یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


ریموند کارور و سینک ظرفشویی


ریموند کارور و سینک ظرفشویی
ریموند کارور وقتی در سال ۱۹۸۸ مجموعه‌ای از داستان‌های جدید و برگزیده‌اش با عنوان «از کجا تلفن می‌کنم» منتشر شد، گفت تمایلی به گردآوری تمام داستان‌هایش ندارد، چون «داستان‌هایی هستند که خیلی به آنها علاقه ندارم و دوست ندارم ببینم که دوباره چاپ می‌شوند.»
این نویسنده که به دقیق بودن در نویسندگی و علاقه بسیار به بازنویسی معروف است، افزود در گزینش داستان‌های این مجموعه «فقط آنهایی را انتخاب کردم که احساس می‌کردم می‌توانم تحملشان کنم.»
تصمیم خردمندانه آقای کارور که سال بعد از دنیا رفت، با انتشار مجموعه‌ای از داستان‌های گردآوری نشده او با عنوان «هر وقت کارم داشتی تلفن کن» هر چه بیشتر خودنمایی می‌کند. هر چند کارورشناسان، ممکن است از انتشار چنین مجموعه‌ای استقبال کنند چون امکان بررسی یک‌جای آثار او را به آنها می‌دهد‌ ولی خواننده عام از دیدن این مجموعه ناامید می‌شود.
در این مجموعه سه داستان منتشر نشده که توسط بیوه‌اش «تس گالاگر» در سال ۱۹۹۹ در میز کارش پیدا شده، به علاوه دو داستان دیگر که همان سال در مجموعه داستانی «شاروات» در دانشگاه «اوهایو» پیدا شده بود.
بدون تردید داستان‌های مزبور جزو آثار ضعیف آقای کارور هستند، داستان‌های دیگر مجموعه که پیشتر در سال ۱۹۹۲ در کتاب Please No Heroics منتشر شده بود، نیز همین گونه‌اند.پنج داستان جدید که چندتایشان در مجله «اسکوایر» منتشر شده بودند در مورد مضامین آشنای کارور هستند: آدم‌هایی که سعی می‌کنند با تغییرات و تنهایی و نارضایی در ازدواج کنار بیایند.
آدم‌هایی با بنیه مالی ضعیف که سعی دارند شکست‌هایشان را پشت سر بگذارند و همه چیز را از نو شروع کنند. هر چند البته این داستان‌ها خواندنی‌اند. ولی فاقد ایجاز و دیالوگ‌های شسته و رفته‌ای هستند که آقای کارور در بهترین داستان‌های خود به کار برده، و نیز رگه‌های کم‌رنگی از فخرفروشی نویسنده به شخصیت‌های داستانی، مزه تلخی به جا می‌گذارد.
در بسیاری از داستان‌های مجموعه، به جای تنش عاطفی موجود در قوی‌ترین کارهای نویسنده، خشونتی تصنعی به کار رفته مثلا زنی که در یک آتش‌سوزی بچه‌های خود را از دست می‌دهد، یا خانه یک همسایه که به دست خرابکاران سوزانده می‌شود که قرار است موید جنبه مخاطره‌آمیز زندگی باشد. دو تا از داستان‌ها در مورد زوج مشکل‌داری است که در آستانه جدایی به سر می‌برند.
«دوست داری چه ببینی؟» زن و شوهری را تصویر می‌کند که خانه اجاره‌ای خود را ترک می‌کنند تا چندین ماه را جدا از هم زندگی کنند.
و داستان «هر وقت کارم داشتی تلفن کن» در مورد زن و شوهری است که یک خانه تابستانی اجاره می‌کنند تا در آن مشکلات خود را حل کنند، به هنگام جدایی منظره‌ای را می‌بینند با چندین اسب سفید و زیبا که در چراگاه خود در تاریکی چرا می‌کنند. تصویری که قبلا در یکی از داستان‌های کارور با نام « Blackbird pie » آورده شده بود.
در مورد پنج داستان اولیه و بخشی از یک رمان ناتمام که در این مجموعه آورده شده، باید گفت که آثاری نپخته و نرسیده هستند. نکته جالب این داستان‌ها فقط این است که نشان می‌دهند آقای کارور برای رسیدن به سبک خاص خود در نویسندگی چه مسافتی را پیمود.
« Furious Seasons » یک توصیف ملودرام از محرم ‌آمیزی و قتل است که از دو قالب زمانی هم ‌پوشان و نثر بیش از اندازه داغ شبه فاکنری در آن استفاده شده. از همان ژست و اداهایی که آقای کارور در مقاله‌ای در مورد نویسندگی گفته که همیشه سعی کرده از آنها اجتناب کند.داستان « The Aficionados » هم یک داستان پر ژست و ادای دیگر است.
داستانی که با نثری تصنعی و همینگوی‌گونه نوشته شده و داستان «سیب‌های سرخ براق» به طریق مشابه بر شخصیت‌های عجیب و غریب و خشونت کاریکاتوری استوار است تا بدین طریق به تاثیر مورد نظر خود دست یابد.این داستان‌های اولیه نشان می‌دهند که آقای کارور هنوز خیلی مانده بود به زبان رئالیستی و عریانی که بدان معروف است، دست پیدا کند. او در مقاله‌ای به طور موجز تمام عقاید خود را به‌عنوان یک نویسنده جاافتاده مطرح می‌کند.
او در این مقاله می‌نویسد: «من به خلق شخصیت‌های رئالیستی یعنی همان مردم که در موقعیت‌های رئالیستی زندگی واقعی حضور داشته باشند، تمایل دارم. من به شیوه‌های سنتی داستان‌گویی (که بعضی به آن می‌گویند شیوه‌های کهنه) علاقه دارم. اینکه یک لایه از واقعیت از جلو چشم خواننده کنار برود و جای خود را به لایه بعدی بدهد، شاید لایه‌ای غنی‌تر; انباشت تدریجی جزئیات معنادار، دیالوگی که نه تنها نکاتی را در مورد شخصیت داستان افشا می‌کند بلکه داستان را نیز پیش می‌برد. من به افشاگری‌های اتفاقی و شخصیت‌های تضعیف‌شده و داستان‌هایی که در آن شیوه یا تکنیک حرف اول را می‌زنند، علاقه‌ای ندارم، به‌طور خلاصه بگویم، داستان‌هایی که اتفاق چندانی در آنها رخ نمی‌دهد، و اگر هم اتفاقی در آن رخ می‌دهد برای نشان دادن دیدگاهی تلخ و عنق در مورد دنیایی است که از کنترل خارج شده.»چنین عقایدی ما را یاد عضویت آقای کارور در مکتب رئالیسم می‌اندازد او و نویسندگانی مثل ریچارد فورد و توبیاس وولف به خاطر تصاویر بی‌پرده‌ای که از زندگی روزمره در آثار خود ارائه می‌کردند، بعضی وقت‌ها عنوان «رئالیست‌های کثیف» در موردشان به کار می‌رفت و نیز تفاوت‌های او را با مینیمالیست‌ها تاکید می‌کند; مینیمالیست‌هایی که آثار او را در کلاس‌های نویسندگی خلاق مورد بررسی قرار می‌دادند و از سبک موجز او استقبال می‌کردند ولی علاقه او به وضعیت عاطفی شخصتی‌های داستانی‌اش را نمی‌پسندیدند.
این مقاله به همراه دو مقاله دیگر دیدگاه‌های زیباشناختی آقای کارور را روشن می‌کنند; چند نوشته دیگر مخصوصا نوشته‌ای که در آن تصویر متاثرکننده‌ای از پدر خود ارائه می‌دهد و مشکلات خودش به‌عنوان پدر و نویسنده بودن را به یاد می‌آورد خواننده را به شناخت جالبی از زندگی این نویسنده می‌رسانند. سایر نوشته‌های غیر داستانی این مجموعه نقد کتاب‌هایی که آقای کارور نوشته کاملا زائدند.
در واقع خوب بود که خانم گالاگر و «ویلیام ال. استال» ویراستار مجموعه، مقاله حاضر در صفحات این کتاب را در مجموعه‌ای از آثار «ریچارد براتیگان» قرار می‌دادند. آقای کارور در این نقد کتاب که در مورد ریچارد براتیگان است می‌نویسد: «آیا کسی پیدا نمی‌شود که این نویسنده را بسیار دوست داشته باشد؟ کسی که براتیگان نیز در مقابل او را بسیار دوست داشته باشد و به او اعتماد کند، کسی که درکنار او بنشیند و به او بگوید در این خروارخروار نوشته‌های تکه‌تکه چه چیزهایی خوب و حتی عالی است، و چه چیزی بی‌اهمیت و کاملا احمقانه و اینکه بهتر است گفته نشوند یا در دفتر باقی بمانند و منتشر نشوند؟»
میچیکو کاکوتانی/ نیویورک تایمز
منبع : روزنامه حیات نو


همچنین مشاهده کنید