شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


آی عشق چهره آبی‌ات پیداست


آی عشق چهره آبی‌ات پیداست
● نگاهی به «دایره های آبی» بدرطالعی
روزگار است دیگر هزار جور می چرخد و در این میان عشق را نیز با خود می چرخاند. گاه چنان که شاعر سرود گلایه سر می دهد؛ «آی عشق چهره آبی ات پیدا نیست،»۱ و گاه نویسنده ای- محمود بدرطالعی- پس پشت اثرش در ذهن خواننده نجوا می کند؛ «پیدا هست،» و این در دایره های آبی روی می نمایاند. محمود بدرطالعی گیلانی است از همان کتاب اولش - ساتل میش - که در سال ۱۳۵۶ چاپ شد و کتاب های دیگرش - در تاریکی گفتیم بهار آید و عیشی بکنیم و... تا همین آخری که بهانه نوشتن این یادداشت شده، ویژگی های اقلیمی و بومی گیلان زمین در آ ثارش مشخص است.
بدرطالعی در داستان هایش به باورها، ضرب المثل ها، اسامی شخصیت ها و مکان ها، سنت ها، گویش و به طور کلی به فرهنگ عامه مردم گیلان توجه نشان داده و نگاه خاصی به این مقوله دارد. بنابراین و بی شک از محمود بدرطالعی می توان به عنوان یکی از چهره های شاخص در ادبیات داستانی گیلان نام برد. «دایره های آبی» با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه از سوی انتشارات فرهنگ ایلیا و با قیمت ۱۱۰۰ تومان به پیشخوان کتابفروشی ها آمده است.
- ... برای دیدن این همه سبزی نباید هول کرد. زمستونام باید کنار پنجره انتظار کشید. اون وقت جوونه ها...
- چه حوصله ای داری، می دونی که من این جوری نیستم.
- برعکس. این چیزارو من از تو یاد گرفتم.
- تعارف می کنی.
- نه. تویی که پیاده می ری و می آی. درختا رو می بینی. گل ها و شالیزار و چمن سبز و...
داستان با همین گفت وگوی ساده و صمیمی بین زن و مرد آغاز می شود. با این درآمد ۳۹ فصل کوتاه یکی پس از دیگری می آیند. فصل هایی که روایت سال های قبل از انقلاب، روزهای انقلاب و سال های جنگ را با خود دارند و حتی تا همین چند سال پیش هم جلو می آیند. روایت زن و مردی که درگیرودار تمام مسائل روزمره پنجه در پنجه زندگی ایستاده اند.
روزگار سر ناسازگاری دارد. اما عاشقانه ای آرام و عمیق مثل نخی طلایی آنها را کنار هم نگه می دارد. همچنان که ابتدا و انتهای رمان را نیز به هم پیوند می زند. با این همه مخاطب با یک داستان عاشقانه یا رمانتیک - با ویژگی های خاص خودش - روبه رو نیست.روایت در خانواده ای سنتی قبل از انقلاب آغاز می شود. بیشتر توصیف ها مستقیم است، حتی این مورد در پرداخت شخصیت ها هم دیده می شود. راوی زود می رود سر اصل مطلب راحت و مستقیم حرف می زند و تو خیال می کنی پای خاطرات یک دوست نشسته ای.
چه آنجا که گل های باغچه حیاط شان را یکی یکی اسم می برد؛ ختمی، شمعدانی، محبوبه شب، رز، گل محمدی و... و چه آنجا که از خواستگارهایش یکی یکی تعریف می کند. سعید، همسر روای، معلم است و کمی هم بفهمی نفهمی کله اش بوی قورمه سبزی می دهد. به هر حال در بحبوحه روزهای انقلاب، چه دور و چه نزدیک دستی بر آتش دارد.
اما شخصیت سیاسی او هم برای مخاطب و هم برای راوی روشن نمی شود انگار که در مه ای غلیظ فرو رفته باشد.سعید بی نهایت عاشق زن و زندگی اش است. از حرف هایی که راوی در مورد او (همسرش) می زند معلوم است که آقا معلم ایستادگی و مبارزه روزهای انقلاب را همچنان بعد از انقلاب ادامه می دهد اما در سنگر دیگری به نام زندگی.
به آب و آتش می زند. دستفروشی می کند. بیشتر سختی ها را خود به تنهایی به تن می خرد و آنقدر مناعت طبع و عزت نفس دارد که دست قرض به سوی هیچ کس دراز نکند. با این وجود خود راوی هم دوشادوش و پا به پای او در برابر زمانه ای که همیشه با آنها سرناسازگاری دارد، می جنگد. همین است که مخاطب درمی یابد با تمام مشکلات که مسکن شاید بزرگ ترین آنها باشد، سعید و همسرش کنار هم هستند و در دایره ای آبی و آرام، زندگی کوچک و ساده ای دارند.
دایره هایی آبی مثل زنجیر بین این زن و مرد پیوندی ناگسستنی ایجاد کرده اند. در گوشه و کنار فصل های داستان نشانه هایی آمده که این تصور را قوت می بخشد. آنجا که افراد فامیل و دیگر دوستان خودشان و زندگی شان را به اروپا می برند، به بهانه زندگی بهتر و راحت تر اما دیری نمی گذرد که خبرهایی تلخ از آنها به گوش می رسد؛ جدایی.
این طرف در روی دیگر سکه راوی و همسرش گرچه دربه در می زنند تا یک آپارتمان ۴۰ متری تهیه کنند یا درگیر ثبت نام یک تکه زمین در اداره زمین شهری هستند، اما با هم و در کنار هم،«دایره های آبی» روایت لایه های تودرتوی زندگی در زمانه خودمان است. روایت سختی هایی که تا مرز کنار گذاشتن ویژگی های اصیل انسانی و آرمانی پیش می روند.
روایت زن و مردی که عشق را با خودشان به صف نان می برند، به دوری های زندانی شدن سیاسی، به معادله چندمجهولی تهیه مسکن، به خرج خانه و حتی به بیماری لاعلاج.فصل آخر کتاب با وجود تلخی اش پیوندی با پیش درآمد دارد.
مضمونی مشترک یا دردی مشترک و شیرین در هر دو فریاد می زند که من هستم و مخاطب می تواند دریابد که این نیروی شگفت که در راوی پدید آمده، این سکوت محکم در نگاه سعید- آنگاه که به همسرش زل می زند و می گوید؛ «این جوری شم دوستت دارم.» - نهفته است، همان است که عنوان این یادداشت شده و روزگار این بار در «دایره های آبی» چنان چرخیده که؛ «آی عشق، چهره آبی ات پیداست،»
پی نوشت:
۱) از احمد شاملو
حسین تولائی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید