شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


کفپوش زرد همینگوی


کفپوش زرد همینگوی
ارنست همینگوی در اتاق خواب خانه‌اش در حومه شهر هاوانا در سان‌فرانسیسکو دی‌پائولا می‌نویسد. او برای نوشتن، اتاق کار مخصوصی دارد که در برج زاویه‌داری که در گوشه جنوب غربی خانه واقع شده؛ اما ترجیح می‌دهد در اتاق خوابش کار کند و تنها زمانی به اتاق برج می‌رود که «شخصیت‌هایش» او را به آنجا بکشانند. اتاق خواب در طبقه همکف واقع است و به سالن اصلی خانه راه دارد. در بین این دو قسمت همیشه نیمه‌باز است. اتاق خواب بزرگ است و نورگیر و پنجره‌های رو به شرق و جنوب، نور روز را دست و دلبازانه وارد اتاق می‌کنند تا بر دیوارهای سفید و کف‌پوش‌های زرد کف اتاق بتابد.
اتاق با یک قفسه کتابخانه که در وسط آن قرار گرفته به دو شاه‌نشین تقسیم می‌شود. یک تخت‌خواب دونفره بزرگ و کم‌ارتفاع در یک بخش قرار دارد که برای خوابیدن فردی درشت‌اندام کاملا مناسب است و دمپایی‌های راحتی که به دقت در پای تخت قرار گرفته نیز حکایت از همین اندام درشت دارد. دو عسلی کوچک دو طرف تخت با کپه‌های کتاب پوشیده شده است.
در بخش دیگر اتاق، یک میز تحریر غول‌پیکر دیده می‌شود که یک صندلی در پشت آن قرار گرفته و تمام سطح آن پوشیده از دسته‌های منظم کاغذها و یادگاری‌هاست. پشت آن در آخر اتاق گنجه‌ای تعبیه شده که یک قطعه پوست پلنگ بالای آن آویخته است. دیوارهای دیگر با کتابخانه‌هایی با قفسه‌های سفید پوشیده شده که از هر یک از این قفسه‌ها کتاب‌ها روی کف اتاق ریخته‌اند. علاوه بر این، آنها با انبوهی از روزنامه‌های کهنه، مجله‌های گاوبازی و انبوه نامه‌هایی که با کش به هم بسته شده‌، پر شده‌اند. روی یکی از این قفسه‌های کتاب به هم ریخته قفسه‌ای که بر دیواری جا گرفته که در برابر پنجره شرقی قرار دارد و حدود یک متر با تخت فاصله دارد همینگوی میز کارش را ترتیب داده است. یک گوشه از آن بسته‌های کاغذ دیده می‌شود و دست‌نویس‌ها و کتابچه‌های یادداشت هم در کنار این بسته‌ها ولوست. تنها فضای خالی موجود در سمت چپ قفسه کتاب، جای کافی برای قرار گرفتن یک ماشین‌تحریر را به وجود آورده که در کنار آن، یک صفحه چوبی برای استقرار کاغذ، پنج شش مداد و یک قطعه مس معدنی قرار دارد. این قطعه مس زمانی مورد استفاده همینگوی قرار می‌گیرد که باد پنجره شرقی بخواهد کاغذها را با خود به هوا ببرد. عادت کاری همینگوی از آغاز این بوده که وقت نوشتن بایستد.
همان دمپایی‌های راحتی بزرگ را به پا می‌کند و روی یک قطعه پوست فرسوده، در برابر ماشین‌تحریر و صفحه خواندن کاغذ که به موازات سینه‌اش قرار دارد، می‌ایستد. او کاغذ را به صورت مایل روی تخته نگه‌دارنده قرار می‌دهد و با بازوی چپش کاغذ را روی آن می‌گذارد.
بعد با دست‌خطی که در طی سال‌ها درشت‌تر شده، بسیار مردانه است، کم‌ترین میزان نقطه‌گذاری در آن رعایت شده، خیلی کم از حروف بزرگ استفاده کرده و در بسیاری از جاها در کنار نوشته‌هایش یک علامت ضربدر دارد، صفحه را پر می‌کند.
صفحه پرشده را روی تخته شاسی دیگری که در سمت راست او قرار دارد می‌گذارد و به سراغ صفحه بعدی می‌رود. او مسیر پیشرفت روزانه‌اش را- «برای اینکه سر خودم کلاه نگذارم»- روی یک نمودار بزرگ رسم می‌کند. شماره‌های هر روز نمودار، میزان واژه‌های نوشته شده در آن روز را نشان می‌دهد: اعدادی متفاوت و متغیر ۴۵۰، ۵۷۵، ۴۶۲، ۱۲۵۰، ۵۱۲. بیشترین کلمات همینگوی وقتی روی این نمودار ثبت می‌شود که او کار ویژه‌ای را نوشته باشد، در این‌صورت او چنان در کار غرق می‌شود که دیگر فرصت کافی برای ماهیگیری روزانه در خلیج را ندارد.
همینگوی، مرد عادت، از میز کاملا مناسبی که آن سمت اتاق قرار دارد استفاده نمی‌کند، حتی اگر از فضای بیشتر برای نوشتن برخوردار باشد. اما آن میز هم مجموعه‌های زیادی را نگهداری می‌کند: ‌کپه‌های نامه‌ها، ‌یک شیر اسباب‌بازی شکم‌پر خریداری شده از باشگاه‌های شبانه برادوی، کیف کرباسی کوچک پر از دندان گوشتخواران مختلف، پوکه‌های فشنگ تفنگ، مجسمه‌های چوبی از شیر، کرگدن، دو گورخر و یک گراز آفریقایی که این سری آخر در یک ردیف کنار هم چیده شده‌اند.
همینگوی اگر چه یک قصه‌گوی شگفت‌انگیز، مردی با طنز غنی و مالک انبانی دانش جالب توجه از موضوع‌هایی است که برایش جالبند، اما برای او صحبت کردن دشوارتر از نوشتن است نه برای اینکه ایده‌های کمی درباره موضوع دارد، بلکه بیشتر به این دلیل که او حس می‌کند آنقدر قوی هست که چنین ایده‌هایی را ناگفته نگه دارد و وقتی سوال‌هایی درباره چیزی از او پرسیده شود (آن هم برای استفاده از تجربیات محبوبش) ‌او در نقطه‌ای قرار دارد که تقریبا به ندرت می‌توان از حرف‌هایش چیزی فهمید. هیچ‌جا این ایثار در برابر هنر آشکارتر از اتاق خواب او با کفپوش زردش آشکارتر نیست؛ ‌جایی که هر روز صبح زود همینگوی از خواب بیدار می‌شود تا در تمرکز مطلق در برابر تخته نوشتنش بایستد و تنها زمانی حرکت کند که وزنش را از روی یک پا به پای دیگر منتقل می‌کند.
وقتی کار خوب پیش می‌رود او سخت عرق می‌ریزد، مثل یک پسربچه هیجان‌زده می‌شود، و بی‌تابی و بینوایی را وقتی با تمام وجود درک می‌کند که حس لمس هنری برای لحظه‌ای از بین می‌رود- او به عنوان برده مقررات سختی که خود وضع کرده- این ایستادن و عرق ریختن را تا حدود ظهر ادامه می‌دهد و بعد عصای پیاده‌رویش را بر می‌دارد و خانه را ترک می‌کند تا مثل هر روز نیم‌مایل شنا کند.
۳۱ تیرماه، صد و نهمین سالگرد تولد ارنست همینگوی بود
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید