شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ماهی گریز جامعه ایرانی


ماهی گریز جامعه ایرانی
چرا تداوم وضعیتی كه در آن فضا برای تنفس همگان به نسبت توانایی هایشان وجود داشته باشد همواره ماهی گریز جامعه ایرانی بوده است؟
تاریخ معاصر ایران فراز و فرود ها و اوج و افول های متعددی به خود دیده است كه فصل مشترك همه آنها یا به عبارتی صورت واحدی كه بر همه آنها سایه افكنده است استمرار نوعی بی تعادلی در قالب یك چرخه غیر عقلانی است؛ نفی یكی و افتادن در دام دیگری.
جدای از واكاوی عمیق كیفیت این فراز و فرود ها باید از یك جهت آنها را از شرایط مشابه پیش از مشروطیت تفكیك كرد. تا قبل از مشروطیت طغیان های اجتماعی در بخش كوچكی از جامعه یا در حوزه یك ایل خاص خلاصه می شد و حاكمان و سلاطین معمولاً تا قبل از تسلط كامل و تقویت پایه های فرمانروایی خود، از حمایت كلیت جامعه برخوردار نبودند. به اعتباری اكثریت جامعه یا تماشاگران بی چون و چرای عرصه مبارزه برای كسب قدرت بودند و یا در ساختارهای ایلی انسجامی نسبی یافته و با دیدی توام با بی اعتمادی و فرصت طلبی به قدرت كلان می نگریستند.
اما از مشروطیت به بعد خیزش جامعه ایرانی همگانی و نسبتاً یكپارچه می شود، منتها در همان قالب های پیشین و این خود معلول ورود مفاهیم مدرن است كه به اعتبار آنها همه افراد جدا از مقام و موقع اجتماعی و پایگاه طبقاتی شان حق زیستن و مشاركت در سرنوشت خویش را به طور یكسان دارا می شدند.
لذا آنچه در این نوشتار برای پاسخ به سئوال ابتدای سطور، اصل انگاشته شده است ناتوانی ما در همگونی و هماهنگی و تعادل با مفاهیم و عناصر مدرن است و این مفاهیم همواره به مثابه الگوهایی تعلیق ساز و بی تعادل كننده فراز و فرود های تاریخ معاصر را شكل داده اند. آن هم نه به این دلیل كه در شیوه و شكل حكومت و تعاریف قدرت و نقش اجتماع، ماهیتی این گونه داشته باشند، بلكه به عنوان الگوهایی بیرون از ما، وارد می شدند و جامعه ما در برخورد با آنها رفتار متناسب با ذات آنها را نداشته یا به عبارتی هیچ گاه موضعی صادقانه در برابر آنها نگرفته است. یعنی از طرفی نقش و صورتی رهایی دهنده دانسته می شدند و از طرف دیگر استمرار غنودن در سایه سار درخت استبداد و نشستن بر فرش نگارین تحجر و منیت را در ما دچار گسست می كردند. این دو طرز تلقی هم در نزد نخبگان و هم در نزد مردم وجود داشته است به گونه ای كه هر گاه اختناق و ظلم و جور به حد اعلی می رسید، معیار نقد و تعدیل و نفی قدرت مطلقه، مفاهیم مدرن دانسته می شدند اما به محض نفی یك قدرت از آنجا كه تعریفی بر پایه همین مفاهیم برای موقعیت بعدی وجود نداشته است در دام قدرت دیگری می افتادیم به عبارتی این بار محتوای ما در فرمی مدرن نمی گنجید.
اما چرا هیچ گاه جامعه ما در مقابل آموزه ها و عناصر مدرن موضعی اصولی و صادقانه نداشته و از پس آمیزش این دو تعلیق زاده شده است؟
تماشا كردن و رویارویی با تحركات علمی و تكنولوژیك جوامع غربی از ابتدا نخبگان ایرانی را كه به درصدی از آگاهی مجهز شده بودند به دو دسته تقسیم كرد و به اتاقی از پرسش از خود و گذشته خود كشاند و از اینكه نقش و مختصات جامعه و كشورمان در میدان جدید جهانی از ترازی منفی برخوردار است عمیقاً بهت زده و رنجیده حال شدند. آنها به مرور به موازات بسط خویش این شگفت زدگی و رنجیده حالی را به سلول های جامعه تزریق می كردند به گونه ای كه این به هم ریختگی ها مبنای تحركات و تصمیم گیری های بعدی جامعه ایرانی بوده. عده ای گرفتار سرگیجه حاد فكری و اعتقادی شدند و با یكسره حقیر دانستن گذشته خود سعی در همانندشدنی خام داشته اند اما به دلیل سبك بودن وزنه آنها در ساخت قدرت، افكار آنها در همان حوزه اندیشگی محدود می ماند البته به سبب جزمیت ذهن ایرانی خود اینها در موقعیت كه قرار می گرفتند تعریفی مبتنی بر خوی و خصلت های همیشگی جامعه ایرانی ارائه می كردند. این گروه همواره با این دوگانگی ها درگیر بوده و همواره آنها را به بدنه جامعه انتقال داده است.
عده دیگر با توجیه هضم این رویارویی سعی داشتند ضمن اینكه خود را از ماندن در یك وضعیت سرگیجه آور خارج كنند توازن و تعادلی منطقی با دنیای بیرون برقرار كنند. سعی آنها براساس مفاهیمی بود كه در آنها ریشه نداشت اما با این حال چشم اندازی متعالی دانسته شده و رهیافتی به غایت مطلوب به نظر می رسید. مصیبت اینجا است كه خود اینها نیز در نهایت با نگاهی فایده محور و گزینشی آن مفاهیم و الگوها را از هویت واقعی ساقط می كردند. زیرا تعادل مدنظر آنها عملاً از پیش زمینه فهم عمیق سیمای قهرآمیز مدرن تهی بود لذا الگوهای مدرن تنها از نقطه ای كه جامعه ایرانی را از مطلق بودن حكومت و قدرت جبارانه رهایی می داد قابل پذیرش بوده و در كلیت صفات رفتاری و شیوه زیست انسان ایرانی توان انطباق با آن مفاهیم را نمی یافت. در نتیجه از تلفیق و آمیزش مفاهیم و عناصر مدرن با انگاره های سنتی ما چیزی جز تعلیق و سردرگمی زاده نمی شد. چیزی كه بر گفتمان سیاسی، اجتماعی معاصر ما سایه افكنده است و به همین دلیل آزادی در جامعه ایرانی در عصر مشروطیت، ملی شدن نفت و انقلاب ۵۷ معادلی جز رهایی پیدا نكرد.
ابراهیم جعفری شهنی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید