شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


در جست و جوی ساختار طبقاتی متعادل


در جست و جوی ساختار طبقاتی متعادل
بحث طبقات اجتماعی در ایران موضوعی است که در جامعه شناسی ایران دوران متفاوتی را طی کرده است. به عبارت دیگر دیدگاه ها و نظراتی که جامعه شناسان ایرانی در مورد طبقات اجتماعی در ایران داشته اند، مراحل مختلفی را طی کرده است. در یک تقسیم بندی کلی دیدگاه های جامعه شناسان ایرانی در مورد طبقات اجتماعی به دو دیدگاه قبل و پس از انقلاب تقسیم می شود. البته این دیدگاه صرفاً جامعه شناسان ایرانی نیست بلکه به طور حتم از دیدگاه جامعه شناسان غربی الهام گرفته و متاثر از دیدگاه آنها بوده و با شرایط جهانی نیز مرتبط بوده است.
از منظر ارتباط این دیدگاه با طبقات اجتماعی در ایران باید گفت چه در کشورهای غربی و چه در کشورهای جهان سوم، مساله طبقات اجتماعی بین سال های ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰ موضوع روز بوده و با حرکت جناح چپ (مارکسیست ها و کمونیست ها) در جهان مرتبط بوده است. به عبارت دیگر این دیدگاه ها که عمدتاً از اندیشه های مارکس و هگل در گذشته بوده و بعداً توسط آلتوسر در فرانسه و گامیشه در ایتالیا و سایر نظریه پردازان مطرح شده با جنبش اجتماعی - سیاسی چپ مرتبط بوده است.
روشنفکران تا حدود زیادی از ایده های مارکس و اندیشه های مارکسیستی در غرب و در کشورهای جهان سوم متاثر بودند و از این منظر به طبقات اجتماعی می نگریستند.
در جامعه شناسی ایرانی در دوران مرحوم شریعتی بحث طبقات اجتماعی و دیدگاه مارکسیستی بحث مبسوطی است که در لابه لای سایر مباحث پیچیده شده است. شرایط در این زمان مارکسیستی نیست اما اندیشه های آن نشان می دهد که اندیشه های جاری در جهان کاملاً تحت تاثیر این موضوع قرار گرفته است.
در زمان قبل از انقلاب در مورد طبقات اجتماعی دو دیدگاه چپ و دیدگاه مسلمانان به تقلید و با الهام از اندیشه های مارکسیستی وجود داشته است اما هر دوی این دیدگاه ها در یک نقطه مشترک بودند، گرچه نظریات طبقات اجتماعی آنها با یکدیگر تفاوت دارد.
نقطه اشتراک مارکسیست ها و مسلمانان بر سر برقراری عدالت اجتماعی بود. مارکسیست ها بر این تصور بودند تا طبقه اجتماعی از بین نرود، جامعه به تعادل و عدالت نمی رسد و مسلمانان با تعبیر دیگری به این مساله معتقد بودند، یعنی اینکه بحث طبقات اجتماعی باعث بی عدالتی ها در جامعه می شود، گرچه مفروضات و مبادی نظریات مارکسیستی مورد قبول آنها نبود.
از این منظر است که ایده هایی همچون جامعه بی طبقه و جامعه بی طبقه تولیدی در گروه های مختلف رشد کرد و افراد معتقد ، ایده خود را با خود به دوران انقلاب منتقل کردند. بنابراین چه از منظر چپ و چه از منظر مسلمانان انقلابی طبقه اجتماعی امری بود که باعث بی عدالتی است بنابراین به لحاظ سیاسی و اقتصادی با آن مخالفت می کردند.
همین مساله نیز باعث شد چه در اندیشه های مارکسیستی و چه در اندیشه های انقلابیون، بعد از انقلاب وضعیت طبقات در ایران دچار دگرگونی شود. به عبارت دیگر اگر جناح چپ مارکسیستی را کنار بگذاریم، جناح مسلمان انقلابی یا گروه مسلمان انقلابی یا جریان مسلمان انقلابی خواستار عوض کردن ساختار طبقاتی بود، زیرا براساس مفروضات آنها این ساختار طبقاتی ناعادلانه، گروه عظیمی از فقرا را تولید کرده بود و بنابراین اگر بخواهیم به ثبات و تعادل دست یابد، باید نظام طبقاتی از بین برود، ضمن اینکه نظام طبقاتی به ارزش های پهلوی متصل بود و این راهی که عمداً یا سهواً عنوان شد، ساختار طبقاتی ایران را دگرگون کرد. اگر مخروطی را در ساختار طبقاتی در نظر بگیریم، قسمت بالای این هرم، طبقه بالا، قسمت میانی طبقه متوسط و قسمت پایین طبقه پایین است.
شاه سعی می کرد که با الهام از نظریه های نوسازی امریکایی طبقه متوسط را بزرگ و طبقه بالا و پایین را کوچک کند، بنابراین جریان مشهوری که بعداً مارکسیست ها به آن اشاره کردند تحت عنوان بورژوازی کردن طبقات متوسط (طبقه کارگر) اتفاق افتاد و طبقه متوسط به مدد پول نفت گسترش پیدا کرد، غافل از اینکه نیازهای این طبقه متوسط متورم شده، زیاد شد و نارضایتی در آن رشد کرد و تا حدود زیادی به خود انقلاب کمک کرد.
این ساختار طبقاتی به زمان انقلاب منتقل شد که در این زمان، طبقه بالا که به رژیم شاه وابستگی داشتند به دلایل مختلف سیاسی، اخلاقی، وابستگی ها و غیره از ایران فرار کردند یا ترجیح دادند که دیگر در ایران زندگی نکنند، بنابراین طبقه بالا از این ساختار طبقاتی خارج شد و بیرون رفت. با از بین رفتن طبقه بالا، دو طبقه مشخص در کشور وجود داشت، یک طبقه متورم متوسط که شامل بوروکرات ها، کارمندان، معلمان، کسبه متوسط الحال، اکثریت ارتشی ها و خیل عظیمی از تحصیلکرد ه ها و روشنفکران می شد و یک طبقه فقیر که در جریان های نوسازی تبدیل به حاشیه نشین ها و طبقه پایین شده بودند، که بخشی از این سیاست طبقاتی آگاهانه و بخشی ناآگاهانه بود.
لذا پس از انقلاب، این نظام طبقاتی که باعث بی عدالتی می شد، نفی شد و باید به سوی یک جامعه بی طبقه حرکت می کرد و از لحاظ توزیع ثروت به نحوی می شد که طبقه بالا وجود نداشته باشد و دو طبقه حتی یک طبقه؛ ایجاد شود، بنابراین از دل این عمل به صورت طبیعی در اوایل انقلاب یک جریان سیاست طبقاتی بیرون آمد که طبقه بالا را عملاً حذف کرد و به سراغ طبقه متوسط آمد، به عبارت دیگر طبقه متوسط در این جا دست خوش تغییراتی شد، چرا که طبقه متوسط اگرچه طبقه بالا نبوده و نقش عمده ای نیز در انقلاب ایفا کرده بود، اما به خاطر آنکه به ارزش های مصرفی آلوده شده بود، نمی توانست پایگاه طبقاتی مناسبی باشد، از این رو جریان آگاهانه و ناآگاهانه اقتصادی جامعه به سمتی پیش رفت که طبقه متوسط کوچک شده و عملاً روی طبقه فقیر سرمایه گذاری شود، به همین دلیل است که مفهوم مستضعفان ایجاد شد. مستضعفان ضمن اینکه یک مفهوم قرآنی است، دارای یک مفهوم ایدئوژیک نیز هست، یعنی بهتر و مطمئن تر از طبقه متوسطی است که به ارزش های مصرفی آلوده بوده و چندان قادر به تحمل سختی ها نیست.
اصطلاح مستضعفان یک وجهه ایدئولوژیکی و دینی به این طبقه می بخشید که با مفهوم طبقه فقرا و محرومان که مارکسیست ها یا جامعه شناسان طبقات اجتماعی به آن معتقد بودند، تفاوت داشت. بنابراین در یک دوره ۱۰ ساله که با مشکلات جنگ نیز مواجه بودیم، عملاً طبقه متوسط در فشار کوچک شدن بود و در عین حال طبقه مستضعف در حال گسترش به ویژه در میان طبقه متوسط بود. انقلاب اسلامی یک انقلاب طبقاتی نبود، اما در هر حال در ساختار طبقاتی تاثیر گذاشت و ساختار طبقاتی نیز در آن تاثیرگذار بود.
تا دهه اول انقلاب، مسیر مهار طبقه متوسط و گسترش مستضعف و مرفه کردن و رسیدگی اقتصادی و اجتماعی به آنها اتفاق افتاد و این مساله باعث وقوع تحرک اجتماعی و تحرک طبقاتی اندکی شد، به علاوه تحرک طبقاتی نیز بیشتر از طبقه مستضعف و پایین جامعه به سمت طبقه متوسط بود، زیرا طبقه بالایی وجود نداشت و طبقه متوسط نمی توانست به طبقه بالا برود.
در پایان جنگ و با شروع دوران سازندگی که درآمدها به جامعه تزریق و ساخت وساز سدها، پالایشگاه ها، ساختمان سازی ها، پیمانکاری ها و غیره پا گرفت، پول های زیادی به جامعه تزریق شد و در این زمان ساختار دوطبقه ای جامعه دچار تحرک شدیدی شد.
عده ای از طبقه متوسط و درصدی از طبقه پایین خود را مجهز کردند، به عبارت دیگر این عده از فضای موجود برای تحرک طبقاتی خود استفاده کردند و در این فضای آشفته کوشیدند که از پول های بادآورده، برای تولید یک طبقه بالای جدید استفاده کنند و خود را به طبقه بالایی تبدیل کنند که فعلاً فقط پول داشت و از سودجویی ها و فرصت طلبی های خود تنها می توانست کسب سود کرده و خود را بالا بکشد.
بنابراین فضای موجود، آگاهانه یا ناآگاهانه عده دیگری را نیز به طبقه بالا کشاند و فرض بر این بود که این عده افرادی هستند دین دار و متشرع که به جمهوری اسلامی خیانت نمی کنند و طبقه ای سالم و کاری برای جامعه هستند. به همین منظور از گروه انقلابیون نیز عده ای برای پیوستن به طبقه بالا رشد کردند و طبیعی است که جمهوری اسلامی در جریان تبادلات اقتصادی خود به این افراد اعتماد داشت.
افراد وابسته به رژیم پهلوی در این زمان از ایران رفته بودند بنابراین پل های تجارت جهانی در ایران با وقوع انقلاب از بین رفت و در این زمان کشور به افرادی نیاز داشت که به پل ها و سرپل های اقتصادی جمهوری اسلامی تبدیل شوند. در این زمان پدیده ای شکل گرفت که در ۱۰ سال اخیر از آن به عنوان رانت خواری یاد می شود.
رانت خواری پدیده طبیعی بود که در چنین جریانی به وجود آمد، به عبارت دیگر، برخی افراد مورد بحث، با در اختیار داشتن اطلاعات دولتی، در جریان تولید ثروت یا انباشت ثروت در ایران حرکت کردند و این نخستین حرکتی بود که پس از دوران سازندگی اتفاق افتاد.
در همین زمان حرکت دیگری نیز بین طبقه متوسط و پایین اتفاق افتاد و آن تاکید مجدد بر طبقه متوسط یعنی احترام گذاشتن به علایق، سلایق، نیازها، مصرف گرایی و ارزش های طبقه متوسط بود، بنابراین این جریان معکوس در جهت بزرگ کردن طبقه متوسط و کوچک کردن طبقه محروم صورت گرفت. درآمدهای نفتی، وضع بهتر اقتصاد، ساخت وسازها، پیمانکاری ها، افزایش حقوق کارمندان و توجه به علایق طبقه متوسط، فضای رشد این طبقه را فراهم کرد.
در این زمان دو گرایش به صورت پنهان یا آشکار از لحاظ نگاه به سیاست طبقاتی و ساختار طبقاتی و لزوم ساختار طبقاتی به وجود آمد. یک نگاه همچنان معتقد به عدم وجود ساختار طبقاتی بود و اینکه به هیچ وجه نباید طبقه بالایی وجود داشته باشد، بنابراین باید با همین ساختار دوطبقه ای متوسط و پایین ساخت یا اینکه همچنان طبقه مستضعف با همان مفهوم باید باقی بماند.به همین دلیل از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تلاش در جهت جلوگیری از شکل گیری طبقه بالا صورت گرفت و حمله به این طبقه تحت عنوان مرفهان و لوکس گرایان به صورت متوالی به ویژه در اواسط دوران سازندگی تا امروز ادامه داشته است.
اما در همین زمان یک گرایش آگاهانه معتقد بود ساختار جامعه بدون طبقه بالا، ساختار بی ثباتی است و در هر حال اگر طبقه بالایی وابسته به رژیم پهلوی یا جهان سرمایه داری از بین رفته، اما یک طبقه بالای بدون وابستگی و تنها وابسته به جمهوری اسلامی و ضدنظام سرمایه داری که مورد اعتماد و وثوق نظام سیاسی کشور است، می تواند شکل بگیرد و جریان ها به صورت آگاهانه به سوی مشروعیت بخشیدن به این طبقه هدایت شد.
در دوران سازندگی با یک طبقه بالایی نامرئی و ناپیدا که دارای سرمایه های اقتصادی بود، روبه رو بودیم اما این طبقه دارای مشروعیت فرهنگی و دینی نبود، بنابراین این طبقه در هر جا که لازم بود، خود را آشکار می کرد اما در بیشتر مواقع خود را پنهان می کرد، زیرا از نظر برخی جریان ها و حتی توده مردم، مشروعیت دینی و فرهنگی نداشت و جریان مذکور کوشید به این طبقه مشروعیت بخشیده و نشان دهد که این طبقه کارآمد بوده و می تواند سرپل اقتصادی کشور با جهان خارج باشد و یک تعادل طبقاتی را در ایران به وجود آورد.
این دو جریان به صورت رقیب تاکنون ادامه یافته است، البته جریان ایجاد طبقه بالا یک جریان نیمه مرئی، نیمه نامرئی است که با آرام بودن اوضاع خود را آشکار می کند و با ناآرام شدن اوضاع مشروعیتش زیر سوال می رود و خود را پنهان می کند.
در حال حاضر، در بحث سیاست طبقات اجتماعی دو گرایش وجود دارد. پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر با سردادن شعارهای مساوات طلبی و عدالت طلبی، جریانی که به دنبال تشکیل طبقه بالا بود و سرمایه ای را گردآوری کرده، تا حدود زیادی مشروعیت خود را از دست داد. نارضایتی مردم از مشکلاتی نظیر تورم بالا که از دوران سازندگی برای آنها ایجاد شده بود، باعث شد که مردم از نظر فرهنگی، این گرایش عدالت طلبانه و مساوات طلبانه را تایید کنند و این امر به منزله پنهان شدن این طبقه بالا بود تا روزگاری که مشروعیت خود را به دست آورد.
در ۱۵ سال اخیر یعنی بیش از یک دهه و نیم طبقه بالا دو حرکت مشخص برای ثبات خود انجام داد. این طبقه علاوه بر کسب درآمد اقتصادی از محل رانت ها، تجارت، تولیدات اقتصادی یا هر سه این موارد، کوشید تا مشروعیت فرهنگی خود را از طریق تحصیل فرزندان و وابستگان فراهم کند. تحصیلات و آموزش یکی از عناصری است که از بعد فرهنگی، منزلت اجتماعی برای یک طبقه به وجود می آورد، زیرا طبقه بالا تنها افرادی نیستند که پول داشته باشند، بلکه افرادی هستند که از منزلت طبقه بالا نیز برخوردار باشند.
بنابراین این طبقه سعی کرد با آموزش فرزندان و وابستگان خود منزلت اجتماعی را برای خود فراهم آورد و حتی تا حدودی آداب و رسومی برای خود ایجاد کند که شأن و منزلت طبقه بالا را فراهم کنند که البته این امر تا حدودی متوقف شد، اما با این وجود مشروعیت دینی و سیاسی در مورد این طبقه هنوز مورد تردید است، زیرا جریانات اخیر سیاسی و نوع نگاه توده مردم در یک دهه اخیر، مانع از مشروعیت دینی و سیاسی این طبقه بود.
بنابراین عملاً با یک ساختار طبقاتی شامل طبقه بالا، طبقه متوسط بزرگ شده و با طبقه پایین به نسبت کوچک مواجه هستیم که طبقه بالای آن همچون کوهی پنهان در میان ابرها است، یعنی عملاً گرچه وجود دارد اما هنوز رسماً مشروعیت خود را اعلام نکرده یا تلاش در راه اعلام این مشروعیت به صورت رسمی دارد.
پس از دوران سازندگی که یک دهه و نیم (۱۵ سال) از آن گذشته، می توان گفت که ۱۰ سال آن صرف تراکم و انباشت سرمایه و حدود ۶ ، ۷ سال اخیر نیز صرف بازتولید فرهنگی یعنی ایجاد پرستیژ فرهنگی و آموزشی شده که به سرعت نیز دنبال می شود، بنابراین طبقه سعی می کند که از این جهت خود را مشروعیت ببخشد.
ما به یک ساختار طبقاتی متعادل نیاز داریم و نمی شود طبقه بالا نداشت، بنابراین، این فرض طبقاتی که ما یک جامعه دوطبقه ای شامل طبقه متوسط و پایین داشته باشیم، عملاً به دلایل مختلف قابل شکل گیری نیست.
جریان انقلاب نیز به شیو ه های مختلف به بازتولید طبقه بالا کمک کرده، اما طبقه بالایی که متدین و متشرع است یا سهم بیشتری از انقلابیون و متدینین در آن وجود دارد یا وابستگی و دلبستگی بیشتری به نظام دارد، بنابراین ضمن اینکه قلباً به عدم وجود ساختار طبقاتی معتقدم، اما تصور می کنم که در جوامع معاصر، وجود ساختار طبقاتی ضروری است.
ما باید دارای یک ساختار طبقاتی شامل طبقه بالای کوچک با استثماریابی کم، طبقه متوسط بزرگ و طبقه فقیر یا محروم کوچک باشیم. پس اصل وجود ساختار طبقاتی در جوامع معاصر الزامی است.
در جوامع معاصر نه تنها در ایران، بلکه در جوامع غربی یا شرقی نیز فرآیندهای تولید اقتصادی به نحوی است که این طبقه بالا را تولید می کند، بنابراین ما در شرایط موجود باید ساختار طبقاتی را به عنوان یک پدیده اجتماعی، اقتصادی بپذیریم، اما می توانیم این ساختار را عادلانه تر و بهتر کنیم، یعنی یک طبقه بالای کوچک که از شیوه های صحیح به ثروت رسیده، یک طبقه متوسط بزرگ برخوردار از حداقل امکانات رفاهی و یک طبقه فقیر یا محروم کوچک داشته باشیم.
با توجه به شرایط موجود، نمی توانیم به فردی بگوییم که سرمایه گذاری نکن و فقیر باش. نظام های اقتصادی فعلی در جهان به نحوی است که سرمایه داران و سرمایه گذاران تشویق به سرمایه گذاری می شوند، بنابراین چنانچه این طبقه بالا با فرآیندهای مشروع به سرمایه رسیده باشد، باید به رسمیت شناخته شود.
شرایط مذکور نه تنها در ایران بلکه در تمام کشورها وجود دارد، بنابراین بهتر است که ما این روند را به رسمیت بشناسیم، زیرا به رسمیت نشناختن آن آسیب های زیادی از جمله رشد یک نوع فساد گسترده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را در جامعه به دنبال دارد، به عبارت دیگر زمانی که این ساختار طبقاتی در جامعه به رسمیت شناخته نشود، به دلیل اینکه طبقه بالایی که در حال باز تولید خود است، همچنان حریصانه به دنبال انباشت سرمایه بوده که این عمل در عرصه دینی و فرهنگی دارای مشروعیت نیست و این طبقه همچنان به تولید پول، سرمایه و انباشت آن به شیو ه های غیرعادلانه می پردازد که این امر باعث می شود، فرآیندهای کنترل، هنجار مندی و ضابطه مندی ساختار طبقاتی در ایران به وجود نیاید، لذا طبقه بالای افسارگسیخته ای در جامعه به وجود خواهد آمد که به مراتب طمع کارتر و حریص تر از طبقه بالایی است که در رژیم پهلوی وجود داشته، بنابراین بهتر است که ما ساختار طبقاتی خود را هنجارمند کرده و فرآیندهای نامرسوم، ناعادلانه و استثمارگرایانه سرمایه اندوزی متوقف شود و شیوه های عادلانه و درست جای آن را بگیرد.
راه ارتقای طبقات اجتماعی باید باز شود، یعنی ارتقا از طبقه پایین به متوسط، یا از طبقه متوسط به طبقه بالا فراهم شود تا بدین طریق خون در کالبد جامعه به گردش درآید و طبقات اجتماعی تبدیل به کاست هایی نشوند که مانع ورود دیگران هستند.
استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید