یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نسل امروز و شعر معاصر


نسل امروز و شعر معاصر
ادبیات و اجتماع در تأثیر و تأثر مدامند؛ در همه ی دوره ها،‌با وجود شدت و ضعف، چنین بوده است. ادبیان به آینگی اجتماع می پردازد و اجتماع نیز، ضمن تأثیر بر ادبیات و جریانهای ادبی، گاه از جریانها، در بسط جنبشها و خیزشهای اجتماعی، اثر پذیرفته و یاری گرفته است.
این تعامل به دوره ی معاصر هم محدود نیست، بلكه پیش از مشروطه نیز، ادبیات ما بهترین منبع برای باز شناخت جامعه ی ایرانی است. آنچه مورخ نتوانسته یا نخواسته در تاریخ خود بنویسد، شاعر در شعرش و حتی لا به لای تغزلهایش گنجانده است. كدام تاریخ نوشته و نانوشته می تواند و توانسته است به اندازه غزلهای حافظ، سرزمین فارس را در قرن هشتم توصیف كند و لایه های پنهان روابط حاكمان و طبقات مختلف جامعه ی ایرانی آن عهد را نمایان كند؟ اگر با نگاه تاریخی و اجتماعی، اشعار حافظ را به مطالعه بگیریم، صرفنظر از ثبت و ضبط تاریخ و مناسبتهای تاریخی ـ كه در شعر طرف توجه نیست ـ به واقع چیزی كمتر از محتویات شیراز نامه احمد بن ابی الخیر زركوب و مواهب الهی معلم یزدی (م۷۸۹) و دیگر اثر تاریخی آن عهد، به دست نخواهیم آورد. كدام تاریخ نویس به اندازه فردوسی، وضعیت فرهنگی و اجتماعی ایران قرن چهارم را به تلویح و تصریح در ظرف حماسه و اسطوره و به زبان شعر بازگفته و روح حاكم بر زندگی مردم ایران آن عصر را نشان داده است؟ این همه تضاد و تقابل در شعر حافظ كه اهل ادب با عناوین «پارادوكس و تضاد و هنجارگریزی و آشنایی زدایی و خلاف آمد عادت» و ....از آن یاد می كنند، به طور قطع، نتیجه ی اوضاع اجتماعی پر از تضاد و جامعه ی پر از فریب و ریا، و تیره از نیرنگ و تباهی روزگار شاعر است كه اینچنین صور خیال او را انباشته است. همان طور كه حماسه پردازی و خودباوری فردوسی هم، برآیند خواسته ها و آرمانها و ارزشهای مطلوب انسان ایرانی روزگار شاعر است. دوره ی معاصر هم از این قاعده بیرون نیست و بلكه در متن و بطن این قاعده است و از جنبه هایی، حتی آثار ادبی این دوره با تمام دوره های پیش از آن، برابر است. در شعر كلاسیك ما،‌با همه ی طول و تفصیلی كه دارد، اغلب، موضوعات مهم به شیوه های نه چندان منفاوت، توسط شاعران مختلف در دوره های دیگر، تكرار می شود لذا ما شاعران تكراری، زیاد می بینیم. این تكرار شدن موضوعات، البته صرفنظر از ابتذال آن، در برخی مواضع به ساده شدن و در نتیجه فهم آسان تر شعر هم كمك كرده است؛ (و این همان چیزی است كه شعر كلاسیك همچون امتیازی از آن برخوردار است و به فهم و دركش كمك كرده و می كند و شعر نوو به دلایلی كه گفته و خواهیم گفت، از آن خالی است و البته جای دریغ و افسوس هم ندارد.) حال آنكه در شعر معاصر، كمتر شاعر اصیل و نوآوری را می توان سراغ گرفت كه تكرار دیگری باشد، با آنكه ممكن است موضوع شعرشان مشترك باشد؛ ما در كار هر شاعر اصیل نوپرداز، با دنیایی تازه رو به رو هستیم كه كمتر نام و نشانی از آن در ذهنمان است و گاه،‌اساساً مسبوق به سابقه نیست؛ شاید بدان سبب كه آفرینشهای شعری در كار شاعران بزرگ با هم تفاوت فراوان دارد. مثل اینكه بگوییم موضوع كار همه یكی است اما، یكی با نقاشی به آن می پردازد، دیگری با شعر، سومی با رمان، چهارمی با نمایش،‌پنجمی با فیلم ، ششمی با موسیقی و ......
شاید بتوان گفت: در یك تقسیم بندی كلی، مهم ترین موضوعات شعر معاصر فارسی، اجتماعی،‌انسان، سیاست و تعامل این هر سه با هم است، در حالی كه در دوره های پیشین، دست كم، دو مورد از موضوعات پیش گفته تقریباً از شعر ما غایب یا بسیار نادر است، اگر هم د رمواردی به این موضوعات پرداخته اند،‌در حقیقت «مسئله» و «مشكل»‌شاعر،‌اجتماع و سیاست و جنبه ها و جوانب آنها نبوده است، به همین خاطر، از منظر سبك شناسی بسامد ندارد و مورد توجه نیست. حال آنكه در شعر معاصر، شعر از فردیت خارج شده و زندگی انسان امروز، و شاعر امروز، خواسته و ناخواسته با سیاست و اجتماع پیوند خورده و «شاعر/خود شاخه ای ز جنگل خلق است» و «با لبان مردم /لبخند
می زند»۱ عضویت جمع را پذیرفته، دیگر به طبقه ای خاص تعلق ندارد و د رعالم دیگر زندگی نمی كند و «درد و امید مردم را با /استخوان خویش/ پیوند می زند»، لذا دیگر نمی تواند تنها به خودش و به عشق خودش بپردازد، شعرش با اجتماع و سیاست در می آمیزد و زبانش، زبان زمانه و اجتماع می شود. در چنین حالتی است كه شعر با تاریخ و سیاست گره می خورد و اصلاً خود ، تاریخ روزگارش می شود. كمتر مورخی می تواند خفقان و سركوب و تصلب سیاسی و اجتماعی و فرهنگی پس از ۲۸ مرداد ۳۲ را، آن گونه كه در اشعار برخی شاعران آن سالها و از جمله شعر اخوان ثالث، عینی و ملموس و زنده نشان داده شده، بازگو كند.»....هوا دلگیر / درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان /نفسها ابر/ دلها خسته و غمگین/ درختان اسكلتهای بلور آجین/ زمین دلمرده / سقف آسمان كوتاه/ غبار آلوده مهر و ماه/ زمستان است.» (زمستان / ۹۷) .
شعر معاصر، مربوط به انسان معاصر است، دردهای او، آرمانهای او، زبان او و تاریخ اندیشه های انسان معاصر است. اساساً بعضی از بهترین شعرهای فارسی متعلق به همین دوره است، چرا باید از نعمت لذت بردن و ارتباط داشتن با آن محروم ماند؟ با اظهار فروتنی و احترام نسبت به قله های رفیع شعر كلاسیك و احساس افتخار بدانها، و نیز اذعان به نیاز همیشگی نسل حاضر به این میراث ارجمند، باید پذیرفت كه اصولاً علائق و مطلوبها و دغدغه های فردی و جمعی انسان معاصر را باید در آثار ریشه دار شعر امروز جست و جو كرد، و حتی عاشقانه های خواننده ی امروز شعر، پیش و بیش از آنكه در شعر گذشته باشد، در شعر معاصر است. محض نمونه فقط به آثار دو تن از شاعران اشاره می كنیم كه می توان آنها را «عاشقانه های» انسان امروز محسوب كرد. از شاملو: «مرا تو/ بی سببی نیستی...»(ص ۷۲۲)، یله /برناز كاری چمن رها شده باشی....»(ص۷۷۱)، «من باهارم تو زمین/ من زمینم تو درخت....» (ص۴۵۵)، »بوسه های تو/ گنجشكان پرگوی باغ اند....»(ص ۴۷۵)، »دوستش می دارم/ چرا كه می شناسمش/ به دوستی و یگانگی» (ص۵۱۰)۲ و.... برخی از تغزلهای اخوان: «ای تكیه گاه و پناه/ زیباترین لحظه های» (آخر شاهنامه /۷۳)، دریچه ها» (آخر شاهنامه /۵۳)، لحظه ی دیدار»(زمستان ۱۳۴)، «غزل ۴» (از این اوستا/۶۰)، «نماز»۳ (از این اوستا/ ۷۶) و... البته در كار برخی شاعران دیگر معاصر نیز، می توان سراغ چنین شعرهایی را گرفت كه پرداختن به آنها موجب تطویل است.
باری، توجه آگاهانه و به دور از شیفتگی یا دشمنانگی، به شعر معاصر، یك ضرورت ملی و اجتماعی و فرهنگی است و بی عنایتی به این مهم، یك گسست فرهنگی را، هم از منظر میراث ادبی و شعری تاریخی هم به لحاظ دگرگونیهای نحوی و واژگانی و آوایی زبان فارسی، موجب خواهد شد، كه در درازمدت زیان آن به نسلهای آینده و زبان و ادبیات فارسی خواهد رسید. متأسفانه از هم اكنون، نوعی بیگانگی میان این میراث و نسل حاضر مشاهده می شود و گاه دانشجوی ما، در حوزه ی نثر معاصر هم، با ساختار جمله بندی و تركیبات واژگان یك نویسنده معاصر، بیگانه است ـ تا چه رسد به شعر ـ و مثلاً، نثر قرن پنجم از نثر داستان های هدایت و آل احمد و چوبك، برایش آسان تر می نماید!
هر چند خسته كننده است كه پس از گذشت بیش از هشت دهه از جریانهای جدی نوگرایانه در شعر فارسی، از مرافعه ی طولانی كهنه و نو سخن بگوییم، اما نحوه ی مواجهه و معرفی ما ـ در برخی مواضع و مواقع ـ از شعر نو و نیز حرفهایی كه گهگاه در گوشه و كنار شنیده یا نوشته می شود، چنین یادآوریهایی را الزام می كند؛ ضمن این كه، ممكن است بسیاری از مخاطبان امروز، بی خبر از سابقه ی بحث و تحت تأثیر مسائل پیش گفته، به «حقانیت» جریانهای نوگرایانه و اصیل شعر فارسی نرسند، لذا، این بحث به ظاهر كهنه شده را باید برای نسل امروز و فردا مكرر كرد هر چند برای نسل دیروز غیر لازم به نظر می رسد. اگر مسئولان و برنامه ریزان درسی دانش آموزان، از همان دهه های نخستین تثبیت جریان نوگرایی شعر، مواجهه ای واقع بینانه تر نسبت به مسئله داشتند و اگر فرصت می دادند تا شعر نو هم برای نسل معاصر به درستی و در كتابهای درسی دوره های مختلف عرصه شود و قد بكشد و ببالد تا هم نسل خود آنها و هم نسلهای بعد میوه اش را بچشد و مز مزه كند تا تلخ و شور و شیرینش بر جان شعر خوانان بنشیند ـ آن گونه كه شعر كلاسیك هم بیش از ۱۲ قرن چنین فرصت و فراغتی داشته است ـ شاید امروز این مسئله به گونه ای دیگر بود؛ به هر حال، اكنون با رویكرد مثبتی كه در كتابهای درسی دانش آموزان نسبت به شعر معاصر دیده می شود، امید می رود این امر برای نسل امروز و فردا حاصل شود. ۴
این همه گفتیم تا ضرورت آشنایی واقعی و گسترده نسل حاضر را با همه جنبه ها و جریانهای شعر و ادب معاصر، بیش از پیش، فراخاطر برنامه ریزان و مؤلفان محترم كتابهای درسی و مسئولان این بخش از فرهنگ جامعه آورده باشیم. در ادامه این نوشتار، به سبب تماسی كه با دانشجویان امروز و دانش آموزان دیروز داریم، به طور مشخص موانع و مشكلاتی را كه می تواند ارتباط و آشنایی دانشجویان ادبیات فارسی را با شعر نو كم فروغ كند و آن را محدود و ضعیف نماید، به اختصار بررسی خواهیم كرد. برای انسجام بهتر مطالب، این موانع و مشكلات را می توان ذیل چهار مدخل دسته بندی كرد:
الف) مسائل و مشكلات دوره دانش آموزی.
ب) مسائل و مشكلات دوره دانشجویی
ج) مسائل و مشكلات فردی و شخصی خوانندگان شعر ـ و در بحث ما یعنی خوانندگان
دانش آموز و دانشجو .
د) مسائل و مشكلاتی كه به ماهیت شعر نو مربوط است.
البته، نوع نگاه و برخورد برخی دستگاههای فرهنگی و تبلیغی و رسانه ای ـ در گذشته و حال ـ با بعضی چهره ها و جریانهای شعر نو و نیز اوضاع چاپ و نشر آن، خصوصاً در دهه شصت تا نیمه های دهه هفتاد و عوامل پیدا و پنهان دیگر هم در این عدم ارتباط درست و گسترده، بی تأثیر نبوده است و ما در این مختصر، فرصت پرداختن به همه ی آنها را نداریم.
الف) مسائل و مشكلات دوره ی دانش آموزی:
الف ـ ۱) نارسایی كتابها و برنامه های درسی پیش از دانشگاه در خصوص متون شعری معاصر، همچنان عامل مهمی در این عدم ارتباط درست محسوب است. تا اوایل دهه هفتاد كه خبری از حضور جدی شعر نو در كتابهای دانش آموزان نبود و جز نمونه های اندك و اغلب شعاری و بعضاً ناموفق از بعضی شاعران نسل انقلاب، اساساً نمونه ای از شعر پویا و اصیل معاصر در كتابهای درسی وجود نداشت و جالب اینكه همین نمونه های اندك هم به دفعات عوض می شد. چند سالی است كه كتابهای دانش آموزان تغییرات مثبتی كرده و آثار متنوع تر و به نسبت بیشتری از شعر نو در متون دوره ی راهنمایی و دبیرستان آورده شده است و این البته، موجب خوشحالی و امیدواری و سپاسگزاری است. با این وجود، یادآوری چند نكته ضروری است؛ در كتابهای متون فارسی دوره دبیرستان رشته ی علوم انسانی، یعنی در ۵ كتاب و برای ۴ سال تحصیلی دانش آموزی كه می خواهد مثلاً در آینده دانشجوی ادبیات فارسی شود. جمعاً ۱۹ شعر در قالب نو از ۱۱ شاعر آمده است كه از این تعداد شاعر، یكی افغان و دیگری تاجیك است و از این تعداد شعر هم، دو شعر فقط برای حفظ كردن است.از مجموع این شعرها چهار شعر مربوط به نیما(ای آدمها، می تراود مهتاب، ترا من چشم در راهم [برای حفظ]، داروك)، دو شعر از اخوان(باغ من و قسمتی از خوان هشتم)، دو شعر از سهراب سپهری (صدای پای آب، پشت دریاها[برای حفظ]، دو شعر از گرمارودی (قسمتی از خط خون، در سایه سار نخل ولایت) و دو شعر عبدالملكیان است؛ همچنین از شفیعی كدكنی، صفار زاده، امین پور، محمد كاظم كاظمی،(شاعر افغان)، عبید رجب(شاعر تاجیك)، مشیری و حسن حسینی هركدام یك شعر. در مورد این نمونه ها و شاعران نكانی را یادآور می شویم: نخست اینكه، جای چندین چهره ی برجسته از شاعران نوپرداز معاصر در این فهرست خالی است و در عوض از شاعرانی نمونه آورده شده كه می شد از آنها چشم پوشید. دوم اینكه از چهره های بزرگ این فهرست هم، نمونه های روان تر و مناسب تر و بهتر آثارشان كه به هر لحاظ مناسب اوضاع دانش آموز باشد، انتخاب نشده، و طبعاً این آثار نماینده و نمایانگر واقعی شعر معاصر نیستند،‌یعنی این نمونه و تعداد، نمی تواند دانش آموز را درگیر شعر نو كند، آن گونه كه ملكه ذوق و ذهنش شود؛ حتی بعضی از این نمونه ها، ممكن است موجب خستگی و رویگردانی دانش آموز شود و چه بسا كه او از همان آغاز با دیدن فلان نمونه شعر بی وزن یا آزاد، تصمیم خود را می گیرد و ناآگاهانه در مقابل كلیت شعر نو موضع می گیرد و آن را به كناری می گذارد. این مسئله در مورد شعرسپید به مراتب حساس تر است و مثلاً «حماسه چهارده سالگی» عبدالملكیان، در عین دارا بودن ارزشهای معنوی و عاطفه ی نسبتاً قوی، به جهات مختلف و از جمله طولانی بودن، و زبان نثرگونه و كمی شعاری و فاقد موسیقی لازم، نمونه ی موفق و مناسب و ساختار مند و جذابی برای دانش آموز نیست. شاید برای چنین دوره ای نمونه های كوتاه تر و خوش آهنگی كه از نوعی «هارمونی» لفظی هم برخوردار باشد، مناسب تر است. مثلاً در آثار مرحوم سلمان هراتی چنین نمونه های سپیدی هست و همچنین در آثار دیگران. از سوی دیگر، اگر این فهرست را فقط در كنار نمونه هایی كه از شاعران معاصر كلاسیك سرا آورده شده (صرف نظر از شاعران كلاسیك كه آثارشان در این كتابها كم نیست) بگذاریم، تفاوت زیادی از لحاظ كلی می بینیم. تنها از شاعران معاصر كلاسیك سرا یا به تعبیر دقیق تر از شعرهای كلاسیك شاعران معاصر ۳۴ اثر در قالب قصیده و قطعه و غزل و رباعی و دو بیتی و چهارپاره و مثنوی در این كتابها نقل شده، یعنی حدود دو برابر نمونه های نو. شاعران این آثار هم عبارت اند از: بهار، عشقی، عارف، اقبال، نسیم شمال، پروین اعتصامی، همایی، دكتر حمیدی، فرخی یزدی، شهریار، اوستا، علی معلم، سهیل محمودی و ...ملاحظه می شود كه این فهرست، علاوه بر تعداد بیشتر شعر، از جهت تعداد شاعران نیز از فهرست پیشین متنوع تر و گسترده تر است. از آنجا كه دانش آموز، لزوماً یك سیر صعودی را طی می كند و هر دوره پایه ی دوره ی بعدی است، بی مناسبت نیست به كتابهای فارسی دوره ی راهنمایی هم نگاهی كنیم. دانش آموز باید از همانجا با نمونه های ساده و روان و كوتاه شعر نو آشنا شود. حتی اگر هم به درستی آن را نفهمد، همین كه بتواند یك ارتباط حسی و عاطفی با آن پیدا كند و دست كم نگارش و املای آن را ببیند، كافی است. در سه كتاب دوره ی سه ساله ی راهنمایی دو شعر از نیما (پرواز و قسمتی از افسانه) آورده شده كه پیداست شعر «افسانه» برای دانش آموز سال اول راهنمایی و اساساً برای دوره ی راهنمایی مناسب نیست، و دو شعر از سپهری (آب را گل نكنیم، روشنی ـ من ـ گل ـ آب) كه باید گفت تنها نمونه های مناسب و جدی شعر نو در این دوره و این كتابها است. باقی شعرهای معاصر، از شاعران كلاسیك سرایی همچون حسین مسرور، بهار، فروزانفر، پروین اعتصامی، صورتگر، كیانوش، سبزواری و ....است.
نكته ی دیگر اینكه مثلاً، برای رسیدن به شعر«آی آدمها)ی نیما و «باغ من» اخوان و حتی نمونه های جدیدتر، یك روند و روال منطقی زبانی و زمانی در نظر گرفته نشده؛ غزلی در یك كتاب با شعر نو همراه شده و برای دانش آموز دانسته نیست كه این دو چه نسبتی با هم دارند؟ این غزل یا قطعه و مثنوی و قصیده موزون و مقفی و ساختارمند، تحت چه شرایطی (منظورم تنها چرخه ی تاریخی نیست) به این شعر آزاد ظاهراً بدون ساختار و به هم ریخته یا اصلاً فاقد وزن عروضی، تبدیل شده است؟ دانش آموز باید از دوره ی راهنمایی با مباحث ساده و كوتاه و روان در خصوص تغییرات شعر معاصر آشنا شود و از همان زمان، نمونه های ساده تر و آهنگین شعر نو را ببیند و بخواند و این امر، اگر همچنان در سالها و دوره های بعد تكرار شود، در تثبیت ذهنی شعر نو و پذیرفتن آن، راهگشا است، حتی اگر به خوبی برای دانش آموز قابل فهم نباشد. انتخاب و نقل نمونه های خوش آهنگ و روان شعر نیمایی و نیز «طرح»های جذاب و پر طنین و قابل فهم از شعر سپید در كتابهای دوره ی راهنمایی، بسیار ضروری است و می بایست كم كم این روند به سمت آثار پخته تر و عمیق تر شعر نو ادامه پیدا كند و در سالهای پایانی دوره ی دبیرستان به آثار اصلی و بزرگ آن برسد. این طرح، البته در خصوص شعر و نثر كلاسیك هم شایسته ی به كار آوردن است.
مسئله مهم دیگر در این خصوص ـ همان گونه كه پیشتر گفتیم ـ این است كه از آثار همه ی چهره های برجسته و طراز اول شعر نو فارسی كه استادی و پیشتازی شان در این هنر چون تابناكی خورشید قابل انكار و تردید نیست، استفاده نشده و اصلاً نامی در این كتابها نیست. از منظر ملاحظات ملی و فرهنگی و اجتماعی پسندیده نیست كه برخی از مهم ترین آثار شعری و هنری ما ـ به هر علت ـ از دانش آموز دریغ شود و این یك زیان ادبی و هنری و فرهنگی است كه بر خود تحمیل می كنیم. برای دانش آموزی كه زبان و ادبیات فارسی
می خواند و قرار است دانشجوی مثلاً همین رشته شود، واجب است كه رد و ریشه ی این چهره ها و آثارشان را از همان دوران مدرسه و دبیرستان بگیرد، نه اینكه وارد دانشكده شود در حالی كه یك شعر از آنها خوانده و ندیده باشد. از شاملو به عنوان بزرگ ترین شاعر سپیدسرا و یكی از شاعران بزرگ زبان فارسی، و صاحب هیجده دفتر شعر ـ كه آثارش به تنهایی حاوی تحولات و پست و بلندها و افت و خیزهای بیش از پنج دهه از جریانهای شعر فارسی است ـ هیچ شعری در این كتابها نیست. از فروغ فرخزاد به عنوان شاعر پیشتاز و نخبه و تحولگرا و صاحب پنج مجموعه شعر تأثیر گذار، اثری نمی بینیم! آیا واقعاً از میان آثار آنها شعری پیدا نمی شود كه مثلاً به لحاظ اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و انسانی و ادبی، قابلیت عرضه برای دانش آموز، داشته باشد؟ این قهر بالاخره باید یك زمانی به آشتی بینجامد.
وقتی ما از بزرگان شعر كلاسیك غزل و قصیده و مثنوی و... در این كتابها می آوریم ـ و كاری است بسیار لازم و بایسته ـ دیگر چه نیازی است كه نمونه های تكراری همانها را با حجم و تعداد فراوان از كسانی كه قطعاً شأن شاعری چندان قوی ندارند و حافظه مردم و تاریخ ادبیات ما هم آنها را به نام شاعر نخواهد پذیرفت، (هرچند كه در زمینه ها و هنرهای دیگر استاد باشند) در این كتابها تكرا ركنیم؟ البته، به هیچ روی قصدمان تخطئه ی شاعران معاصر كلاسیك سرا و جایگزین كردن نوپردازان نیست، چرا كه حذف هر طرف، زیانهایی در پی دارد، منظور ایجاد نوعی تعادل و تناسب به لحاظ كمی و كیفی میان آنها است، به گونه ای كه، یكی، جای دیگری را تنگ نكند. آیا واقعاً آوردن این همه شعر از چهره های درجه ی چندم كه اغلب به جریانها و تحولات شعر فارسی هم اعتقادی نداشته و ندارند، به صرف معاصر بودن و به عنوان شاعر معاصر، ضرورت دارد. دانش آموز ما، دانشجوی ادبیات فارسی می شود، حال آنكه نمی داند فلان شاعر معاصر زنده است. یا مرده؟وقتی همان جلسه ی اول از دانشجویان كلاس سؤال می كنی از كدام شاعر معاصر سطری، مصرعی، بیتی در حافظه دارید؟ جز یكی دو نفر ـ اگر پیدا شود ـ همه به هم نگاه می كنند وقتی نام شاعران را می بری، حیرت بیشتر می شود! با این شرایط باید كمی به او حق داد، چون از شعر معاصر ـ شعر اصیل و جدی و جریان ساز ـ چندان چیزی نیندوخته كه بخواهد در دانشگاه آن را ادامه دهد؛ در حالی كه شعر كلاسیك را در حد خودش دیده و خوانده و لذا، همان را دنبال می كند، اما شعر نو را تازه می خواهد با دو واحد درسی، بسم الله، شروع كند!
نكته ی دیگر اینكه، تاریخ و مطالعه ی جریانهای اجتماعی و تاریخی و سیاسی، زمینه و مقدمه ی شناخت شعر هر دوره است و درست به همین جهت دانشجو شش واحد تاریخ ادبیات در دانشگاه می خواند، و اصلاً مطالعه ی ادبیات بدون آشنایی با تاریخ حركت در خلاء و گردش در تاریكی است؛ در حالی كه دانش آموز، یعنی دانشجوی آینده، یا با تاریخ اجتماعی و سیاسی معاصر، آن گونه كه به صورت زمینه ای برای جریانهای ادبی و شعری تحلیل شود، آشنا نیست و جایش در كتابها خالی است یا اینكه اگر به مطالعه بپردازد، تاریخی را كه در دبیرستان می خواند، بعضاً همسان و موافق جریانهای اجتماعی و سیاسی طرح شده در شعر معاصر، نمی یابد. این نكته، پرداختن ساده و مختصر به چگونگی شكل گیری جریانهای نوگرایانه ی ادبی را ـ دست كم از مشروطه به این سو ـ در كتابهای دوره ی راهنمایی و دبیرستان، آن هم با زمینه ای تاریخی و اجتماعی، الزام می كند.
الف ـ ۲) ناتوانی برخی از دبیران ادبیات در ارائه درست و تفسیر و تحلیل همین مقدار از شعر نو، عامل دیگر این عدم ارتباط و آشنایی است. البته، این ناتوانی، خود تا حدودی معلول همان موانع پیش گفته است؛ چه، این دبیر نیز، در چنین فضایی و با چنین موادی و حتی فقیرتر از اكنون ـ بالیده است. شیوه ی معنی كردن شعر نو با شعر كلاسیك تفاوت فراوان دارد كه اگر به آن توجه نشود، موجب بد فهمی و سردرگمی و عدم درك زیباییهای شعر و در نهایت، باعث عدم برقراری ارتباط درست با شعر می شود.
فارغ از ارزشگذاری، اصولاً شعر نو را نباید و نمی توان مثل شعر كلاسیك،معنی كرد در شعر كلاسیك طبق روال معمول، واژگان مشكل و كهن را معنی كرده و نحو به هم ریخته ی شعر را مرتب می كنیم و اشاره ها و تلمیحات احتمالی و صور خیال آن را هم باز می گوییم و در نهایت، یك معنی به اصطلاح «دانش آموز پسند» ارائه می كنیم تا او بتواند بنویسد. وقتی به شعر نو هم می رسیم، دانش آموز همین انتظار را دارد، معلم هم سعی می كند برای هر سطر یك معنی بگوید و او را قانع كند؛ در حالی كه اساساً در شعر نو ـ به اندازه ی شعر كلاسیك ـ واژگان مشكل نیست و نیازی به فرهنگ و لغت نامه ندارد، بلكه، اغلب باید به تفسیر كلی و یك دریافت از كلیت شعر اكتفا كرد، متنها با یك نگاه متفاوت، و سعی كرد دانش آموز را هم با این تفاوت نگرش آشنا كرد؛ چه، مشكل ابهام احتمالی شعر نو، به «چیزها»ی دیگری غیر از لغت و تركیب و واژگان مربوط است. بی راه نیست همین جا به یك نمونه ی توضیح شعر نو كه در كتاب دبیرستان آمده اشاره كنیم؛ در توضیح شعر «باغ من» اخوان، در فارسی سال دوم دبیرستان آمده است.«شاعر به توصیف پاییز می پردازد و بر خلاف دیگران، پاییز را نه فصل بی حاصلی و خشكی و نازیبایی كه مظهر زیبایی و پادشاهی فصلها می داند و هم اوست كه با اسب زرد یال افشان خویش در باغ زندگی شاعر می خرامد.»! آیا واقعاً این مقدار توضیح بی اشاره به زمینه و محتوای اجتماعی و سیاسی شعر كافی است؟ اخوان وقتی این شعر را به شخصی ـ یدالله قرایی ـ تقدیم كرده، در حاشیه ی عنوان آن نوشته: به یاد «گذشته ی» خوب! و «گذشته» را برای تشخیص و تأكید در گیومه گذاشته. اساساً «باغ من »‌اخوان، باغ «او» نیست، باغ«ما» است؛ باغی است به وسعت ایران و آن گذشته هم گذشته ای است كه اخوان می جست و نمی یافت و میوه هایش هم مردان و میراثهای آن، نه آن گونه كه در كتاب فارسی دبیرستان آمده: «میوه هایی كه روزی سر به اوج آسمان داشته اند و امروز در دل خاك خفته اند»! چه امتیاز و افتخاری برای باغ است كه میوه اش سر به اوج بیاساید؟ آیا نمی توانیم و نباید به احتمال هم كه شده، بگوییم این «پادشاه فصلها» غیر از توصیف ظاهری شعر از فصل رنگارنگ پاییز، ناظر به پادشاهی پهلوی هم هست كه در این باغ خزان زده ـ ایران ـ فارغ از هرچه و هركه، سوار بر اسب مراد می چمد؟ اگر یكسر آن گونه كه در توضیح كتاب آمده شعر یاد شده را معنی كنیم، سطح شعر اخوان را تا حد یك شعر رمانتیك آبكی كه غروب را به صبح و پاییز را به بهار و غم را به شادی و شب را به روز ترجیح می دهد،‌تنزل داده ایم. در چنین مواردی، شاید بهتر آن باشد كه اصلاً هیچ «نشانه» ای به خواننده ندهیم و معنا نكنیم و یا اگر به این كار اقدام كردیم، همه ی «كد»های احتمالی را بدهیم تا دانش آموز از هم اكنون با محتوای شعر و شیوه ی متفاوت معنی كردن شعر نو آشنا شود.
از سوی دیگر، درست خواندن و درست نوشتن شعر نو ـ آن گونه كه شاعر نوشته و با رعایت همان علایم سجاوندی و نگارش ـ در فهم و روان خوانی آن بسیار مهم است، و این در گام نخست به عهده ی معلم و دبیر است.ب) مسائل و مشكلات دوره ی دانشجویی:
ب ـ ۱) دانش آموز،‌با آن میزان از آشنایی با شعر معاصر ـ آن گونه كه تا اینجا گفتیم ـ به عنوان دانشجوی ادبیات فارسی وارد دانشگاه می شود. نخست حدود ۳۴ واحد شعر كلاسیك دوره های مختلف را می خواند، سپس می خواهد آثار شعری یك دوره ی بسیار مهم و پرجوش و خروش صد ساله ی معاصر را هم، حداكثر در ۱۳- ۱۴ جلسه ـ اگر به تعطیلی و.... برنخورد و در قالب دو واحد مطالعه كند. آیا ممكن است؟ حتی در این فرصت نمی توان به زمینه های پیدایی و شكل گیری شعر معاصر پرداخت. اگر استاد خیلی دل بسوزاند، فقط می تواند كاری كند كه دانشجو با این دو واحد، مثل یك تماشاچی و عابر از مقابل تابلوهای رنگارنگ یك نمایشگاه بزرگ، با آثار سمعی و بصری كاملاً جدید عبور كند و فقط یك نظر به بعضی تابلوها بیفكند و مكثی كوتاه كند ـ البته اگر بخواهد و رد بشود؛ فرصت توقف نیست، آن هم در نمایشگاهی كه همه چیزش برای او تازگی دارد و گیج كننده است.
از سوی دیگر،‌هیچ متنی وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد كه هم كامل باشد و هم بتوان در این فرصت تدریس كرد. اصلاً چنین انتظاری نادرست است كه یك متن بتواند از عهده ی این مهم برآید، شاید بهتر آن باشد كه این جریان آشنایی،‌از مدرسه و دبیرستان، به صورت درست پایه ای شروع شود و در دانشگاه نیز با فرصتی بیش از آنچه هست، پی گرفته شود؛ یعنی باید دانشجو پایه های آشنایی اش، به طور مستحكم از قبل ریخته شده باشد و مقداری از راه را پیموده باشد، چرا كه دانشگاه نمی تواند و نباید آغازگر این راه باشد.
ب ـ ۲) استادان مدرس شعر نو نیز، بعضاً همان مشكلات دبیران را دارند یعنی یا به آن بی علاقه و بی میل اند و یا ناتوان از تدریس درست آن. گروهی كه، هم میل و علاقه دارند و هم توانایی تدریس، گاه گرفتار موانع تازه تر، معذورات و محظورات درست و نادرست و ملاحظه كاریها و بعضاً سیاسی كاریها می شوند. مدرس علاقه مند و آشنا به كار، گاه در می ماند كه در این فرصت به كدام شاعر، به كدام شعر او و با چه زمینه ای بپردازد؟ در نهایت هم، كار با ذكر زندگینامه و شرح حال او و خواندن شعری، خاتمه پیدا می كند.
هر چند همه ی شعرهای شاعران بزرگ معاصر سیاسی نیست و سیاسی بودن هم خود به تنهایی، ارزش یك شعر نمی تواند بود، اما، واقعیت این است كه اجتماعیات شعر معاصر بیشتر از سایر مقوله ها و بیشتر از همه ی دوره های قبل است. از سوی دیگر، نگاههایی كه دوران اختناق پهلوی به شعر و برخی از شاعران بزرگ معاصر ـ به عنوان پیشگام و پیشتاز بخشی از جریان روشنفكری و مبارز ـ معطوف بود و نوع تعامل و زندگی آنها و نیز برداشتی كه هر خواننده ممكن است از شعر آنها بكند، باعث شده كه برخی از چهره های نامدار شعر معاصر و آثار آنها در دانشگاه هم مجال طرح پیدا نكند و مدرس نیز با توجه به همین امر، از پرداختن به بسیاری از آثار مهم شعری با تم سیاسی و اجتماعی، ابا می كند. پر بیراه نیست اگر بگوییم، سیاست به این معنا و با این ملاحظات، به كار برخی شاعران بزرگ ما لطمه ها زده كه محرومیت از خوانده شدن، از جمله ی آنها است.
ج) مسائل و مشكلات فردی و شخصی خوانندگان شعر نو
(و در بحث ما، دانش آموزان و دانشجویان):
سهم دانش آموز و دانشجو هم در ایجاد ارتباط بهتر و گسترده تر با شعر نو، فارغ از متن و معلم و استاد و اوضاع و فضا و....كم نیست.
گریز از تنبلی و پخته خواری و دوری از آسان گیری، مهم ترین اقدامی است كه خود فرد باید در این راه انجام دهد. شعر نو، بنا به دلایلی كه به برخی از آنها اشاره كرده و خواهیم كرد، خواندن و فهمیدنش، در ابتدا قدری دردسر دارد و سهل انگاری و عدم روحیه جست و جو و پرسش، كار را بر ما سخت تر می كند. از سوی دیگر، بالاخره تحصیل در مدرسه و دانشگاه هم یك دوره است و چنانچه، متن بهتر و یا پربارتر گردد و فرصتها هم بیشتر شود، بالاخره این زمان خواهد گذشت؛ دانش آموز و دانشجو، خود باید بخواهد و بپرسد تا از راههایی غیر از كلاس، با مطالعه ی شخصی آثار شاعران و دیدن مجلات تخصصی و حضور در مجامع و نشستهای علمی مربوط و انجمنها و جلسات نقد و شعرخوانی، و از همه مهمتر، با مطالعه ی مداوم «ادبیات اكنون»، همپای تحولات به پیش برود. امروز، به همان میزان كه آشنایی با شعر مثلاً دهه چهل و پنجاه، بسیار برای ما ضروری است، همین طور هم، تنفس و توقف در فضای شعر آن دهه ها، نه لازم و نه كافی است. باید در فضای شعر اكنون زندگی كرد و نفس كشید تا آن را فهمید، وگرنه از قافله عقب خواهیم ماند و جبرانش بسیار مشكل خواهد بود.
در همین جا این نكته را هم یادآور شویم كه اگر زمین و زمان در كار شوند تا من دانش آموز و دانشجوی بی علاقه به شعر و عاری از «سر سوزنی ذوق» را به از بر كردن غزل حافظ و خواندن شعر نیما و اخوان وادار كنند، راه به جایی نمی برند. متأسفانه، بیش از هشتاد در صد از كسانی كه در دانشگاه ادبیات فارسی تحصیل می كنند، بی مایه ی خدادادی ذوق و به انگیزه های دیگر و یا «از بد حادثه»، آمده اند و به هر چیز علاقه دارند جز ادبیات و شعر؛ غالباً هم با بی حالی و بی ذوقی خود، شور و حال و انگیزه را از آن تعداد اندك «اهل» می گیرند! این را چه باید كرد؟ روشن است كه این مسئله هم مانعی است، دست كم برای كسانی كه می خواهند.
د) مسائل و مشكلاتی كه به ماهیت شعر نو مربوط است
د ـ ۱) شعر نو به جهت فرم و محتوا و زبان، برای خواننده مأنوس با شعر كلاسیك و خصوصاً دانش آموز و دانشجوی مبتدی یك اتفاق كاملاً جدید است. قرنها این شعر با فرم خاص و ساختار ظاهری مصراع و بیت و مطلع و مقطع و جای مشخص قافیه، و وزن معلوم و محسوس و برابر به لحاظ اركان و افاعیل تكرار شده و در قالبهای گوناگون ورزیده و سروده شده است. خواننده، از قبل تكلیفش نسبت به این مسائل روشن است و فهمیدن این شعر با توجه به همان پیش داشته ها و به علت خوگر شدن با آن آسان است؛‌اما برای دانش آموز و دانشجو و هر خواننده مبتدی دیگر، مشكل است كه به یك بار از آن شیوه جدا شود و شعر و شیوه ی دیگری را بیاموزد. حافظه ی تاریخی و شعری ما نیز از این شعر و شیوه نو تهی است؛ یعنی ما یاد گرفته ایم كه شعر را آن گونه بخوانیم و بفهمیم كه یك غزل یا مثنوی یا قصیده و....را. خالی بودن شعر نو از برخی لوازم و جوانب شعر سنتی عموماً و عاری بودن شعر سپید از وزن عروضی و موسیقی پر جاذبه شعر كلاسیك خصوصاً رغبت به آن را كم می كند، یعنی جاذبه ی آن در ابتدا برای خواننده كم است و گاه موجب خستگی و ملال خواننده ی مبتدی هم می شود.
اگر بپذیریم كه در شعر نو اصیل و ریشه دار، دید و نگاه شاعر نسبت به هر چیز عوض شده، به تبع آن، تعریف و تلقی از شعر و لوازم آن و همه ی آنچه به موسیقی و فرم زبان و شعر مربوط است نیز تغییر كرده است، پس خواندن چنانكه نوشتن و تفهیم و تفهمش هم عوض شده، بنابراین، خواننده هم باید به نگاه تازه برسد، همان طور كه شاعر با این نگاه به شعری تازه رسیده است. برای همین است كه شعر نو را نمی توان مثل شعر كلاسیك سطر به سطر و به تعبییر قدیمی، بیت به بیت معنی كرد، چرا كه دیگر بیتی وجود ندارد تا معنای نسبتاً مستقلی از كل داشته باشد. اصولاً واحد شعر سنتی مصراع و بیت است، حال آنكه در شعر نو این واحد به «بند» و «پاراگراف» تغییر یافته و گاه حتی «كل شعر» به منزله ی واحد شعر است و قابل تجزیه نیست؛ لذا در چنین شعری، خواندن كل شعر و تحلیل محتوای آن و«دریافتی كلی» از آن، منظور است. میتوانیم بگوییم اساساً، شعر نو یك «كلیت» است با یك ساختار منسجم و به هم پیوسته، هر چند از ظاهرش چنین برنیاید. بنابراین كلیت زنجیروار شعر، معنی كردن حلقه به حلقه را بر نمی تابد و اصلاً نمی شود چنین كرد.د ـ ۲) شعر فارسی در گذشته ظرف مواد غیر شعری فراوانی بوده است: فلسفه، حكمت، كلام، طب، نجوم، تفسیر، حدیث، فقه، تاریخ، نرد، شطرنج و.... از این روی، گذشتگان ما، لزوم توجه به این معلومات را برای فهم شعر و كار شاعری لازم می دانسته اند و امروز هم دانش آموز و دانشجو، اگر كلیات و مقدماتی از این معارف نداند، شعر را نمی فهمد. اصولاً تمام شرحها و تعلیقات و گزیده پردازیها، در جهت ارائه موجز و اندك همین معارف و شرح مشكلات آنها است. در كتابهای درسی دانش آموزان هم، معمولاً توضیحاتی در خور شرایط و زمینه ها، پیرامون معارف پیش گفته در شعر كلاسیك، عرضه می شود؛ اما در شعر معاصر عموماً و قالبهای نو، خصوصاً، اغلب، این معارف پیش گفته ی غیر شعری، حضور ندارند و در عوض «حرف»ها و «چیز»های دیگر بدون سابقه، فراوان است كه بی فهم آنها شعر به معما می ماند. اشاره به جریانها و وقایع اجتماعی و سیاسی معاصر و پیوندی كه شاعر میان این جنبشها و اشخاص و روزگار خود با دیگر روزگاران و دیگر اشخاص دیروز و دور ایجاد می كند، این امر را بر خواننده الزام می كند كه ناچار است تاریخ معاصر را خوب بداند، به زمینه های سیاسی و اجتماعی سرودن فلان شعر آگاه باشد و به تاریخ سرودن شعرها و حتی به «تقدیمی» بودن یا نبودن آنها و اینكه به چه كسی تقدیم شده و نیز به عنوان و «اسم» هر یك توجه و دقت كند؛ چیزی كه اصولاً در شعر كلاسیك وجود ندارد.
در خصوص «قراردادهای ادبی»‌شعر كلاسیك كه به مسائل فنی شعر همچون وزن و قافیه و قالبهای شعری و مثلاً اجزای یك قصیده و ....مربوط است، و این كه این موارد در شعر نو به هم ریخته و طرف توجه نیست، پیش از این سخن گفتیم، اكنون اضافه می كنیم كه سنتهای ادبی هم نزد هر قوم و در هر زبانی، در دوره های مختلف، تغییر می كند؛ هر چند این تغییرات در شعر كلاسیك بسیار بسیار اندك و آهنگ آن كند بوده است. عاشق و معشوق بودن گل و بلبل ، مجعد و سیاه بودن زلف، سیاه بودن چشم، به عنوان معیارهای زیبایی
رابطه ی عاشقانه شمع و گل و پروانه و...«از سنتهای ادبی»‌شعر فارسی محسوب می شوند كه در شعر نو مورد توجه نیستند و مثلاً توضیحاتی كه شاملو در عاشقانه هایش از «آیدا» می كند، یا نگاهی كه سپهری به مقوله ی «نسبیت زیبایی» دارد و دخل و تصرفاتی كه مثلاً اخوان و فروغ و م.سرشك و دیگران در تلمیحات گذشته كرده اند، حاكی از بر هم خوردن و تغییر سنتهای ادبی گذشته و بنا نهادن سنتی متفاوت و جدید است. حتی با یك نگاه اجمالی به آثار شاعران نوپرداز درجه اول، خواهیم دید كه تلمیحات و اشاراتی به كار
برده اند كه اصولاً در هیچ دوره ای در شعر ما معرفی نشده اند و خواننده نیز سابقه ای از آنها در ذهن و خاطر ندارد. اشارات و تلمیحات بومی و اقلیمی و محلی و شخصی و ملی و حتی فراملی در شعر نو فراوان است و در صورت عدم آشنایی با آنها، شعر فهمیده نمی شود و بسیاری از زیباییها و جوانب پنهان آن، مغفول می ماند. البته این مسئله غیر از آمیختن تلمیحات گذشته با مسائل و جریانهای معاصر و دخل و تصرف در آنها است.
استفاده ای كه در شعر معاصر از عنصر نلمیح می شود بسیار گسترده تر و پیچیده تر از كاربرد اغلب گذشتگان است؛ یعنی استفاده ای است روزآمد و تلمیحی است امروزی و باز تولید شده «حلاج»‌از قرن چهارم به قرن پانزدهم هجری آورده می شود و یا آزادگان و مبارزان این روزگار یكی می شود و هویتی امروزی می گیرد، چنانكه گویی به اكنون تعلق دارد نه پانزده قرن پیش؛ (در كوچه باغهای نشابور، م. سرشك/۴۷). اخوان «توران شاه» و «شاه توران» را طوری به كار می برد كه هم به افراسیاب و هم به دختری به این نام كه در جوانی با او آشنا بوده تلمیح ایهام دارد، (ارغنون/۷۴). گاهی نام فیلمها، بازیگران،‌قهرمانان داستانها،‌هنرمندان، خوانندگان و حتی افراد عادی جامعه در شعر به عنوان تلمیح آورده می شود و شاعر در این مورد، محدوده ای نمی شناسد. اكنون نمونه هایی از انواع تلمیح در شعر بعضی شاعران معاصر، نقل می شود:
در شعر نیما، اشاره های محلی و اقلیمی فراوان است:«سریویلی»(خانه سریویلی/ ۲۴۳) ۵
كه نام دهی است در كجور نزدیك هزار خال؛ «ری را» (۵۰۵) نام زن ـ به طور مطلق ـ و نیز نام پرنده ای كوچك؛ «ماخ اولا» (۴۷۵) نام معبر و گذری است از یوش به سمت غرب؛ «انگاس» (۶۹) روستایی از شهرستان نوشهر كه مردمش به ساده نگری و زودباوری معروف بوده اند، «ازاكو»‌نان قله و مرتعی در یوش «وازنا» نام منطقه ای كوهپایه ای در نور و نیز نام كوهی در یوش نزدیك خانه ی نیما، (برف/۱۲۵).
اخوان، شبكه گسترده ای از انواع اشارات و تلمیحات را به كار گرفته و ساخته است كه برخی كاملاً جدید و فردی است، نمونه را: «مایا»، كه نام طوطی او بوده (تو را ای كهن بوم و بر..../۳۴۷ و در حیات كوچك پاییز/۸۳ و...)؛ «مات» كه نام اختصار مهدی اخوان ثالث است(در حیات كوچك پاییز در زندان/خوان هشتم)، «مزدشت« كه باز هم ساخته ی خود او و تركیبی لفظی و معنایی از مزدك و زرتشت است(زندگی می گوید: اما باید زیست/۳۱ و...)، «عموزینل»، هم زندانی اخوان و «عمو عینل» كسی كه به دست عمو زینل كشته شده(زندگی می گوید: اما باید زیست/۳۵، ۳۴ و.....) «شاتقی»، «میرفخرا»، «دخو»، هر سه از هم زندانیهای اخوان (زندگی می گوید:‌اما باید زیست/۶۳ و...)۶ در كار شاعران دیگر هم انواع اشارات و تلمیحات تازه فراوان است: «آیدا»، «پوری»، «مرتضی» كه اولی همسر شاملو و دومی و سومی زن و شوهر مبارزی كه توسط رژیم پهلوی زندانی و سپس یكی شان اعدام می شود....(هوای تازه/۲۱۵، از هوا و آینه ها/۳۶)، «نازلی»‌، نام مجازی یكی از مبارزان ارمنی توده ای در شعر شاملو(هوای تازه/۷۴)؛ «عمو زنجیر باف»، شخصیتص حاضر در بازی كودكانه با خصلتهای بد و دشمنانه (هوای تازه/۳۵۴)؛ «داش آكل» نام یكی از داستان های صادق هدایت و قهرمان محبوب آن قصه (باغ آینه/۱۴۹)؛ «سیلك»، نام تپه های باستانی نزدیك كاشان در شعرسپهری(هشت كتاب/۲۷۴)؛ «منوچهر و پروانه»، برادر و خواهر سهراب سپهری(هشت كتاب/۳۹۱) و تلمیحات فراملی و فرا مرزی همچون: «شن چو»، نام مبارز خیالی كره ای در شعر شاملو (قطعنامه /۹۶ و...)، «لومومبا و موسی چمبه)، نام دو شخص، یكی انقلابی و دیگری قاتل او، اهل كنگو (تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم/۳۵۲)، «جمنا»، رودی در شمال هند(هشت كتاب/۳۲۳ و...)؛ «سرنات»، محلی در شمال شهر بنارس هند(هشت كتاب۳۲۱)؛‌«تاراس بولبا»، نام شخصیت اصلی یكی از داستانهای گوگول نویسنده ی روسی(زمستان/۱۴۹)؛ «بلزن و داخائو»، نام دو كشتارگاه انسانی در اروپا كه نازیها ایجاد كردند(قطعنامه/۷۴) و انبوه اشارات و تلمیحات دیگر.این همه، ثابت می كند كه فهم بسیاری از آثار شاعران معاصر هم، به معلومات «پیشینی» و معارف جنبی و تكمیلی و پی بردن به ریشه ها و زمینه های اشارات و تلمیحات تازه، نیاز دارد و عدم آشنایی با این مقوله ها، موجب می شود شعر برای خواننده گنگ و نامفهوم باقی بماند.
د ـ ۳) نكته مهم دیگر، توجه به مسائل و مباحث زیباشناختی شعر معاصر و زبان اكنونی فارسی است. پیچ و خمها و كج تابیها و هنجار گریزیها و بازی های زبانی، د رهر دوره ای به سبب تحولات در صرف و نحو واژگان زبان ـ با دوره های دیگر، قدری تفاوت دارد و شعر نو نیز كه به مسئله ی زبان و گزینش واژگان و تركیب سازی و گاه حتی، تقطیع حروف یك كلمه، توجه ویژه دارد. می تواند خواننده ی مبتدی را، قدری مشغول و بلكه متوقف كند. شاعر نوپرداز به واژگان «شعری»‌و غیر شعری معتقد نیست. در شعر او هر واژه ای، اگر جای خودش را پیدا كند و خوش بنشیند، «شعری» است، برای همین،‌سیمان و فندك و میز و بشقاب و لیوان و هرآنچه در پیرامون او است،‌می تواند در شعر وارد شود. این امر با آنكه ساده به نظر می رسد، می تواند خواننده را غافلگیر كند كه آیا ورود این واژه های كوچه و بازار شعر را ساده تر كرده یا معنای دیگر به آن داده و استفاده ی دیگری در شعر دارند؟
از سوی دیگر، كاربرد عناصری كه صور خیال را می سازند تشبیه و استعاره و مجاز و كنایه و اسنادهای مجازی در شعر نو، تفاوتهایی با شعر كلاسیك دارند كه باید به آن توجه كرد. اساساً كسی كه با مقدمات زیبا شناختی شعر فارسی آشنا نباشد، از هیچ شعری لذت نمی برد، حافظ به این نكته چه خوب اشاره كرده:
زشعر دلكش حافظ كسی شود آگاه
كه لطف طبع و سخن گفتن دری داند
داشتن این لطف طبع و آشنایی به رموز سخن گفتن دری، در شعر معاصر نیز یكی از پیش شرطهای آشنایی با شعر فارسی و البته در همه ی زمانها است.
د ـ ۴) نگاهی نمادین و رمز گرایانه به دلایل فراوان، از جمله اختناق و استبداد اجتماعی و سیاسی و فراتر از آن، به اقتضای ذات هنر و شعر خصیصه ی آشكار شعر معاصر است و شاعر با ملاحظه ی روابط پیچیده ی انسان امروز و جامعه ی پر هیاهو و مملو از تضاد او، بیش از پیش نگاه خود را به حوزه ی استعاری زبان معطوف كرده و در عناصر صور خیال، تغییراتی داده است؛ شب دیگر همان شب مقابل روز نیست، زمستان نه فقط فصل نیست پنجره، نماد تازه ای است برای نگاه به فردا و جهان آرمانی شاعر، شقایق فقط گل نیست و...در ادامه ی همین مسیر است كه گاه این نمادگرایی و رمز گویی، به ابهام می انجامد. البته،‌ابهام اگر هنرمندانه باشد و از روی عجز و نارسایی و تهیدستی در شعر ایجاد نشده باشد، خود موجب زیبایی شعر و شگفتی و تأمل خواننده است و چنین ابهامی، البته لازمه ی یك اثر ادبی و هنری است. از دیگر سو باید اقرار كرد، ابهام در شعر نو تأكید می كنیم شعر نو اصیل و ریشه دار عمیق تر و همچون انسان امروز، پیچیده تر و بیشتر به اندیشه ی شعر مربوط است و جزء جان این شعر به حساب می آید؛ البته چنین ابهامی را با آنچه ممكن است در آثار گنگ و بی سر و بن برخی دیده شود، باید متفاوت دانست. در اینجا لازم است از رهگذر همین مقوله، به كی دیگر از موانع انس و آشنایی با شعر نو كه در هیچیك از موارد پیش گفته نمی گنجد، اشاره كنیم و آن كم مایگی و گاه حتی بی مایگی برخی از نوپردازان از پشتوانه های فرهنگی و هنری و شعری و ذوقی است، تا آنجا كه این بی مایگی خصوصاً از ادب و شعر كلاسیك به علاوه ی ادعا و منم ! منم كردن و انكار جاهلانه ی دیگران و تولید چیزهایی به اسم شعر! تا حدودی چشم اسفندیار جریان نوپردازی شده و در گذشته هم كم و بیش بوده و متأسفانه گاه محملی است برای كسانی كه كم توجهی به شعر نو را تبلیغ می كنند و گاهی همه ی نام آوران شعر نو را با چوپ این گروه سنت ستیز و تجدد شعار، می رانند.
لایه های افراطی بعضی جریانهای شعر معاصر كه بعضاً عناوین دهن پر كن و «آوانگارد» هم دارند ، از این زمره اند. بی راه نیست اگر بگوییم آثار منتشر شده و نشده ی برخی از اینها با عنوانهای عجیب و غریب و بعضاً مضحك شعر اصیل و پویای معاصر را گرفتار محرومیت مضاعف مخاطب كرده و خواننده ی مبتدی و شیفته را، با رهزنی گرفتار و خود ساخته و برای مدتی جذب خود می كند و در میانه ی راه، دست خالی و سرخورده از هرچه نام شعر نو دارد، رها می كند .
پانوشتها:
۱- به قطعه ی «شعری كه زندگی است» از مجموعه ی هوای تازه شاملو مراجعه كنید. این شعر بلند، در واقع نوعی مانیفست و دفاع از شعر امروز است ـ البته آن گونه شعری كه شاملو به آن اعتقادداشت در مقابل هجوم و حمله ی گروهی از محافظان سنت و سنت گرایان شعر فارسی. صرف نظر از حالت شعاری پاره هایی از آن كه تا حدودی لازمه ی چنین شعرهایی با چنین مقاصدی است این شعر تلقی شاعر امروز را از شعر و نگاه او به «انسان، اجتماع، سیاست» و رابطه ی انسان را با این دو و «رسالت» شعر و شاعر را در قبال آنها به خوبی نشان می دهد و آن را از شعر كلاسیك متمایز می كند. در قطعه ی «شعر رهایی است» از مجموعه مرثیه های خاك نیز، شاعر ضمن اشاره به تجربه های فردی خود و تلاشهای پیشتازانه ای كه «بی دخالت جالیزبان» در كشتزار شعر كرده، به نوعی ماهیت شعر نو، و از زبان خود، كار وكردار شاعر امروز را در قیاس با شاعر دیروز بیان می كند. شاملو بیشتر نیز، در شعر «برای خون و ماتیك» در مجموعه ی آهنها و احساس، این تقابل و تلقی را قدری عریان تر و جسورانه تر باز گفته بود.
۲- این نمونه ها و نشانیها از مجموعه آثار او با مشخصات زیر داده شده است:
ـ مجموعه آثار احمد شاملو: دفتر یكم، شعرها، زمانه و نگاه، چاپ دوم، تهران ۱۳۸۰.
۳- هر چند در شعر نو، عموماً و در آثار اخوان،‌خصوصاً، عاشقانه ها و تغزلها هم، آمیخته به حزنی عمیق انسانی است و نمی توان چندان انتظار سرخوشی و شور و شوقهای عاشقانه را از آنها داشت، اما حتی دیگر شعرهای او و امثال او نیز، كه یأس و دردمندی در آنها موج می زند،‌به سبب عاطفه ی انسانی مشتركشان، درد و غم مندرج در آنها برای خواننده ی امروز، حفظ هنری و لذتی عمیق دارد و روح و اندیشه اش درگیر مسائلی می سازد كه با آنها احساس آشنایی می كند، آرام می گیرد و در خود فرو می رود؛ و مگر این امر از كاركردهای شعر عاشقانه نیست؟ و مگر انسان معاصر از شعر عاشقانه اصیل جز این می خواهد؟
۴- این مقاله در پی آن نیست كه زحمات مؤلفان محترم كتابهای درسی دانش آموزان را كه انصافاً نسبت به دوره های قبل پربارتر شده، نادیده بگیرد و همه ی كوتاهی ها در خصوص موضوع این مقاله متوجه مدرسه و دبیرستان و كتابهای آن بداند؛ بلكه نویسنده، به سابقه ی درونی و به تناسب شغل معلمی در دانشگاه و ارتباط با دانشجویان و مطالعه ی رفتار و علاقه ی آنها به این بحث و آثار نگران كننده این آشنایی با شعر معاصر، بر آن شد تا جریان این مسئله را از دوران مدرسه تا دانشگاه پی بگیرد و آنچه را خود دیده و مؤثر تشخیص داده، برای بهتر شدن این وضع در معرض قضاوت صاجبنظران بگذارد.
۵- این نمونه ها و نشانیها از منبع زیر داده شده است:
ـ مجموعه كامل اشعار نیما یوشیج: تدوین سیروس طاهباز» نگاه، چاپ چهارم، تهران ۱۳۷۵.
۶- این نشانیها از چاپ جدید این آثار با مشخصات زیر است:
ـ در حیات كوچك پاییز؛ در زندان، مهدی اخوان ثالث، زمستان، چاپ یازدهم، تهران ۱۳۷۹.
ـ زندگی می گوید: اما باز باید زیست؛ ــــــــــ، زمستان،‌چاپ نهم، تهران ۱۳۷۹.
ـ تو را ای كهن بوم و بر دوست دارم؛ ــــــــــ، مروارید، چاپ پنجم، تهران ۱۳۷۶.
۷- برای دیدن نمونه های دیگر، علاوه بر آثار شاعران می توان به منبع زیر مراجعه كرد؛ با این توضیح كه این منبع فقط به تلمیحات در آثار پنج شاعر پرداخته است:
ـ فرهنگ تلمیحات در شعر معاصر، محمد حسین محمدی، نشر میترا، چاپ اول، تهران ۱۳۷۴


منوچهر جوكار
برگرفته از: كتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره ۸۰ و ۸۱
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید