یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


کمال‏گرایی در سینما


کمال‏گرایی در سینما
«سینما» وام دار هنرهای شناخته شده دیگری است که از آغاز پیدایش خود، از همه آنها به خوبی سود جسته است. به همین روی، ترکیبی متناسب از هنرهایی چون: نقاشی، مجسمه سازی و پیکرتراشی، موسیقی، شعر و ادبیات آمیزه بهینه‏ای از توازن، تناسب و تعادل و زیبایی را فراهم می‏سازد تا به مثابه هنری کمال‏گرا به افق‏هایی چشم داشته باشد که در نهایت به رستگاری و بهروزی انسان منجر شود. هر چند که در این رهگذر نمایش موفق رنج‏ها و ناکامی‏های بشر نیز، می‏تواند با بیانی گویا و با کیفیتی هنرمندانه به تصویر کشیده شود.
شناخت ظرفیت‏ها و توانمندی‏های این هنر کم نظیر، که اینک بیش از یک سده از شکست‏ها و موفقیت هایش را پشت سر گذرانده است، از این روی اهمیت دارد که بدانیم: سینما در ادامه راه درازی که در پیش دارد، تا چه اندازه می‏تواند برای مطرح کردن اندیشه‏های والا و انسانی و مفاهیم معنوی و معناشناختی زندگی از ظرفیت‏های چشم گیر «هنر هفتم» بهره‏مند شود؟
برای رسیدن به چنین هدفی، بی‏تردید شناخت ظرفیت‏های بالقوه هنرهایی که با پیشینه بسیار دور و درازی، پیش از پیدایش سینما، وجود داشته‏اند و بشر، همواره از توانمندی‏های قایل اعتنای آنها سود جسته است، بسیار ضروری به نظر می‏رسد. به بیانی دیگر، شناخت ویژگی‏ها و توانمندی‏های هر یک از هنرهایی که در آمیزه نهایی «هنرهفتم»، سهم شایسته‏ای داشته‏اند، به ما این امکان را خواهد داد که دریابیم، چگونه می‏توان از برآیند مجموعه این توانمندی‏ها، به سود«سینما» استفاده کنیم و از این ظرفیت‏های انکارناپذیر به خوبی بهره‏مند شویم.
وقتی برای هر یک از هنرهایی که در مجموعه ترکیبی ساختار سینما نقشی شایسته داشته‏اند، وظیفه‏ای سنگین قایل باشیم، تردیدی نباید داشت که برای مجموعه هنر سینما نیز باید در اندیشه هدف‏هایی والایی و رسالتی خطیر باشیم تا سودمندی عملی چنین هنری را به گونه‏ای تردیدناپذیر، تضمین نماییم. شاید مطرح کردن بحث کهنه شعارهایی چون: «هنر برای هنر» یا «هنر برای اجتماع» و «هنر متعهد» و نظایر آنها، در این نوشتار کمک چندانی به روشن ساختن این بحث نکند، امّا کم‏ترین فایده تحلیل محتوایی چنین مقوله‏هایی، این خواهد بود که بتوانیم در زمینه شناخت هر چه بهتر و دقیق‏تر هنر سینما، به عنوان یکی از پر مخاطب‏ترین هنرهای نو شناخته بشر و به ویژه به عنوان یکی از برجسته‏ترین وجه مشترک‏های تاریخی و زبانی گام‏های بلندی برداریم.
«سینما»، شاید بتواند، به گونه‏ای، آرزوی دیرینه مردم جهان را برای داشتن زبانی مشترک برآورده سازد. آرزوی دیرینه‏ای که نه با پناه بردن به زبان لاتین و انگلیسی برآورده شد و نه زبان نو ساخته‏ای چون «اسپرانتو» (Spranto)ـ زبان پیشنهادی «دکتر زامنهوف» ـ از عهده چنین نقشی برآمد. اما، در پایان قرن ۱۹، «سینما»، با زبان جدیدی از تصویرهای متحرک خود ـ که بعدها گویا و رنگین نیز شد ـ در راهی گام نهاد که می‏توان گفت، بخش عمده‏ای از همان آرزوی دیرینه بشر را برآورده ساخته است.
اگر از همین نقطه به ظاهر کوچک ـ اما روشن و مشخص ـ زبان مشترک بشری به پدیده سینما نگاه کنیم، می‏توانیم به «فیلم» به عنوان یکی از مهمترین رسانه‏های پر توانی بنگریم که توانمندی ترویج صلح جویی و عدالت خواهی را دارد و هم چنان که روزی ـ روزگاری در «دادگاه نورنبرگ» ـ در جریان محاکمه تاریخی جنایتکارانی چون: «هس»، «گورینگ»، «ریپن ترپ» و «کاتیل» ـ به کمک فیلم به روشنی، از جنایت جنگی آنان پرده برداشته شد، سینما به سادگی می‏تواند، وسیله‏ای مطمئن برای افشاگری جنایت‏ها و نمایش مستند سندهای رسوایی جنایتکاران تاریخ به حساب آید. هم چنان که، پس از سال‏های سال، تنها بر پرده سفید سینما، امکان نمایش وسایل شکنجه، اتاق‏های گاز و کوره‏های آدم سوزی جنایتکاران جنگی نظام فاشیستی آلمان هیتلری عملی گردیده است.
«هنر» همواره در طول تاریخ، به مثابه مرز مشترکی میان آدم‏ها، در نظام‏های مختلف و در اقلیم‏های گوناگون جغرافیایی، وجود داشته است. «هنر» به عنوان یکی از پرجاذبه‏ترین پدیده‏های زندگی بشر، همواره وام دار فرهنگ ملت هاست و همواره مهر و نشان همان ملت‏ها را بر چهره خود نقش می‏زند و بی آن‏که ملت‏ها را از «اصالت» آنان دور کند، به آنان «هویت» می‏بخشد و در این رهگذر، چه بسا که از باورهای دینی و ایمان مذهبی آنها مایه می‏گیرد و هیچ گاه نیز به دیانت آدمیان لطمه نمی‏زند. شاید به همین سبب باشد که به دلیل وابستگی هنر به بن مایه‏های دینی و باورهای مذهبی، هنر را، همواره پدیده‏ای کمال گرا، پنداشته‏اند که توانایی به کمال رساندن جامعه را دارد و عامل مهمی برای ایجاد نوعی پیوند درونی برای جامعه بشری به حساب می‏آید.
وقتی «هنر»، توان ایجاد روحیه دلشادی و امید در میان آدم‏های جامعه را داشته باشد، تردیدی نیست که سینما نیز، ـ به عنوان یکی از پرجاذبه‏ترین هنرهای نوین ـ برای ساختن جامعه‏ای پر امید و پر جوش و خروش، وظیفه خود را به خوبی به انجام می‏رساند. به گونه‏ای که برآیند استفاده بهنجار از این وسیله مطمئن به وسعت بخشیدن و عمق دادن به اندیشه‏های والای آدمی منجر خواهد شد. با این حساب، هنری که می‏تواند نوعی پیوند درونی میان اعضای جامعه‏ای سرزنده و پر نشاط ایجاد نماید، در واقع، جامعه را از پراکندگی و از هم گسیختگی نجات می‏دهد. کاری که در نهایت به اصلاح جامعه منجر می‏شود و می‏تواند برآیند تلاش هنرمندان و نتیجه تأثیر گذاری‏های انکارناپذیر هنر و در بحث مورد نظرمان ـ سینما ـ به حساب آید.
هنر سینما، که به طور عمده، با واقعیت‏ها سر و کار دارد، رسانه پر توانی است که به انسان نیز فرصت می‏دهد تا در حوزه واقعیت‏ها، همواره حضوری فعال داشته باشد و از زبانی سود جوید که جدا از زبان‏های گفتاری ـ زبان میانجی مناسبی برای همه انسان‏ها باشد. زبانی که در حکم همان زبان مشترک، به تقویت ویژگی‏های مثبت اخلاقی و ارزش‏های معنوی آدم‏ها بپردازد. زبان مشترکی که برای انسان جدا شده از فطرت خویش می‏تواند در خدمت هدف‏های والای بشری، کارکردی مثبت داشته باشد.
سینما، اگر به عنوان هنری کمال گرا وارد میدان می‏شود، در عمل باید در حکم راه رسیدن به هدف و نشانه هایی روشن برای رسیدن به مقصد، و حتی در حکم نگهبان مقصد، مایه حرکت سینماگران باشد. چنین هنری برای تأثیر گذاری هر چه بیشتر بر مخاطبان خود، باید خصلتی تأثیر پذیرتر نیز داشته باشد. یعنی با تأثیر پذیری از باورهای دینی و اندیشه‏های والا و معنویات، در نهایت، بر جان‏های شیفته مشتاقان و مخاطبان علاقه‏مند خود، تأثیر گذار شود.
سینما، به عنوان هنری که می‏خواهد مروج نیکی‏ها و اندیشه‏های والای انسانی باشد، به تقویت ویژگی‏هایی در روان و جان مخاطبان شیفته خود می‏پردازد که حاصل آن، تقویت حس «برتری جویی»، «نیک اندیشی» و «زیبا پسندی» است.
تنها در این حالت است که «سینما»، در نخستین گام، پس از اغنای روحی فیلمساز ـ یا همه کسانی که در چرخه تولید فیلمی قابل اعتنا، نقشی شایسته داشته‏اند ـ به اغنای دیگران (مخاطبان خود) نیز می‏پردازد و در اصل، مهم‏ترین هدف چنین هنری، اغنای مخاطبان آن است.
«سینما» اگر بخواهد نمایشگر جنبه‏های والای زندگی بشر به حساب آید و از «کمال» و «معنویت» سخن به میان بیاورد، تردیدی نیست که باید ظاهری زیبا و آراسته نیز داشته باشد. یعنی، برای نمایش کمال، نمی‏توان از ظاهری نازیبا یا ساختاری نابهنجار در سینما سود جست.
وقتی «هنر» در «عرفان»، «مذهب» و حتی در «فلسفه» نیز ریشه‏هایی مشترک دارد، سینما نیز به عنوان یکی از برجسته‏ترین و در عین حال پرجاذبه‏ترین هنرها، می‏تواند در مسیر تقویت اندیشه‏های والا، عرفان، عواطف، ذوق و هوش و دین باوری آدم‏ها، گام‏های بلندی بردارد.
اگر به گذشته‏های دور تاریخ پیدایش هنر، برگردیم، به خوبی پی خواهیم برد که نخستین آثار هنری، همواره، آثاری مذهبی و پر معنویت تلقی می‏شوند. شاید برای جدایی هنر و مذهب ـ که در واقع نوعی به بیراهه افتادن هنر نیز تلقی می‏شود ـ باید دلایل روشنی جست و جو کرد. برای مثال، رواج همان شعار قدیمی «هنر برای هنر» یکی از نخستین انحراف‏ها در مسیر رسیدن به «هدف» به حساب می‏آید. در حالی که هنر کمال‏گرا، همواره بین زبان و دل، نوعی همدلی و وحدت ایجاد می‏نماید. به گونه‏ای که «عاطفه فردی» را به «عاطفه جمعی» بدل می‏سازد و در نهایت، به گونه‏ای، نقشی تربیتی را نیز بر عهده خواهد گرفت.
«سینما»، این توانایی را دارد که بتواند مخاطبان خود را از واقعیت به حقیقت برساند و در این صورت است که مطالعه در واقعیت‏ها می‏تواند عبرت‏آموز باشد. یعنی بشر می‏تواند همان‏گونه که از طریق «سیر در ارض» و نظر کردن در وقایع، «عبرت»های آشکار بگیرد، از طریق تماشای فیلم نیز می‏تواند، «عبرت»ها بگیرد و آیینه دل و جانش را از زنگارها بزداید. در عین حال، سینما، بر جنبه‏های خلاقه مخاطبان خود نیز اثری مثبت بر جای می‏گذارد و از طریق تقویت خلاقیت‏های فردی مخاطبان خود، جامعه مورد خطاب خود را به کمال می‏رساند و به این ترتیب به عروج انسان منجر می‏شود. یعنی، به نوعی، مخاطبان خود را، به سیر معراجی و عروج وا می‏دارد.
وقتی سینما از سرچشمه معنویت و کمال مایه بگیرد، می‏تواند به عنوان هنری که ریشه در چشمه نور داشته باشد، بی‏تردید، به دیگران نیز نور می‏بخشد.
نوری که از وجود هنرمندی متعهد و کمال طلب سرچشمه می‏گیرد، به گونه‏ای، می‏تواند، مخاطبان هنر را نیز به خصلت‏های ارزنده روحی هم چون کمال‏خواهی، زیبایی‏طلبی، برتری‏جویی و در نهایت به حس «به گزینی» و انتخاب صفت‏های برتر از میان تمامی صفت‏های زشت و زیبایی زندگی آدم‏ها، آراسته سازد.
«هنر» که داعیه درک جهان هستی را در سر می‏پروراند. به سینما نیز این امکان را می‏دهد که روایت گویایی از حرکت تحولی و تکاملی جامعه انسانی را نوید دهد. در چنین حالتی، «هنر» و به ویژه «سینما»، پیش از آنکه شگفتی آفرین باشد و با هدف سرگرم کننده بودن، آب و رنگی پر جاذبه پیدا کند، می‏تواند آگاهی دهنده و روشنگر باشد.
استاد مطهری، در کتاب «انسان و ایمان» خود از «علم» به «زیبایی عقل» و از «ایمان» به «زیبایی روح» و از هنر به «زیبایی در سخن» تعبیر کرده است. اگر زیبایی در سخن را به نوعی زیبایی در بیان یا زیبایی در بیان هنر ـ در شکل‏های مختلف آن ـ تعبیر نماییم، این هنر می‏تواند، با استفاده از تمامی معیارهای زیبایی شناسانه، با مایه گرفتن از اندیشه‏های والا و دانایی بشری، به عنوان هنری معرفت‏طلب، نه تنها (هم چون علوم انسانی) به فرد فرد اعضای یک جامعه انسانی نظر داشته باشد، بلکه، به کل بشریت و به همه آدم‏های جامعه بشری نیز نظر بیفکند.
اگر بر جنبه‏های هنری بودن «سینما»، در مقایسه با جنبه‏های صنعتی آن تأکید می‏شود، به این دلیل است که در جنبه‏های هنری سینما، ویژگی‏های مثبتی هم چون:
آفرینندگی و خلاقیت وجود دارد، در حالی که در صنعت، بی آنکه ادعای خلاقیت و آفرینندگی در میان باشد، تنها، تبدیل ماده‏ای از حالتی به حالتی دیگر مورد نظر است، برای مثال وقتی پارچه‏ای بافته می‏شود، نخ‏های ساده‏ای به پارچه‏ای ساده تبدیل می‏شود و کاری صنعتی شکل گرفته است، در حالی که هنرمند، با ایجاد طرح هایی خوش آب و رنگ در نقش همان پارچه و از طریق در هم تنیدن ظریف تار و پودها، کاری هنرمندانه خلق می‏کند.
در بسیاری از فرهنگ‏ها و از جمله در فرهنگ‏های لغت فارسی، همواره، برای واژه هنر، معادل‏هایی هم چون: کمال، فضیلت، علم، معرفت، دانش و زیرکی را به کار برده‏اند. در این صورت، سینما نیز می‏تواند، به عنوان یکی از هنرهای کمال‏خواه و جمال طلب، به پدیده‏ای فضیلت‏جو و طالب معرفت و دانایی بدل شود و مخاطبان خود را به خداشناسی و درک خصلت‏های والای معنوی رهنمون شود. درک فیلم نیز اگر چه کار چندان ساده‏ای نیست، اما مخاطبان هنر سینما، به خاطر علاقه ذاتی خود به هنر، می‏توانند با درک نشانه‏ها و نمادهای موجود در آثار هنری، به برخی از معناها و مفاهیم نهفته در اثر هنری پی‏ببرند.
فیلمساز از عنصر تخیل و تصور مدد می‏گیرد تا در بن مایه‏های معنوی اندیشه هنر سینما، دگرگونی هایی پدید آورد و سرانجام به آفرینش اثری بپردازد که به تبیین زیبایی و کمال و جاودانه کردن این ارزش‏ها و سپردن آنها به آیندگان منجر شود.
سینما، مثل بسیاری از هنرهای دیگر، با انتخاب نمونه‏هایی مشخص از برخی پدیده‏ها در زندگی بشر، دست به حذف و تعدیل‏هایی می‏زند که درک معنا و مفهوم نهفته در متن یک اثر هنری برجسته (فیلم) ما را به پیام نهفته در آن اثر رهنمون خواهد شد.
شاید تصوری خطا باشد اگر چنین بپنداریم که سینما، در بن مایه‏های فکری خود از عناصری مادی و غیرمعنوی سود می‏جوید و به همین دلیل می‏تواند با کمال گرایی، معنویت و فضیلت جویی، در تعارض باشد. در هنر سینما، حتی در طرح‏های بسیار کلیشه‏ای آن نیز که ساختاری ساده دارد ـ به سادگی می‏توان در جست و جوی «معنا» بود. کاربرد درست و دقیق استعاره‏ها می‏تواند به سینماگر کمک کند تا بتواند در طرح اندیشه‏های والای معنوی گام‏های بلندی بردارد. وقتی فیلم‏سازی هم چون «روبر برسون» در کارش به موفقیتی نسبی دست می‏یابد، در واقع، می‏توان گفت که او از استعاره‏های مورد نظر در فیلم‏های خود، به خوبی سود جسته است تا مخاطبان خود را به معناهای پنهان شده در اثر هنری خود، رهنمون شود. اگر در جریان شناخت محتوای این اثر هنری (فیلم) مخاطبان بتوانند به تمیز و تشخیص مرزهای میان حق و باطل بپردازند، سینما، رسالت خود را به خوبی به انجام رسانده است و به این ترتیب می‏توان، از آن به عنوان هنری کمال‏گرا و حقیقت‏جو، یاد کرد.
پرداختن به معنویت و نمونه‏های «کمال طلب» و «حقیقت‏جو» از دیرباز، در سینما رواج داشته است. شاید بتوان گفت که در میان آثار بزرگانی چون: «گریفیث»، «سیسیل، ب، دومیل» و «جان هیوستون» ـ با اندک تفاوت‏هایی ـ توجه به مسایل روانی، دینی و معنوی به خوبی دیده می‏شود. چرا که همه آنها کوشیده‏اند تا با نمایش جلوه‏هایی از معنویت، از «حقایق ملکوت» سخن به میان آورند. سینما، تنها با پرداختن به بهشت و دوزخ و برزخ نمی‏تواند، از خاصیت کمال‏طلبی حکایت کند. کمال‏طلبی و حقیقت‏جویی، در دایره‏ای بسیار گسترده از تمامی ویژگی‏های مثبت اخلاقی و ارزش‏های معنوی حکایت دارند که مطرح کردن مجموعه این ارزش‏ها، به فیلم ـ به عنوان یک هنر مجموعه‏ای و کاری دسته جمعی و گروهی ـ ماهیتی هنرمندانه ببخشد. کاری که در نهایت، محصول نیروی ذهنی خلاق و احساس و اندیشه‏ای والا باشد و با نشانه گرفتن همه فضیلت‏های مثبت انسانی، هم چون: آزادی، عدالت، شجاعت و همه صفات مثبت و منطبق با فطرت الهی انسان، آثاری بیافریند که در آنها رنگ‏های روشنی از زیبایی معنوی و کمال موج بزند.
نمونه‏هایی که به سادگی می‏توانند، نخستین گام‏های ارزنده در مسیر رسیدن به هدف «هنر قدسی» به حساب آید.
«سینما» با مطرح کردن مقوله‏هایی اجتماعی و مباحثی هم چون عدالت، شجاعت و امانت‏داری، زیبایی‏های معنوی را برای مخاطبان خود بازآفرینی می‏کند و با گذردادن آدم‏ها در مسیری پرمعنویت، راه رستگاری آنان را هموار می‏سازد. اگر به فیلم «اردت» (کلام) ـ ساخته کارل تئودر درایر ـ نگاه کنیم به خوبی درخواهیم یافت که فیلم‏ساز به همین سیر معنوی انسان و رستگاری او، نظر داشته است، هدفی که در محدوده دین و باورهای مذهبی نیز، در محدوده «شریعت» و «سیر سلوک» با تکیه بر حس اخلاق گرایی آدمی و اشراق به «معرفت» و شناخت آدمی از «هستی» و جهانی که در آن زندگی می‏کند، منجر می‏شود. معرفتی که تنها از رهگذر بررسی دقیق و شناخت بحران‏های گونه‏گون زندگی انسان معاصر، به دست خواهد آمد و از طریق همین بررسی هاست که می‏توان، از رابطه میان انسان با حکمت و شناخت حقیقت و شناخت گذشته، حال و آینده آدمی و هم چنین از رابطه میان گروه‏های انسانی و ارتباط میان انسان و درون خود یا ارتباط او با طبیعت و از رابطه انسان با علم و دانش فنی که شناختی فن سالارانه به او می‏بخشد، سخن به میان آورد.
سینما می‏تواند از «نظم نوین جهانی» سخن به میان آورد. نظم نوینی که در سایه ارزش‏های معنوی و ترویج مسایل معنوی مکمل حرکت‏های مثبت و سازنده تلاشگران عصر روشنگری، رنسانس و آغاز دوران تمدن نوین به حساب آید.
سینمایی که به عرصه‏های ارزش‏های معنوی و اخلاق گرایی و حقیقت‏جویی، نظر دارد، تنها در ساخت ظاهر خود، از نشانه‏های سینمایی کمال‏گرا و هنر قدسی، بهره‏مند نمی‏شود، بلکه، در متن و بطن نمونه‏های ارزشمند چنین سینمایی، معناها و پیام‏های معنوی و مفاهیم دینی حضوری پررنگ خواهند داشت و به همین سبب است که اگر چه آثار فیلمسازان برجسته‏ای چون: «سیسیل ب، دومیل»، «درایر»، «تارکوفسکی»، «پاراجانف»، «آنجلوپولوس»، و «برسون» و «برگمان» نیز به طور مستقیم، ممکن است در رده «سینمای دینی» قرار نگیرد، اما با توجه به بار معناشناختی این آثار، تمامی آنها را می‏توان در چهارچوبه «سینمای اندیشه» قرار داد.
در دنیای امروز که هر روزه با زوال فزاینده ارزش‏های معنوی روبه‏رو می‏شویم، سخن گفتن از مفاهیم معنوی کار چندان آسانی نیست. سینما، به عنوان «هنر هفتم» و هنری آمیخته از هنرهای دیگر، که همواره در نمایش واقعیت‏ها، بسیار واقعی و طبیعی عمل می‏کند، در راستای اثرگذاری بر قلب و روح مخاطبان خود، نقشی انکارناپذیر دارد. به ویژه که می‏تواند، از ایمان، باورمذهبی، کشف و شهود، الهام، مکاشفه، شک و یقین و باورداشت‏های انسانی، نمونه‏های برجسته‏ای ارایه دهد و از آمیزه بهینه احساس و عاطفه و اخلاق و ایمان آدمی، اثری دلخواه و دلپسند پدید آورد که به عنوان نمونه‏ای متعلق به «سینمای معنوی» و «هنر قدسی» برای مخاطبان چنان اثری، پذیرفتنی و باورپذیر باشد و بی‏آنکه که در آن نشانی از تحریف واقعیت‏ها در میان باشد، کاری دلنشین ارایه دهد.
زمانی که هنرمند، داعیه بیان زیبا و متعالی احساس‏ها، عاطفه‏ها و اندیشه‏های والای انسانی را در سر می‏پروراند، «سینما» نیز می‏تواند به عنوان یکی از برجسته‏ترین نمونه‏های هنر خلاق، تعالی بخش و رشد دهنده باشد و به رشد و ارتقای جنبه‏های معنوی وجود آدمی کمک شایان توجهی بنماید و به عنوان هنر قدسی و کمال‏گرا، بال پرواز آدمی باشد و او را به اوج‏ها و بلندی‏های چشم‏گیری برساند و او را با عرصه شگفتی آور «ملکوت» آشنا سازد. هر چند که گذرگاه آدمی، دنیایی باشد که فرسنگ‏ها فرسنگ با مقصد آسمانی و اُخروی او فاصله دارد. با این همه، همین دنیای به ظاهر پست و کم بها نیز می‏تواند، گذرگاه آخرت مردمان باایمان باشد و با پی‏گیری هدفی سرشار از معنویت و کمال‏جویی است که «سینما»، توان بازگویی قصه هایی از عرصه ملکوت را باز می‏یابد و مخاطبان خود را به این هنر پرآب و رنگ و جذاب، دلبسته می‏کند.
عزیزالله حاجی مشهدی
منبع : هنر دینی


همچنین مشاهده کنید