یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


جسارت در بن بست


جسارت در بن بست
تازه ترین مجموعه داستان «ناتاشا امیری» با عنوان «عشق روی چاکرای دوم»، طبق معمول کتاب های نویسندگان زن در این سال ها، قصه هایی است در مورد زنانی بیشتر از طبقه متوسط شهرنشین - به جز یکی دو مورد استثنا که در آنها زنی از طبقه پایین اجتماع هم در داستان حضور دارد - که در زندگی روابط پرتنشی را با شوهر یا مردهای زندگی شان از سر گذرانده اند یا می گذرانند . ساخت سخت محافظه کارانه قصه های این مجموعه به حریم نسبتاً امنی برای زنان بیشتر منفعل و آسیب پذیر این قصه ها بدل شده و بحران این زنان در چارچوب این حریم طرح می شود.
حریمی که مردهای بی چهره و یک شکل قصه ها را به آن راهی نیست و حق حرکت در اعماق ذهن و روح آشفته و زخم خورده زنان این قصه ها تنها منحصر به کسانی است که جواز ورود به این حریم را دریافت کرده اند و به قول معروف از خودی ها به شمار می آیند. برای همین است که انگار بعد از خواندن چند قصه این طور به نظر می رسد که زنان تمام این قصه ها همه از یک خانواده اند و همه دچار سرنوشت ها و رفتارهایی کم وبیش مشابه و این البته چندان ربطی ندارد به عمومی شدن خصلت های فردی در قصه ها و عام شدن امر خاص در آن چرا که در مجموعه «عشق روی چاکرای دوم» و مجموعه هایی از این دست که در این سال ها فراوان خوانده ایم امر خاص تنها در پیوند درونی و معنایی خود قصه ها با یکدیگر و در این محدوده نه چندان فراخ است که عمومی می شود نه در نسبت با دنیای بیرون و این مشکل بیش از هر چیز در شیوه خلق موقعیت های داستانی خود را نشان می دهد.
موقعیت هایی سخت بی ارتباط با واقعیت که گفتن این هم که شاید بغل گوش مان چنین چیزهایی اتفاق می افتد و مشکل از ما است که نمی بینیم، مشکل اصلی این قصه ها را حل نمی کند چرا که صرف اتفاق افتادن یک چیز، آن را در قصه توجیه نمی کند بلکه چگونگی تبدیل یک واقعه اجتماعی به شکل ادبی و در واقع تداوم واقعیت در زبان و تبدیل مکانیسم یک اتفاق به مکانیسم ادبی روایت همان اتفاق است که واقعیت را به ادبیات تبدیل می کند و در غیر این صورت، واقعیت هر چقدر هم که بحرانی باشد در قصه یی که نتواند این بحران را در شکل درونی کند به امری صرفاً خیالپردازانه و فانتزی بدل می شود و توجه واقع گرایانه به جزئیات هم نمی تواند این بیرون ماندن واقعیت از زبان و شکل و تبدیل شدنش به امری صرفاً خیالی را لاپوشانی کند.
● مردها همه مثل هم هستند
اولین قصه مجموعه، با عنوان «آن که شبیه تو نیست» حکایت آشنای خیانت است. دوست دوران مدرسه راوی اکنون زنی است شوهردار با چهره یی کاملاً متفاوت از سال های مدرسه. چهره یی که زن می کوشد با بزک کردنش، نقص های آن را لاپوشانی کند. زن، در زندگی خانوادگی اش دچار بحران است. شوهرش به او خیانت می کند. زن از یک سو می خواهد مچ شوهرش را بگیرد و از سوی دیگر مدام این مچ گیری را عقب می اندازد. او همان قدر از رودررو شدن با این واقعیت که شوهرش به او خیانت می کند، می ترسد که از روبه رو شدن با نقص های جسمی اش.
شوهر این زن، مردی است که «سبیل چهارگوش» دارد و «لحن عامیانه» و «شکم بزرگ» که روشن ماندن گوشی موبایلش خیانتش را لو داده است هر چند به قول راوی «نگاهش هیز» نیست و «آدم بدی به نظر» نمی آید و این تنها لطفی است که راوی در حق این شوهر یک بعدی بی شکل روا می دارد. مردهای باقی قصه ها هم کم و بیش همین طورند؛ یک بعدی، خودخواه، بی رحم و خیانت پیشه که کم مانده بدجنسی در چشمان شان هم برق بزند. مردهای قصه «من به توان تو»، «ویرگول»، «عشق روی چاکرای دوم» و «با تشدید روی جیم» هم با قدری اختلافات سطحی از اساس شبیه همان مرد قصه اول هستند، هر چند در هرکدام از این مردها یک خصلت بد، پررنگ تر است اما همه تک بعدی اند و پیچیدگی ها و تناقض های درونی یک شخصیت زنده را ندارند. مرد قصه عشق روی چاکرای دوم، دکتری شیاد و بدچشم است که می کوشد از زنی که مستاجر او است سوءاستفاده کند.
شوهر پری در قصه «من به توان تو» مردی است بی ادب که رفتارش با پری و خانواده اش رفتاری زننده و تحقیرآمیز است. مردهای قصه «هاروت و ماروت» همگی جانورهایی هستند که شهوت جلوی چشم هایشان را گرفته است. در تمام این قصه ها تمرکز تنها روی یکی از وجوه سرشت مردانه است و به همین دلیل است که می گویم مردها هرگز با مجموع تناقض های رفتاری شان به حریم ساختاری قصه ها راه نمی یابند. البته در این بین همان طور که قبلاً گفتم قصه «با تشدید روی جیم» به خاطر حضور پدر راوی، یک استثنا است. هرچند نویسنده سردستی از کنار این شخصیت که قدری با دیگر مردهای قصه ها متفاوت است، گذشته و او را در چند جمله خلاصه کرده است. پدر راوی در این قصه سال ها راز گذشته مادر را در دل نگه داشته. وقت مشاجره او تنها سکوت می کند و مهره های شطرنج به هم ریخته را دوباره می چیند و سال ها بعد ناگهان منفجر می شود و راز بدکاره بودن مادر را برای دخترش افشا می کند و این راز زندگی دختر را به هم می ریزد. «با تشدید روی جیم» قصه یی است که در آن بحران و دوپارگی تا حدی در زبان نیز اتفاق افتاده و زبان را دچار تنشی هرچند اندک کرده است.
● بحران زنانه در شکلی محافظه کارانه
اما هرچه مردها با شکل های قراردادی و کلیشه یی شان بیرون از ساختار و شکل قصه های مجموعه «عشق روی چاکرای دوم» مانده اند، نویسنده و پرداختن به بحران و آشفتگی های درونی زنان قصه هایش تا آنجا که توانسته جسارت به خرج داده است و گاهی حتی از مرزهایی که برخی نویسندگان پشت آنها توقف می کردند و جلوتر نمی رفتند گذشته است هرچند این جسارت، در چارچوب شکل روایی محافظه کارانه قصه ها، در هم شکسته است. از نمونه های موفق اما حرام شده این جسارت، حرکت در اعماق ذهن راوی قصه «من به توان تو» و شخصیت مادر، در قصه «با تشدید روی جیم» است.
راوی «من به توان تو»، راوی زخم خورده یی است که به تلافی این زخم و برای فراموشی آن خود را به عمد آلت دست دیگران قرار می دهد. اما روابطش با هیچ کس «یکی دو ماه بیشتر» دوام نمی آورد. او یک روز توی آینه خود را به شکل «دختری موسرخ که کک و مک گونه هایش را پوشانده» می بیند. این دختر همیشه با راوی است و نمود روح دوپاره و پرتنش او. اما همین حضور دوپارگی به شکل دختری موسرخ که همیشه به راوی چسبیده است، تنش دختری در آستانه جنون را در چارچوب یک قرارداد بارها به کار رفته داستانی، بی رمق کرده و زبان را از آغشته شدن به این تنش و جنون، دور نگه داشته است. نویسنده در عین تلاش برای نزدیک شدن به عمق تنش، کوشیده است بر روایت آن کنترل داشته باشد و همین کنترل محافظه کارانه، روایت را از تکه تکه شدن و شکاف برداشتن حفظ کرده و اجازه نداده است شکل و زبان قصه ها، عمق بحران را آشکار کنند. اینجاست که جسارت راوی به بن بست فرم می خورد و حرام می شود. شاید بتوان گفت این جسارت بیشترین ضربه را از نحوه روایت و همچنین موقعیت های داستانی خورده است که پتانسیل درونی پذیرش آن را نداشته اند و آن را به شدت پس زده اند. گویا جسارت در میانه راه با هراسی مواجه شده که مستقیماً با موقعیت بیرونی قصه ها مرتبط است. هراسی که از بیرون در ناخودآگاه قصه ها رخنه کرده و آنها را از پیشروی بیشتر در روح و جسم شخصیت ها و زبانی کردن این پیشروی جسورانه بازداشته است.
● پشت نقاب تاریخ
جست وجو در حاشیه های پنهان مانده تاریخ رسمی، رویدادهای جزیی که در پشت حوادث بزرگ تاریخی پنهان شده اند، تقابل تاریخ و واقعیت و حضور عنصری فراواقعی و ماوراءالطبیعی، مضمون هایی است که در سه قصه «غم میان بادهای موسمی»، «به چهل روایت دخترانه» و «هاروت و ماروت» به آنها پرداخته شده است. مضمون هایی که البته جدید نیستند و نمونه هایشان اتفاقاً در رمان ایرانی فراوان است. «به چهل روایت دخترانه» آشکارترین شکل درآمیختن تاریخ و افسانه و همچنین تقابل تاریخ با دغدغه ها و بحران های زندگی معاصر و در عین حال گره خوردن این دو به یکدیگر است. بهترین جای قصه آنجاست که آشکار می شود دو استاد رقیب، جدل بر سر فرضیه یی تاریخی را بهانه تسویه حساب های شخصی شان قرار داده اند و همین موضوع، اقتدار دانشگاهی شان را درهم می شکند. گرچه در این قصه هم فرم و نحوه روایت، عمق شکاف این اقتدار درهم شکسته را آشکار نمی کند. بحران دانشجویان این قصه، شکل دخترانه تری از بحران زنان به ظاهر جا افتاده یی است که بحران شان را در پس نقاب خشک استادی پنهان کرده اند اما آنجا که نقاب ها می افتد فرم قصه، دستپاچه و عجولانه جای شان را می گیرد و چهره های از نقاب بیرون افتاده را می پوشاند. قصه «هاروت و ماروت» با تمام قصه های مجموعه «عشق روی چاکرای دوم» متفاوت است. بنیان این قصه، حکایت معروف دو فرشته یی است که به عذاب الهی دچار و در چاه بابل گرفتار شدند. جهان این قصه، بر خلاف دیگر قصه های این مجموعه، کاملاً مردانه است، گرچه در این قصه هم مردها همان طور تک بعدی هستند.
قصه، فضایی کابوس وار دارد که آن را از فضای دیگر قصه های مجموعه متمایز می کند هرچند مضمون آن بیشتر شبیه حکایت هایی با نتیجه اخلاقی است.
علی شروقی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید