سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


ورجمکرد اوستا همان شهر شوشی منطقه قارا باغ است


ورجمکرد اوستا همان شهر شوشی منطقه قارا باغ است
ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن بر خاک آن وادی و مشکین کن نفس
منزل سلمی که بادش هر دم از ما صد سلام پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس
محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریاد رس

حافظ در این شعر خود اشاره به باغ بهشتی ایرانیان در کنار ارس دارد که در اوستا و کتب پهلوی به نام "ور جم کرت" یعنی باغ ساخته شده توسط جمشید مغ –پادشاه سئورومتی قفقاز دارد که ظاهرا توسط جهانگشای سکایی معروف عهد باستان یعنی مادیای اسکیتی (افراسیاب) به حکومت ولایات جنوب قفقاز بر گماشته شده بود. گرچه این شاه مؤبد سرانجام با کی خشثرو (هوخشتره، کیخسرو) متحد گردید و مادیای اسکیتی را در جوار شهر مراغه و آتشکده آذرگشنسب آن غافلگیر نموده و دستگیر و به قتل رساند و در ازای این خدمت بزرگ به ازدواج با آمیتیدا دختر معروف آستیاگ یعنی نواده کی خشثرو نائل گردیده و در مقام حکومت مناطق جنوب کوهستان قفقاز ابقا شده و افزون بر این به مقام ولیعهدی آستیاگ (آژدهاک= شخص ثروتمند) برگزیده شد. مناسبت منزل سلمی (باغ زنان آمازون/سئورومات) در اینجا بر اساس اصل سئوروماتی (یعنی منسوب به قوم سلم بودن) جمشید پادشاه شمیران/هاماوران (سرزمین سرما) است نام شاهنامه ای مگابرن ویشتاسپ پسر بزرگ سپیتمه جمشید یعنی سلم و داستان سفر پسران فریدون به سرزمین هاماوران (حمیران= سرزمین سرما) برای ازدواج با دختران آمازون (سئورومات) به وضوح اشاره به همین معنی است. چون خرمدینان نیز زرتشت را تحت نام شروین (شاهزاده دانا) پسر پادشاه زنج (دیار زنان آمازون) و شاهدخت کیانی (مادی) آورده اند. موسی خورنی مورخ ارمنی عهد پیروز و قباد ساسانی از مردمی به نام تساودیاتسی به همراه اوتی ها (ترکان آذری)، گاردمان (کوه نشین) و گارگاریها (گرگرها، کانگرلوها، صنعتگران) نامبرده است که نگارنده قبلاً تلاشهایی در باب شناسایی اینها به عمل آورده بودم که به نظر میرسد این تلاشها در اینجا به نتیجه میرسد. از آنجاییکه حرف ارمنی "و" بسیار شبیه حرف "ر" می باشد با منظور داشتن این درصد زیاد احتمال خطا می توان اصل آن را به صورت تساردیاتسی باز سازی کرد که در زبان ارمنی به معنی باغ درخت منسوب به خدایان است. این باید همان شهر معروف شوشی (جای شادی) در قره باغ باشد که دژ مستحکمی داشته است. گزنفون در کورش نامه خود آن را در رابطه با آبرادات (مخلوق یاریگر، سپیتمه) تحت نام شوشی آورده است.در شاهنامه فردوسی نام همین مردم در شمار رعایای جمشید تسودی آمده است که در نسخه های کنونی شاهنامه ها به صورت تصحیف شده اش به صورت نسودیان باغدار وکشاورز به ما رسیده است. نام سه قبیله ارانی دیگر کاتوزیان (کادوسیان،سگپرستان)، نیساریان (اناریان، ترکان جنگاور و حکومتی) آمده اند. یونانیان نام کهن منطقه قره باغ را به صورت اورهیستانا (سرزمین شادی یا سرزمین پر از درخت و باغ) ذکر نموده اند. در منابع ارمنی نام آنجا به صورت آرتساخ آمده است که به معنی سرزمین شخص نجیب (آر- تساخ) و همچنین به معنی سرزمین سوخته است که در حالت اخیر باید از ترجمه نام پهلوی کاراباغ (سرزمین باغ بزرگ) به واسطه زبان ترکی عاید گردیده باشد چه در زبان آذری کاراباغ به معنی باغ سیاه است. مقدسی در احسن التقاسیم آذربایجان، ارّان و ارمینیه را یک اقلیم دانسته و از آن ها با عنوان رحاب (سرزمین مساعد و وسیع پرگیاه= ایران ویج) یاد کرده است. علاوه بر عوامل یاد شده که می تواند از علل طرح نواحی سه گانه مزبور در یک جا از سوی وی باشد، او دلایل دیگری، هم چون بزرگی و زیبایی، کثرت میوه و انگور، ارزانی نرخ و هم چنین وجود درختان سر درهم کشیده، نهرهای روان، کوه های پر عسل، دشت های آباد، دمن های پر گوسفند و مهم تر از همه، عدم امکان یافتن نامی که در برگیرنده همه حوزه های آن سرزمین باشد را علل اصلی انتخاب عنوان رحاب برای آن ها یاد کرده و می گوید: «و لم نجدله إسماً عاماً یجمع کورةً سمّیناه الرحاب و ...».
موسی خورنی می آورد که "مقام عالی رتبهً حکومت نواحی اران (جمهوری آذربایجان کنونی) در عهد آژدهاک (آستیاگ) و خاندان مادی وی به اران (یعنی شخص نجیب) واگذار شد که فردی نامدار و در کلیه امور ذهنی داهیانه داشت، واگذار شد." می دانیم پادشاهی محلی بزرگی که در عهد آژدهاک (آستیاگ، آخرین پادشاه ماد) در این ناحیه فرمانروایی داشته است همانا داماد و ولیعهد وی سپیتمه بود که در شاهنامه تحت نامهای جمشید پیشدادی و گودرزکشوادگان و هوم عابد معرفی شده است که تحت این اسامی با کوه سبلان و نواحی شرقی دریاچه اورمیه مربوط گردیده است. چنانکه ارنست هرتسفلد ایرانشناس بزرگ آلمانی دریافته است. این سپیتمه از دختر آستیاگ دو پسر به نامهای مگابرن ویشتاسپ و سپیتاک داشت که در عهد پدر و نیایشان به ترتیب در ماد سفلی و اران حکومت می نمودند که کورش سوم بعد از قتل آستیاگ و سپیتمه پدربزرگ مادری و پدر ایشان با مادر آنها آمی تیدا ازدواج صوری نموده و محل حکومت ایشان را به ترتیب گرگان و سمت دربیکان بلخ و شمال غربی هندوستان تعیین نمود که از این میان سپیتاک حاکم بلخ همان زرتشت سپیتمان بنیانگذار آیینهای بزرگ آریایی است. این فرد که با دختر معروف کورش سوم یعنی آتوسا ازدواج نموده بود در تاریخ به اسامی مختلف از جمله گائوماته بردیه، گوتمه بودا، گوتمه مهاویرا، آرای آرایان و ایرج معروف گردیده است که داریوش سیاس این مصلح اجتماعی بزرگ بشریت و داماد و پسرخوانده کورش سوم و نائب السلطنه کمبوجیه سوم در ایران را در تاریخ تحت نام بردیه، بردیای دروغین معرفی کرده است. گرچه در اساس بردیه دروغینی وجود نداشته و سپیتاک بردیه پسرخوانده کورش بوده است نه پسر تنی وی که داریوش برای فریب ملتهای امپراطوری هخامنشی بدان متوسل شده است .در اوستا فرگرد دوم وندیداد به مشروح از ساخته شدن ورجمکرد توسط جمشید (یمه خشئته، یعنی مؤبد درخشان، اران) سخن رفته است. محل ورجمکرد کنار رود دائیتی (یعنی رود پر از آبزیان موذی و خطرناک) قید شده است که بی تردید در اساس همان رود ارس (ارخش، یعنی رود گل آلود) است: اینک اسطوره اوستایی ورجمکرد و نسخه اسلامی آن ارم عاد (باغ بهشتی قوم مغان) از وبلاگ باشگاه اندیشه ، مقاله غلامرضا رستگار تحت عنوان "باغی که جم ساخت" به عینه نقل میگردد:
●ورجمکرد:
ورجمکرد۱۲ یکی از داستان های دینی است که به تمامی در کتاب اوستا بخش یا قسمت وندیداد باقی مانده است. همان گونه که در ابتدا گفته شد، این داستان در نزد اقوام هند و اروپایی و ایرانی از اعتبار و منزلت خاصی برخوردار بوده که خود گویای هم زیستی این اقوام در گذشته های باستانی است.همان گونه که «کشتی نوح» بدون نام صاحب و سازنده اش شناخته نمی شود و معنای حقیقی خود را به همراه نمی آورد «ورجمکرد» نیز بدون صاحب و سازنده اش قابل اعتنا نیست.پس ابتدا می باید با شخصیت «جم» یا «جمشید» آشنا شویم. جمشید یکی از اسطوره ها و قهرمانان مشترک اقوام آریایی بوده که در باور آنها انسانی مافوق تصور است.در ادبیات سانسکریت نام جمشید «یم» و نام پدرش ویوسونت آمده. ویوسونت در مذهب ودایی مرتبه ای الهی است. وی در این مرتبت اگرچه در شمار خدایان نیست، ولی با آنها هم سری و برابری دارد. «یم» موجودی فناناپذیر و جاودان است که در روشنی مطلق آسمان ها به همراه همسرش زندگی می کند. او می تواند به آدمیان زندگی دراز ببخشد و در جشن ها و شادی های آنها در میان آنان به سر برد. مرگ در زمان سلطنت وی وجود نداشته است.هم چنان که در اوستا نیز اگرچه از شکوه و جلالش کاسته شده ولی پهلوانی جاودانی و فناناپذیر است که آدمیان را به وسیله مرگ به مسکن اجدادشان راهنمایی می کند. در حقیقت مرگ راه «یم» است.
«... شاید «یم» کسی بوده که در تحکیم مبانی مدنیت نژاد های هند و ایرانی زحمات بسیاری کشیده است.»۱۳
«... در روایات حماسی ایران جمشید فرمانروایی نمونه و در عین حال نیای مشترک نژاد های آریایی تلقی می شود.»۱۴
فردوسی شاعر حماسه سرای ایران نیز جمشید را این گونه معرفی می کند.
کمربست با فر شاهنشهی ‎/ جهان گشت سرتاسر او را رهی‎/ زمانه برآسود از داوری‎/ به فرمان او دیو و مرغ و پری‎/ جهان را فزوده بدو آبروی‎/ فروزان شده تخت شاهی بدوی‎/ منم گفت: با فره ایزدی ‎/همم شهریاری همم موبدی
«جمشید در مقابل توفان سرد و بوران برف هم که قلمرو او را تهدید می کرد پناهگاه امنی به نام «ور» برای مردمان و ستوران و همه جانوران آنجا ساخت.»۱۵
«این بهشت طلایی چنان که از وندیداد اوستا برمی آید در کنار رود نیک دائیتی صحنه فرمانروایی پدرانه جمشید (=یمه خشئته) ساخته شده.»
حال به اصل داستان ورجمکرد که بخش های از آن را با «ارم ذات العماد» یا بهشت شداد نیز می توان مقایسه کرد می پردازیم. برای آگاهی خوانندگان محترم خلاصه ای از داستان «ارم ذات العماد» در پایان مقاله آمده است.
«ور» و کیفیت بنای آنکه به فرمان اهورا مزدا ساخته شده به طور کامل از بند ۲۲ فرگرد آغاز می گردد.
اقتباس داستان ورجمکرد از دو کتاب وندیداد یکی ترجمه ذبیح الله منصوری و دیگری نوشته «دار مستتر» ترجمه موسی جوان به تحریر در آمده. شماره هر بند از این فرگرد را در آخر هر قسمت درج کرده ام.اهورا مزدا به ییم گفت: ای جم زیبا پسر «ویونگهونت» تو را آگاه می سازم که در گیتی زمستان نکبت بار همراه سرمای سخت و ویران کننده پدید خواهد شد. بر جهان مادی زمستان سخت فراخواهد رسید و برف نخست از بلندترین کوه ها گرفته تا ژرفای دره رودخانه «اردوی» خواهد بارید. (بند ۲۲)در این هنگام همه چهارپایان و ستوران از بالای کوه ها تا دور افتاده ترین و عمیق ترین دره ها و رودخانه ها که زندگی می کنند، زیر زمین پناهنده خواهند شد و تنها یک سوم از آنها توانند گریخت. (بند ۲۳)چراگاه ها پیش از این زمستان بسیار انبوه و فراوان خواهند بود. اما با ذوب شدن یخبندان ها رود های بزرگی پدیدار می گردند که نمی توان از آنها گذر کرد و جای پای چهارپایان (گوسفندان) نیز دیگر دیده نخواهد شد. (بند ۲۴)پس تو ای جم زیبا باغی (ور) که بلندای هر یک از چهار سویش یک چرتو۱۶ و درازی آن از هر چهار طرف یک چرتو (اسپریس) باشد بساز و در آنجا از نطفه چهارپایان خرد و چهارپایان درشت و آدمیان و سگان و مرغان و آتش های سرخ و سوزان قرار ده. باغی که هر یک از چهارسویش یک چرتو باشد برای سکونت مردمان و یکی دیگر که هر یک از چهارسویش یک چرتو باشد برای سکونت چهارپایان و ستوران بساز. (بند ۲۵)در این «ور» باید آب را به درازی یک «هاثر»۱۷ جاری ساز و چمن هایی به وجودآور و خوردنی هایی به رنگ زر که تمامی ندارد در آنجا بیاور و در آنجا خانه ها و ایوان ها و حصاری بساز. مرغان را در کنار چمن زار هایی همیشه سبز و خرم جای ده. (بند ۲۶)در ور نطفه مردان و زنانی را که نژادشان بر روی زمین از همه زیباتر و بزرگ تر و بهتر است و نطفه هرگونهحیوانی را که بر روی زمین از همه حیوانات زیباتر و بزرگ تر و بهتر است، بیاوری. (بند ۲۷)
تو باید در ور از تخمه های هرگونه خوردنی که بر روی زمین از همه لذیذتر و خوشبوتر و از تخمه گیاهان هرچه بلندتر و زیباتر و خوشبوتر است، جفت جفت بیاوری. (بند ۲۸)مردم گوژ، دیوانه، پیس دار، بدکار، فریبکار، ناقص، حسود و بد دندان و نشانی از انگره مینوی (اهریمنی) با خود دارند، یا بیمارانی که باید از دیگران جدا نگهداری شوند (دارای مرض مسری باشند) نباید در ور بیاوری. (بند ۲۹)در جلو میدان نه پل (در دیگری کوچه نوشته شده) و در میان آن شش پل و در عقب سه پل بساز. در قسمت پیشین از این پل ها یک هزار نطفه زنان و مردان و در قسمت میانین ششصد نطفه و در قسمت پسین سیصد نطفه قرار ده. هر قسمت را با انگشتری زرین خود نشانی بنه (مهرکن) و برای ور دری درخشان بگذار، چنانکه به خودی خود درون ور را روشن سازد. (بند ۳۰)یم با خود گفت: وری که اهورامزدا فرمان داد چگونه بسازم. آنگاه اهورامزدا به یم گفت: ای جم زیبا، خاک را با پای نرم و با دست گل کن. (بند ۳۱)یم به همان گونه که اهورامزدا می خواست خاک را لگدمال و نرم و با دست گل کرد هم چنان که کوزه گر خاک را با آب می آمیزد و پهن می سازد. (بند ۳۲)آنگاه یم ور را که از هر چهار سوی یک چرتو بود جایگاه مردان و زنانی که بر روی زمین از همه بزرگ تر (درشت اندام)، بهتر و زیباتر بودند ساخت. یکی دیگر که بلندی هر یک از چهار سویش یک چرتو بود برای جایگاه چهارپایان و ستوران ساخت.(بند ۳۳)در آنجا جوی های آب به درازای یک هاثر جاری کرد، در آن چمن هایی کاشت و خانه ها و ایوان ها و حصا ر ها بساخت.(بند ۳۴)در آنجا نطفه مردان و زنانی که از همه بر روی زمین بزرگتر، بهتر و زیباترند گرد کرد. (بند ۳۵)در آنجا تخم هرگونه گیاه را که بر روی زمین از همه بلندتر و خوشبوتر است گرد آورد. در آنجا تخم هرگونه خوردنی که بر روی زمین از همه لذیذتر و خوشبو تر است گرد آورد. نطفه ها و تخم ها از هر یک جفتی در آنجا نهاد، چنان که در تمام مدت اقامت مردمان در ور آنها تباه و فاسد نگردند. (بند ۳۶)
در آنجا از مردمان گوژ، دیوانه و پیس دار و کسانی که در آنها نشانی از انگره مینوی باشد و جز اینها اثری نیست. (بند۳۷)در پیش میدان نه پل، در میان شش پل و در دنبال سه پل. در قسمت پیشین از این پل ها هزار نطفه مردان و زنان و در قسمت میانین- ششصد و در قسمت واپسین سیصد _ و هر قسمتی را با انگشتری زرین خویش نشان کرد و برای ور دری درخشان تعبیه کرد، چنانکه به خودی خود درون آن را روشن می ساخت. (بند ۳۸)زرتشت پرسید: ای آفریننده گیتی، ای پاک، ای اهورامزدا، چه روشنی ها در این ور که یم ساخته است می درخشید؟(بند۳۹)اهورامزدا گفت: روشنی های طبیعی و روشنی های ساختگی، در تمامی سال تنها یک بار ستارگان و ماه و خورشید خودساخته در آنجا غروب می کنند. (بند ۴۰)هر سال یک روز به نظر جلوه می کند و در هر چهل سال یک بار از هر جفت انسان و همه حیوانات و گیاهان و جانداران به دنیا می آید. یکی نر و دیگری ماده، مردم و سایر جانداران به بهترین صورت در ور زندگی می کنند. (بند۴۱)این اهورامزدا کیست که دین مزدا را در ورجمکرد با خود حمل می کند. اهورامزدا گفت: مرغ کاشیپتان۱۸ ای زرتشت مقدس.
●ارم ذات العماد:
مطابق آیات ۵۰ و ۵۱ از سوره هود، قوم عاد مردمی ستمگر و بت پرست بوده اند که خداوند «هود» (خدای رعد قوم مغان) را به رسالت از میان این قوم برگزید. اما این قوم به پند ها و نصایح هود توجه نکرده، همچنان به دین قدیم خویش باقی می مانند. سرانجام خداوند نیز این قوم بت پرست را نابود می سازد.۱۹قوم عاد در سرزمین «یمن» ساکن بوده و «از عمان تا به حضرموت در زمین فاش شدند... خدای ایشان را به فضل قدرتی عظیم داده بود و ایشان بت پرست بودند.»۲۰«قوم عاد مردمی زورمند و توانا بودند. رسول (ص) گفت از قوم عاد مردان بودند که چون ایشان را با حیی یا قبیله ای خصومتی بودی، یکی از ایشان بیامدی و سنگی عظیم از کوه بکندی بر طول و عرض آن قبیله، بیاوردی و بر سرایشان فرو گذاشتی و ایشان را هلاک کردندی.»۲۱حال که تا حدودی با این قوم آشنا شدیم، به بنای بهشت ارم می پردازیم. این قوم را امیری بود به نام «شداد بن عاد» (در اصل جمشید پیشدادی) که هم او بنای این بهشت پی افکند.«و نیز ارم که صاحب قدرت بود. مانند آن شهر در استحکام و بزرگی در بلاد عالم نبود.»۲۲ظاهراً و مطابق با احادیث و روایات موجود، هیچ بشری به جز بناکنندگان «ارم» و عبدالله بن قلابه نتوانسته این بهشت را ببیند. «وهب بن منبه روایت کرد از عبدالله بن قلابه که او گفت: مرا شتری گم شد، به طلب او در بیابان می گردیم، به بیابان «عدن» افتادم، شهری دیدم در میان بیابان و حصنی در میان آن و پیرامون آن حصن کوشک های بلند بنا کرده. گفت: فراز کردم آنجا، گمان بردم که آنجا کسی هست که من احوال شتر از وی بپرسم. بر در آن حصن بنشستم، کسی بیرون نمی شد. و هیچ حرکتی نبود. گفت: از اسب فرود آمده، شمشیر برکشیدم و به درون حصن رفتم، دو بنا دیدم به غایت بلند و محکم و دو در، در او آویخته از زر سرخ مرصع. با انواع جواهر. مدهوش بماندم. در یکی را باز کردم، شهرستانی دیدم که مثل آن کسی ندیده است و در او کوشک های معلق برداشته بر ستون های زبرجد و یاقوت و بر بالای آن غرفه ها دیدم کرده از زر و سیم و لولو و یاقوت و زعفران ریخته بود و به جای سنگ ریزه انواع جواهر از در و یاقوت و زبرجد. و در میان سرای بستان ها (باغ ها) و در میان آن انواع درخت ها نشانده و میوه ها برآمده و جوی های آب ساخته از زر و سیم و به جای ریگ مروارید و یاقوت و زبرجد در قعر جوی ها ریخته و آن همه از زیر آب پیدا بود. گفت: چون چنان دیدم، می گردیدم. اما کسی را نمی دیدم، بترسیدم. آنگه اندیشه کردم، مانند این در دنیا هیچ جای نیست. این الا بهشت نیست که خدای ما را وعده داد. گفت: از آن بنادق مشک و عنبر و از آن جواهرها که بر زمین ریخته بود مشتی پر کردم و چندان که خواستم که جوهری (جواهری) از آن جوهرها که در آن درها نشانده بودند برکنم نتوانستم و برگشتم به یمن و با مردمان حکایت کردم و آن جواهر که آورده بودم اظهار کردم و بعضی بفروختم. این حدیث ظاهر شد و در زبان ها افتاد تا به «معاویه» رسید. کس فرستاد مرا بخواند و این حال در خلوت از من پرسید. گفت: چنان که دیده بودم گفتم. معاویه را باور نمی بود. کس فرستاد و «کعب الاخبار» را بخواند و گفت: یا «کعب» در دنیا مدینه ای هست از زر و سیم و انواع جواهر بر این شکل و براین هیات؟گفت: بلی هست و من تو را خبر دهم بر آن کس که این بنا کرد. بدان که آن را «شداد بن عاد» بنا کرد و ذکر این مدینه در قرآن هست. معاویه گفت: این حدیث برای ما بگوی. گفت: چون عاد بمرد شدید۲۳ به پادشاهی بنشست و مردم را قهر کردند و شهرها بگشادند. آنگاه شدید بمرد و شداد بماند و پادشاهی بدو افتاد و پادشاهان عالم مطیع او شدند و او را گردن نهادند.
و او مولع بود (حرص داشت) به کتاب خواندن، هر کجا به ذکر بهشت رسیدی خوش آمدی، آن را بخواندی و بر آن واقف شدی. تا آرزو شد او را در دنیا بهشتی بنا کند. صد مرد قهرمان بخواند و با هر قهرمان هزار استاد مزدور و ایشان را برگماشت... «و پس از تهیه مقدمات کار و تهیه مصالح از اقصی نقاط عالم» ... و سیصد سال در بنای آن روزگار برفت... و در این گاه شداد را نهصد سال عمر بود.
گفت: بروید و پیرامون آن حصنی کنید و گرداگرد آن حصن کوشک ها بنا کنید. برفتند و چنان کردند.
هزار وزیر (به تعداد افرادی که وارد چم کرد شدند) را بفرمود، تا برگ و ساز برگرفتند که انتقال کنند به آن جایگاه، که او از برای هر وزیری کوشکی فرموده بود. جمله هزار کوشک، هزار خانه بر بالای او بود تا در هر خانه پاسبانی باشد. ده سال در آن رفت تا ایشان ساز انتقال کردند... چون به نزدیک آنجا رسید، خدای تعالی صیحتی فرستاد و جمله را هلاک کرد و کس از ایشان در آنجا نشد و در این روزگار یکی از مسلمانان در آنجا رود. مردی کوتاه سرخ موی... به آن جایگاه در شود و ببیند.»۲۴ این بهشت تا روز قیامت از دیده ها پنهان است.
علی مفرد

۱۲- ورجمکرد را به فارسی امروزین می توان باغی یا غاری که جمشید کرد (جمشید ساخت) معنا کرد.
۱۳- حماسه سرایی در ایران _ ص ۴۵۲- ۴۲۶.
۱۴- تاریخ ایران قبل از اسلام _ دکتر حسین زرین کوب _ ص ۳۷.
۱۵- همان (ص ۲۱).
۱۶- مقیاسی نامعلوم که ظاهراً در یک میدان اسب دوانی می گفتند. هم اکنون نیز واحدی به همین نام در میان شالیکاران اصفهان و شهرکرد موجود است. یک چرتو را مربعی به ابعاد ده متر محاسبه می کنند. یک چرتو گندم یعنی مقدار گندمی، برنج، یا محصول دیگری که در چنین مساحتی کشت شود. (۱۰۰ متر مربع)
۱۷- مقیاسی نامعلوم.
۱۸- طی تحقیقات دارمستتر و طبق مندرجات بند هش و مینو خرد مرغ کاشیپتان _ Kashiptan در غار جم سخنگو بوده و دین مزدا را تبلیغ می کرده است.
۱۹- سوره فجر _ آیه ششم.
۲۰- تفسیر ابوالفتح رازی ، ج ۴- ص ۴۱۰.
۲۱- تفسیر ابوالفتح رازی، ج دهم، ص ۲۸۴.
۲۲- سوره فجر، آیه های هفتم و هشتم.
۲۳- عاد دو پسر داشت یکی شدید و دیگری شداد.
۲۴- کلیه داستان از تفسیر ابوالفتح، ج دهم، ص ۲۸۶- ۲۸۴ نقل شد.


همچنین مشاهده کنید