شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


مسعود سعدالدین


مسعود سعدالدین
● نقدی بر آثار مسعود سعدالدین
مسعود سعدالدین تعدادی از آخرین آثارش را در نگارخانه آریا به نمایش گذاشت. یان مك كی ور (Ian mac Keever) هنرمند انگلیسی می گوید: «عكاسی «بسته» است و طراحی «باز» و می افزاید: عكاسی در كمال یافتگی اش گول زننده است و طراحی همان قدر ناتمام است كه خود طبیعت.»
زبان شناسان انسان را موجودی معناساز می دانند و می گویند كه انسان همیشه دوست دارد معناساز باشد. در آثار سعدالدین، گاهی حتی تصویر یك «آدم» در حكم یك «نشانه» ظاهر می شود.
در تعریف نشانه می گویند: هر چیزی كه نماینده چیز دیگری جز خودش باشد، یا بر چیز دیگری جز خودش دلالت كند، نشانه نامیده می شود.
مسعود سعدالدین در كار پی ریزی یك «زبان» است؛ زبانی كه یك نظام نشانه ای را در ذات خود حمل می كند. او در حال تدوین این نظام نشانه ای برای بیان اندیشه ها و دیدگاه هایش است.
برای شناخت آثار او باید به مطالعه «زندگی نشانه ها» در دل «زندگی اجتماعی» پرداخت.
و از آنجا كه او ساكن آلمان است، بالطبع نشانه هایش آشكارا از دل زندگی اجتماعی اروپای امروزی به درون آثارش راه یافته اند... اما ظرف زبانی آثار سعدالدین این قابلیت شگفت را دارد كه بتواند با هر فرهنگی از فرهنگ های دنیا وارد مكالمه شود.
زبان شناسان، زبان را پدیده ای اجتماعی می دانند كه واژگان آن همراه با تحولات اجتماعی دچار تغییر و تحول می شوند. بی شك عناصر فرهنگی جامعه همیشه با «واژگان زبان» ارتباط تنگاتنگی داشته است. به همین خاطر، مردم به «واژگان زبان» همچون آینه فرهنگی زبان خود می نگرند.
به عبارتی، واژگان یك زبان، فهرستی از نام هایی است كه عناصر فرهنگی جامعه را با آنها نام گذاری می كنند.
هر جامعه ای بالاخره به مقتضای دینامیسم داخلی خود در حال تغییر است و با تماس یا برخورد با جوامع دیگر نیز دستخوش دگرگونی می شود. بویژه امروزه با گسترش روزافزون شبكه های جهانی، مرزهای جغرافیایی دیگر معنای واقعی خود را از دست داده اند.
ورود واژه های بیگانه در زبان مادری، در شرایط كنونی امری بدیهی و اجتناب ناپذیر است.
برخی جوامع، در برابر هجوم واژه های بیگانه حساس ترند، ولی واقعیت آن است كه با وجود همه مقاومت ها، تلاش ها و ناخرسندی ها، تقریباً همه زبان ها «وام» می گیرند و «وام» می دهند. این پدیده را نفوذ یا نشت فرهنگی Cultural Diffusion می گویند.
مسعود سعدالدین در چارچوب یك فرهنگ خاص حركت نمی كند كه بخواهد آن فرهنگ را در سطح بالاتر یا پائین تر قرار دهد. هر چند كه سوغات از فرنگ آورده اش با لایه ای از مظاهر و نمادهای اروپایی پوشانده شده است، اما نمادها و نشانه های ظاهری آثار او به خودی خود نه آلمانی اند، نه ایرانی اند و نه به جای دیگری تعلق دارند. نمادها و نشانه های او با وجود شباهت های بسیار به فرهنگ امروز اروپا، اما بسیار انسانی اند! در واقع، آنچه مهم است معنای اثر است. معنایی كه در ذهن بیننده ایجاد می شود، از شباهت های ظاهری فراتر رفته و به ادراكی عام و انسان شمول نزدیك می شود.
«ویتگنشتاین» می گوید: در پی «معنا» نباید بود، بلكه باید در پی «كاربرد» بود. از چنین منظری، مسعود سعدالدین هنوز برای عموم مخاطبان، كمی غریبه می نماید چرا كه زبان تصویری او در جامعه هنری امروز ایران هنوز به یك فرآورده هنری كه داد و ستد شود و مورد استفاده فرهیختگان یا سایر علاقه مندان قرار گیرد تبدیل نشده است.
به عبارتی، واژگان این نقاش هنوز به واژگان هنرهای تجسمی امروزی ما افزوده نشده است. درك معنای نهفته در این آثار تا حدودی به میزان كاربرد آنها در میان اهل هنر وابسته است. اما، تا اطلاع ثانوی با دیدن این نقاشی های «آسوده»، «نو» و «راحت» طوری عمل نكنیم كه گویی می خواهیم دستورالعمل پخت آش را از كتاب خیاطی پیدا كنیم.
حقیقت، گویا پازلی است كه منفجر شده وهر تكه اش یك جایی افتاده است. این «حقیقت»، زمانی كه در رمان نو منعكس می شود، به گونه ای است كه خواننده باید آن را از اینجا و آنجا جمع كند، به طوری كه درباره رمان نو می گویند این خواننده است كه داستان را در ذهن خود می نویسد. یعنی درواقع هر كس برداشت های خود را دارد و با برداشت های خود ممكن است به آن متمایل یا از آن رویگردان شود.
در آثار سعدالدین به نظر می رسد كه «استعاره»، «ابهام» و «تصویر» همه جنبه هایی از یك واقعیت اند كه مه آلود به نظر می آیند.فرمالیست های روس می گفتند: این «محتوا» نیست كه در طول تاریخ عوض می شود، بلكه «صورت»ها هستند كه دستخوش تغییر می شوند.
برتر و بالاتر از آن، صائب تبریزی سروده بود:
یك عمر می شود سخن از زلف یار گفت
در بند آن نباش كه مضمون نمانده است
مضمون همان مضمون است منتها از یك مرحله تاریخی به مرحله ای دیگر «صورت»اش عوض می شود.بعضی از مسائل بشری، ازلی و ابدی است، تاریخی است، حیاتی است، انسانی است... بعضی از نگاه ها ودیدگاه ها در طول تاریخ توانسته اند به جنبه های عمیق تری از «مضمون» برسند. یعنی در نگاه به مضمون مرگ، همچون حافظ بگویند:
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
تصاویری كه از نگاهی عمیق جان می گیرند، دو ویژگی عمداه دارند: الف) مانند خود جهان پر از ابهام اند، چندگانه یا وهم انگیزند. ب) نوعی شوق و شادی در عمق همه این آثار هست و با همه غم واندوهی كه در تار و پود این تصاویر هست، اما نوعی رندی، رضایت خاطر ازلی و ابدی نیز در لایه های درونی آنها موج می زند. در آثار مسعود سعدالدین، زمان و مكان گم و بی نشان جلوه می كند. سعدالدین همچون شاعر كه در رود روزمرگی، واژه های معمولی را به تركیباتی متعالی بدل می كند، به صید تصاویری از همه جا مشغول است. او تصاویری را كه در مصارف معمولی، رسانه ای و روزمره بدون حیرت و تازگی توسط دیگران به كار می رود، با نگاهی دیگر می بیند و از تركیب بدیع آنها به جوهر شعر می رسد.
او از همه انبار تصویری بشر سود می گیرد تا اثری را خلق كند. كار سعدالدین در عین حال بی شباهت به فعالیت یك كارگردان سینما نیست. با این تفاوت كه یك كارگردان از همه «حواس» انسان در بیان مقصودش استفاده می كند، اما سعدالدین فقط از «حس بینایی» انسان مدد می گیرد. كار او فقط به علت استفاده از یكی از «حواس» در مقایسه با سینما دشوارتر و به همان میزان خلاق تر است و از شاعرانگی بیشتری برخوردار است.
ایماژ در آثار سعدالدین در دو حالت آشكار شده است: یكی «ایماژهای توصیفی» است، مانند توصیفی كه او از چهره آدم ها به دست می دهد. در این آثار، سعدالدین چهره آدمی را فراتر از یك پرتره صرف عرضه می كند و به نوعی رئالیسم روان شناسانه نزدیك می شود.
یكی دیگر از ایماژهای او «ایماژهای خلاقه» هستند كه با عبور از صافی ذهن، حافظه، سواد و حساسیت های سعدالدین خلق شده اند. این دسته از ایماژهای او صرفاً «تصویری» از جهان نیستند، بلكه «تجسمی» از جهان اند.
سعدالدین در ایماژهای توصیفی اش كمی به سانتی مانتالیزم نزدیك می شود. اما تجربه و ادراك ذهنی این هنرمند از سانتی مانتالیزم به عنوان یك تمهید بهره می گیرد؛ تمهیدی كه در بیان سوژه ضرورت دارد. این دسته از نقاشی های سعدالدین، گویی از بخش های خلاق ذهن او نگذشته و صرفاً تصاویری «بیرونی» یا «سطحی اند».
اما، آنجا كه ایماژهای مسعودسعدالدین به «تجسم» جهان می پردازند ارزش هنری به اعلی درجه، چشم گرسنه مخاطب را ارضا می كند. در این آثار، می توان پی برد كه این هنرمند است كه به جهان می نگرد، نه این كه جهان خودش را به او تحمیل كرده است.
در نهایت می توان گفت كه آثار سعدالدین به طور كلی دونوع اند: «شعر نقاشانه» و «نقاشی شاعرانه».
شعرهای نقاشانه اش به سرعت مخاطب عام را مجذوب می كند، لذا نقاشی های شاعرانه سعدالدین حتی برای اهل فن نیز در مكثی طولانی پرده از رمز و راز خود برمی دارند.
نقاشی معاصر ما تا رسیدن به منزلگاهی كه سعدالدین دراختیار دارد، راه چندانی در پیش ندارد. اما، گفتن چنین مسأله ای نباید موجب سوء برداشت و خلط مبحث شود. چرا كه اگر چیزی در این نقاشی ها هست كه آنها را صاحب تشخیص می كند، نه صرفاً در تمهیدات فنی و مهارت نقاشانه آنها، كه در نظام فكری و فلسفه روشن، بدون لفاظی و قوام یافته ای است كه سعدالدین با كار، مطالعه، جست وجو و آزمون و خطای بسیار به دست آورده است.
نگاه از پنجره ای كه سعدالدین از آن به انسان و جهان می نگرد، چیزی به غنای هنرهای تجسمی معاصر ما می افزاید.
«ایماژ» نزد این هنرمند، صرفاً به معنای «تصویر» نیست، بلكه صورتی از «خیال» است و از آنجا كه «خیال» به معنای دیدن تصویر در آینه است، و آینه هم عكس ما را كج نشان می دهد یعنی راست به جای چپ و چپ به جای راست قرار می گیرد، پس تصویر ما در آینه خود ما نیست. «خیال» هم همین خاصیت را دارد، «خیال» هم جهان واقع را وارونه می كند. مسعود سعدالدین در فهمی ژرف از «خیال»، «استعاره»، «نماد» و «ایماژ» توانسته است مدیوم تصویری هوشمندانه ای را نیز در انتقال مفاهیم مورد نظرش به كار گیرد. او در برخی از تابلوهایش به گونه ای عمل می كند كه گویی ایماژ ها از خروجی یك ماشین افست ۴ رنگ به سرعت مسلسل وار خارج شده و اپراتور ماشین چاپ در حال تنظیم رنگ ماشین است.
انتخاب عالمانه این تمهید فنی، به طور كنایی به ما می گوید كه جهان، مجموعه ای از فرایندهاست و طراحی نیز یك سلسله از فرایندهاست. سعدالدین در نقاشی هایی كه از زیبایی شناسی چاپ افست بهره می گیرند، رویكردی از طراحی را عرضه می كند كه از نظر بصری و ظاهری بسیار بدیع و بكر جلوه می كنند. او با تكرار نقش انسان، چاپ مكرر تصویر انسانی را القا می كند، نكته مهم در این دسته از تابلوها، اجرای مجدد و دستی همه نقوش تكرار پذیر در صحنه است، به طوری كه بیننده یقین می كند كه او با یك روش چاپی توانسته است «نقش» را تكثیر و تكرار كند، اما واقعیت آن است كه این تكثیر و تكرار با دست صورت گرفته و او با تكیه بر توانایی و مهارت كار با دست، جلوه ای از تكثیر مكانیكی تصویر توسط ماشین چاپ را عرضه می كند.
رویكرد طراحانه سعدالدین، رویكردی بسیار نو و كم سابقه است.در این رویكرد به نظر می رسد كه «اشتباه» هم بخشی از كار است، همانگونه كه ممكن است بخشی از زندگی نیز باشد.خطوطی كه بر روی صفحه باقی مانده اند، به نظر می آید كه بقایای مكالمه ای میان هنر مند و صفحه سفید هستند. به نظر می رسد همه قسمت های اثر و همه تأثیرات بصری كه توسط خط و رنگ برصفحه نقش شده از اهمیت یكسانی برخوردار است.
همه عناصر صفحه، در شبكه ای گاه شفاف و گاه منظم و هندسی مستقر شده اند. این شبكه هندسی، گاه با منطق موزائیك و گاه مانند یك پوشش توری مانند، همه تصویر را در بر می گیرد، و فضا را آنچنان دگرگون می سازد كه تأثیر آن در ذهن تماشاگر تأثیر بیشتری دارد.
طراح امروزی خود را مجاز می داند كه هر ماده یا روش غیر متعارفی را تجربه كند، زیرا طراحی برای او به معنای «فرآیند نشان دادن و اثر گذاری بر یك سطح» است. در نگاه مسعود سعدالدین، بسیاری چیزها به نگرش هنرمند وارد می شوند، اما چیزهای بیشتری نیز از نگرش او بیرون می آیند. این طرز نگاه به جای آن كه نگران رقیبانی مانند عكس، گرافیك، انواع تصویر سازی ها، رایانه یا هر پدیده تولید كننده تصویر باشد؛ به همه آنها نزدیك می شود و از همه آنها تغذیه می كند و حتی در كنار آنها نیز نمی ایستد، بلكه می خواهد فراتر از همه آنچه آجرهای دیوارش را ساخته اند، بایستد.
مسعود سعدالدین توانسته است نوعی حس «توقف در زمان» را در نقاشی هایش انتقال دهد و این حس را با استناد به «عكس» به عنوان یك «سند» document به دست آورده است.
باید دانست كه در این «ژانر» از نقاشی و طراحی، آثار سطحی، متفنن، گول زننده و مبتذل بسیار است.
درواقع، دراین رویكرد جدید تجسمی كه مخصوص سال های آغازین هزاره سوم است، نوعی نگرش دموكراتیك حاكم است؛ نگرشی كه به سهولت امكان ابراز وجود را برای هركس فراهم می كند تا به تكیه بر ذهنیت فردی خود اقدام به ساختن اثری تجسمی كند. در چنین شرایطی، البته همیشه تعدادی استثنا نیز وجود دارد. استثناها را می توان با توجه به پشتوانه نقاشانه و طراحانه افراد از دیگران تشخیص داد. با چنین قدرت تشخیصی می توان حساب «هنرمندان » را از «نقاشان» جدا كرد. نكته ظریف آن است كه هم اكنون بسیاری افراد هستند كه به عنوان «هنرمند» ، همان كاری را می كنند كه مسعود سعدالدین به عنوان «نقاش» كرده است. به عبارت دیگر، سعدالدین به پردازش آثاری پرداخته است كه بر اثر درك تازه ای از بیان هنری به آن نائل شده است.
این درك تازه از بیان هنری چندان هم به سابقه نقاشانه وابسته نیست. می خواهم بگویم كه سعدالدین به جمع هنرمندانی پیوسته است كه هنرمندبودن خود را با نقاش بودن شان اثبات نمی كنند. كما این كه نفس «نقاش»بودن به علت این كه هنر نقاشی كهن ترین و باستانی ترین هنر آدمیزاد است، چه بسا ممكن است مانع از «هنرمند»شدن خیلی ها بشود. حالا اگر سعدالدین توان طراحانه و نقاشانه اش را در خدمت نگرش جدید هنری اش قرار داده است، تنها تا این حد ارزشمند است كه بگوییم او یك هنرمند استثنایی است كه دست زدن به نقاشی او را به سنت چندهزارساله نقاشی زنجیر نمی كند. به زبان رساتر باید گفت كه مسعود سعدالدین خود را از كمند زبانی كه به درازنای تاریخ است، رهانیده و در فضایی آزاد، آزاد از تكنیك، سبك، تاریخ و سنت به تنفس در آفاق خیال خود پرداخته است.
موضوع این است كه در دوران ما ، حساب «نقاشان» از هنرمندان جداست. هنرمندانی كه توان اجرایی (مانند مسعود سعدالدین) ندارند، نیز می توانند با استفاده از مواد خام موردنظرشان به نتایج مشابهی دست پیدا كنند. اما سعدالدین فی نفسه نقاش است؛ نقاشی كه می خواهد سابقه نقاشانه اش به قول حافظ كه می گفت: تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز، حجابی بر جست وجوهای تازه به چنگ آمده اش نباشد.
