چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


کافکا از تنهایی تا رهایی


کافکا از تنهایی تا رهایی
● نگاهی به کتاب «شناخت كافكا»
چهره واقعی کافکا کدام است؟ آیا او داستان‌نویسی منزوی با ذهنی سراسر تیره و بدبین بوده؟
فرانتس كافكا در محله­ای قدیمی در پراگ در سوم ژوئیه ۱۸۸۳دیده به جهان گشود.
از نخستین روزی كه فرانتس گام به دبستان گذاشت یعنی ۱۶ سپتامبر ۱۸۸۹ در راه مدرسه آنگونه كه بعدها در نامه‌ای به دوستش میلنا جسینكا نوشت با چشمان هوشیارش جهان بیرون از خانه را زیر نظرگرفت؛ جهانی كه او بعدها آن را مورد نقدی اندیشمندانه قرار داد.
كافكا در دوران دبیرستان به مطالعهٔ آثار سورن كه یر كه گور و اسپینوزا پرداخت و با وجود فضای متحجر و خشك مدارس سختگیر چكسلواكی قرن نوزدهم كه زیر تسلط اتریش قرار داشت به آزاد اندیشی روی آورد و با میخكی سرخ به گوشه كت خود برخلاف تفكر رایج رویای دنیای دیگری را در سر ­پروراند.
در «شناخت كافكا» یكی از دغدغه‌های مهم مقدادی آموزش شیوه نگاه و نقد ادبی به دانشجویان و پژوهشگران جوان است تا آنها با روش های نقد علمی آشنا شده و به جای پذیرش تئوری های رایج ادبی شجاعانه گام در راه اندیشه ی جدی درباره ی نویسندگان مهم و اندیشمندان معاصر بگذارند.
در این كتاب در بخش نخست زندگی نامه ی فرانتس كافكا و مسائل خانوادگی او مانند ارتباط او با خانوادهاش به ویزه پدر كافكا كه شخصیتی مستبد داشته مورد بررسی قرار گرفته است.
همچنین خصوصیات فردی او از جمله علاقه‌اش به ارتباط با مردم عادی، قرار گرفتن در صف تهیه ارزاق عمومی همچون بقیه مردم و احترام او برای دیگران آمده است.
همچنین فضای پراگ در اواخر قرن نوزد هم و شرایط خاص حاكم بر زندگی كافكا به عنوان یك یهودی آلمانی زبانی توصیف شده است.
در این بخش می‌خوانیم كه كافكا موفق شد دكترای حقوق را در ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶ در پراگ دریافت كند و در دفتر حقوقی یكی از بستگانش به كار مشغول شود.
او پس از مدتی كار در داد گاههای پراگ سرانجام وارد اداره ی بیمه سوانح گردید و از نزدیك با اوضاع جامعه ی چلسلواكی آن روز آشنا شد.
هر چند كافكا با توجه به خصوصیات و ویژگی های شخصی در فعالیت های جمعی سیاسی شركت نكرد اما با آگاهی عمیق اجتماعی، شرایط زمان را درك كرده و با نگاهی معطوف به حقیقت بزرگی چون آزادی انسان به نوشتن روی آورد.
فرانتس كافكا در این زمان خود را چنان از لحاظ روحی و دلهره­های فكری به كی یركه گور نزدیك می­دید كه در نامه ای به دوستش اسكارباوم، كی یركه گور را ستاره‌ای درخشان در سرزمین دست نیافتنی نامید.
در این بخش همچنین تاثیر مكاتب ادبی و هنری زمان نویسنده چون سورئالیسم و اكسپرسیونیسم بر او مورد بحث و قرار گرفته است.
كافكا هرگز نتوانست بین زندگی شخصی معمولی و نوشتن به یك آشتی دست یابد و سرانجام رابطه­اش را با نامزدش فلیسه در آستانه­ی سی سالگی قطع كرد و با ذهنی كمال گرا برای همیشه با جهانی كه فلیسه نماینده ی آن بود، جهان پر زرق و برق ظواهر مادی و اشرافیت متكبر بدرود گفت.
نامه های كافكا و یادداشت های روزانه او به اضافه ی گفتگوهای او با گوستاویانوش همكار وی در این برداشت از زندگی كافكا به عنوان منبع مورد استفاده قرار گرفته است.
در پایان بخش نخست جایگاه هنری كافكا در جهان غرب و بلوك شرق سیاسی بررسی شده است.
سپس مصاحبه خواندنی بهرام مقدادی با پرفسور رومن كارست از هواداران پر شور بهار پراگ درباره‌ی كافكا آمده است.
یكی از گفتارهای شورانگیز سارتر را در پایان این بخش می‌خوانیم. سخنان ژان پل سارتر در زمینه نگاه به آثار كافكا در كنفرانس صلح مسكو در ژوئیه ۱۹۶۲ در تحریف اندیشه و پیام كافكا در غرب و سكوت در شرق تصویر جامعی از رفتار جامعه جهانی با كافكا را ترسیم می كند.
در بخش دوم داستان «داوری» كه داستانی سورئالیستی بر مبنای كشمكش عاطفی ذهن نویسنده در انتخاب هنر نویسندگی یا زندگی معمولی است، با نگاهی به زندگی خصوصی كافكا تحلیل شده است.
كافكا در رمان «آمریكا» تصویر خود از جامعه ی آرمانی كه به جای رقابت ها در آن مناسباتی انسانی حاكم است را ارائه می­دهد.
در داستان «مسخ » گره گوار سامسا قهرمان اصلی از پذیرفتن كابوس دردناك اجتماعی كه در آن ویژگی­های انسانی او سلب شده است سرباز می­زند و به رویای ترس‌آور دیگری پناه می­برد.
در فصل سوم می‌خوانیم كه فرانتس كافكا از چهارم تا هجدهم اكتبر ۱۹۱۴ یعنی در همان سالی كه دست اندركار نوشتن رمان محاكمه بود، داستان گروه محكومین را نوشت.
او در گروه محكومین وحشتی كه جنگ جهانی اول در جهان ایجاد كرده بود و چهره ماشین زده همه چیز حتی مرگ را به تصویر كشید. كافكا در این داستان به شكل زیر كانه ای همچنین استعمار قرن نوزدهمی اروپا در جهان سوم را محكوم كرد.
در "محاكمه" كافكا پوچی و شكست مبارزه ی فردی "ژوزف كا"را كه صرفاً به نیروهای خود متكی است در برابر اجتماع نشان می­دهد.در این داستان بزرگترین نقطه ضعف او یعنی عدم وجود تصوری دیگر از جامعه جز جامعه رایج توصیف شده است.
ژوزف كا نمی‌تواند مبارزه فردی خود را با مبارزات اجتماعی توام كند و بنابراین به تلخی شكست می خورد.
در فصل چهارم داستانهای كافكا در ۱۹۱۶ در مجموعه پزشك دهكده نقد و بررسی شده است.
در داستان" در ردیف آخر" كافكا از دید یك تماشاگر جوان زن سوار كار معلولی را توصیف می­كند كه نشسته بر اسبی میدان سیرك را دور می­زند. در قسمت بعدی داستان خانمی زیبا وارد میدان می­شود.
در این داستان تبعیض زشتی كه تماشاچیان بین زن سوار‌كار و زن زیبا می­گذارند و فرهنگ شی‌زده و بی‌احساس مورد انتقاد واقع می‌شود و تماشاگر جوان، به نمایندگی از انسانیت در حالی كه به نرده‌ای تكیه می دهد به تلخی روزگار می­گرید.
دلهره‌ی انتخاب بین عوامل مختلف و مسئولیت انسان در برابر زندگی در داستان پزشك دهكده تم اصلی داستان است.
در بررسی این داستان زندگی خصوصی كافكا و نمادهای به كار رفته مانند: مهتر، زمستان و اسب ها كاملاً مورد تحلیل و نماد شناسی قرار گرفته اند.
در بخش پنجم كافكا و انتقادات وی از تعالیم كلیسا در داستان" گراكوس شكارچی" تشریح شده و نگاه كافكا به آموزش های مسیح و پیام او با نظر به اندیشه های كی یركه گور مورد بررسی قرار گرفته است.
در این بخش همچنین در داستان "دیوار بزرگ چین" مناسبات استعماری اتریش در چكسلواكی با قلم تند كافكا به باد انتقاد گرفته شده است این برداشت با خوانش دقیق متن و تحلیل فاكت های اجتماعی روزگار نویسنده به دست آمده است.
در فصل ششم در داستان" قصر" كافكا روایتگر از خود بیگانگی انسان معاصر است. در این بخش داستان از منظر چهار دیدگاه كه یكی قصر را مظهر نیروی متافیزیكی، یكی مظهر ناخودآگاه انسان و دیگری مظهر استبداد پدری دانسته است و همچنین دیدگاه جامعه شناختی مورد تحلیل قرار گرفته است.
آلبر كامو می گوید كه "محاكمه بیماری زمانه ما را بیان می كند اما قصر راه درمان آن را نشان می دهد.تلاش قهرمان قصر برای شناخت و تغییر شرایط راهكار او است.
در" هنرمند گرسنگی" كافكا آرزوی خود برای جهانی معنوی را در داستانی نمادین بیان می كند كه این نمادها پزوهش و نمادشناسی شده است.
دید منفی كافكا نسبت به شناخت جهان تنها باتكیه بر علم و تكنولوژی در داستان" كاوشهای یك سگ" تشریح شده است.
در فصل سخن آخر یكی از آخرین داستانهای كافكا به نام" لانه" فرار هنرمند از اجتماع و درون گرایی او به تصویر كشیده شده است.
در"شناخت كافكا "خوانندگان می­توانند با خط سیر اندیشه‌ی یكی از بزرگترین نویسندگان تاریخ بشری آشنا شوند.
كافكا تا سوم ژوئن ۱۹۲۴ در چهل و یك سالگی با شهامت با بیماری سل مبارزه كرد و با آرزوی جهانی با مناسباتی انسانی، عادلانه و زیبا در آسایشگاه معلولین كی یرلینگ درگذشت.
كافكا تا آخرین روزها با قلمی سرشار از احساسات انسانی از دنیایی یكسره متفاوت نوشت و با قلم خود دین خویش را به حقیقت ادا كرد.
نوشته بهرام مقدادی
منبع : سایت والس


همچنین مشاهده کنید