یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


همه آنچه در روز ملی سینما اتفاق می افتد


همه آنچه در روز ملی سینما اتفاق می افتد
روز ملی سینما با روزهای دیگر چه فرق می كند؟ مثلا با روز دامپزشكی، صنایع دستی، پزشك یا روز خبرنگار؟ اصلا كسی می داند امروز روز سینماست؟
یكی از طراحان صحنه می گفت كه اگر جشن خانه سینما نبود، همه فراموش می كردند كه روزی هم به اسم روز سینما وجود دارد. انگیزه همه سینمایی ها خصوصا آنها كه در جشنواره فجر نصیبی نبرده اند، جشن خانه سینماست. اما حرف امروز ما، نه درباره جشن و جایزه است كه حرف و حدیث زیاد دارد، بلكه اساسا درباره خود روز ملی سینماست. تقویم را كه ورق بزنی، كنار هر تاریخ مناسبتی نوشته شده است. اعیاد و عزاهای مذهبی، روز ملی شدن صنعت نفت، روز بهزیستی، روز جهانی شیر مادر، روز جهانی بیابان زدایی و...
فرق این روزها با هم چیست؟ برای من و تو و دیگری روز صنعت چاپ با روز جهانی پست چه فرقی می كند؟ مطمئنم كه هیچ كدام از ما تاریخ درست این روزها را هم نمی دانیم، حتی اگر شغلمان در رابطه با آنها باشد.
كوچك، كمرنگ
روز سینما هم مثل باقی این روزهاست. كسی تاریخ دقیقش را نمی داند و هر سال شهریورماه، با تبلیغات گسترده رسانه ها و جنگ و جدل بین خود اهالی سینما، مردم تازه یادشان می افتدكه روز سینما، نزدیك است. بیست و یكم شهریور ماه، مثل روزهای دیگر و مناسبت های دیگر اتفاقاتی برای سینما می افتد. اتفاقاتی هرچند كوچك، هرچند كمرنگ؛ مثل بازدید رایگان از موزه سینمای ایران، یا اتفاقاتی بزرگتر مثل ارائه تمبر روز ملی سینما با طرح سیمرغ بلورین، برگزاری نمایشگاه از آثار عكاسان سینمای ایران و...
اما ۲۱ شهریورماه، فرقی با روزهای ملی و جهانی دیگر دارد. تفاوتش این است كه این روز، روز چهره ها و نام های محبوب و شناخته شده مردم است؛ روز بازیگرها، كارگردان ها، فیلمبردارها و...
روز كسانی كه مردم كوچه و خیابان، لحظه لحظه منتظر دیدنشان هستند، منتظر لبخندشان و حرف هایی كه می گویند. منتظر روی خوش و اخلاق خوش تر آنهایند. اما سینما به هیچ كس وفا ندارد؛ نه به خودی ها، نه غیر خودی ها.
منتظرتم استاد!
چند روز پیش مخاطبی آمد روزنامه، با دلی پرگلایه و زبانی پرشكایت، یكی از هنرپیشه های تلویزیون را در خیابان دیده بود و نه برای گرفتن امضا كه فقط برای عرض ارادت و محبت نزدیكش رفته بود. خانم فریاد زده بود كه ولم كنین بابا! مردم از دست شما .
گله داشت كه چرا سینمایی ها اهل دروغند؟ چرا از مردم و مردم نوازی می گویند، از اینكه هر چه دارند از مخاطبان است، اما وقت عمل، جور دیگری رفتار می كنند؟
مدتی پیش هم كس دیگری گله داشت از برخورد غیر اخلاقی چهره های سینما و تلویزیون با مردم. گویا پس از اتمام اجرای یكی از نمایش های معروفی كه توسط استادی (!) كارگردانی شده بود، دم در تئاتر شهر منتظر ایستاده تا او را از نزدیك ببیند و درباره علاقه اش به سینما حرف بزند. استاد هم او را رانده است و مثل برق از میان جمعیت گریخته.
دوست خبرنگاری بعد از اینكه تلفن را قطع می كند، می گوید: ... را می شناسی؟ هفت، هشت سال پیش، چهره شناخته شده ای نبود. دریكی، دو تا فیلم، آن هم در نقش های فرعی بازی كرده بود و خلاص. همان موقع ها برای بولتن جشنواره با او تماس گرفتیم و كار كوچكی داشتیم. عزت و احترام فراوان و دست به سینه، بعد از چند سال ورق برگشت. شانسش زد و توی فیلم چند تا كارگردان آبرومند بازی كرد. دیگر خدا را بنده نبود. همیشه تلفنش روی پیغام گیر بود و انگار حوصله هیچ كس را نداشت. احترام و ادب و شعور هم كه خداحافظ! حالا دوباره ببین. سینما به هیچ كس وفا ندارد. سنش بالا رفته و دوباره از دور خارج شده است. كار به جایی رسیده كه خودش زنگ می زند تا با او گفت و گو كنیم.
نقشی كه بازی می كنیم
در ترافیك اتوبان صدر گیر كرده ایم. روی بیل بوردها، تبلیغ روز ملی سینماست. عكس هنرپیشه ها را كشیده اند و كارگردان ها و آنها كه سال پیش از سینما خداحافظی كردند. پسر جوانی كه مسافر تاكسی است به دوستش می گوید: ببین! [...] را اصلا شبیه خودش نكشیده اند. من از نزدیك دیدمش. اصلا قیافه اش این جوری نیست .
دوستش می گوید: چه فرق می كند؟ همه شان عین همند. مگر یادت نیست همینی كه از نزدیك دیدی باهات چی كار كرد؟
می پرسم: مگه چی كار كرد؟
توی یكی از رستوران های معروف دیدمش، خواستم برم ازش امضا بگیرم، مدیر رستوران آنچنان بهم حمله كرد كه جلوی مردم آب شدم. انگار سپرده بودند كه گارسون ها مواظب باشند كسی به آنها نزدیك نشود . دوستش می گوید: مدیر رستوران چیه؟ بادی گاردش بود .
راننده تاكسی دنده را عوض می كند تا چند وجب ماشین را جلو ببرد. با دست به تصویر حسین پناهی اشاره می كند و می گوید: اون خدابیامرز خیلی خوب بود. راست یا دروغش را نمی دانم، اما آنها كه دیده بودنش می گفتند خیلی مردم دار و مهربانه. درست عین نقش هایی كه بازی می كرد. مثل نقشش توی دزدان مادربزرگ .
پاك فراموش كرده ام
یك طرفه به قاضی نرویم. سینمایی ها هم حرف هایی برای گفتن دارند. حرف هایی از بی احترامی مردم نسبت به آنها، مزاحمت های بی جا، تلفن های غیرضروری و...
سراغ همان هنرپیشه ای می روم كه گویا در رستوران سپرده بود كسی به او نزدیك نشود. ماجرا را كه برایش تعریف می كنم، می گوید: كاش شما دست كم بفهمید كه ما تحت چه فشاری هستیم. هیچ زمانی برای خودمان نداریم. نه می توانیم با دل راحت خرید برویم، نه می توانیم میهمانی بگیریم، رستوران برویم، اصلا چند قدم پیاده روی كنیم. یك بار برای ورزش به باشگاه انقلاب رفتم. تنها كاری كه نكردم ورزش بود. تمام دو ساعتی كه آنجا بودم یا داشتم امضا می دادم یا برای این و آن درباره نقش هایم می گفتم. هیچ كس مراعات حال ما را نمی كند. اصلا زندگی ما از حالت عادی خارج شده است. به شخصی ترین و خصوصی ترین مسائل زندگی ما هم كار دارند. خاطر همه مردم برای ما عزیز است، اما كاش خودشان هم كمی مراعات كنند . موقع خداحافظی، روز ملی سینما را یادآوری می كنم و تبریك می گویم. ای وای. پاك فراموشم شده بود. راست می گین. مرسی. البته خیلی هم با روزهای دیگر فرقی نمی كند. نه؟
كسی چه می داند؟
براستی چه فرق می كند؟ روزها یكی یكی می آیند و می روند. هر اسمی كه داشته باشند؛ روز ملی سینما یا هر اسم دیگر. در هشت سال گذشته، ۲۱ شهریور ماه روز عید و سال تحویل سینما نبوده است. روزی نبوده كه همه سینمایی ها به هم تبریك بگویند روزی خیلی به یاد ماندنی هم نبوده، روزی بوده مثل همه روزها. با مناسبت و بی مناسبت. ۲۱ شهریور امسال، اما شاید دل اهالی سینما جور دیگری بزند. یك جور هماهنگ و خشنود با تغییرات مدیریتی، یا نگران و دلواپس از آن. اگرچه شاید برای من و تو و مردم دیگر چندان فرقی هم نكند، اما دل آنها امسال با روز ملی سینما، جور دیگری می زند، متفاوت از هشت سالی كه پشت سر گذاشتیم. قلبشان برای شروع دوباره، برای تحول می زند. ۲۱ شهریور سال دیگر هم باز همدیگر را خواهیم دید. شاید آن روز، روز ملی سینما، متفاوت با روزهای دیگر باشد. كسی چه می داند؟

ساناز اقتصادنیا
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید