شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


دلت را به تصویرها بسپار


دلت را به تصویرها بسپار
فیلمساز عاشق قهرمانی و شیفته قهرمان سازی و شیدای قهرمان روی پرده در سربازهای جمعه قهرمانی را میان چند نفر تقسیم كرد- كاری كه در ضیافت و مرسدس مقدماتش را فراهم كرده بود. این بار هم همان منش را پی می گیرد، اما نه در آن مسیر كه در راهی دیگر. اگر در اثر پیشین بار قهرمانی بر دوش چند نفر یك رای و یك نظر گذاشته شده بود و همه در یك جهت بودند، این بار دیگر نه از قهرمان فردی سابق خبری هست و نه از قهرمان جمعی به شیوه فیلم قبلی. حكم، فیلم یك نفر نیست. سه قهرمان دارد. بعد هم كه پای چهارمی پیش كشیده می شود. هر كدام با روش و منشی. گاهی دوشادوش و گاه رویاروی. جوان های فیلم های اخیر كیمیایی كه در اعتراض به حذف پیشینیان برخاستند و به كسوت قهرمان جدید مهر تائید زدند، این بار در كنار نسل گذشته قرار می گیرند و با هم پیش می روند- در واقع در پناه نسل قبل. چه اینها كه در این سو با هم اند و چه آن یكی كه به آن سو می رود (محسن/ پولاد كیمیایی كه این بار بهتر بازی می كند). جوان ها به شیوه اعتراض اهل درس و دانشگاه بوده اند و حالا بریده از شرایط و مستاصل از همه چیز دست به سلاح می برند. قهرمان نسل قبل اما از جنس قهرمان حذف شده آن فیلم نیست. این بار رضا معروفی حكم (با بازی عالی عزت الله انتظامی) نزدیك تر از هر چیز به قدرت گوزن ها پهلو می زند و بیش از همه اهل كتاب است. پیرمرد كیمیایی این بار دوست صادق هدایت بزرگ بوده و اهل فیلم و سواد. گذشته از این رجوع به مرد بزرگ دیروز ادبیات یكی از جوان های كیمیایی (سهند/ بهرام رادان) هم به مرد بزرگ امروز ادبیات ارجاع می دهد، به محمود دولت آبادی و این بیش از هر چیز به خود كیمیایی نزدیك و شبیه است. حالا در حكم ردی از خود فیلمساز می بینیم، نشانه هایی از خود مسعود كیمیایی. مردی كه هرگاه به دیدنش می روی، آرام و دلنشین و با طمانینه سخن می گوید و لابه لای حرف هایش آنقدر از كتاب های خوانده و فیلم های دیده «فكت» می آورد كه گاهی جا می مانی و نمی فهمی. و نمی فهمی كه ارتباط این ملایمت و نرمی دوست داشتنی و این همه سواد با آن فیلم ها و آن آدم های چاقو به دست و عاشقان شهر بی قانون چیست. یك بار پرسیدم و پاسخش این بود: «من مسعود كیمیایی ام و آنها آدم های قصه های روی پرده.» و حالا حكم نزدیكی مسعود كیمیایی است به آدم قصه روی پرده. رضا معروفی حكم برگرفته از خود كیمیایی است؛ خود كه می گویم، منظورم خود نمایشی برگرفته از نشانه های آدمی از جنس كیمیایی است در قالب قهرمانی در چارچوب داستان فیلم. این تغییر آنقدر خودش را به رخ می كشد كه اسلحه و خون اینجا از جنس اسلحه و خون و چاقوی سابق نیست.از همان عنوان بندی تاكید می شود و طی فیلم، گوشزد. این بار با یك فیلم نوآر روبه روئیم نه با قصه های لمپنی. حكم فیلمی است در ستایش سینمای كلاسیك از نوع نوآر. این را با پوسترهای تیتراژ اول و با فیلم های روی پرده خانگی رضا معروفی می فهمیم، و با خود فضای فیلم. و وقتی رضا معروفی را در پس و كنار پرده ای می بینیم كه تصویر سانست بلوار روی آن افتاده، از یكی بودن قهرمان و خالق در عشق و حسرت به این _ نوع _ سینما باخبر می شویم. ولی حیف كه آن صحنه دیدنی افتتاحیه فیلم كه از نظر كارگردانی و فیلمبرداری نه تنها در سینمای كیمیایی، كه در سینمای ایران هم كم نظیر است، دیگر تكرار نمی شود و حیف كه آن شاعرانگی تصویر و آن استفاده از روایت خاطره گونی كه توضیح دهنده ماجرا-ها- است، فیلم فقط تا نیمه دوام می آورد. این بار قهرمان ها خسته تر از آن هستند كه عصیانشان رنگ فریاد بگیرد و حركت تند بدن و تندی صدا در گلو. بازی ها درونی است و همه چیز آرام. كمتر حرف اضافه می شنویم، و اصلاً نكته اینجا است كه حكم فیلم حرف نیست، فیلم تصویر است. اشاره به «قیمت بچه ها» و «قاچاق دختران» و «معصومیت از دست رفته» و «سرخوردگی جوانان» در فیلم هست اما اشاره ای است و می گذرد. ولی آن حرف های میزگرد سنگ قیمتی، چیزی است از جنس همان نامربوطی بحث های میزگرد برج سازی فیلم سلطان. حرف های خوبی است، ولی دور از فضای فیلم. به قول محسن عقیده ای است كه بد نیست، اجرایش بد است. همان طور كه آن پدرخواندگی های داخل ماشین آخرین مدل و آن چراغ های لباس عروس، حتی اگر به قصد تمسخر نوكیسگی به كاریكاتور پهلو بزند، خارج از فضای فیلم است و همان طور كه اگر فصل زیبای آسایشگاه و گیتار را با آن ساختار واقع گرایش _ كه مرهون شكل تدوین است _ در خدمت فضای فیلم بدانیم، فصل اجرای حكم مردی كه نقش اش را سعید پیردوست بازی می كند، نه چیزی به شخصیت محسن اضافه می كند و نه به فیلم. حكم تصویری ترین فیلم مسعود كیمیایی است. برای همه ما پیش آمده كه به تماشای فیلمی خارجی نشسته باشیم كه زبانش را نمی فهمیم یا از دیالوگ هایش جا می مانیم اما با تماشای تصویرها نه تنها از كلیت داستان باخبر می شویم كه لذت هم می بریم. حالا حكم همین وضعیت را دارد. بدون شنیدن صدا، داستان را می توان از طریق تصویر پی گرفت و از شاعرانگی _ حتی بدون اتكا به موسیقی و لحن دلنشین برخی گفته ها _ لذت برد. این طوری بهتر هم هست. آن وقت دیگر نه بی ربطی های فصل عروسی و صداهای خواننده های طاق و جفت اذیتمان می كند و نه حتی ترانه _ زیبا اما بی ربط - «لاله زار» سروده دوست عزیز یغما گلرویی. فقط كاش آن لا به لای نشنیدن ها، یك چیز را از دست ندهیم كه سرنوشت قهرمان های حكم را هم در خود دارد. نقل قولی از صادق هدایت بزرگ از زبان رضا معروفی كه زیبایی بیانش دلنشینی اش را دوچندان می كند: «آدمیزاد سرمایه بزرگی داره: خودكشی. اگه بهت توهین شد و اگه طاقت نیاوردی، برو سراغش!»

ناصر صفاریان
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید