سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


نیکی پیر مغان


نیکی پیر مغان
طبعاً مثل هر اهل قلم دیگر در دو مکتب درس خوانده و بهره برده ام. یکی مکتب درس و بحث و کلاس استادان؛ دیگری در محضر آثار و با خواندن کتاب های بزرگان عرصه علم و ادب. از استادان درسی ام بزرگان بلندآوازه ای چون شادروانان دکتر سیدجعفر شهیدی، دکتر ذبیح الله صفا، دکتر پرویز ناتل خانلری، استاد ابراهیم پورداود، دکتر سیدصادق گوهرین، حضرت آیت الله ابوالحسن شعرانی، دکتر بهرام فره وشی، دکتر حسن سادات ناصری، دکتر امیرحسن یزدگردی و استاد علامه بدیع الزمان کردستانی و از زندگان استاد دکتر مهدی محقق که نزد ایشان هم درس دانشگاهی و هم درس حوزوی (شرح منظومه حکمت حاج ملاهادی سبزواری، شرح باب حادی عشر، مطول تفتازانی و یک دو متن دیگر) خوانده ام.
از گروه دوم به آسانی نمی توان نام و نشان به دست داد. از بس- که بحمدالله- بسیارند. زیرا باید دست کم از صد تن از بزرگان فرهنگ اسلام و ایران نام ببرم. همین قدر بگویم که در مکتب آثار و با خواندن آثار بسیاری از اهل قلم نسل پیش از خود به اصطلاح زبان قلمم باز شده و ابتدا به ترجمه و سپس به تالیف روی آورده ام. دو تن از موثرترین این بزرگان یکی استاد ابوالحسن نجفی است و دیگری استاد کامران فانی که با وجود همسن و سالی و همدرسی در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران (۱۳۴۳ تا ۱۳۴۷) و سپس فوق لیسانس کتابداری در همان دانشگاه (۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲) بر من بسی حقوق تعلیم و تربیت و ارشاد فرهنگی دارد. با اشاره به رشته کتابداری برایم تداعی معانی شد که دست کم از سه استاد بزرگ این رشته که سعادت درک محضرشان را داشته ام؛ استادان پوراندخت سلطانی، دکتر نوشافرین انصاری (محقق)، و استاد ایرج افشار هم به نیکی یاد کنم. شرح و بسط دین اخلاقی و فرهنگی خود را به این بزرگان و بزرگان دیگر با بیان بعضی حکایت های طنز و جد در زندگینامه خود نوشتم با عنوان فرار از فلسفه- که پس از ۱۰ سال از چاپ اول آن (انتشارات جامی، ۱۳۷۷) در دست بازنگری و بازنگاری برای نشر قطره دارم- آورده ام.
آری با خواندن آثار بزرگانی چون محمد قاضی، مصطفی رحیمی، به آذین، کریم امامی، داریوش آشوری، جلال آل احمد، حمید عنایت، ابوالقاسم پاینده، دکتر غلامحسین ساعدی، رضا سیدحسینی، نجف دریابندری و برای من موثرتر از همه استاد ابوالحسن نجفی، رشد فکری و فرهنگی پیدا می کردم. البته چنان که اشاره شد فهرست کامل تر این نویسندگان به بیش از صد نام نامی بالغ می شود.
باری حسن اتفاقی بود که نخستین مقاله ام که نقد کتاب کریستین و کید اثر شادروان هوشنگ گلشیری باعث جلب نظر استاد نجفی شد. این نقد البته منصفانه، اما کمابیش منفی، و بی تردید با لحنی مودبانه نوشته شده بود. مانند نقدی که سه چهار سال بعد بر حافظ شیراز به روایت شاهدان احمد شاملو نوشتم.
در آن زمان حلقه ای از روشنفکران اهل اصفهان که دوست هنرمندم آقای دکتر ضیاء موحد، روانشاد احمد میرعلایی و هوشنگ گلشیری و نامدارتر و اثرگذارتر از همه جناب نجفی جزو آن جمع فرهنگی بودند و نشریه ارزشمندی به نام جنگ اصفهان منتشر می کردند.
نقد من بر آن داستان در ایام عید/ فروردین ۱۳۵۱ نوشته شده بود. تا آن زمان من و رفیق خانه و گرمابه و گلستانم جناب کامران فانی مقاله ای ننوشته بودیم. در بحثی که با هم درباره این کتاب داشتیم گفتم فانی جان حالا که این قدر حرف خوب درباره این کتاب (کریستین وکید) داری یک مقاله در نقدش بنویس. رفع تکلیف کنان و در عین حال مشوقانه گفت چرا خودت نمی نویسی؟ به قول حافظ «آه از این لطف به انواع عتاب آلوده». ناگهان تحول حالی در من- که من هم مثل او به نوعی ترس از نوشتن داشتم- پیدا شد. از خاطرم این معنی گذشت که لابد جوهری در من سراغ دارد، در همان آنات تصمیم و آرزوی نوشتن مقاله نقد بر آن کتاب در ذهنم نشست. بعد که نقد ۵ ، ۶ صفحه ای نوشته شد طبعاً فانی اولین کسی بود که آن را خواند و سپس آقای دکتر جمشید (نورالله) مرادی آن را خواند به ویژه سطر اول آن را خیلی پسندید؛ «گلشیری آهسته درخشید (شازده احتجاب)، چشم ها را خیره کرد (مثل همیشه)، و چشم ها را زد (کریستین وکید).» در آن نقد بر فرمالیسم غیرلازم و کمابیش متکلفانه استاد گلشیری که اتفاقاً همین اثرش هم اثری برجسته بود، و در جنب ایرادها بسی از برجستگی های آن را هم گفته بودم، ایراد گرفته بودم.
به قراری که شنیدم آن نقد که به پایمردی همین دوستان و دوست فرهیخته باصفای دیگرم جناب قاسم صنعوی که در آن سال ها سردبیر سخن بود در این نشریه به چاپ رسید، مایه بحث و گفت وگوی دوستان حلقه اصفهان شده بود. و سرانجام از استاد نجفی که در آن ایام در آغاز میانسالی بود نظر خواسته بودند و ایشان گفته بودند والله من نویسنده این نقد را نمی شناسم ولی حرف هایش بیراه نیست و به اصطلاح راهی به دهی می برد.
از آن ماجرا ۳۶ سال می گذرد. از این مدت ۱۸ سالش در فرهنگستان زبان و ادب فارسی همکار و همسخن با استاد نجفی بوده ام. هیچ وقت به صرافت نیفتاده ام که واقع این مساله را از ایشان بپرسم. شاید هم مساله ای که برای بسی تشویق کننده بوده، اصلاً در خاطر ایشان نمانده باشد. تقریباً از اوایل دهه ۴۰، هر ترجمه یا مقاله ای که از استاد نجفی منتشر شده با علاقه مضاعف خوانده ام. اما دو کار از کارهای تالیفی ایشان که هر دو فرهنگ است، برایم خیلی جاذبه داشته است. یکی غلط ننویسیم و دیگری فرهنگ فارسی عامیانه که دومی به گمانم کتاب سال هم شده است. اگر هم نشده باشد هیچ از ارج و اعتبار والای آن نمی کاهد. با صرف یک ماه وقت برای غلط ننویسیم، و سه ماه وقت برای فرهنگ فارسی عامیانه نقد مفصل نوشته ام. با آنکه مزاج گویی نکرده و کم و کسری ها و عیب و ایرادهایی هم که به نظرم آمده، در هر دو نقد باز گفته ام، هر دو نقد مثبت است و به قصد بازنمایی اهمیت و ارزش زبانی / ادبی / فرهنگی آنها نوشته شده.
در آغاز نقد مربوط به غلط ننویسیم که نامش از عنوان فرعی همان کتاب یعنی «فرهنگ دشواری ها» گرفته شده، چنین آورده ام؛ غلط ننویسیم جدیدترین اثر استاد ابوالحسن نجفی زبانشناس، ادب شناس، فرهنگ نویس، مترجم و ویراستار و ناقد شهیر است که مرکز نشر دانشگاهی انتشار داده است. زمینه های تحقیق و تخصص آقای نجفی متعدد و متنوع است؛ از ترجمه داستان؛ بچه های کوچک این قرن، اثر روشفور، ۱۳۴۴؛ شیطان و خدا، اثر سارتر، ۱۳۴۴؛ گوشه نشینان آلتونا، اثر سارتر، ۱۳۴۵؛ شنبه و یکشنبه کنار دریا، اثر مرل، ۱۳۴۶؛ ضد خاطرات، اثر مالرو ترجمه با همکاری آقای رضا سیدحسینی (بهترین کتاب سال در زمینه ترجمه رمان در سال ۱۳۴۶)؛ پرندگان می روند در پرو می میرند، اثر رومن گاری، و داستان های برگزیده از ادبیات معاصر فرانسه و اخیراً یک رمان مفصل چندجلدی به نام خانواده تیبو، اثر روژه مارتن دوگار - نزدیک به انتشار- تا تحقیق ادبی؛ ترجمه ادبیات چیست اثر سارتر، با همکاری دکتر مصطفی رحیمی و تحقیق تازه ای درباره عروض، و نقد کتاب های بسیار در زمینه های گوناگون، از جمله حافظ شناسی، کارنامه فعالیت علمی و قلمی ۳۰ساله آقای نجفی پربارتر از این است که به اجمال اشاره کردیم.
ترجمه های ایشان از نظر حسن انتخاب متن و صحت و دقت و رعایت امانت، غنای نثر طراز اول است. نثر فارسی آقای نجفی متعارف و مفهوم، روشن و روان و درست و دقیق است. نقد و نظرهای ایشان ترکیب موزونی از ادب نفس و ادب درس است.
غلط ننویسیم، با عنوان فرعی «فرهنگ دشواری های زبان فارسی» به تصریح مولف؛ «فهرستی است به ترتیب الفبایی از غلط های رایج در نوشته های امروز، اعم از غلط های املایی و انشایی، و استعمال نادرست واژه ها، از جمله واژه های ماخوذ از زبان های خارجی و نیز اشتباهات صرفی و نحوی و به خصوص آنچه به نام «گرته برداری» معروف است... این کتاب راهنمایی است برای مترجمان و معلمان زبان و محصلان و ویراستاران و به طور کلی همه کسانی که برای نوشتن، قلم به دست می گیرند یا، اگر هم اهل نوشتن نباشند، به حفظ و سلامت زبان فارسی، عنصر اصلی وحدت و قومیت ما مهر می ورزند... سوای اینها مواردی نیز هست که در آنها فقط رسم الخط کلمات و ترکیبات مطرح شده است. این رسم الخط که گاهی با شیوه مرسوم در میان ادبا اختلاف دارد منطبق است با رسم الخط متداول در کتاب های درسی و نیز با شیوه املای فارسی (تهران، ۱۳۶۴) که قبلاً در همین مرکز به چاپ رسیده و دلایل رجحان یک وجه بر وجوه دیگر در آن به تفصیل آمده است.» (پیشگفتار، ص ۷- ۴)
درباره روش کار و مبنا و محک داوری ها بین کلمات و تعبیرات درست و نادرست می نویسند؛ «مبنای احکام کتاب حاضر در غلط یا صحیح بودن کلمات و عبارات سه منبع زیر است؛ الف- زبان کهن براساس معتبرترین آثار به جای مانده در طی هزار و دویست سال گذشته، ب- زبان گفتار امروز، ج- زبان نوشتار امروز. اگر کلمه یا عبارتی در هر سه منبع فوق به کار رفته باشد بدیهی است که باید آن را صحیح دانست و لذا در کتاب حاضر نیز به آن اشاره نمی شود مگر برای رفع شبهه از چند کلمه و ترکیب معدود...» (پیشگفتار، ص ۶) سپس بحث روشنگری دارد که اگر کلمه یا تعبیری در یک یا دو منبع از منابع یاد شده به کار رود و در یک یا دو منبع دیگر به کار نرفته باشد، حکمش چیست؟
آنچه تا اینجا نوشتیم در معرفی اجمالی مولف و کتاب حاضر بود، بقیه مقاله شامل نقد و نظری است در سه بخش؛ الف- جرح و تعدیل بعضی اقوال و اظهارنظر درباره بعضی احکام یا عبارات یا اطلاعات مندرج در مقالات ذیل مدخل ها، که طبعاً طبق نظم الفبایی خود کتاب پیش می رود. ب- فهرستی از کمبودها و از قلم افتاده ها پ- اشاره ای به مقالات طراز اول و «درخشان» فرهنگ حاضر (اگر به کار بردن صفت «درخشان» در اینجا اشکالی نداشته باشد،)
ـــــ
و در پایان نقد و معرفی فرهنگ فارسی عامیانه چنین آورده ام؛
و اما آخرین سخن. در تاریخ هزار ساله فرهنگ نگاری فارسی از لغت فرس اسدی طوسی قرن پنجم هجری، در میان بیش از دویست فرهنگ رسمی و چهل- پنجاه فرهنگ غیررسمی غمسامحتاً عامیانهف تاکنون شاید فقط دو سه اثر می توان یافت که از نظر صلابت و ظرافت ساختار و سنجیدگی و دقت و صحت و پرفایدگی و خوشنگاری و خوشخوانی و فایده رسانی و ره آموزی و مشکل گشایی و خوش تدوینی با این اثر سترگ پهلو بزند. و این اثر در زمینه فرهنگ عامیانه، از نظر نظم صورت و محتوا و روشمندی بی همتاست. با درود و شادباشی از ژرفای دل به جناب استاد نجفی، به عرصه آمدن این دستاورد دیریاب و گنج بیش بها را به همه فرهنگیان و فرهیختگان و فارسی زبانان و فارسی دوستان ایران و جهان و جهان ایران شناسی تبریک می گویم، و با دو رباعی ناقابل که برای ایشان سروده ام، این نقد و نظر دراز دامن را به پایان می برم و از طول و اطاله کلام از همه خوانندگان شکیبا، عذر می خواهم. آن دو رباعی این است.
ای مادٌه و صورت کار تو دïرïست
از خویش کشیده ای در این کار تو رïست
جمله متشابهات کارت محکم
شل نیست به کار تو مگر مدخل «سست»
ــــــــــ
ده سال تلاش خسته جان کرد تو را
گرچه زر نابی امتحان کرد تو را
غافل ز زمانه، از زمان رفته مرا
این کار ز جاودانگان کرد تو را
تهران، تیرماه ۱۳۷۹
حال که این دو رباعی را ملاحظه کردید، از آنجا که «تا سه نشود بازی نشود»، رباعی سوم را هم عرضه می دارم. و آن ترجمه منظوم سخن سمیوئل جانسون فرهنگ نگار نامدار انگلیسی قرن هجدهم (۱۷۸۴- ۱۷۰۹ م) است که آن را در آغاز مقاله نقد و معرفی فرهنگ فارسی عامیانه آورده ام؛
کوشنده چو کار خود به پایان ببرد
امید به تحسین فراوان ببرد
فرهنگ نگار آرزویش این است
کز سرزنش اهل نظر جان ببرد
بنده یک مقاله سوم هم درباره استاد نجفی نوشته ام که قرار است در جشن نامه ایشان که به کوشش آقای دکتر امید طبیب زاده تدوین شده و زیر چاپ است درج گردد. موضوع آن مقاله هم از مسائل پالایشگری زبان است، با عنوان «اندکی هم درست بنویسیم».
بیش از این دیگر کشاله نمی دهم و عنان قلم خود را رها نمی کنم. به خاطرم خطور کرده بود که شمه یی هم از شمایل اخلاقی و محاسن شخصیت والا و زلال حضرت ایشان به قلم آورم. اما آنچه مرا باز داشت این واقعیت بود که می دانم خوش نمی دارند کسی از مزایا و سجایای شخصی یا شخصیتی شان سخن بگوید. وجود نازکش آزرده گزند مباد و باز به گفته حافظ؛
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هرچه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
بهاءالدین خرمشاهی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید