را بر عهده می گیرد به كار برد و كسی را به رهبری مسلمانان برگزیند كه بعد از خود آنها را اداره كند و با الفت جمعشان كند و پراكندگیشان را به هم آورد و خونشان را محترم شمارد و با اذن خدا تفرقه و اختلاف آنها را امن و آرامش دهد و آنان را از فساد و تباهی و ضدیت میان یكدیگر نگه دارد و وسوسه و نیرنگ شیطان را از آنان دفع كند. زیرا خداوند پس از خلافت مقام ولیعهدی را متمم و مكمل امر اسلام و موجب عزت و صلاح مسلمانان قرار داده است و بر خلفای خود در استوار داشت آن مقام الهام فرموه كه كسی را برای این كار انتخاب كنند كه سبب زیادی نعمت و مشمول عافیت شود. و خداوند مكر و حیله اهل شقاق و دشمنی و كوشش تفرقه اندازان و فتنه جویان را در هم شكند. از موقعی كه خلافت به امیرمؤمنان رسیده است تلخی طعم آن را چشیده و از سنگینی بار خلافت و تكالیف سخت آن آگاه شده و وظیفه مشكلی را كه خلیفه در مورد اطاعت خدا و مراقبت دین باید انجام دهد، دانسته است. از این رو همواره در مورد آنچه كه موجب سرفرازی دین و ریشه كن كردن مشركان و صلاح امت و نشر عدالت و اقامه كتاب و سنت است، جسم خود را به زحمت انداخته و چشمش را بیدار نگهداشته و بسیار اندیشه كرده است. اندیشه در این مسأله او را از آرامش و راحت و از آسایش و خوشی بازداشته است زیرا بدانچه خداوند از آن سوال خواهد كرد آگاه است و دوست دارد كه به هنگام دیدار خدا، در امر دین و امور بندگانش خیرخواه بوده باشد و برای ولیعهدی كسی را برگزید كه حال امت را مراعات كند و در فضل و دین و پارسایی و علم از دیگران برتر باشد و در قیام به امر خدا و ادای حق او بیشتر از دیگران به وی امید بسته شود. از این رو برای رسیدن به این مقصود شب و روز به پیشگاه خدا مناجات كرد و از او استخاره كرد كه در انتخاب ولیعهد كسی را به او الهام فرماید كه خشنودی و طاعت خدا در آن باشد و در طلب این مقصود، در افراد خاندان خود از فرزندان عبدالله بن عباس و علی بن ابی طالب دقت نظر كرد و در احوال مشهورترین آنان از لحاخ علم و مذهب و شخصیت بسیار بررسی كرد ، تا آن كه به رفتار و كردار همگی آگاه شد و آنچه درباره آنان شنیده بود به مرحله آزمایش در آورد و خصوصیات و احوال آنها را مكشوف داشت و پس از طلب خیر از خدا و بجای آوردن كوشش فراوان در انجام فرمایشهای الهی و ادای حق او درباره بندگان و شهرهایش و تحقیق در افراد آن دو خاندان ، كسی را كه برای احراز این مقام انتخاب كرد علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب است . زیرا كه فضل والا و دانش سودمند و پاكدامنی ظاهر و زهد بی شائبه و بی اعتنایی او به دنیا و تسلیم بودن مردم را درباره وی از همه بهتر و بالاتر دید و برای او آشكار شد كه همگی زبانها در فضیلت او متفق و سخن درباره اش متحد است و چون همیشه به فضیلت از زمان كودكی و جوانی و پیری آشنا و آگاه بود لذا پیمان ولی عهدی و خلافت پس از خود را با اعتماد به خدا ، به نام او بست و خدا نیك می داند كه این كار را برای از خود گذشتگی در راه خدا و دین و از نظر اسلام و مسلمانان و طلب سلامت و ثبوت حق و نجات و رهایی در روزی كه مردم در آن روز در پیشگاه پروردگار عالمیان به پا خیزند ، انجام داد.اكنون امیرمؤمنان فرزندان و خاندان و خواص خود و فرماندهان و خدمتكارانش را دعوت می كند كه ضمن اظهار سرور و شادمانی در امر بیعت پیشدستی كنند و بدانند كه امیرمؤمنان طاعت خدا را بر هوای نفس درباره فرزند و اقوام و نزدیكان خویش مقدم شمرد و او را ملقب به رضا كرد . زیرا كه او مورد پسند و رضای امیرمؤمنان است پس ای خاندان امیرمؤمنان و كسانی كه از فرماندهان و نظامیان و عموم مسلمانان در شهر هستید به نام خدا و بركاتش و به حسن قضای او درباره دین و بندگانش برای امیرمؤمنان و برای علی بن موسی الرضا پس از او بیعت كنید . چنان بیعتی كه دستهای شما باز و سینه هایتان گشاده باشد و بدانید كه امیرمؤمنان این كار را برای اطاعت امر خدا و برای خیر خود شما انجام داد و خدا را سپاسگزار باشید كه مرا بدین امر ملهم كرد و آن در اثر حرص و اصراری بود كه مرا به رشد و صلاح شما بود و امیدوار باشید كه این كار در جمع الفت و حفظ خونها و رفع استقامت امور شما مؤثر است و فایده آن به شما باز می گردد و بشتابید به سوی طاعت خدا و فرمان امیرمؤمنان كه اگر بشتابید موجب امنیت و آسایش است و خدا را در این امر سپاس گزارید كه اگر خدا خواهد بهره آن را خواهید دید " . این نامه را عبد الله مامون در روز دوشنبه هفتم ماه رمضان سال ۲۰۱، به دست خود نگاشت.
دستخط و نوشته امام رضا در پشت عهد نامه مامون
بسم الله الرحمن الرحیم .
ستایش و سپاس خدای راست كه آنچه خواهد به انجام رساند. زیرا نه فرمانش را چیزی باز گرداند و نه قضایش را مانعی باشد. به خیانت دیدگان آگاه و اسرار نهفته در سینه ها را می داند، و درود بر خدا و بر پیامبرش محمد پایان بخش رسولان و بر اولاد پاك و پاكیزه او باد.
من، علی موسی بن جعفر، می گویم:
همانا امیرمؤمنان كه خدا او را در استواری كارها كمك كند و به او رستگاری و هدایت توفیقش دهد آنچه را دیگران از حق ما نشناخته بودند باز شناخت. رشته رحم و خویشاوندی را كه از هم گسیخته شده بود به هم پیوست و دلهایی را كه بیمناك شده بودند ایمنی بخشید. بل آنها را پس از آن كه تلف شده بودند جان بخشید و از فقر و نیاز مستغنی كرد. و تمام این كارها را به منظور خشنودی پروردگار جهانیان انجام داد و پاداشی از غیر او نخواست كه خداوند شاكران به زودی جزا دهد و پاداش نكوكاران را تباه نكند. او ولایت عهد امارت كبرای خود را به من واگذار كرد چنانچه بعد از او زنده بمانم عهده دار آن گردم پس هر كس گرهی را كه خداوند به بستن آن فرمان داد بگشاید و رشته ای را كه خداوند پیوست آن را دوست دارد از هم بگسلد حرمت حریم خدا را مباح شمرده و حلال او را حرام كرده است. زیرا با این كار امام را حقیر كرده و پرده اسلام را از هم دریده است. رفتار گذشتگان نیز بدین گونه بوده است. آنان بر لغزشها صبر كردند و به صدمات و آسیبهای ناشی از آن اعتراض نكردند زیرا از پراكندگی كار دین و از به هم خوردن رشته اتحاد مسلمانان می ترسیدند و این ترس بدان جهت بود كه مردم به زمان جاهلیت نزدیك بودند و منافقان هم انتظار می كشیدند تا راهی برای ایجاد فتنه باز كنند من خدا را بر خود شاهد گرفتم كه اگر مرا زمامدار امور مسلمانان كرد و امر خلافت را به گردن من نهاد در میان مسلمانان مخصوصا فرزندان عباس چنان رفتار كنم كه به اطاعت خدا و پیامبرش مطابق باشد. هیچ خون محترمی را نریزم و مال و ناموس كسی را مباح نكنم، مگر این كه حدود الهی ریختن آن را جایز شمرده و واجبات دین آن را مباح كرده باشد، تا حدود توانایی و امكان در انتخاب افراد كاردان و لایق بكوشم و بدین گفتار بر خویشتن عهد و پیمان محكم بستم كه در نزدش درباره انجام آن مسئول خواهم بود كه او فرماید:
به پیمان وفا كنید كه نسبت به انجام آن مسؤول هستید. و اگر از خود چیز تازه ای به احكام الهی افزودم و یا آنها را تغییر و تبدیل كردم، مستوجب سرزنش و سزاوار مجازات و عقوبت خواهم بود. و پناه می برم به خداوند از خشم او و با میل و رغبت به سوی او رو می كنم كه توفیق طاعتم دهد و میان من و نافرمانیش حایل گردد و به من و مسلمانان عافیت عنایت فرماید. و من نمی دانم كه به من و شما چه خواهد شد. حكم و فرمانی نیست مگر برای خداوند او به حق داوری می كند و بهترین جداكنندگان است. لكن من برای امتثال امر امیرمؤمنان این كار را بر عهده گرفتم و خشنودی او را برگزیدم . خداوند، من و او را نگاهداری كند . خدا را در این نوشته بر خود گواه گرفتم و خدا به عنوان شاهد و گواه بس است.
این نامه را در حضور امیرمؤمنان كه خدا عمر او را دراز گرداند و فضل بن سهل و سهل بن فضل و یحیی بن اكثم و عبدالله بن طاهر و ثمامهٔ بن أشرس و بشر بن معتمر و حماد بن نعمان ، در ماه رمضان سال ۲۰۱ به خط خود نوشتم . "
●گواهان طرف راست میثاق
یحیی بن اكثم در پشت و روی این مكتوب گواهی داده و از خداوند خواسته كه امیرمؤمنان و همه مسلمانان خجستگی این عهد و میثاق را دریابند.
عبدالله بن طاهر به حسین به خط خویش در تاریخی كه در این عهدنامه مشخص است گواهی خود را بر آن نوشته است.حماد بن نعمان نیز پشت و روی این عهدنامه را گواهی كرده است و بشر بن معتمر نیز در همان تاریخ مانند همین گواهی را داده است.
●گواهان طرف چپ میثاق
امیرمؤمنان، كه عمرش دراز باد، خواندن این صحیفه، یعنی صحیفه میثاق، را مرسوم ساخت. امیدوارم بدین میثاق و به حرمت سرورمان رسول خدا (ص)، از صراط گذر كند. میان روضه و منبر بر سرهای شاهدان، به چشم و گوش بنی هاشم و سایر اولیا و انصار پس از كامل شدن شر و طبیعت بر آنان بدانچه امیرمؤمنان حجت را بر همه مسلمانان تمام كند و شبهه ای را كه اندیشه های نادانان پیش می كشیدند، باطل سازد و خداوند مؤمنان را بر آنچه شما برآنید وا مگذارد و فضل بن سهل به امر امیرمؤمنان در همان تاریخ در این عهدنامه نوشت .
این مطلبی بود كه مؤلف كشف الغمه آن را ذكر كرده بود.
سبط بن جوزی در تذكرهٔ الخواص در این باره گوید:
آنگاه این عهدنامه در جمیع آفاق و در كعبه و میان قبر رسول الله(ص) و منبر وی خوانده شد و خواص مأمون و بزرگان دانشمند بر آن شهادت دادند. از این جمله است شهادت فضل بن سهل كه به خط خویش نوشته: شهادت دادم بر امیرمؤمنان عبدالله مأمون و بر ابوالحسن علی بن موسی بن جعفر بدانچه واجب گرداندند تا حجتی بر آنان برای مسلمانان باشد. و بدان شبهه جاهلان را باطل كنند.
فضل بن سهل در تاریخ مذكور نوشته است: و عبدالله بن طاهر نیز به مانند همین امر را شهادت داده است. و یحیی اكثم قاضی و حماد بن ابوحنیفه و ابوبكر و وزیر مغربی و بشر بن معتمر به همراه گروه بسیاری از مردم بر این امر شهادت دادند.
سكه زدن بنام امام رضا علیه السلام، و اعلام ولایتعهدی ایشان
بیعت با امام رضا در پنجم ماه رمضان سال ۲۰۱ انجام پذیرفت همزمان با این بیعت و جشن بزرگ بیعت مامون دستور داد بنام علی ابن موسی سكه بزنند.
بنا بر روایت مؤلف كتاب مطلع الشمس، شكل درهمی كه در زمان امام رضا و به فرمان مامون ضرب شد و اصل صورت به خط كوفی است و با خط نسخ نیز نقش گردیده چنین است :
در وسط یكی از دو طرف سكه در هفت سطر چینن حك شده است؛
الله محمد رسول الله
المامون خلیفهٔ الله
مما امر به الامیر الرضا ولیعهد المسلمین علی بن موسی ابن علی بن ابی طالب
ذوالریاستین
و در طرف دیگر سكه در چهار سطر چنین حك شده است :
لا اله الا الله الله وحده لا شریك له المشرق
و بر یكی از دو طرف درهم به شكل دایره وار نوشته شده است :
"محمد رسول الله ارسله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین كله ولو كره المشركون"
و بر طرف دیگر شكل دو دایره داخلی و خارجی به چشم می خورد كه بر دایره داخلی چنین نوشته اشده است : "بسم الله ضرب هذا الدرهم بمدینهٔ اصبهان سنهٔ اربع و مأئتین." و بر دایره خارجی چنین نوشته شده است: "فی بضع سنین لله الامر من قبل و من بعد و یومئذ یفرح المومنون. "
شایان ذكر است كه كتابت این درهم، اگر درست باشد، تایید می كند كه وفات امام رضا(ع) در سال ۲۰۶ بوده و بدین ترتیب قولی كه وفات آن حضرت را در سال ۲۰۳ یا كمتر دانسته اند تضعیف می شود. مگر آنكه بگوییم این درهم، پس از وفات امام و فقط به منظور تبرك به نام آن حضرت ضرب شده و ضرب آن به فرمان مأمون نبوده است.
همزمان با این قضایا مامون مجلس عروسی اسحاق ابن موسی ابن جعفر(برادر امام رضا) را با دختر اسحاق فرزند امام جعفر صادق برگزار كرد و او را به عنوان نماینده و سفیر دربار خلافت به حج فرستاد. همچنین دستور داد پیكها و نمایندگان مختلف به شهرهای مختلف روانه شوند و در هر شهری بنام ولایتعهدی علی ابن موسی خطبه بخوانند.
به نظر می رسید كه همه چیز به خوبی در حال پیش رفتن است و مامون در نقشه های خود دارد موفق میشود. شاید اگر قضایا بر وفق مراد مامون جلو می رفت فرجام زندگی هشتمین امام به گونه دیگری رقم میخورد و خلیفه كه نزدیك به بیست سال از ولی‌عهد خود جوانتر بود رفتار دیگری در پیش می گرفت و ماجرای مسمومیت و شهادت علی بن موسی بنام مامون ثبت نمیشد ولی ماجرا بنا به خواست مامون جلو نرفت.
مامون با اعلام ولایتعهدی امام رضا توانست بخشی از مخالفان را آرام و رقیبان را از میدان بدر كند ولی خاندان عباسی و هودارانشان كه رگ و ریشه ای مستحكم داشتند و با اعلام ولایتعهدی علی بن موسی از دست دادن زمام قدرت را بر نمی تافتند رفتار دیگری در پیش گرفتند. شورش بغداد علیه ولایتعهدی علی بن موسی و خلافت مامون نزدیك بود و این ماجرا علی بن موسی را به فرجام كار نزدیكتر كرد.
منبع : تبیان


همچنین مشاهده کنید