سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

ریشه ی تردیدها در حمایت یکپارچه ی اصلاح طلبان از خاتمی


ریشه ی تردیدها در حمایت یکپارچه ی اصلاح طلبان از خاتمی
در مواجه با مسئله‌ی «انتخابات» از محوری‌ترین مباحث مطرح در جامعه شناسی سیاسی، همواره بررسی نحوه عمل «مردم» به عنوان کنشگران موثر و «تمام کننده» در کارزارهای انتخاباتی بوده است.
به دیگر سخن، هرچند «اراده جمعی» در فرآیند تصمیم گیری های سیاسی، همواره از سایر نقش آفرینان پرقدرت میدان مبارزات انتخاباتی، تاثیری غیر قابل انکاری - که البته متناسب با «فرهنگ سیاسی» و نیز نوع «سازمان یافتگی سیاسی» از جامعه ای به جامعه دیگر متغیر است- را می پذیرد؛ اما بی تردید هر سطح از تاثیر پذیری از سایر مولفه های موثر، به هیچ روی،«مردم» را در فرآیند انتخابات، کنشگری منفعل نمی سازد. بلکه در نهایت، این همان «اراده جمعی» است که نتیجه نهایی را رقم خواهد زد. فرآیند شکل گیری نحوه عمل مردم در تصمیم گیری های عمومی در عرصه سیاست، «رفتار شناسی انتخاباتی مردم» را به یکی از جذاب ترین و در عین حال پیچیده ترین مباحث علوم اجتماعی مبدل ساخته است. عاملی که بنابر موضوع، نقش محوری را نیز در نحوه عمل نیروهای سیاسی درگیر در فرآیند انتخابات داشته و به موازات، حیطه ای با عنوان «رفتارشناسی انتخاباتی نیروهای سیاسی» را به روی پژوهشگران می گشاید.
□□□
با نزدیک شدن به انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، نیروهای سیاسی کشور به تدریج آرایش سیاسی خود را برای حضوری تمام عیار در انتخابات پیش رو پیدا می کنند. در این میان، همچون گذشته آنچه بنابر «فردمحوری» حاکم بر فعالیت های سیاسی در ایران و نیز عدم «سازمان یافتگی منسجم» به محوری ترین دغدغه نیروهای فعال و جریان های سیاسی بدل شده است؛ بحث «گزینش» موثرترین فرد جهت حضوری تاثیر گذار و فعال در صف آرایی انتخابات آتی است.
در این میان چنین به نظر می رسد که جریان «اصلاح طلب» متناسب با شرایط کنونی حاکم بر این جریان سیاسی که در چند دوره پیشین انتخابات در کسب «آرای عمومی» توفیقی نیافته و طبیعتا حضور موثری در هیچ یک از سطوح قدرت سیاسی در کشور نداشته است؛ از تمایل و امکان ساختاری بیشتری برای تسریع در آغاز رایزنی های انتخاباتی درون گروهی برخوردار است. همچنین به نظر می رسد که فرآیند «گزینش» نامزد اجماعی در این جریان سیاسی با ابهامات و پیچیدگی های بیشتری به نسبت رقیب «اصولگرا» نه فقط در اصل اجماع، بلکه بیشتر و پیشتر از آن در انتخاب «استراتژی انتخاباتی» موثر و ثمربخش از سوی اصلاح طلبان مواجه است. مجموعه شرایط فوق ، اصلاح طلبان را در سکوت و خاموشی اصولگرایان به کانون توجهات، رایزنی ها و گمانه زنی های رسمی و غیر رسمی انتخاباتی مبدل ساخته است.
و اما بی تردید، اعلام حضور «سید محمد خاتمی» رئیس جمهور سابق کشورمان، در میدان مبارزات انتخاباتی، پس از مدتی کش و قوس و گمانه زنی‌های رسانه ای، فصل جدیدی از رقابت‌های زودهنگام انتخاباتی را گشود. در این میان، اعلام حضور زودهنگام حجه الاسلام «مهدی کروبی» دبیرکل حب اعتماد ملی در انتخابات دهم ریاست جمهوری، در کنار تردیدهای برخی از گروههای اصلاح‌طلب، در حمایت از خاتمی در کارزار انتخاباتی پیش‌رو (اعتمادملی، بخشی از کارگزاران، طیفی که با تابلوی جبهه‌ی مردمی اصلاحات در انتخابات مجلس هشتم شرکت کرد و بخشی از طیف‌های تحریمی که همچنان بر حضور عبدالله نوری تاکید دارند)؛ همچنان تردیدها را پیرامون نحوه‌ی حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات خرداد ۸۸ به قوت خود باقی گذاشته است. در بررسی «چرایی» این تردید، مولفه هایی چند حائز اهمیت است. اما آنچه فارغ از مبادی گوناگون برخی از گروههای اصلاح‌طلب در حصول این تردید، حائز اهمیت است؛ بررسی میزان تطبیق «استراتژی مطلوب» برای مجموعه‌ی گروههای اصلاح‌طلب، در انتخابات پیش رو و در قیاس با ویژگی ها و خصایص شخص سید محمد خاتمی است.
برای نزدیک تر شدن اذهان به این لایه از تحلیل، به نظر می رسد «بازشناسی خاتمی» نقطه عزیمت مناسبی باشد. آنچه بیش از همه در مواجهه با «خاتمی» باید مد نظر قرار گیرد، توجه به این نکته است که خاتمی در وحله اول و پیش از هرچیز، در نزد مردم «رئیس جمهور سابق» است. در اینجا توجه به این نکته ضروری می نماید که «استراتژی مطلوب اصلاح طلبان» در انتخابات ریاست جمهوری دهم و در مواجهه با رقیب انتخاباتی، بی تردید تاکید بر اصل «تغییر وضع موجود» است . این، نه تنها محتمل ترین راهکار اصلاح طلبان در انتخابات آینده برای کسب کرسی ریاست جمهوری به نظر می‌رسد؛ بلکه چنانه اشاره شد همچنین، مطلوب‌ترین استراتژی در نگاه تصمیم سازان جریان اصلاح طلب و مهم تر آنکه «استراتژی گریزناپذیر» این جریان سیاسی برای نیل به پیروزی است. مسائلی نظیر مشکلات معیشتی، نارضایتی اقتصادی و دیگر مسائل از این دست، به ویژه باتوجه به اینکه اصلی ترین رقیب انتخاباتی اطلاح‌طلبان، در واقع، همان مجریان کنونی امور کشور خواهند بود؛ بهترین ابزار را برای اجرای موفقیت آمیز این استراتژی از سوی اصلاح طلبان فراهم می آورد.
و اما با نگاهی به مجموعه مباحث و مجادلات موجود در میان گروه های موسوم به اصلاح طلب، باید گفت که «نقص ساختاری» و «تشکیلاتی» جریان اصلاح طلب، بیش از هرچیز، مانع این جریان در طرح¬ریزی توام با موفقیت این استراتژی است. این، همان امری است که «پازل اجماع» اصلاح طلبان را با ابهام مواجه ساخته و درمتن این جریان – آشکارا و پنهان- به تردیدها در حمایت از خاتمی دامن زده است.
تردید اصلاح طلبان در طرح ریزی متناسب با «استراتژی تغییر»، از عدم تطابق «امکان سنجی تشکیلاتی» اصلاح‌طلبان، با حمایت از خاتمی،در قیاس با «الزامات» استراتژی تغییر ناشی می شود. باید توجه داشت که انگاره اصلی در استراتژی تغییر، تغییر در خود «عامل استراتژی» است. به بیان دیگر، «استراتژی تغییر» زمانی به عنوان یک «راهکار عملیاتی» در میدان عمل سیاسی (انتخابات) ثمر بخش خواهد بود که در وهله اول، مجریان استراتژی، متناسب با فهم دقیق از «رفتارشناسی سیاسی مردم» در طرح ریزی عمل بر مدار این استراتژی، قابلیت اجرای تغییرات را عرضه کرده و در انتقال آن به مردم که مبتنی بر «فهم مشترک» از پدیده شکل می گیرد، توفیق یابند. این همان نقطه عزیمت به فهم چرایی «عدم امکان» طرح ریزی مبتنی بر این استراتژی، با تاکید بر گزینه¬ای همچون خاتمی با ویژگی‌های اجتناب‌ناپذیر آن است.
نخست آنکه به نظر می رسد تصمیم سازان مجموعه اصلاح طلبان، گام اول در طرح ریزی راهکار متناسب با «استراتژی تغییر» را به درستی برداشته اند. چراکه آنان در بررسی فرآیندهای تصمیم ساز «اراده جمعی» مبتنی بر «رفتار انتخاباتی مردم»، فرآیند عمل جمعی و «تحول خواهانه» مردم را به درستی شناخته و درست به همین خاطر در چگونگی ادامه این طرح ریزی و تکمیل آن دچار تردید شده اند.
واقعیت امر آن است که اصلاح طلبان در «نقد» وضع موجود که اولین گام در اجرای استراتژی تغییر است، با توجه به داشته های تشکیلاتی خود، مداما «ارجاعات تاریخی» داده و مقایسه وضع موجود را - به ویژه در مسائل اقتصادی و آزادی‌های مدنی و سیاسی که نقطه عزیمت به نقد وضع حاضر است- با عملکرد هشت ساله دوران زمامداری اصلاحات قیاس می کنند. طرح «حضور مجدد» و «نجات بخش» خاتمی نیز در همین راستاست و ظریف آنکه استدلال موافقان و مخالفان حضور مجدد وی نیز از همین منظر است. تاکید بر لزوم حضور «رئیس جمهور پیشین» در حالی به اذعان پوشیده و بعضا آشکار برخی اصلاح طلبان با «استراتژی تغییر» در تضاد است که نگاهی به داشته های موجود اصلاح طلبان به منظور حضور موثر در انتخابات، تصمیم سازان این جریان را با پارادوکس موجود در راهکار «رجوع به تاریخ» توام با اتخاذ همزمان «استراتژی تغییر وضع موجود» مواجه ساخته است.
توجه به این نکته، راهگشای فهم هرچه بیشتر این ابهام خواهد بود که مبتنی بر استراتژی تغییر، اساسا رویه «ارجاعات تاریخی» و ارجاع به «حافظه جمعی»، در نقد وضع موجود با هدف جهت دهی به «اراده جمعی» ثمربخش نیست. چراکه «اراده جمعی» از چنین رویه ای، چندان تمایل و مهم¬تر از آن، توان اعمال «تغییر» را دریافت نکرده و در منطق رفتار انتخاباتی خود نیز به چنین تضادی اقبال نشان نخواهد داد.. لازم به یادآوری نیست که «تغییر» مفهومی پویاست که باید ریشه در آینده داشته و تصویری از آینده مطلوب را ارائه کند نه اینکه به گذشته ارجاع دهد.
با توجه به آنچه گفته آمد، اصلاح طلبان در تکمیل پازل استراتژی تغییر - با فرض اینکه مردم نیز با آنان در لزوم تغییر وضع موجود هم داستان باشند- با مشکل عدم وجود مهره ای مناسب به این منظور مواجه اند. در این زمینه خاتمی نمی تواند همان گزینه مورد نظر باشد. چرا که سابقه‌ی او و «سابق» بودنش، ناتوان از ارائه تصویر و تصوری از آینده، مداما خواه نا خواه به گذشته و حافظه‌ی جمعی ارجاع می دهد و این با منطق و الزامات «استراتژی تغییر» در تعارض و تضادی آشکار است. در این راستا، مهندس میرحسین موسوی هرچند او نیز سابقه‌ی مدیریت اجرایی کشور را دارا می‌باشد می‌توانست دست‌کم از یک منظر، گزینه‌ی مناسب‌تری برای پی‌گیری استراتژی تغییر در انتخابات پیش‌رو باشد. موسوی، در ذهن نسل جوان – که بی تردید همچنان، عمق راهبردی آرای نامزد اصلاح‌طلبان است- یا اساسا تصویری به یادگار نگذاشته است و یا اینکه دوران مدیریت وی، همزمان با دوران دفاع مقدس، تصویری آرمانی و عاطفی برای- عمدتا- نسل جوان هم روزگار ما تداعی می‌شود. بنابر این؛ بدیهی است که در قیاس با خاتمی با تجربه‌ی ۸ سال ریاست جمهوری، به ویژه با توجه رخدادهای خاص آن دوران، که به خوبی در ذهن اکثریت رای دهندگان خرداد ۸۸ باقی است؛ فردی همچون میرحسین موسوی بسیار بهتر می‌توانست ایفاگر نقش منادی اجرای موفقیت آمیز استراتژی تغییر (وضع موجود) باشد. تلاش گروههای اصلاح‌طلب حامی خاتمی در جلب رضایت موسوی به حضور در کرسی معاون اولی خاتمی (یا جایگاهی دیگر در کابینه‌ی وی) در همین راستا و در تلاش برای ایجاد پوششی بر این کاستی ساختاری سید محمد خاتمی در پیگیری استراتژی تغییر شکل گرفته است که البته به نظر می رسد تا کنون، موفقیتی نداشته است. در این راستا موضع فراجناحی و اصولگرایانه‌ی مهندس موسوی و مرزبندی های جدی وی با بخشی از جریان اصلاح‌طلب، محل شبهه برای تصمیم‌سازان این جریان، در جهت حمایت عمومی از ایشان است. حمایتی که به باور نگارنده و مبتنی بر شواهد موجود، هرگز تحقق نخواهد یافت. در این زمینه حجت الاسلام مهدی کروبی شاید از مطلوب-ترین شرایط برخوردار باشد چراکه هیچ تصویر و تجربه‌ی زیسته شده ای از مدیریت وی بر قوه‌ی مجریه اساسا شکل نگرفته است.
در هرحال، باید منتظر بود و به نظاره نشست که آیا گروههای اصلاح‌طلب، با حضور خاتمی و در رقابت با انتخاباتی پیش رو، در حل این تضاد ساختاری و جلب اقبال عمومی، توفیقی کسب خواهند کرد؟ شواهد موجود، دورنمای مثبتی را در این زمینه، ارائه نمی‌دهد.
امیر راغب


همچنین مشاهده کنید