او می خواهدحافظه اش را از تاریخ، از مهارت، از خوش قریحگی و از عادت رها كند. او برای این «رهایی» خطر بزرگی را مرتكب شده است، این كه دیگران بگویند، او دیگر «نقاش» نیست. سعدالدین این خطر را به جان خریده، اما به نظر می رسد كه در پردازش فنی آثارش، هرجا كه خواسته قدرت طراحانه اش را به رخ كشیده است.
در حالی كه برای اجرای هركدام از این آثار می توان از عكس ، فتوكپی، چاپ (Print) و حتی افست offset نیز به جای نقاشی استفاده كرد. اما، مسعود سعدالدین حتی در تكرار یك نقش یا حتی یك فیگور به اجرای دوباره و چندباره همان فیگور یا نقش پرداخته است تا توهم «چاپ» را با تكیه بر مهارت كار با دست القا كند.
پس می توان با اطمینان گفت كه سعدالدین آنقدر پشتوانه فنی و آكادمیك دارد كه به سویه تفننی و دست یافتنی چنین رویكردی از نقاشی گرفتار نشود. سعدالدین با رندی، توهم چاپ ۴ رنگ افست را در مقابل چشم همه ایجاد كرده است. اما همه اهمیت كار او در تكنیك بدیع و درخشان و گاه شیرین و شاداب او نیست. سعدالدین در هیچ كدام از آثارش سعی نكرده است تا به ضرب و زور «سوژه» چیزی را برای ما خواستنی تر یا قابل فهم تر كند. شیوه كار او، مانند پیشنهادی تازه برای نمایش مضامینی همیشگی است. آنچه كار او را ممتاز می كند ارائه «نگاه» تازه ای است كه می تواند به توسعه آفاق نوینی در نقاشی معاصر ما بینجامد. او نه تنها چیزی را روایت نمی كند، بلكه سعی می كند تا به ما نشان دهد كه حتی «نقاشی» هم نمی كند. او دلش می خواهد كه ما باور كنیم كه اینها «ایده»اند نه نقاشی!
او به عنوان یك نقاش سابقه دار و تحصیلكرده، از «وسوسه»های بدیهی و طبیعی خود گذشته تا غبار از «نقاشی» به معنای یك مدیوم قدیمی، بزداید. او با حذف نقاش درون اش و با عبور از سنگینی باری به نام «زیبایی شناسی»، «تاریخ هنر»، «سبك» و «باورها و تلقی های عمومی از هنر و هنرمند»، می خواهد به ما بگوید كه برای او عمل «دیدن» و «چگونه دیدن» مهم است.
او با رهایی از قید تاریخ و معیارهای استه تیك و قواعد آكادمیك، سنگینی بار مردگانی كه میراث خود را چون باوری غیرقابل تردید بر دوش نسل های بعدی منتقل می كنند؛ به كناری نهاده و به فضایی بدون سقف، بدون مرز و بدون تاریخ دست پیدا كرده است.
حتی اگر چیزی از جهان های دور در آثارش منعكس شود، نه به دلیل كهنه «فیه مافیه» بلكه به این دلیل است كه او اراده كرده و اثر می طلبد.مسعود سعدالدین با رویكرد تازه اش به ما می گوید، حالا دیگر «نقاشی» صرفاً مسأله او نیست، بلكه دسترسی به زبانی ارتباطی و مؤثر برایش مهم تر است. او نه می خواهد با این زبان تفاخر كند و نه شعار دهد و نه بیانیه صادر كند. او می خواهد شعرش را از انسان و زندگی ترسیم كند.
● شعرهایی دیدنی یا دیدنی هایی شاعرانه؟
مسعود سعدالدین، فرصت دیدن مدرنیسم را در نقاشی هایش برای ما فراهم كرده است، بی آن كه چیزی از خودش كم كند و یا چیزی از جایی به عاریت بگیرد. او در حالی كه به نظر می رسد به حافظه نقاشانه اش پشت كرده است، اما در واقع در كار ثبت زبان بدیع و پرظرفیتی برای نقاشی است. او، بار بر زمین نهاده تا دست هایش برای انتقال ارمغانی تازه آزاد باشند.
احمدرضا دالوند
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید