سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

تیتوس بورکهارت(Titus Burckhardt)


تیتوس بورکهارت(Titus Burckhardt)
تیتوس بوركهارت یكی از بزرگ‌ترین محققان و اندیشمندان قرن بیستم در حوزه‌هایی مانند تفكر معنوی و سنتی، هنر مقدس و شناخت تمدن‌های بزرگ گذشته است. محققان بزرگی چون هیوستن اسمیت، سیدحسین نصر، مارتین لینگز، ویكتور دنر، سر جان تاونر و آن‌ماری شیمل با ستایش بسیار از مقام علمی و معنوی وی یاد كرده‌اند. نصر درباره او می‌نویسد: «بوركهات با آن حقیقتی كه درباره‌اش سخن می‌گفت و مطلب می‌نوشت، زندگی می‌كرد. نور خرد و هوش سرشاری كه از او ساطع می‌شد، به قلب متونی كه به تحقیق درباره آنها می‌پرداخت، نفوذ می‌كرد و معنای ژرف آنها را روشن می‌ساخت...»
تیتوس بوركهارت، محقق سوئیسی آلمانی، در سال ۱۹۰۸ در Florence زاده شد و در ۱۹۸۴ در لوزان از دنیا رفت. تیتوس بوركهارت، برادرزاده مورخ مشهور هنر یاكوب بوركهارت و پسر كارل بوركهارت، پیكرتراش بود. تیتوس بوركهارت و فریتیوف شوآن نخستین سال‌های مدرسه‌شان را حدود زمان جنگ جهانی اول در بازل - شهری كه درست در مرز میان سوئیس و فرانسه قرار دارد - با هم گذراندند. این، آغاز یك دوستی صمیمی میان دو اندیشمند و محقق نامور بود ...
دیدگاه متافیزیكی عمده بوركهارت، در كتاب مقدمه‌ای بر آموزه صوفیانه بیان شده است. بوركهارت در این اثر ماهیت نگرش معنوی و باطن‌گرایانه را تشریح می‌كند و به بررسی مبانی نظری باطن‌گرایی اسلامی یا تصوف می‌پردازد و در پایان، شرحی از «كیمیاگری معنوی» یا طریق مراقبه‌آمیزی كه به كمال مطلوب معنوی منتهی می‌شود، به دست می‌دهد. این اثر موقعیت و مقام علمی بوركهارت را به عنوان یكی از شارحان و مفسران پیشرو تعالیم مبتنی بر عقل شهودی و سلوك معنوی تثبیت كرد.
بوركهارت بخش بزرگی از نوشته‌هایش را به كیهان‌شناسی سنتی اختصاص داد و آن را «ندیم متافیزیك یا مابعدالطبیعه» می‌شمرد. نخستین مقاله‌ای كه در این باره به رشته تحریر درآورد «دیدگاه كیهان‌شناختی» نام داشت كه در سال ۱۹۴۸ به زبان فرانسه منتشر شد. موضوع دیگری كه با علاقه‌مندی او به كیهان‌شناسی ربط داشت صنعت‌گری و هنر سنتی بود. بوركهارت در ارزیابی معماری و شمایل‌نگاری سنتی و سایر هنرها و صنایع و روشنگری در مورد ابعاد معنوی آنها مهارت خاصی داشت.
كتاب مفصل بوركهارت در كیهان‌شناسی چنین عنوانی داشت:
▪ كیمیا:
علم كیهان، علم روح. او در این كتاب به شرح و بیان مفصل این قضیه می‌پردازد كه علم كیمیا كه بعدها شیمی از آن نشأت گرفت و تبدیل فلزات كم ارزش به طلا یكی از مقاصد اصلی آن بود، در حقیقت جلوه‌ای از «روانشناسی معنوی» و بیانگر تمنا و گرایش و كشش انسان به كمال مطلوب معنوی است، تبدیل مس وجود به كیمیای جان.
در حوزه هنر نیز مهم‌ترین كتاب بوركهارت هنر مقدس در شرق و غرب نام دارد كه در آن به بررسی موشكافانه هنرهای قدسی و دینی در هندوئیسم، بودیسم، تائوئیسم، مسیحیت و اسلام می‌پردازد.
بوركهارت در دهه‌های پنجاه و شصت عمرش مدیر هنری یك مركز انتشاراتی معتبر در لوزان و اولتن به نام Urs Graf Publishing House بود. فعالیت اصلی بوركهارت طی این دوره، تنظیم و چاپ مجموعه‌ای شایان توجه از دست‌نوشته‌ها و نسخ خطی قرون میانه به ویژه آثار مربوط به كتاب مقدس و سایر آثار مذهبی و هنری بود. كارهای او در این زمینه دیری نگذشت كه با استقبال متخصصان و نیز عامه مردم روبه‌رو شد. پاپ پیوس دوازدهم نیز حضوراً از او قدردانی كرد و كارهایش را ستود.
یكی دیگر از آثار شایان ذكر بوركهارت كتاب فاس، شهر اسلام (Fez, city of Islam) است كه در اواخر دهه ۱۹۵۰ به زبان آلمانی به چاپ رسید و ریشه در زمانی داشت كه در جوانی، در دهه ۱۹۳۰ چند سالی را در مغرب سپری كرد و در آنجا با چند تن از شخصیت‌های برجسته معنوی مغرب از نزدیك آشنا شد.
● برخی از آثار بوركهارت
▪ فرهنگ مغربی در اسپانیا، آینه خرد:
مقالاتی در باب علم سنتی و هنر مقدس، جهانشمولی هنر مقدس و نیز كتاب هنر اسلام(Art of Islam) كه آخرین كار عمده و اصلی او به حساب می‌آید. بوركهارت آثارش را به زبان‌های آلمانی و فرانسه نوشته است. او همچنین برخی از آثار حكما و عرفای مسلمان، از جمله فصوص‌الحكم ابن عربی و انسان كامل عبدالكریم جیلی را به فرانسه ترجمه كرد.
آنچه در پی می‌آید اشاره بسیار كوتاهی است به آثار تیتوس بوركهارت كه برپایه گزیده ای كه ویلیام استادارد از مجموعه آثار وی تهیه و تدوین كرد نوشته شده است:
The Essential Titus Burckhardt Reflections on Sacred Art, Faiths, and Civilizations, Edited by William Stoddart, Foreword by Seyyed Hossein Nasr, World Wisdom, ۲۰۰۳.
چگونه می توان تمدنهای شرقی و قرون میانه را شناخت: بوركهارت در كتاب فرهنگ مغربی در اسپانیا می نویسد كه برای فهم و شناخت عمیق یك فرهنگ باید به آن علاقه مند بود و به آن مهر ورزید و این تنها در صورتی میسر است كه به ارزشهای كلی و جاودانه ای كه در عمق آنها نهفته است توجه كنیم. «این ارزشها اساساً در همه فرهنگهای راستین _ یعنی فرهنگهایی كه نه تنها به نیازهای فیزیكی و جسمانی انسان بلكه به نیازهای معنوی او، كه بدون آنها زندگی هیچ معنا و هدفی نخواهد داشت، پاسخ می دهند - وجود دارد.»
بوركهارت تصریح می كند كه هیچ چیز به اندازه آثار هنری در یك فرهنگ ما را به آن فرهنگ نزدیك نمی كند. به دید بوركهارت آثار هنری نمایانگر «مركز» و كانون فرهنگها هستند. «این آثار هنری ممكن است عبارت باشند از یك تصویر و شمایل مقدس، یك معبد، یك نمازخانه، یك مسجد یا حتی یك قالی با یك طراحی ابتدایی. چنین آثاری بیانگر یك كیفیت یا عامل اساسی اند كه تحلیل های صرفاً تاریخی یا تحلیل شرایط اجتماعی و اقتصادی قادر به درك و دریافت آنها نیست. از طریق ادبیات یك فرهنگ _ بویژه آن آثاری كه به حقایق ازلی و ابدی می پردازند _ نیز می توان بصیرت و نگرشی ژرف نسبت به آن فرهنگ پیدا كرد. اما این گونه آثار ماهیتاً عمیق و رمزی و نمادین هستند و برای خواننده معاصری كه از شروح و تفاسیر مفصل آنها بهره نمی برد نامعقول به نظر می رسند. از سوی دیگر، یك اثر هنری _ بدون هیچ تلاش ذهنی از سوی مخاطبان _ می تواند به طور بی واسطه و «به نحو وجودی» یك حقیقت عقلی خاص یا نگرشی معنوی را انتقال دهد و بدین وسیله به ما انواع بصیرت ها راجع به ماهیت فرهنگ موردنظر ببخشد.»
بوركهارت در ادامه این مطلب و به عنوان نكته ای منتقدانه چنین می نویسد: «از منظر عصر مضطرب و بیش از حد غوطه ور در اندیشه كنونی، انسانهای قرون وسطی غالباً خام اندیش و نابالغ و ناآشنا با هرگونه شك و بی یقینی روانشناختی به نظر می رسند و این ممكن است ما را به این اشتباه بیندازد كه گمان كنیم آنها كمتر از ما اهل فكر و تأمل بودند و بیش از ما به غرایزشان وابستگی داشتند. اما حقیقت این است كه اعمال آنها ملهم و متأثر از یك بینش و اندیشه بود، بینش و اندیشه ای مربوط به معنای روحانی زندگی _ به میزانی بسیار بیشتر از آنچه در مورد انسان معاصر صادق است و این دقیقاً به این سبب بود كه آنان برای حقیقتی جاودانی و لایزال زندگی می كردند و عشق و علاقه شان و نیروی خلاقه شان، در آن قدرت و غنا و پرمایگی ای كه در تولیدات و آثارشان می بینیم و تحسین می كنیم جلوه گر شده است. همان طور كه گفتیم آنان بیش از ما به آسمان و نیز به زمین نزدیكتر بودند.
در مورد انسان معاصر، به تعبیری كلی، وضعیت دقیقاً عكس این است: انگیزه های او عبارت است از عواطف و احساسات كه مجموعه ای از فعالیت های ذهنی _ روانی، نظریه ها و «ایدئولوژی ها» در خدمت آنها پا به عرصه فعالیت می گذارند. برای او، عواطف و هیجانات فردی و جمعی، عامل زیربنایی هستند و فعالیت ذهنی نیز در سطح قرار دارد. به عبارت دیگر (و با استفاده از تعبیری از فریتیوف شوآن)، نزد هنرمند سنتی، عنصر عین و واقعیت خارجی (obgect) است كه ارزش كار را تعیین می كند در حالی كه نزد اكثر هنرمندان مدرن عنصر ذهن یا واقعیت نفسانی (subject) این ارزش را تعیین می كند. برای شناختن انسان مدرن چه بسا مطالعه روانشناسی كافی باشد اما انسان قرون میانه را تنها در صورتی می توان به درستی شناخت كه شخص تصور و شناخت حقیقی از اهداف و الهامات والای او داشته باشد و درك كند كه چگونه و تا چه میزان، تصورات و اندیشه هایش به صورت نمادین و رمزی بیانگر حقیقت كلی و ازلی و جاودانه است.»
انتقاد از دیدگاههای تقلیل گرا و به تعبیر خود این اندیشمندان نقد و رد آرا و نظراتی كه فاقد بعد معنوی اند یا آن را انكار می كنند و همه چیز را به سطح پدیدارهای فیزیكی و طبیعی فرومی كاهند از ویژگی های فكری اندیشمندان سنت گرا از جمله تیتوس بوركهارت به شمار می رود، چیزی كه عمدتاً ناظر به جریان های «مدرن» است. بوركهارت در كتاب آینه خرد كه یكی از آثار مهم و پرآوازه اوست به بررسی مفصل كیهان شناسی سنتی و طرد و تخطئه آن در نزد برخی از جریان های مدرن غربی اشاره می كند. متن زیرین بیانگر گوشه ای از اندیشه های وی در این باب است: «هنرهای آزاد هفت گانه قرون وسطی دربردارنده فنون و رشته هایی هستند كه انسان مدرن در «علم» خواندن آنها تردید نمی كند رشته هایی مانند ریاضیات و نجوم و جدل (dialectic) و هندسه. این یكسان دانستن علم و هنر - در قرون وسطی گفته می شد كه «هر علم یك هنر است و هر هنر یك علم - كه كاملاً هماهنگ با ساختار جامع Trivium و Quadrivium است به روشنی نشان دهنده طبیعت بنیادین دیدگاه كیهان شناختی است.
[Trivium یا «بیان خرد» چنانكه بوركهارت در یكی از آثارش توضیح می دهد مشتمل بود بر گرامر (زبان) و جدل یا دیالكتیك (منطق) و فن سخنوری (Rhetoric).
▪ Quadrivium یا خرد نیز شامل این علوم و رشته ها می شد:
حساب (مربوط به عدد) و موسیقی (مربوط به زمان و هارمونی) و هندسه (مربوط به مكان و نسبت ها) و نجوم (مربوط به حركت و ریتم). اینها هفت Liberal arts مشهور قرون وسطی هستند]
وقتی مورخان مدرن به كیهان شناسی سنتی - چه از دنیای قدیم باشد و چه از شرق یا غرب قرون میانه - نظر می كنند عموماً آن را كوشش هایی كودكانه و خامدستانه برای توصیف و تبیین علل پدیده ها محسوب می كنند. آنان به این ترتیب در نگرش به چیزها مرتكب خطایی مشابه خطای آن كسانی می شوند كه - با یك نوع پیشداوری «طبیعی گرایانه» - آثار هنری قرون وسطی را بر طبق ملاك مشاهده «دقیق» طبیعت و نیز «هوشمندی» هنرمند مورد قضاوت و ارزیابی قرارمی دهند. [...] برای انسان مدرن هر علمی در معرض تردید قرار می گیرد اگر سطح امور واقع فیزیكی یا جسمانی و مادی را ترك گوید و صحت و اعتبارش را از كف می دهد اگر خودش را از آن قسم استدلال كه مبتنی بر یك نوع استمرار و تداوم شكل پذیر و تجسمی (plastic) است جدا كند. گویی كل عالم تنها بر پایه وجوه «مادی» یا كمّی تخیل انسان شكل گرفته است...»
بوركهارت در بخشی دیگر از كتاب آینه خرد در ارتباط با همین موضوع چنین می نویسد: «انسان باستان كه زمین را جزیره ای در احاطه آبها و دریاها می دید و گنبد آسمان را سقفی بر آن، و نیز انسان قرون وسطی كه به آسمانها و افلاك متحد المركز - كه از زمین در مركز آنها، تا فلك حدناپذیر روح الهی امتداد داشت - معتقد بود بی تردید در مورد موقعیت و روابط و نسبت های واقعی عالم محسوس اشتباه می كردند. اما از سوی دیگر، آنان كاملاً بر این نكته واقف بودند - و این بسیار اهمیت دارد - كه این عالم مادی و محسوس برابر با كل واقعیت نیست. آنان به این نكته علم داشتند كه عالم واقع در احاطه و سیطره واقعیتی قرار دارد كه هم عظیم تر و هم نامحسوس تر و پنهان تر است و اینكه این عالم نیز به نوبه خود، منطوی و محاط و مندرج در روح (The Spirit) است و دیگر اینكه عالم، مستقیم یا غیرمستقیم در همه ابعاد و امتدادهایش در برابر وجود نامتناهی (The Infinite) محو می گردد.
انسان مدرن می داند كه زمین كره ای است معلق در یك مغاك بی انتها كه در جریان یك حركت سرسام آور و پیچیده قرار دارد و می داند كه این حركت تحت سیطره سایر اجرام سماوی است اجرامی كه بسیار بزرگتر و عظیم تر از زمین هستند و درفاصله ای بسیار دور با آن قرار دارند. او می داند كه زمینی كه در آن زندگی می كند در قیاس با خورشید ذره غباری بیش نیست و اینكه خود خورشید هم ذره كوچكی است در میان سایر ستارگان فروزان و همه اینها در حركت و جنبش مدام اند. [...] انسان مدرن همچنین می داند كه خردترین ذرات و اتم ها نیروهایی در خود دارند كه اگر آزاد شوند می توانند زمین را در یك حریق و ویرانی تقریباً آنی فرو برند. همه اینها از «بی نهایت كوچك» تا «بی نهایت بزرگ» در منظر علم مدرن پدیده های با مكانیسم های فوق العاده پیچیده هستند كه كاركرد آنها صرفاً محصول نیروهای كور است.»بوركهارت درباره رویكرد علمی انسان جدید می نویسد: « انسان عصر ما طوری زندگی می كند و چنان رفتار و كرداری دارد كه گویی عمل و ساز وكار عادی و متعارف جاری در طبیعت چیزی است كه وی در برابر آنها مصون و محفوظ است. او عملاً نه به ژرفناها و مغاك های دنیای ستارگان و نه به نیروهای دهشتناك نهفته در هر ذره ماده می اندیشد. او آسمان بالای سر خود را با خورشید و ستارگانش می بیند مثل هر كودكی كه آن را می بیند اما به یادآوردن تئوری های نجومی مانع از آن می شود كه نشانه ها و آیات الهی (divine signs) را در آنها بازشناسد. آسمان در نظر او دیگر جلوه طبیعی روحی (The spirit) كه در جهان تجلی و نورافشانی می كند نیست.
[این نوع خاص] معرفت علمی جانشین این نگرش «خام» - و در عین حال عمیق - شده است اما نه به عنوان یك آگاهی جدید نسبت به نظم و نظام كیهانی عظیم تر كه انسان جزیی از آن است بلكه به صورت یك امر بیگانه، یك آشفتگی و بی نظمی مدام در برابر مغاك ها و ورطه هایی كه هیچ وجه اشتراكی با او ندارند. زیرا در این وضعیت، چیزی مایه یادآوری این قضیه به او نمی شود كه كل این عالم در درون اوست البته نه در وجود منفرد او بلكه در روح یا عقل شهودی (intellect) كه نهفته در اوست چیزی كه هم از او و هم از كل عالم پدیداری (phenomenal) عظیم تر است.»
ظاهراً معرفی بخش منتقدانه آثار واندیشه های بوركهارت بیش از اندازه، در این گفتار گسترش یافته است مع الوصف باید افزود كه جنبه نقادانه آثار و اندیشه های بوركهارت به این حوزه ها محدود نمی شود. از باب نمونه باید به این نكته اشاره كرد كه در مورد نظریه تكامل (یا تحولی) داروین، روانشناسی جدید (از جمله روانشناسی فروید و حتی یونگ) و باز دیدگاههای فروكاهنده در نظریه های علمی و نیز متألهانی مانند تیار دشاردن ( (Teilhard de chardin و همچنین پاره ای قلمروها و موضوعات و شخصیت های دیگر نقد و نظرهای كوتاه و بلندی به دست داده است.
● دیدگاههای ایجابی تر وی:
▪ كیمیاگری جان:
همانطور كه می توان انتظارداشت بوركهارت برای علم یا صنعت كیمیا و كیمیاگری قدیم ارزش و اهمیت رمزی بسیار قایل بود. دراین باره در كتاب آینه خرد می نویسد: «جسم را روح ساختن و از روح، جسم ساختن: این بیان فشرده و لب لباب كیمیاگری (alchemy) است.خود طلا كه در ظاهر، ثمره كار را جلوه گر می سازد به صورت جسمی تیره و تار كه نورانی و درخشان گشته یا نوری كه تبلور یافته و به شكل جامد درآمده است روی می نماید. [...] این تبدیل و دگرگونی روح به جسم و جسم به روح را كم و بیش می توان به صورت مستقیم و آشكار در هرروش و سیر و سلوك معنوی پیداكرد. هرچند، علم كیمیاگری این موضوع را اصل اساسی خود قرارداده است.
بوركهارت دراین باره توضیحات مفصل می دهد كه به سبب پیچیدگی آنها و تنگی این مجال نمی توان به آنها اشاره كرد. بوركهارت درجایی دیگر، دركتاب كیمیاگری: علم كیهان، علم روح به مقام معنوی شامخی كه «زرگری» در دوران قدیم داشته است توجه می دهد. از باب نمونه می نویسد: «در برخی از قبایل آفریقایی زرگری و كار با طلا تا به امروز یك هنر مقدس (sacred art) محسوب شده است.»
بوركهارت پس از بیان این نكته و درتأیید نظر خود به زندگینامه خود نوشت یك سنگالی) camara laye, LشEnfant noir (paris,۱۹۵۳ اشاره می كند و به نقل قطعه ای از آن می پردازد. ازجمله این عبارت: «هنرمندی كه با طلا كارمی كند پیش از هرچیز باید خودش را پاك و مطهر سازد، باید از سرتا پا خودش را بشوید و طی كار، از آمیزش جنسی بپرهیزد.»
▪ هنر قدسی در ادیان جهان:
بوركهارت دركتاب هنرمقدس در شرق و غرب می نویسد: «... همه این وجوه بنیادین هنر قدسی _ به نحوی از انحا و به نسبت های مختلف _ در هر یك از پنج دین بزرگی كه از آنها نامبرده شد [آیین هندو، مسیحیت، آیین بودا، آیین دائو یا تائو و اسلام] حضور دارد زیرا هریك از آنها اساساً برخوردار از حقیقت و فضل الهی است.
از همین رو هریك از آنها در اصل این توانایی را دارد كه هرصورت ممكن معنویت را جلوه گر سازد. مع الوصف از آنجا كه هردین، بالضروره تحت یك دیدگاه و منظر خاص _ كه «اقتصاد» معنوی آن را تعیین می كند _ قرار دارد، آثار هنری اش كه ضرورتاً به صورت جمعی است و نه فردی، با سبك ویژه خود این دیدگاه و منظر و نیز این «اقتصاد» معنوی را منعكس می سازد.
به علاوه، صورت (form) بنابر ماهیتی كه دارد، قادر نیست چیزی را بدون طرد چیزی دیگر بیان كند چون صورت، چیزی را كه بیان می كند محدود می سازد و بدین ترتیب سایر بیان ها و جلوه گرسازیهای ممكن صورت یا الگوی مثالی كلی خودش (universal archetype) را طرد می كند. این قانون طبیعتاً درهر سطحی از تجلیات صوری (formal) صادق است و منحصر به هنر نمی شود. از این رو، تجلیات و وحی های الهی متعدد _كه ادیان مختلف برپایه آنها شكل گرفته اند _ نیز وقتی بر حسب نمای صوری شان موردتوجه قرارگیرند خصلت انحصاری دارند و یكدیگر را طرد می كنند. اما آنها در ذات و گوهر الهی شان كه واحد و یگانه است چنین خصلتی ندارند. دراینجا نیز همانندی میان «هنر الهی» و هنر انسانی آشكار می شود. هیچ هنر مقدسی وجودندارد كه مبتنی بر وجهی از متافیزیك (مابعدالطبیعه) نباشد. علم مابعدالطبیعه خودش بی حد است. به این شرط كه متعلق (object) آن نامحدود باشد.»
بوركهارت پس از بحثی كوتاه دراین باب، به مطالعه آثار رنه گنون (۱۸۸۶-۱۹۵۱) و فریتیوف شوآن (۱۹۰۷-۱۹۹۸) توجه و ارجاع می دهد.
▪ زندگی معنوی در اسلام:
بوركهارت در آثار متعدد خویش به تفصیل درباره انواع هنرهای قدسی و ادیانی چون آیین هندو، آیین بودا، آیین تائو، مسیحیت و اسلام و جز اینها سخن گفته است. ذهن وحدت طلب و گوهریاب او پیوسته در تلاش و تكاپو برای رسیدن به آنچه وی از آن به ریشه ها و بنیان های مشترك تعبیر می كرد بود. درعین حال كه لاجرم تفاوت ها را هم از یاد نمی برد. گوشه ای از نظرات وی درباره گستره و گوهر عرفان اسلامی دراینجا ذكر می گردد: «... عرفان اسلامی بیانگر این معناست كه شهادت به وحدانیت و یگانگی خداوند و پایبندی به توحید نباید فقط بر زبان جاری شود و نه حتی فقط در ذهن باشد. بلكه باید فراتر از همه تأملات و احساسات، گواهی كامل و بی واسطه ای باشد كه سراسر وجود آدمی را فرامی گیرد. این، چیزی غیر از معرفت به پروردگار نیست.
اما خدا را تنها در صورتی می توان شناخت كه نفس (ego) آدمی كه به صورت غریزی خود را یك مركز قائم به خویش (Self-Sufficient center) و خود بسنده می انگارد _ یعنی یك نوع «الوهیت» علاوه بر ذات الهی پروردگار _ در برابر وجود لایتناهی خداوند ازمیان برخیزد و محو گردد، مطابق با این كلام: هیچ خدایی جز الله وجود ندارد (لااله الا الله). این به این معنی نیست كه ذات نامیرنده و جاودانی روح باید نیست و نابود شود. آنچه باید از میان برخیزد جوهر روانی شبكه مانند است كه از انفعالات و خواسته ها و خیال های نفسانی ساخته شده و آگاهی را محدود به سطح ظواهر و پدیده های زودگذر می كند. وقتی این «حجاب» خودخواهی و انانیت از روی روح (spirit) یا خردشهودی - كه قوه فوق فردی در كسب معرفت مستقیم است - به كنار رود اشیا و امور همانگونه كه واقعاً هستند به دیده می آیند. خداوند در حضور فراگیرش در نظر می آید و مخلوقات نیز در مقام امكان محض كه در درون خویش حامل وجود الهی اند.»
بوركهارت سپس این قول یكی از عرفای اسلامی را نقل می كند كه «عارف مسلمان حیات و هستی خود را همچون ذره غباری می بیند كه پرتو خورشید آن را قابل رؤیت كرده است: نه واقعی و نه غیرواقعی.» آنچه ذكر شد از كتاب فاس، شهر اسلام است. بوركهارت در بخش دیگری از این كتاب و در ادامه مطالب یادشده توضیح می دهد كه چون هدف طریقت عرفانی فرارفتن از نفس و خواسته های نفسانی است نمی توان بدون برخوردار شدن از فضل و توفیق (grace) الهی به آن وصول یافت. به علاوه، بدون كمك و دستگیری استاد معنوی [بوركهارت خود در این مورد از معادل های شیخ و مرشد استفاده می كند] كه مراحل سیر و سلوك راطی كرده است و بدون تأثیر و تصرفی كه در سالك می كند نمی توان در طریق معنوی به سرمنزل مقصود رسید. بوركهارت از اینجا نتیجه می گیرد كه عرفان اسلامی تكیه بر جریان یا سنت معنوی ناگسسته ای دارد كه سر رشته و سلسله جنبان آن حضرت محمد (ص) است.
▪ به عشق می گردد خورشید و هر ستاره ای؛ كمدی الهی:
سنت معنوی و دینی غرب از جمله حوزه های پژوهشی و تحقیقاتی بوركهارت است. او در بخشی از كتاب آینه خرد به تحلیل و رمزگشایی كمدی الهی دانته (۱۲۶۵ - ۱۳۲۱. م) می پردازد. فی المثل در قطعه ای از كتاب چنین می نویسد: «در نزد دانته شرافت اصلی و شأن اصیل انسان اساساً در موهبت خرد شهودی (Intellect) نهفته است كه مقصود از آن نه صرفاً عقل عادی و عرفی (reason) یا قوه تفكر بلكه آن نوری است كه عقل عادی و درواقع كل نفس (soul) را با سرچشمه الهی همه علوم و معرفت ها مرتبط می سازد. از همین روست كه دانته راجع به نفرین شدگان و اهل عذاب (damned) می گوید كه آنان موهبت خرد (Intellect) را از كف داده اند (دوزخ، سوم، ۱۸). و این به این معنا نیست كه آنها نمی توانند فكر كنند چون روا می دارد كه درمیان خودشان به استدلال بپردازند. آنچه آنان فاقد آن هستند و دسترسی به آن برای همیشه از آنها سلب شده است، قابلیت و توانایی شناخت خدا و شناخت پیداكردن نسبت به خودشان و جهان در ارتباط با خدا است. جایگاه این شناخت در قلب است، در مركز وجود آدمی، جایی كه محبت و معرفت با هم جمع و مأنوس اند. [...] در انسان راستین همه قوا و نیروهای دیگر نفس معطوف به مركز وجود هستند: «من مانند مركز دایره هستم كه هر نقطه محیطش به طور یكسان وابسته به آن است.» [...] وقتی دانته می گوید كه اهل عذاب و نفرین موهبت خردشهودی را از كف داده اند مقصودش آن است كه در وضعیت آنان، اراده كاملاً از مركز وجودشان دور شده و به راه دیگری رفته است. [...] معرفت به حقایق ازلی و ابدی به صورت بالقوه در روح یا عقل شهودی حضور دارد اما فعلیت یافتن و جلوه گر شدن آن ارتباط مستقیم با اراده (Will) دارد، ارتباطی منفی اگر كه نفس به گناه افتد و ارتباطی مثبت اگر كه نفس بر گناه غلبه كند و در آن غوطه ور نشود...»
بوركهارت در اینجا بحث مهم تأثیر گناه بر معرفت را مطرح می كند كه دیگر فرصتی برای پرداختن به آن وجود ندارد. او در كتابی دیگر به نام مقدمه ای بر اصول نظری تصوف همین موضوع یعنی تألیف میان عشق و عقل را در نزد صوفیان و عارفان مسلمان مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. متأسفانه فرصتی برای پرداختن به این موضوع هم در اینجا وجود ندارد اما از آنجا كه كتاب مذكور به فارسی ترجمه و منتشر شده است می توان به آن رجوع كرد.
▪ شطرنج عالم هستی:
بوركهارت در بحثی جالب توجه در كتاب آینه خرد شهودی (Mirror of the Intellect) كه در این گفتار به اختصار از آن به آینه خرد یاد شده است این نكته را مطرح می سازد كه ارتباط و نسبت میان اراده انسان و مشیت الهی یا میان تدبیر و تقدیر به روشنی در بازی شطرنج نمادینه شده است.
«آلفونسوس خردمند (Alphonsus the wise) در كتابی كه راجع به شطرنج نوشته است نقل می كند كه چگونه پادشاه هند آرزو داشت بداند كه آیا جهان از عقل و خرد فرمانبرداری می كند یا از صدفه و اتفاق. دو تن از مشاوران حكیم وی دو پاسخ متضاد دادند. اولی كه به نقش عقل قائل بود شطرنج را مثال زد كه در آن قواعد عقلی بر تصادف و اتفاق سیطره دارد درحالی كه دومی بازی نرد و تاس انداختن را به عنوان مثال مطرح كرد كه رمز تقدیر محتوم است. مسعودی هم می نویسد كه بالهیت پادشاه - كه گفته اند بازی شطرنج را تنظیم كرد و رسمیت بخشید - آن را بر بازی نرد كه شانس و اتفاق بر آن حاكم است ترجیح داد چون در اولی [یعنی شطرنج] عقل و هوش همیشه بر جهل و نادانی رجحان و برتری دارد.
در هر مرحله بازی، بازی كننده آزاد است كه انتخابهای مختلف بكند اما هر حركت مجموعه ای از نتایج ناگزیر را در پی دارد طوری كه ضرورت (necessity) به طور فزاینده ای انتخاب آزاد را محدود می كند. پایان بازی نیز نه ثمره كارگزاف و بی قاعده بلكه حاصل قوانین محكم است. در اینجاست كه ما ارتباط میان اراده و تقدیر و نیز میان آزادی و معرفت را درمی یابیم. [...] این «هنر شاهانه» بر عالم هستی - ظاهراً و باطناً - و مطابق با قوانین و سنن خاص اش، حاكم است. [...] روح، حقیقت است. انسان به واسطه حقیقت، آزاد است. او بیرون از حقیقت اسیر تقدیر است. این است تعلیم بازی شطرنج...»
بوركهارت در این بحث كه ما مجبور شدیم آن را به كوتاهی هر چه تمام تر بیان كنیم و از قوه خیال و اندیشه خوانندگان مدد بگیریم می كوشد در پدیده ای كه اكنون تقریباً به طور كامل از آن راززدایی شده است نه از اهمیت شطرنج بلكه از عمق و غنای حكمت كهن شرق سخن بگوید كه رمزپردازی همواره در آن نقش اساسی داشته است...
منبع : موسسه گفتگوی ادیان


همچنین مشاهده کنید